بحث:جنگ حنین در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'قبیله هوازن' به 'قبیله هوازن') |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
پس از بازگشت رسول خدا{{صل}} از طائف، مردم طائف نیز چون گسترش [[دولت رسول خدا]]{{صل}} و در تنگنا قرار گرفتن خود را دیدند، به [[مقاومت]] بینتیجه خود در برابر اسلام پی بردند و ناگزیر پس از بازگشت رسول خدا{{صل}} به [[مدینه]]، نمایندگانی را به سوی ایشان رهسپار کردند که اسلام مردم طائف و پیوستن آنها به [[دولت اسلامی]] را به اطلاع ایشان برسانند.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۶-۶۷.</ref> | پس از بازگشت رسول خدا{{صل}} از طائف، مردم طائف نیز چون گسترش [[دولت رسول خدا]]{{صل}} و در تنگنا قرار گرفتن خود را دیدند، به [[مقاومت]] بینتیجه خود در برابر اسلام پی بردند و ناگزیر پس از بازگشت رسول خدا{{صل}} به [[مدینه]]، نمایندگانی را به سوی ایشان رهسپار کردند که اسلام مردم طائف و پیوستن آنها به [[دولت اسلامی]] را به اطلاع ایشان برسانند.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۶-۶۷.</ref> | ||
== [[طائف]]، [[پناهگاه]] فراریان حنین == | |||
{{همچنین|جنگ حنین}} | |||
فراریان جنگ حنین به طائف [[پناه]] بردند و [[شهر]] طائف به مرکزی از [[دشمنان اسلام]] تبدیل شد. بنابراین [[پیامبر]] ناگزیر بود که به سوی این شهر برود؛ لذا [[لشکر اسلام]] بعد از [[پیروزی]] در حنین به سوی طائف حرکت کرد. | |||
طائف از لحاظ آب و هوایی یکی از بهترین نقاط [[حجاز]] است. آنان پیوندهایی با [[قریشیان]] داشتند و از جمله [[قبایل]] شناخته شده حجاز بودهاند. طائف یکی از شهرهای ییلاقی حجاز است که در جنوب شرقی [[مکه]] به فاصله ۷۲ کیلومتری آن قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دریا هزار متر است. [[قبیله ثقیف]] که از قبایل بزرگ [[عرب]] به شمار میرفت، در این شهر [[زندگی]] میکردند. | |||
[[اعراب]] ثقیف از جمله کسانی بودند که در [[نبرد حنین]] بر [[ضد]] [[اسلام]] شرکت کرده و پس از [[شکست]] فاحش به شهر خود که دارای [[دژ]] مستحکمی بود [[پناهنده]] شده بودند. ستونهای [[سپاه اسلام]] یکی پس از دیگری در اطراف شهر اردوگاه زدند. دژ طائف بسیار مرتفع بود و دیوار محکمی داشت که برجهای [[مراقبت]] آن کاملاً بر خارج قلعه مسلط بود. | |||
این دژ توسط [[سپاهیان]] اسلام محاصره شد، ولی هنوز حلقه محاصره تکمیل نشده بود که [[دشمن]] با [[تیراندازی]] از پیش روی [[سربازان]] اسلام جلوگیری کرده و حتی چند نفر را در همان لحظه نخست، از پای درآوردند؛ لذا پیامبر دستور فرمود که [[سپاه]] عقبنشینی کند و اردوگاه خود را در محلی دورتر از تیررس دشمن قرار دهد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۱.</ref> | |||
=== محاصره طولانی و [[نصب]] منجنیق === | |||
[[سلمان فارسی]] پیشنهاد کرد که با نصب منجنیق، دژ دشمن را سنگ [[باران]] کنند. [[مسلمانان]] نزدیک به بیست [[روز]] برجها و دژ طائف را مورد [[حمله]] قرار دادند و همزمان با نصب منجنیق برای شکافتن دیوار دژ از ارابههای [[جنگی]] استفاده کردند تا بتوانند به داخل قلعه وارد شوند. [[مقاومت]] سخت مردان جنگی طائف راه [[نفوذ]] را بر مسلمانان میبست. بنابراین مسلمانان بدون اینکه به نتیجه برسند، روزهای محاصره را طی میکردند. | |||
