لشکر اسامه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱۸: خط ۱۸:
[[ابوبکر]] و [[عمر]]<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳.</ref>، [[ابوعبیده جراح]]، [[سعد بن ابی‌وقاص]] و [[ابوالأعور]] همراه گروهی دیگر از [[مهاجران]] و [[انصار]]، مانند [[قتادة بن نعمان]] و [[سلمة بن اسلم]] به این [[لشکر]] پیوستند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸.</ref>. اوضاع بر این منوال پیش می‌رفت تا اینکه کسالت [[حضرت]] پیش آمد؛ از این رو [[لشکریان]] هر یک، در حرکت به سوی [[شام]] به دلایلی [[سستی]] می‌کردند. به حدی که [[حضرت]] در طول مدت بیماری‌شان که چهارده روز طول کشید<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۵۶.</ref> همواره امر می‌فرمود [[لشکر]] حرکت کند و می‌فرمود: {{متن حدیث|لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ}}<ref>نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۶.</ref>؛ اما [[مخالفان]] به بهانه‌های مختلف مانند [[بیماری]] [[حضرت]] و کم سن و سالی [[اسامه]] (که هفده یا هیجده سال داشته است) از انجام این [[مأموریت]] شانه خالی می‌کردند.
[[ابوبکر]] و [[عمر]]<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳.</ref>، [[ابوعبیده جراح]]، [[سعد بن ابی‌وقاص]] و [[ابوالأعور]] همراه گروهی دیگر از [[مهاجران]] و [[انصار]]، مانند [[قتادة بن نعمان]] و [[سلمة بن اسلم]] به این [[لشکر]] پیوستند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸.</ref>. اوضاع بر این منوال پیش می‌رفت تا اینکه کسالت [[حضرت]] پیش آمد؛ از این رو [[لشکریان]] هر یک، در حرکت به سوی [[شام]] به دلایلی [[سستی]] می‌کردند. به حدی که [[حضرت]] در طول مدت بیماری‌شان که چهارده روز طول کشید<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۵۶.</ref> همواره امر می‌فرمود [[لشکر]] حرکت کند و می‌فرمود: {{متن حدیث|لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ}}<ref>نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۶.</ref>؛ اما [[مخالفان]] به بهانه‌های مختلف مانند [[بیماری]] [[حضرت]] و کم سن و سالی [[اسامه]] (که هفده یا هیجده سال داشته است) از انجام این [[مأموریت]] شانه خالی می‌کردند.


[[پیامبر]]{{صل}} در روز پایانی [[زندگی]] خود بعد از [[اقامه نماز]] صبح، متوجه شد [[ابوبکر]]، [[عمر]] و گروهی دیگر از [[مسلمانان]] در مسجدند. آنها را نزد خویش خواند و فرمود: "مگر به شما نگفتم با لشکر اسامه بیرون بروید؟"<ref>قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۳؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.</ref> سپس سه بار مکرّر [[دستور]] فرمود به لشکر اسامه بپیوندید و از آن باز نمانید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. [[ابوبکر]] در این هنگام به جای [[اطاعت]]، نزد [[حضرت]] رفت و گفت: "[[شکر]] [[خدا]]، حال شما بهتر شده، امروز نوبت دختر خارجه (از [[همسران]] [[ابوبکر]]) است، به من اجازه بدهید بروم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵؛ قطب الدین راوندی، قصص الأنبیاء، ص۳۵۸.</ref> و رفت. [[لشکریان]] آن‌قدر در این امر [[سستی]] کردند و از [[دستور]] [[حضرت]] سرباز زدند تا اینکه [[پیامبر]]{{صل}} [[رحلت]] کرد و [[لشکریان]] نیز به [[مدینه]] برگشتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰-۱۱۲۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۴۰-۳۴۲.</ref>.
[[پیامبر]]{{صل}} در روز پایانی [[زندگی]] خود بعد از [[اقامه نماز]] صبح، متوجه شد [[ابوبکر]]، [[عمر]] و گروهی دیگر از [[مسلمانان]] در مسجدند. آنها را نزد خویش خواند و فرمود: "مگر به شما نگفتم با لشکر اسامه بیرون بروید؟"<ref>قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۳؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.</ref> سپس سه بار مکرّر [[دستور]] فرمود به لشکر اسامه بپیوندید و از آن باز نمانید<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۴.</ref>. [[ابوبکر]] در این هنگام به جای [[اطاعت]]، نزد [[حضرت]] رفت و گفت: "[[شکر]] [[خدا]]، حال شما بهتر شده، امروز نوبت دختر خارجه (از [[همسران]] [[ابوبکر]]) است، به من اجازه بدهید بروم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵؛ قطب الدین راوندی، قصص الأنبیاء، ص۳۵۸.</ref> و رفت.  
 
[[لشکریان]] آن‌قدر در این امر [[سستی]] کردند و از [[دستور]] [[حضرت]] سرباز زدند تا اینکه [[پیامبر]]{{صل}} [[رحلت]] کرد و [[لشکریان]] نیز به [[مدینه]] برگشتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰-۱۱۲۱.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر (مقاله)|حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۳۴۰-۳۴۲.</ref>.


