جنگ حنین در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

غزوه حنین در سال هشتم هجری و پس از فتح مکه در منطقه حنین روی داد. پیامبر اکرم (ص) پس از آگاهی از تحرکات قبایل هوازن و ثقیف، لشکری دوازده هزار نفری را آماده نموده و راهی مقابله با انان شد. مسلمانان ابتدا با کمین دشمن و غافلگیری شکست خوردند، اما در ادامه با شجاعت برخی از جمله امیرالمؤمنین (ع) لشکر دشمن شکست خورد و غنایم زیادی نصیب مسلمان گشت.

مقدمه

غزوه «حنین» یکی از غزوه‌های پیامبر (ص) با مشرکان هوازن است که در سال هشتم هجرت[۱] اتفاق افتاد. «حنین» منطقه‌ای بین مکه و طائف بود که از مکه، سه شب فاصله داشت[۲] و طایفه هوازن در نزدیکی آن زندگی می‌کرد[۳]. پس از شکست و تسلیم قریش، به نظر می‌رسد قبایل اطراف مکه که تحت سلطه فکری و سیاسی قریش و مکیان بودند، نباید تحرکاتی بر ضد مسلمانان انجام می‌دادند؛ با این حال، تحرکاتی از سوی قبیله هوازن و ثقیف شکل گرفت. به روایت طبری[۴] قبایل هوازن و ثقیف هنگامی که شنیدند پیامبر از مدینه حرکت کرده، گمان کردند به جنگ آنان می‌آید. از این‌رو، نیروهای خود را جمع کردند و فرماندهی نیروها را که چهار هزار نفر بود، به مالک بن عوف سپردند. فتح مکه، موجب به وجود آمدن بیم و ترس بیشتر در بنی هوازن شد که منطقه مسکونی آنها در جنوب مکه قرار داشت. این وحشت و ترس در بنی ثقیف که مردم طائف و اطراف آن بودند نیز به وجود آمد و تصمیم به مقاومت مشترک در برابر پیامبر گرفتند[۵].

آنان به فرماندهی جوانی سی ساله به نام «مالک بن عوف نصری» به جمع‌آوری نیرو پرداخت تا بتواند با مسلمانان مقابله کند[۶]. مالک بن عوف نصری که بر خلاف نظر بزرگان قبیله چنین اقدامی کرده بود، دستور داد تا همه سپاهیان، زنان، کودکان و نیز شتران، گاو و گوسفندانشان را همراه بیاورند؛ چون این اقدام باعث می‌شد جنگجویان در دفاع از مال، جان و ناموس خود محکم‌تر باشند[۷].[۸]

واکنش پیامبر خاتم (ص)

رسول خدا (ص) پس از آنکه «عتاب بن اسید» را به عنوان حاکم مکه منصوب کرد[۹]، همراه دوازده هزار نفر عازم حنین شد[۱۰]. حضرت، عده‌ای را به فرماندهی «خالد بن ولید» به عنوان پیشگامان لشکر، جلوتر فرستاد[۱۱]. همچنین دستور داد، همان افرادی که هنگام ورود به مکه پرچمدار بوده‌اند، پرچم بر دوش گیرند. پرچم بزرگ را نیز به دست علی بن ابی طالب (ع) داد[۱۲]. پیامبر (ص) صبح شنبه، ششم شوال از مکه خارج شد[۱۳]. برخی از مسلمانان از فزونی سپاه دچار شگفتی و غرور شدند و شکست سپاه مسلمان را ناممکن دانستند که آیه ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ[۱۴] به آن اشاره دارد.