پس از آن یک [[روز]] [[پیامبر]] در میان [[مردم]] برخاسته و فرمود: مردم! رفتن من از میان شما نزدیک شده است، من شما را به [[عترت]] خودم توصیه میکنم! [[وعده]] من و شما [[حوض کوثر]] خواهد بود. به خدایی که جانم در [[اختیار]] اوست [[سوگند]] که میبایست [[نماز]] را اقامه کرده و [[زکات]] را بپردازید! در غیر این صورت، کسی را از خودم یا چونان خودم خواهم فرستاد که گردن جنگجویان شما را خواهد زد و [[خانواده]] شما را به [[اسارت]] خواهد گرفت! مردم [[تصور]] کردند که مقصود او [[ابوبکر]] یا [[عمر]] است!! اما [[رسول خدا]] {{صل}} دست علی را گرفته و فرمود: مقصودم این است<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۸۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۳۱؛ الدر المنثور، ج۴، ص۱۳۳؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳؛ مناقب علی بن ابی طالب، ج۱، ص۲۵۵ (ابن مردویه)؛ الامالی، ج۱، ص۵۰۴. </ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۲.</ref> | |||
== ماجرای نجوای [[جانشین پیامبر]] با ایشان == | |||
=== [[فرماندهی]] ظفرمندانه جانشین پیامبر در [[سریه خثعم]] === | |||
پیامبر در این ایام، کارهای دیگری را دنبال میکردند. از جمله [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را برای شکستن بتهای [[قبیله خثعم]]، به سوی آنها فرستادند. امیرالمؤمنین {{ع}} در برخورد با مردان [[جنگی]] این [[قبیله]] مرد جنگی آنها را از پای درآورده و بر آنها [[غلبه]] یافت و [[بتها]] را [[شکست]]، سپس به سوی رسول خدا {{صل}} بازگشت. | |||
هنوز محاصره [[طائف]] ادامه داشت. پیامبر با [[مشاهده]] امیرالمؤمنین {{ع}} برای فتحی که انجام داده بود [[تکبیر]] گفت، سپس دست ایشان را گرفته و به گوشهای برد که هیچکس نبود و به مدت دراز با ایشان به [[نجوا]] سخن گفت. [[اصحاب]] [[اعتراض]] کردند که چقدر نجوای پیامبر با پسرعمویش طول کشیده است. عمر میگفت: تو با او [[خلوت]] کردهای نه با ما، با او نجوا میکنی نه با ما. پیامبر در جواب فرمود: من با او نجوا نکردهام، بلکه [[خدا]] با او نجوا کرده است<ref>الارشاد، ج۱، ص۱۵۲ و ۱۵۳؛ ترمذی، ج۵، ص۶۳۹، ش۳۷۲۶.</ref>. | |||
در معنای این [[حدیث]] میگویند: خدا با او [[نجوا]] کرد یعنی [[خدا]] به این نجوا امر کرده بود<ref>بحارالأنوار، ج۲۱، ص۱۶۳؛ ج۳۸، ۳۰۰؛ اسدالغابة، ج۳، ص۷۶۱.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۲.</ref> | |||
=== اعتراف و [[حسرت]] [[اصحاب]] بر این خصیصه === | |||
این واقعه آن قدر مسلم و [[مفاهیم آن]] دلالت بر مدعای ما در [[مقامات]] اختصاصی [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} دارد که نامآوران از [[صحابه]] در شمار حسرتها و آرزوهای خودشان برخورداری از این [[مقام]] را ذکر کردهاند: | |||
# [[عمر بن خطاب]] اشخاصی را دید که به علی {{ع}} [[ناسزا]] میگویند. به آنها گفت: از [[بدگویی]] علی دست بردارید. چون [[پیامبر]] سه ویژگی درباره علی گفته است که اگر یکی از این ویژگیها در من بود از تمام آنچه [[خورشید]] بر آن میتابد، برای من با ارزشتر بود. من و [[ابوبکر]] و [[ابوعبیده جراح]] و تعدادی از صحابه بودیم که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بر [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} تکیه کرده بود و دستشان را بر شانه [[حضرت]] زد و فرمود: {{متن