موضوع "تخلّف از جیش اسامه" مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. [[سرپیچی]] از [[دستور]] [[پیامبر]]، پس از آن همه [[اصرار]] برای [[پیوستن]] افراد به [[سپاه اسامه]]، خطایی نابخشودنی است و نشان [[برنامه‌ریزی]] قدرت‌طلبان برای به دست گرفتن [[حکومت]] و کنار زدن [[امام علی|علی]]{{ع}} به شمار می‌رود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۹۳.</ref>.
موضوع "تخلّف از جیش اسامه" مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. [[سرپیچی]] از [[دستور]] [[پیامبر]]، پس از آن همه [[اصرار]] برای [[پیوستن]] افراد به [[سپاه اسامه]]، خطایی نابخشودنی است و نشان [[برنامه‌ریزی]] قدرت‌طلبان برای به دست گرفتن [[حکومت]] و کنار زدن [[امام علی|علی]]{{ع}} به شمار می‌رود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۹۳.</ref>.

نسخهٔ ‏۱۱ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۳۸

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث پیامبر خاتم است. "لشکر اسامه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل لشکر اسامه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

جیش اسامه سپاهی است که به فرماندهی "اسامة بن زید"، به دستور پیامبر اسلام(ص) در روزهای آخر عمر آن حضرت آمادۀ عزیمت به موته شد و خود پیامبر برای اسامه پرچم جهاد بست.

لشکر اسامه

پیامبر اکرم(ص) در محرم سال یازدهم هجری[۱]، فرمان آماده شدن سریع مردم برای جنگ با روم را صادر فرمود. آن حضرت، اسامه پسر زید را به فرماندهی این لشکر برگزید و دستور داد لشکر را تا مرز بلقاء[۲] و ارزوم در فلسطین ببرد و با دشمنان خدا بجنگد.

حضرت به اسامه فرمود با لشکر خود از مدینه بیرون رفته، در "جرف" (در یک فرسخی مدینه) اردو بزند. همچنین به مردم نیز دستور فرمود همراه اسامه بروند و از ماندن در مدینه خودداری کنند[۳]. حضرت قصد داشت سران مهاجر و انصار به غیر از بنی هاشم را همراه او بفرستد تا هنگام وفاتش در زمامداری و پیشوایی مسلمانان طمع نکنند[۴].

ابوبکر و عمر[۵]، ابوعبیده جراح، سعد بن ابی‌وقاص و ابوالأعور همراه گروهی دیگر از مهاجران و انصار، مانند قتادة بن نعمان و سلمة بن اسلم به این لشکر پیوستند[۶]. اوضاع بر این منوال پیش می‌رفت تا اینکه کسالت حضرت پیش آمد؛ از این رو لشکریان هر یک، در حرکت به سوی شام به دلایلی سستی می‌کردند. به حدی که حضرت در طول مدت بیماری‌شان که چهارده روز طول کشید[۷] همواره امر می‌فرمود لشکر حرکت کند و می‌فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ»[۸]؛ اما مخالفان به بهانه‌های مختلف مانند بیماری حضرت و کم سن و سالی اسامه (که هفده یا هیجده سال داشته است) از انجام این مأموریت شانه خالی می‌کردند.

پیامبر(ص) در روز پایانی زندگی خود بعد از اقامه نماز صبح، متوجه شد ابوبکر، عمر و گروهی دیگر از مسلمانان در مسجدند. آنها را نزد خویش خواند و فرمود: "مگر به شما نگفتم با لشکر اسامه بیرون بروید؟"[۹] سپس سه بار مکرّر دستور فرمود به لشکر اسامه بپیوندید و از آن باز نمانید[۱۰]. ابوبکر در این هنگام به جای اطاعت، نزد حضرت رفت و گفت: "شکر خدا، حال شما بهتر شده، امروز نوبت دختر خارجه (از همسران ابوبکر) است، به من اجازه بدهید بروم"[۱۱] و رفت.

لشکریان آن‌قدر در این امر سستی کردند و از دستور حضرت سرباز زدند تا اینکه پیامبر(ص) رحلت کرد و لشکریان نیز به مدینه برگشتند[۱۲][۱۳].

موضوع "تخلّف از جیش اسامه" مورد بحث فراوان میان مورخین و متکلّمین است. سرپیچی از دستور پیامبر، پس از آن همه اصرار برای پیوستن افراد به سپاه اسامه، خطایی نابخشودنی است و نشان برنامه‌ریزی قدرت‌طلبان برای به دست گرفتن حکومت و کنار زدن علی(ع) به شمار می‌رود[۱۴].

جستارهای وابسته

منابع

  1. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱
  2. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۱۷.
  2. بلقاء، جایی بود که جعفر بن ابی‌طالب و پدرش در آن به شهادت رسیدند. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۵.
  3. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ۱۱۱۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۱.
  4. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۷.
  5. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۱۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۴۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۳.
  6. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸.
  7. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۵، ص۵۶.
  8. نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۴۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۵۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۱۸۶.
  9. قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۵۸؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۳؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵.
  10. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۸۴.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۶۵؛ قطب الدین راوندی، قصص الأنبیاء، ص۳۵۸.
  12. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰-۱۱۲۱.
  13. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، حوادث آخرین روزهای عمر پیامبر، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۳۴۰-۳۴۲.
  14. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۹۳.