از سوی دیگر مالک بن عوف که لشکر خود را آماده کرده بود، سه نفر را برای کسب خبر به لشکرگاه مسلمانان فرستاد[۱۵]. همان کاری که "عبدالله بن ابی حَدرد اسلمی" برای رسول خدا (ص) انجام داد[۱۶].[۱۷]

شکست اولیه مسلمانان

در این غزوه که اولین غزوه بعد از فتح مکه به شمار می‌رفت، مردم مکه و انبوهی از مشرکان پیشین، از جمله سران آنها، مانند صفوان بن امیه، ابوسفیان و بسیاری دیگر هم حضور داشتند[۱۸]؛ اما آنها چندان مایل به پیروزی پیامبر (ص) نبودند؛ بلکه بیشتر برای دیدن نتیجه جنگ و بهره‌مندی از غنایم، همراه حضرت رسول (ص) آمده بودند. هنگامی که پیشگامان سپاه به فرماندهی خالد بن ولید، وارد منطقه و دره حنین شدند، با حمله مشرکان هوازن که از شب قبل در درّه کمین کرده بودند، روبه‌رو شدند. نیروهای خالد بن ولید نتوانستند در برابر آنان پایداری کنند و پس از شکست، عقب‌نشینی کردند. به دنبال آنها اهل مکه و همه مسلمانان، عقب نشستند[۱۹]؛ اتفاقی که تازه‌ مسلمانان از آن بسیار خوشحال بودند[۲۰].[۲۱]

بازگشت به جنگ

در این هنگام، پیامبر (ص) مهاجران و انصار را با نام «اصحاب سَمُره» (بیعت‌کنندگان در بیعت رضوان) صدا می‌زد که برخی از آنان بازگشتند. «عباس بن عبدالمطلب» که صدای بلندتری داشت، همین سخنان پیغمبر (ص) را تکرار می‌کرد[۲۲]. در آن کارزار سخت، «علی بن ابی‌طالب (ع)»، «فضل بن عباس»، «ربیعة بن حارث»، «ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب»، و برادر او «عباس بن عبدالمطلب»، «اسامة بن زید» و برخی دیگر، شجاعت و پایداری بسیاری از خود نشان دادند[۲۳]. این موضوع همبستگی مجددی را به سپاه اسلام باز گرداند و مسلمانان، لبیک‌ گویان بازگشتند. آنان انسجام و نظم از دست رفته را باز یافتند که به شکست هوازن و هم‌پیمانان‌شان منجر شد[۲۴]. با وجود شکست اولیه مسلمانان، بیش از چهار نفرشان کشته نشدند[۲۵] و بازماندگان هوازن نیز به جاهای مختلف از جمله «طائف» فرار کردند[۲۶].

پیامبر (ص) دستور داد، هر کس مشرکی را بکشد، لباس و سلاح آن شخص، مال او می‌شود. همچنین گروهی را به فرماندهی «ابوعامر اشعری» همراه «سعد بن اکوع» برای تعقیب هوازنیان فراری فرستاد[۲۷]. در این تعقیب و گریز، ابوعامر اشعری کشته شد و سعد بن اکوع به جای او فرمانده گروه شد. پیامبر (ص) نیز بعد از شنیدن خبر شهادت ابوعامر اشعری برای وی بسیار دعا کرد[۲۸].[۲۹]

غنائم جنگ

مسلمانان، بعد از پایان جنگ، اسیران و اموال فراوانی از جمله حیوانات، جمع‌آوری، و همه را در منطقه‌ای به نام «جعرانه» مستقر کردند[۳۰].

سایه‌بانی به دستور رسول خدا (ص) برای اسیران فراهم شد تا از آفتاب گرم و سوزان در امان باشند. در این جنگ، ۶ هزار اسیر، ۲۴ هزار شتر، بیش از ۴۰ هزار گوسفند و ۴ هزار اوقیه نقره، به غنیمت مسلمانان در‌آمد. پیامبر (ص) مدتی از تقسیم اسیران خودداری کردند تا شاید نمایندگان قبایل برای آزاد کردن افراد خود اقدام کنند[۳۱].[۳۲]

اقدامات پیامبر پس از جنگ

محاصره شهر طائف

پیامبر پس از پیروزی بر هوازن، به سوی طائف رفت و آن شهر را محاصره کرد و اعلان نمود که غلامان آنان در صورت پناه آوردن، آزاد خواهند شد که چند نفر به آن حضرت پناهنده شدند. اما با وجود تلاش رسول خدا (ص) و استفاده از تمامی شیوه‌های جنگی برای گشودن دژ طائف، موفق به فتح آن نشد و منطقه را ترک کرد[۳۳].