حدیث|أنت يا عليّ أوّل المؤمنين إيمانا، و أوّلهم إسلاما}}؛ تو [[یا علی]]! اولین کسی هستی که [[ایمان]] آوردی و اولین کسی هستی که [[اسلام]] را پذیرفتی. سپس فرمود: {{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}} جایگاه و رتبه تو نسبت به من همانند جایگاه [[حضرت هارون]] نسبت به [[موسی]] است. سپس پیامبر فرمود: {{متن حدیث|وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُکَ}}: [[دروغ]] میبندد بر من، هر کس [[گمان]] میکند من را [[دوست]] دارد ولی تو را [[دشمن]] میدارد<ref>جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۲۴۴ (سیوطی).</ref>. | |||
# هنگامی که [[معاویه]] به خاطر اخذ [[بیعت]] برای [[یزید]] وارد [[مکه]] شد، در [[دارالندوة]] انجمنی تشکیل داد که در آن، شخصیتهایی از [[صحابه پیامبر]] گرد آمده بودند. وی سخن خود را در بدگویی درباره «امیرالمؤمنین {{ع}}» آغاز کرد و [[انتظار]] داشت که سعد نیز با او در این کار [[همراهی]] داشته باشد؛ اما او ساکت بود؛ لذا از او پرسید: چرا علی را [[دشنام]] نمیدهی؟ [[سعد بن ابی وقاص]] رو به معاویه کرد و گفت: اگر تنها یک [[فضیلت]] از سه فضیلتی که در [[زندگی]] «علی» هست را من داشتم، برایم محبوبتر بود از هر آنچه [[خورشید]] بر آن تابیده است! و آن سه عبارتند از: | |||
روزی [[پیامبر]] به علی {{ع}} فرمود: تو نسبت به من مانند [[هارون]] به [[موسی]] هستی، جز اینکه پس از من [[پیامبری]] نیست. دوم آنکه پیامبر در یکی از روزهای [[جنگ خیبر]] فرمود: فردا [[پرچم]] را به دست کسی میدهم که [[خدا]] و رسولش، او را [[دوست]] میدارند و او، [[فاتح خیبر]] است و فرار نمیکند. و سوم [[ازدواج]] با [[دختر پیامبر]] است<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ خصائص نسائی، ج۱، ص۱۱۶؛ صحیح الترمذی، ج۲، ص۳۰۰؛ المسند، ج۱، ص۱۸۵؛ اسد الغابة، ج۴، ص۱۰۴؛ فضائل الخمسة، ج۱، ص۳۱۰؛ الغدیر، ج۳، ص۲۰۰.</ref>. البته [[ابن اثیر]] در اسدالغابة سومین [[فضیلت]] را اینگونه نقل میکند: و سوم [[روز]] [[مباهله]] با [[مسیحیان نجران]]، پیامبر، علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را دور خود گرد آورد و فرمود: پروردگارا، اینان [[اهل]] من هستند<ref>اسد الغابة، ج۴، ص۱۰۴.</ref>.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۳.</ref> | |||
=== نکتهای درباره [[جانشینان پیامبر]] در [[مدینه]] === | |||
نکته پایانی و مهم اینکه [[سیره]] مسلم و [[قطعی]] پیامبر در [[غزوات]] این بوده است که در تمامی این [[جنگها]] برای رسیدگی به امور [[مردم]] و [[اصلاح امور]] [[شهر]] و [[اقامه نماز]] [[جماعت]] و... شخصی را به جای خویش، در [[شهر مدینه]]، میگماشت؛ هرجا به مقدار نیاز. برای نمونه [[سعد بن عبادة]]<ref>السیرة النبویة، ج۱، ص۵۹۱؛ المغازی، ج۱، ص۷.</ref> در [[غزوه ودان]]، [[عثمان بن مظعون]] یا [[سعد بن معاذ]] در [[غزوه بواط]]<ref>المغازی، ج۱، ص۷.</ref>، [[زید بن حارثه]] در [[غزوه بدر اولی]]<ref>المغازی، ج۱، ص۷.</ref>، [[عبدالله بن مکتوم]] در غزوههای [[بدر الکبری]]<ref>البدایة و النهایة (دارالفکر)، ج۲، ص۲۸۹.</ref>، [[غزوه بنیسلیم|بنیسلیم]]، [[غزوه بحران|بحران]]<ref>المغازی، ج۱، ص۱۹۷؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۲.</ref>، [[غزوه احد|احد]]<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹.</ref>، [[حمراء الاسد]]، [[بنینضیر]]<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.</ref>، [[بنیقریظه]]<ref>المغازی، ج۲، ص۴۹۶.</ref>، [[غزوه بنیلحیان|بنیلحیان]]<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۷.</ref>، [[ذوقرد]]<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۸.</ref> و فتح مکة<ref>المغازی، ج۱، ص۸.</ref>، [[سباع بن غرفطه]] در [[غزوه بنیسلیم]] و [[غزوه دومة الجندل]]<ref>البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۴۴.</ref> [[ابولبابة]] در [[غزوه سویق]]<ref>المغازی، ج۱، ص۱۸۲.</ref>، [[عثمان]] در [[غزوه غطفان]]<ref>المغازی، ج۱، ص۱۹۶.</ref>، [[ابوذر غفاری]] در [[غزوه ذات الرقاع]]<ref>البدایة و النهایة، ج۴، ص۸۳.</ref>، و [[نمیلة بن عبدالله لیثی]] در [[غزوه خیبر]]<ref>السیرة النبویة، ج۲، ص۳۲۸.</ref>، و... اما [[پیامبر]] در هیچ یک از این حوادث همانند آنچه برای امیرالمؤمنین علی {{ع}} در مقدمه و موخره این حادثه فرموده بود، سخنی نگفته و [[رفتاری]] همانند آن نداشته است. حتی پیامبر در مورد افرادی همچون [[عبدالله بن مکتوم]] که به دفعات متعدد به جای خود در [[مدینه]] باقی گذارده بود، هیچگاه و در هیچ زمانی چنین سخنانی نگفته و چنین رفتارهایی نکرده است. بلکه هیچ سخنی نگفته و کار خاصی نکرده است.<ref>[[محمد علی جاودان|جاودان، محمد علی]]، [[جانشین پیامبر (کتاب)|جانشین پیامبر]]، ص ۲۴۴.</ref> | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۳
جنگ حنین و طائف
پس از شکست و تسلیم قریش، به نظر میرسد قبایل اطراف مکه که تحت سلطه فکری و سیاسی قریش و مکیان بودند، نباید تحرکاتی بر ضد مسلمانان انجام میدادند؛ با این حال، تحرکاتی از سوی قبیله هوازن و ثقیف شکل گرفت. به روایت طبری[۱] قبایل هوازن و ثقیف هنگامی که شنیدند پیامبر از مدینه حرکت کرده، گمان کردند به جنگ آنان میآید. از اینرو، نیروهای خود را جمع کردند و فرماندهی نیروها را که چهار هزار نفر بود، به مالک بن عوف سپردند. فتح مکه، موجب به وجود آمدن بیم و ترس بیشتر در بنی هوازن شد که منطقه مسکونی آنها در جنوب مکه قرار داشت. این وحشت و ترس در بنی ثقیف که مردم طائف و اطراف آن بودند نیز به وجود آمد و تصمیم به مقاومت مشترک در برابر پیامبر گرفتند.
رسول خدا(ص) چون تحرکات هوازن را شنید، با دوازده هزار نیرو که دو هزار نفر آنان از مشرکان تازه مسلمان بودند، به سوی حنین حرکت کرد. برخی از مسلمانان از فزونی سپاه دچار شگفتی و غرور شدند و شکست سپاه مسلمان را ناممکن دانستند که آیه ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ﴾[۲] به آن اشاره دارد.
سپاه اسلام با حمله غافلگیرانه دشمن مواجه شد و نتوانست تعادل و ثبات خود را حفظ کند و پا به فرار گذاشت. تنها عده کمی از بنی هاشم مقاومت کردند و مقاومت ایشان توانست سپاه مسلمان را دوباره بازگرداند[۳]. با پایداری این عده، اوضاع به نفع مسلمانان تغییر کرد و مشرکان شکست خوردند و غنایم بسیاری نصیب مسلمانان شد.
پیامبر پس از پیروزی بر هوازن، به سوی طائف رفت و آن شهر را محاصره کرد و اعلان نمود که غلامان آنان در صورت پناه آوردن، آزاد خواهند شد که چند نفر به آن حضرت پناهنده شدند. اما با وجود تلاش رسول خدا(ص) و استفاده از تمامی شیوههای جنگی برای گشودن دژ طائف، موفق به فتح آن نشد و منطقه را ترک کرد.