تقسیم غنائم

رسول خدا (ص) در راه بازگشت از طائف، در جِعرّانه در شمال شرقی مکه، توقف کرد و غنایم حنین را تقسیم نمود. در این مکان، نمایندگانی از هوازن به حضور رسول خدا (ص) رسیده و پذیرش اسلام قبیله خود را اعلان کردند. پیامبر نیز اسلام آنان را پذیرفت و اسیران هوازن را به تقاضای بزرگان ایشان و با نظر مساعد مسلمانان آزاد کرد و در تقسیم اموال و غنایم، به افرادی همچون ابو سفیان و حکیم بن حزام با گشاده دستی رفتار کرد تا دل آنان را بیشتر به سوی اسلام جلب نماید که این رفتار پیامبر، اعتراض برخی از مسلمانان، مانند سعد بن ابی وقاص را برانگیخت[۳۴].

انصار نیز بابت بخشش‌هایی که به سران قبایل عرب شد، ناراحت و نگران شدند و به آن حضرت گلایه کردند. رسول خدا (ص) با توضیحاتی، ایشان را راضی کرد و انصار پذیرفتند که به جای دریافت اموال، رسول خدا (ص) در سهم آنان و همراه ایشان باشد. در حوادث مربوط به تقسیم غنایم هوازن، مردم هجوم گسترده‌ای به سوی رسول خدا (ص) بردند از ایشان درخواست اکید و صریح کردند که هر چه زودتر غنایم را میان ایشان تقسیم کند. این رفتار بدان دلیل بود که مسلمانان بیم داشتند مبادا پیامبر اموال هوازن را نیز مانند اسیرانشان به آنان بازگرداند و ایشان دست خالی از این نبرد بازگردند[۳۵].[۳۶]

اسلام آوردن مردم طائف

پس از بازگشت رسول خدا (ص) از طائف، مردم طائف نیز چون گسترش دولت رسول خدا (ص) و در تنگنا قرار گرفتن خود را دیدند، به مقاومت بی‌نتیجه خود در برابر اسلام پی بردند و ناگزیر پس از بازگشت رسول خدا (ص) به مدینه، نمایندگانی را به سوی ایشان رهسپار کردند که اسلام مردم طائف و پیوستن آنها به دولت اسلامی را به اطلاع ایشان برسانند[۳۷].

غزوه حنین و محاصره طائف‌[۳۸]

نبی اکرم(ص) پانزده روز در مکه به‌سر برد و پس از گذشت برهه‌ای طولانی از شرک و بت‌پرستی، دورانی نوین از توحید و یکتاپرستی را در این شهر آغاز نمود. مسلمانان غرق در شادی و سرور بودند و امنیت و آرامش بر ام القری حاکمیت یافت. به رسول خدا(ص) خبر رسید که قبیله هوازن و ثقیف مهیای نبرد با اسلام شده‌اند با این پندار که خواهند توانست کاری را که دیگر نیروهای شرک و نفاق قادر بر انجام آن نشده‌اند، عملی سازند و اسلام را به نابودی بکشانند. رسول اکرم(ص) تصمیم گرفت برای رویارویی با آنان از شهر خارج شود ولی با شیوه‌ای که حضرت در هر فتح و پیروزی داشت، قبل از خروج خود به تحکیم پایه و ارکان اداره شهر مکه پرداخت. «معاذ بن جبل» را برای آموزش قرآن و احکام اسلام و «عتاب بن اسید» را برای نمازگزاردن و اداره امور مردم، بر شهر مکه گمارد.