رسول خدا(ص) در راه بازگشت از طائف، در جِعرّانه در شمال شرقی مکه، توقف کرد و غنایم حنین را تقسیم نمود. در این مکان، نمایندگانی از هوازن به حضور رسول خدا(ص) رسیده و پذیرش اسلام قبیله خود را اعلان کردند. پیامبر نیز اسلام آنان را پذیرفت و اسیران هوازن را به تقاضای بزرگان ایشان و با نظر مساعد مسلمانان آزاد کرد و در تقسیم اموال و غنایم، به افرادی همچون ابو سفیان و حکیم بن حزام با گشاده دستی رفتار کرد تا دل آنان را بیشتر به سوی اسلام جلب نماید که این رفتار پیامبر، اعتراض برخی از مسلمانان، مانند سعد بن ابی وقاص را برانگیخت[۴].
انصار نیز از بابت بخششهایی که به سران قبایل عرب شد، ناراحت و نگران شدند و به آن حضرت گلایه کردند. رسول خدا(ص) با توضیحاتی، ایشان را راضی کرد و انصار پذیرفتند که به جای دریافت اموال، رسول خدا(ص) در سهم آنان و همراه ایشان باشد. در حوادث مربوط به تقسیم غنایم هوازن، مردم هجوم گستردهای به سوی رسول خدا(ص) بردند از ایشان درخواست اکید و صریح کردند که هر چه زودتر غنایم را میان ایشان تقسیم کند. این رفتار بدان دلیل بود که مسلمانان بیم داشتند مبادا پیامبر اموال هوازن را نیز مانند اسیرانشان به آنان بازگرداند و ایشان دست خالی از این نبرد بازگردند[۵].
پس از بازگشت رسول خدا(ص) از طائف، مردم طائف نیز چون گسترش دولت رسول خدا(ص) و در تنگنا قرار گرفتن خود را دیدند، به مقاومت بینتیجه خود در برابر اسلام پی بردند و ناگزیر پس از بازگشت رسول خدا(ص) به مدینه، نمایندگانی را به سوی ایشان رهسپار کردند که اسلام مردم طائف و پیوستن آنها به دولت اسلامی را به اطلاع ایشان برسانند.[۶]
طائف، پناهگاه فراریان حنین
فراریان جنگ حنین به طائف پناه بردند و شهر طائف به مرکزی از دشمنان اسلام تبدیل شد. بنابراین پیامبر ناگزیر بود که به سوی این شهر برود؛ لذا لشکر اسلام بعد از پیروزی در حنین به سوی طائف حرکت کرد. طائف از لحاظ آب و هوایی یکی از بهترین نقاط حجاز است. آنان پیوندهایی با قریشیان داشتند و از جمله قبایل شناخته شده حجاز بودهاند. طائف یکی از شهرهای ییلاقی حجاز است که در جنوب شرقی مکه به فاصله ۷۲ کیلومتری آن قرار دارد و ارتفاع آن از سطح دریا هزار متر است. قبیله ثقیف که از قبایل بزرگ عرب به شمار میرفت، در این شهر زندگی میکردند.
اعراب ثقیف از جمله کسانی بودند که در نبرد حنین بر ضد اسلام شرکت کرده و پس از شکست فاحش به شهر خود که دارای دژ مستحکمی بود پناهنده شده بودند. ستونهای سپاه اسلام یکی پس از دیگری در اطراف شهر اردوگاه زدند. دژ طائف بسیار مرتفع بود و دیوار محکمی داشت که برجهای مراقبت آن کاملاً بر خارج قلعه مسلط بود.
این دژ توسط سپاهیان اسلام محاصره شد، ولی هنوز حلقه محاصره تکمیل نشده بود که دشمن با تیراندازی از پیش روی سربازان اسلام جلوگیری کرده و حتی چند نفر را در همان لحظه نخست، از پای درآوردند؛ لذا پیامبر دستور فرمود که سپاه عقبنشینی کند و اردوگاه خود را در محلی دورتر از تیررس دشمن قرار دهد[۷].[۸]
محاصره طولانی و نصب منجنیق
سلمان فارسی پیشنهاد کرد که با نصب منجنیق، دژ دشمن را سنگ باران کنند. مسلمانان نزدیک به بیست روز برجها و دژ طائف را مورد حمله قرار دادند و همزمان با نصب منجنیق برای شکافتن دیوار دژ از ارابههای جنگی استفاده کردند تا بتوانند به داخل قلعه وارد شوند. مقاومت سخت مردان جنگی طائف راه نفوذ را بر مسلمانان میبست. بنابراین مسلمانان بدون اینکه به نتیجه برسند، روزهای محاصره را طی میکردند.