آن حضرت با دوازده هزار رزمنده که مسلمانان تا آن روز نظیر آن را سراغ نداشتند از مکه خارج گردید و همین فزونی نیرو، سبب غرور و غفلت مسلمانان گردید تا آنجا که ابوبکر گفت: اگر، امروز با قبیله شیبان نیز رویارو شویم، از حیث نفرات، شکست نخواهیم خورد[۳۹]. قبیله‌های «هوازن» و «ثقیف» با یکدیگر هم‌پیمان شده و با تمام تجهیزات به اتفاق زنان و کودکان خویش از طائف بیرون آمده و برای زمینگیر کردن مسلمانان موضع گرفتند. با رسیدن پیشقراولان سپاه مسلمانان به آن منطقه، دشمن موفق شد آنان را مجبور به فرار سازد به‌گونه‌ای که سایر نیروهای‌ مسلمانان نیز از بیم پا به فرار گذاشتند و تنها نه تن از بنی هاشم که دهمین نفر را (ایمن) پسر ام ایمن تشکیل می‌داد در کنار رسول خدا(ص) ثابت‌قدم ماندند و منافقان غرق در شادی و سرور شدند و ابو سفیان مسلمانان را به باد تمسخر و شماتت گرفت و گفت: مسلمانان تا کنار دریا عقب خواهند نشست و دیگری گفت: آگاه باشید! که امروز سحر و جادو باطل شد. و فرد دیگری تصمیم گرفت در آن اوضاع آشفته، وجود مقدس رسول خدا(ص) را به قتل برساند[۴۰].

پیامبر اکرم(ص) به عمویش عباس دستور داد بر صخره‌ای بالا رود و نیروهای شکست‌خورده مهاجر و انصار را که از صحنه گریخته بودند فرابخواند. ابن عباس با صدای بلند اعلان داشت: ای اصحاب سوره بقره، ای کسانی که زیر درخت رضوان با رسول خدا(ص) بیعت کردید، پیامبر خدا می‌فرماید: به سوی من آیید، به کجا می‌گریزید؟ پیامبر اینجا حضور دارد! پس از غفلت و شکست، گویی آگاهی و احساسی بین مسلمانان راه یافت و دوباره بازگشتند تا در دفاع از اسلام و پیامبر، به عهد و پیمان خویش وفا نمایند... رسول خدا(ص) با مشاهده شور و هیجان آنان، فرمود: اکنون جنگ به شدت درگرفته من پیامبرم و هیچ‌گاه دروغ نمی‌گویم، من فرزند عبد المطلبم. و خداوند آرامش خود را بر دل‌های مسلمانان نازل فرمود و با پیروزی و ظفر، آنان را مورد حمایت قرار داد. بدین‌سان، سپاهیان کفر شکست خوردند و با به جای نهادن شش هزار اسیر و غنیمت‌های فوق العاده زیاد پا به فرار گذاشتند.[۴۱] پیامبر(ص) دستور داد از غنایم نگهداری و از اسیران مراقبت شود و سپس دشمن مهاجم را تا منطقه اوطاس و نخله و طائف تعقیب کردند.

وقتی ام سلیم از رسول خدا(ص) درخواست کرد آن دسته از کسانی را که از صحنه جنگ گریخته و حضرت را تنها گذاشته‌اند به قتل برساند، آن بزرگوار به جهت خوی والا و بخشش فراوان و رحمت گسترده‌ای که داشت، در پاسخ او فرمود: «ام سلیم خداوند مسلمانان را یاری کرد، عافیت الهی گسترده‌تر است». در جای دیگر که رسول گرامی اسلام(ص) اطلاع یافت برخی مسلمانان به جهت خشمی که از فرزندان مشرکان به دل داشته‌اند آنان را به قتل رسانده‌اند، به خشم آمد و فرمود: چه شده افرادی در جنگ، کارشان به جایی رسیده که کودکان را به قتل می‌رسانند، آگاه باشید ما فرزندان را نمی‌کشیم. اسید بن حضیر عرضه داشت: مگر آنان فرزندان مشرکان نیستند؟ حضرت فرمود: «أو ليس خياركم اولاد المشركين، كل نسمة تولد على الفطرة حتى يعرب عنها لسانها و أبواها يهوّدانها او ينصّرانه»؛[۴۲] آیا نخبگان امروزه شما مشرک‌زاده نیستند، هر انسانی بر سرشت پاک متولد می‌شود تا زبانش از واقعش خبر دهد این پدران و مادرانند که، فرزندان خود را یهودی یا نصرانی تربیت می‌کنند.

سپاه اسلام دشمن را تا طائف تعقیب کرد و بیش از بیست روز در محاصره قرار داد. دو طرف دیوارها و باغ‌ها را پناه قرار داده و به یکدیگر تیراندازی می‌کردند، سپس رسول خدا(ص) به عللی چند، از حمله به طائف منصرف شد. وقتی پیامبر(ص) به جعّرانه (محل گردآوری اسیران و غنایم) رسید، جمعی از قبیله هوازن به‌پا خاستند و از حضرت تقاضای عفو و بخشش‌ نمودند و عرضه داشتند: ای رسول خدا(ص) در جمع این اسیران عمه‌ها و خاله‌های شما وجود دارند که در کودکی از شما پرستاری می‌کردند- با این یادآوری که پیامبر(ص) دوران شیرخوارگی خود را میان قبیله سعد تیره‌ای از هوازن سپری نمود- اگر ما با حارث بن ابی شمر و یا نعمان بن منذر نان و نمک خورده بودیم و برای آن دو، ماجرایی نظیر ماجرای شما پیش می‌آمد، از آنها انتظار لطف و محبت داشتیم درصورتی‌که شما از همه برترید. رسول خدا(ص) آنان را بین انتخاب اسیران و اموالشان مخیر ساخت و آنها اسیران را انتخاب کردند. سپس فرمود: «سهم من و فرزندان عبد المطلب از آن شماست» و مسلمانان نیز از رهبر خود پیروی کردند و سهمیه خود را بدانان بخشیدند[۴۳]. رسول اکرم(ص) با توجه به شناخت کاملی که از سرشت انسان‌ها داشت و تلاشی که برای هدایت مردم و فرونشاندن آتش جنگ داشت، عفو و بخشش را به عنوان تدبیری صحیح و راهکاری استوار برگزید و حتی بر «مالک بن عوف» آتش‌افروز این جنگ، منّت نهاد و فرمود: «به مالک اطلاع دهید اگر اسلام آورد و نزد من آید، خانواده و اموالش را به او بازگردانده و صد شتر به او می‌بخشم». و مالک به‌سرعت اسلام آورد[۴۴].[۴۵]

تقسیم غنایم‌

مسلمانان، با زیر فشار قرار دادن رسول خدا(ص) و با اصرار زیاد خواستار تقسیم غنایم شدند به‌گونه‌ای که او را به کنار درختی کشاندند و ردای مبارکش را برگرفتند. حضرت فرمود: ردایم را پس بدهید به خدا سوگند! اگر به تعداد درختان تهامه شتر [گاو و گوسفند و...] در اختیار داشته باشید، آن [غنیمت‌] را میان شما تقسیم می‌کنم، و آن‌گاه پی خواهید برد که من بخیل و ترسو و دروغگو نیستم. سپس به‌پا خاست و مقداری از پشم کوهان شتری برگرفت و آن را میان دو انگشت خود قرار داد و بالا برد و فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ وَ اللَّهِ مَا لِي مِنْ فَيْئِكُمْ وَ لَا هَذِهِ الْوَبَرَةُ إِلَّا الْخُمُسُ وَ الْخُمُسُ مَرْدُودٌ عَلَيْكُمْ‌»؛ مردم! به خدا سوگند! من از غنایم شما حتی از این پشم شتر جز خمس حقی ندارم و خمس را نیز به شما بازخواهم گرداند.