پس از آن یک روز پیامبر در میان مردم برخاسته و فرمود: مردم! رفتن من از میان شما نزدیک شده است، من شما را به عترت خودم توصیه میکنم! وعده من و شما حوض کوثر خواهد بود. به خدایی که جانم در اختیار اوست سوگند که میبایست نماز را اقامه کرده و زکات را بپردازید! در غیر این صورت، کسی را از خودم یا چونان خودم خواهم فرستاد که گردن جنگجویان شما را خواهد زد و خانواده شما را به اسارت خواهد گرفت! مردم تصور کردند که مقصود او ابوبکر یا عمر است!! اما رسول خدا (ص) دست علی را گرفته و فرمود: مقصودم این است[۹].[۱۰]
ماجرای نجوای جانشین پیامبر با ایشان
فرماندهی ظفرمندانه جانشین پیامبر در سریه خثعم
پیامبر در این ایام، کارهای دیگری را دنبال میکردند. از جمله امیرالمؤمنین (ع) را برای شکستن بتهای قبیله خثعم، به سوی آنها فرستادند. امیرالمؤمنین (ع) در برخورد با مردان جنگی این قبیله مرد جنگی آنها را از پای درآورده و بر آنها غلبه یافت و بتها را شکست، سپس به سوی رسول خدا (ص) بازگشت.
هنوز محاصره طائف ادامه داشت. پیامبر با مشاهده امیرالمؤمنین (ع) برای فتحی که انجام داده بود تکبیر گفت، سپس دست ایشان را گرفته و به گوشهای برد که هیچکس نبود و به مدت دراز با ایشان به نجوا سخن گفت. اصحاب اعتراض کردند که چقدر نجوای پیامبر با پسرعمویش طول کشیده است. عمر میگفت: تو با او خلوت کردهای نه با ما، با او نجوا میکنی نه با ما. پیامبر در جواب فرمود: من با او نجوا نکردهام، بلکه خدا با او نجوا کرده است[۱۱].
در معنای این حدیث میگویند: خدا با او نجوا کرد یعنی خدا به این نجوا امر کرده بود[۱۲].[۱۳]
اعتراف و حسرت اصحاب بر این خصیصه
این واقعه آن قدر مسلم و مفاهیم آن دلالت بر مدعای ما در مقامات اختصاصی امیرالمؤمنین (ع) دارد که نامآوران از صحابه در شمار حسرتها و آرزوهای خودشان برخورداری از این مقام را ذکر کردهاند:
- عمر بن خطاب اشخاصی را دید که به علی (ع) ناسزا میگویند. به آنها گفت: از بدگویی علی دست بردارید. چون پیامبر سه ویژگی درباره علی گفته است که اگر یکی از این ویژگیها در من بود از تمام آنچه خورشید بر آن میتابد، برای من با ارزشتر بود. من و ابوبکر و ابوعبیده جراح و تعدادی از صحابه بودیم که پیامبر اکرم (ص) بر علی بن ابی طالب (ع) تکیه کرده بود و دستشان را بر شانه حضرت زد و فرمود: «أنت يا عليّ أوّل المؤمنين إيمانا، و أوّلهم إسلاما»؛ تو یا علی! اولین کسی هستی که ایمان آوردی و اولین کسی هستی که اسلام را پذیرفتی. سپس فرمود: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى» جایگاه و رتبه تو نسبت به من همانند جایگاه حضرت هارون نسبت به موسی است. سپس پیامبر فرمود: «وَ كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُکَ»: دروغ میبندد بر من، هر کس گمان میکند من را دوست دارد ولی تو را دشمن میدارد[۱۴].