و آن‌گاه دستور داد تمام غنایم، در یک‌جا جمع گردد تا به‌گونه‌ای عادلانه تقسیم گردد. پیامبر اکرم(ص) تقسیم غنایم را با دادن سهمیه «مؤلفة قلوبهم» (کسانی که محبتشان جلب شود) چون ابو سفیان، پسرش معاویه، حکیم بن حزام، حارث بن حارث، سهیل بن عمرو، حویطب بن عبدالعزی و صفوان بن امیه و دیگران که تا گذشته‌ای نه‌چندان دور از سران کفر و شرک به شمار آمده و با وی سرجنگ و ستیز داشتند، آغاز نمود و پس از آن حق خود از خمس را نیز میان آنان قسمت کرد. این عملکرد رسول خدا(ص) حقد و کینه برخی از مسلمانانی را که از مصالح اسلام و اهداف نبی اکرم(ص) بی‌اطلاع بودند، برانگیخت تا آنجا که یکی از آنان با اعتراض به رسول اکرم(ص) اظهار داشت: شما عادلانه عمل نکردی. حضرت فرمود: وای بر تو! اگر من عدالت به خرج ندهم پس چه کسی به عدالت رفتار می‌کند. عمر بن خطاب خواست شخص اعتراض‌کننده را به قتل برساند، ولی پیامبر اجازه این کار را به او نداد و فرمود: «او را به خود واگذار؛ زیرا او در آینده از پیروانی برخوردار خواهد شد و چندان در دین تعمّق می‌کنند که مانند رهاشدن تیر از چله کمان، از دین و آیین خویش بیرون خواهند رفت».[۴۶].[۴۷]

اعتراض انصار

سعد بن عباده به مصلحت دید رسول اکرم(ص) را در جریان مطالبی که میان انصار ردوبدل می‌شد قرار دهد؛ زیرا آنان با خود می‌گفتند: رسول خدا(ص) با دیدن قوم خود، انصار را به فراموشی سپرده است. به‌همین‌دلیل سعد، انصار را گرد آورد و رسول خدا(ص) در جمع آنان حضور یافت و پس از حمد و ثنای پروردگار با آنها چنین سخن گفت: ای جماعت انصار! این چه سخنی بوده که از شما برایم نقل شده و چرا نگرانید؟! آیا شما در گمراهی به‌سر نمی‌بردید که خداوند به‌وسیله من شما را هدایت بخشید، فقیر بودید، بی‌نیازتان ساخت و با یکدیگر دشمن بودید، شما را باهم مهربان ساخت؟ عرض کردند: آری! خدا و رسولش برترند، سپس فرمود: آیا به من پاسخ نمی‌دهید؟ عرض کردند: ای رسول خدا! چه پاسخی بدهیم؟ فرمود: به‌خدا سوگند! اگر شما این‌گونه سخن بگویید سخنی صحیح بر زبان آورده‌اید؛ شما حق دارید به من بگویید: زمانی که همه تو را تکذیب کردند، ما شما را تصدیق نمودیم، تو را یاری نکردند، یاری‌ات کردیم، تو را بیرون راندند، ما پناهت دادیم، تهی‌دست بودی، تو را کمک کردیم...