- هنگامی که معاویه به خاطر اخذ بیعت برای یزید وارد مکه شد، در دارالندوة انجمنی تشکیل داد که در آن، شخصیتهایی از صحابه پیامبر گرد آمده بودند. وی سخن خود را در بدگویی درباره «امیرالمؤمنین (ع)» آغاز کرد و انتظار داشت که سعد نیز با او در این کار همراهی داشته باشد؛ اما او ساکت بود؛ لذا از او پرسید: چرا علی را دشنام نمیدهی؟ سعد بن ابی وقاص رو به معاویه کرد و گفت: اگر تنها یک فضیلت از سه فضیلتی که در زندگی «علی» هست را من داشتم، برایم محبوبتر بود از هر آنچه خورشید بر آن تابیده است! و آن سه عبارتند از:
روزی پیامبر به علی (ع) فرمود: تو نسبت به من مانند هارون به موسی هستی، جز اینکه پس از من پیامبری نیست. دوم آنکه پیامبر در یکی از روزهای جنگ خیبر فرمود: فردا پرچم را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش، او را دوست میدارند و او، فاتح خیبر است و فرار نمیکند. و سوم ازدواج با دختر پیامبر است[۱۵]. البته ابن اثیر در اسدالغابة سومین فضیلت را اینگونه نقل میکند: و سوم روز مباهله با مسیحیان نجران، پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین را دور خود گرد آورد و فرمود: پروردگارا، اینان اهل من هستند[۱۶].[۱۷]
نکتهای درباره جانشینان پیامبر در مدینه
نکته پایانی و مهم اینکه سیره مسلم و قطعی پیامبر در غزوات این بوده است که در تمامی این جنگها برای رسیدگی به امور مردم و اصلاح امور شهر و اقامه نماز جماعت و... شخصی را به جای خویش، در شهر مدینه، میگماشت؛ هرجا به مقدار نیاز. برای نمونه سعد بن عبادة[۱۸] در غزوه ودان، عثمان بن مظعون یا سعد بن معاذ در غزوه بواط[۱۹]، زید بن حارثه در غزوه بدر اولی[۲۰]، عبدالله بن مکتوم در غزوههای بدر الکبری[۲۱]، بنیسلیم، بحران[۲۲]، احد[۲۳]، حمراء الاسد، بنینضیر[۲۴]، بنیقریظه[۲۵]، بنیلحیان[۲۶]، ذوقرد[۲۷] و فتح مکة[۲۸]، سباع بن غرفطه در غزوه بنیسلیم و غزوه دومة الجندل[۲۹] ابولبابة در غزوه سویق[۳۰]، عثمان در غزوه غطفان[۳۱]، ابوذر غفاری در غزوه ذات الرقاع[۳۲]، و نمیلة بن عبدالله لیثی در غزوه خیبر[۳۳]، و... اما پیامبر در هیچ یک از این حوادث همانند آنچه برای امیرالمؤمنین علی (ع) در مقدمه و موخره این حادثه فرموده بود، سخنی نگفته و رفتاری همانند آن نداشته است. حتی پیامبر در مورد افرادی همچون عبدالله بن مکتوم که به دفعات متعدد به جای خود در مدینه باقی گذارده بود، هیچگاه و در هیچ زمانی چنین سخنانی نگفته و چنین رفتارهایی نکرده است. بلکه هیچ سخنی نگفته و کار خاصی نکرده است.[۳۴]
پانویس
- ↑ طبری، ج۳، ص۷۰.
- ↑ «بیگمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.
- ↑ مفید، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ واقدی، ج۳، ص۹۴۸.
- ↑ میر شریفی، ص۲۱۳.
- ↑ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۶-۶۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۱.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۸۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۳۱؛ الدر المنثور، ج۴، ص۱۳۳؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳؛ مناقب علی بن ابی طالب، ج۱، ص۲۵۵ (ابن مردویه)؛ الامالی، ج۱، ص۵۰۴.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۲.
- ↑ الارشاد، ج۱، ص۱۵۲ و ۱۵۳؛ ترمذی، ج۵، ص۶۳۹، ش۳۷۲۶.
- ↑ بحارالأنوار، ج۲۱، ص۱۶۳؛ ج۳۸، ۳۰۰؛ اسدالغابة، ج۳، ص۷۶۱.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۲.
- ↑ جامع الاحادیث، ج۱۶، ص۲۴۴ (سیوطی).
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ خصائص نسائی، ج۱، ص۱۱۶؛ صحیح الترمذی، ج۲، ص۳۰۰؛ المسند، ج۱، ص۱۸۵؛ اسد الغابة، ج۴، ص۱۰۴؛ فضائل الخمسة، ج۱، ص۳۱۰؛ الغدیر، ج۳، ص۲۰۰.
- ↑ اسد الغابة، ج۴، ص۱۰۴.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۳.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۵۹۱؛ المغازی، ج۱، ص۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۷.
- ↑ البدایة و النهایة (دارالفکر)، ج۲، ص۲۸۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۹۷؛ البدایة و النهایة، ج۴، ص۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۳۷.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۸.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۴۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۸۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۴، ص۸۳.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۳۲۸.
- ↑ جاودان، محمد علی، جانشین پیامبر، ص ۲۴۴.