ای جماعت انصار! شما تنها در مورد مقداری از مال دنیوی که من به برخی افراد دادم تا به اسلام گرایش یابند و شما را به اسلام خود واگذارم، نگران شدید؟ آیا راضی نیستید آنان با خود گوسفند و شتر ببرند ولی شما پیامبر را با خود به سرزمینتان بازگردانید؟ به خدایی که جانم در دست اوست! اگر هجرت در کار نبود من نیز فردی از انصار به‌شمار می‌آمدم و اگر همه مردم به راهی بروند و انصار در راهی دیگر گام بردارند، من مسیر انصار را انتخاب خواهم کرد.[۴۸] این کلمات، احساس و عواطف انصار را برانگیخت و دریافتند که در تصوّر خود نسبت به رسول خدا(ص) دچار اشتباه شده‌اند ازاین‌رو، همه گریه کنان عرضه داشتند: ای رسول خدا! ما به همان سهم خویش راضی هستیم. پیامبر(ص) در ماه ذی قعده به اتفاق همراهان خود از جعرانه رهسپار مکه گردید و پس از انجام عمره از احرام خارج شد و با گماردن عتاب بن اسید و معاذ بن جبل بر مکه، به اتفاق مهاجران و انصار، متوجه مدینه شد[۴۹].[۵۰]

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴.
  2. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴.
  3. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۱.
  4. طبری، ج۳، ص۷۰.
  5. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۶-۶۷.
  6. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۷؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۴۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۸۵.
  7. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۸۸.
  8. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۱.
  9. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۴۲؛ ابن هشامه السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۰.
  10. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۵؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۰.
  11. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۶.
  12. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۹۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴.
  13. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۸۹؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۲.
  14. «بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است؛ هنگامی که فزونیتان شما را به غرور واداشت اما هیچ سودی برای شما نداشت و زمین با گستردگیش بر شما تنگ شد سپس با پشت کردن (به دشمن) واپس گریختید» سوره توبه، آیه ۲۵.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۲.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۱۲۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۹- ۴۴۰.
  17. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۱-۱۶۲.
  18. محمد بن موسی بن عقبه، المغازی النبویه، ص۳۶۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۷۵؛ ابن سعده الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۳۹- ۴۴۰.
  19. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۸۷۹.
  20. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۳- ۴۴۴.
  21. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۲-۱۶۳.
  22. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۷۵.
  23. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۷۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵.
  24. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۴۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۴.
  25. محمد بن موسی عقبه، المغازی النبویه، ص۹۲۲؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص۴۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵.
  26. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵؛ محمد بن موسی عقبه، المغازی النبویه، ص۳۶۸.
  27. احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۶۵- ۳۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۱۵.
  28. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۳، ص۹۱۵.
  29. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۳-۱۶۴.
  30. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۶؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۸۱.
  31. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۶.
  32. میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۴.
  33. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۶-۶۷.
  34. واقدی، ج۳، ص۹۴۸.
  35. میر شریفی، ص۲۱۳.
  36. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۶-۶۷؛ میرزایی، عباس، غزوه حنین، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص۱۶۴.
  37. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۶-۶۷.
  38. این جنگ در شوال سال هشتم هجری رخ داد.
  39. طبقات کبری، ج۲، ص۱۵۰؛ مغازی، ج۲، ص۸۸۹.
  40. سیره نبوی، ج۲، ص۴۴۳؛ مغازی، ج۳، ص۹۹.
  41. آیات سوره توبه حمایت و یاری خدا را تشریح کرده و کسانی را که به نیرو و تجهیزات اعتماد ورزیده و آنها را سبب پیروزی دانسته‌اند، مورد نکوهش قرار داده است.
  42. امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۰۹.
  43. سید المرسلین، ج۲، ص۵۳؛ مغازی، ج۳، ص۹۴۹- ۹۵۳.
  44. مغازی، ج۳، ص۹۵۴- ۹۵۵.
  45. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۳۹.
  46. السیرة النبویة، ج۲، ص۴۹۶؛ و ر.ک: المغازی، ج۳، ص۹۴۸.
  47. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۴۲.
  48. سیره نبوی، ج۲، ص۴۹۶؛ به مغازی، ج۳، ص۹۴۸ مراجعه شود.
  49. سیره نبوی، ج۲، ص۴۹۸؛ مغازی، ج۳، ص۹۵۷.
  50. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۲۴۴.