حق‌گریزی و حق‌ستیزی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = حق‌گریزی و حق‌ستیزی | عنوان مدخل = حق‌گریزی و حق‌ستیزی | مداخل مرتبط = حق‌گریزی و حق‌ستیزی در قرآن | پرسش مرتبط = }} ==مقدمه== چرا و با چه انگیزه‌ای برخی با حق به ستیز بر می‌‌خیزند و اجازه نمی‌دهند تا [[عدالت]...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
جز (جایگزینی متن - 'متخلیه' به 'متخیله')
خط ۲۱: خط ۲۱:
از [[آموزه‌های قرآنی]] این معنا به دست می‌‌آید که [[انسان‌ها]] تا زمانی که دارای [[قلبی]] [[سلیم]] و سالم هستند، در همان مسیر فطرت گام بر می‌‌دارند و بر صراط مستقیم [[انسانیت]] به سوی حق و عدالت می‌‌روند؛ اما هنگامی که به علل و عواملی بر دل‌هایشان زنگار می‌‌نشیند و تیره و تار می‌‌شود یا پرده‌ای بر [[دل]] می‌‌افتد و یا کامل دریچه ادراکی و [[فهم]] و [[شناخت]] ایشان بسته و مهر می‌‌شود، آن گاه دیگر، در مسیر عدالت و حق نمی‌روند و در انسان‌های [[دین ستیز]]، حق و عدالت [[گریز]] بلکه حق و عدالت [[ستیز]] در می‌‌آیند.
از [[آموزه‌های قرآنی]] این معنا به دست می‌‌آید که [[انسان‌ها]] تا زمانی که دارای [[قلبی]] [[سلیم]] و سالم هستند، در همان مسیر فطرت گام بر می‌‌دارند و بر صراط مستقیم [[انسانیت]] به سوی حق و عدالت می‌‌روند؛ اما هنگامی که به علل و عواملی بر دل‌هایشان زنگار می‌‌نشیند و تیره و تار می‌‌شود یا پرده‌ای بر [[دل]] می‌‌افتد و یا کامل دریچه ادراکی و [[فهم]] و [[شناخت]] ایشان بسته و مهر می‌‌شود، آن گاه دیگر، در مسیر عدالت و حق نمی‌روند و در انسان‌های [[دین ستیز]]، حق و عدالت [[گریز]] بلکه حق و عدالت [[ستیز]] در می‌‌آیند.


در [[فرهنگ قرآنی]]، [[قلب]] مهم‌ترین ابزار [[شناختی]] و ادراکی بشر است که با کمک عوامل و ابزارهای [[شناختی]] چون [[حواس ظاهری]] و [[باطنی]] از چشم و گوش تا [[قوه خیال]] و تا [[قوه]] مصوره و متخلیه، [[جهان]] درون و بیرون از ذات را می‌‌شناسد و بر اساس بنیادهای [[فطری]] به سنجش و ارزیابی امور می‌‌پردازد و موقعیت خود را در جهان [[شناسایی]] و مسیر خود را بازیابی و مشخص می‌‌کند و در آن [[صراط مستقیم]] حرکت می‌‌کند.
در [[فرهنگ قرآنی]]، [[قلب]] مهم‌ترین ابزار [[شناختی]] و ادراکی بشر است که با کمک عوامل و ابزارهای [[شناختی]] چون [[حواس ظاهری]] و [[باطنی]] از چشم و گوش تا [[قوه خیال]] و تا [[قوه]] مصوره و متخیله، [[جهان]] درون و بیرون از ذات را می‌‌شناسد و بر اساس بنیادهای [[فطری]] به سنجش و ارزیابی امور می‌‌پردازد و موقعیت خود را در جهان [[شناسایی]] و مسیر خود را بازیابی و مشخص می‌‌کند و در آن [[صراط مستقیم]] حرکت می‌‌کند.
بنابراین، [[قلب]] مهم‌ترین جایگاه را در میان قوای [[انسانی]] در [[اختیار]] دارد،؛ چراکه بی‌هر گونه [[شناخت]] و تحلیل درست داده‌ها نمی‌توان، موقعیت خویش را شناسایی و ارزیابی کرد و جهت درست و مناسب را یافت. هر گونه اختلال و [[تغییر]] و تبدیلی در قلب به معنا و مفهوم، از دست رفتن مهم‌ترین ابزار انسانی در [[مسیر کمال]] یابی و کمال جویی است.
بنابراین، [[قلب]] مهم‌ترین جایگاه را در میان قوای [[انسانی]] در [[اختیار]] دارد،؛ چراکه بی‌هر گونه [[شناخت]] و تحلیل درست داده‌ها نمی‌توان، موقعیت خویش را شناسایی و ارزیابی کرد و جهت درست و مناسب را یافت. هر گونه اختلال و [[تغییر]] و تبدیلی در قلب به معنا و مفهوم، از دست رفتن مهم‌ترین ابزار انسانی در [[مسیر کمال]] یابی و کمال جویی است.
بر همین اساس است که [[خداوند]] در [[آموزه‌های قرآنی]] بر [[محافظت]] بر قلب و [[حفظ]] [[سلامت]] فطری و طبیعی آن تاکید می‌‌کند و از [[مردمان]] می‌‌خواهد تا با [[پرهیز]] از [[خواسته‌ها]] و [[هواهای نفسانی]] و [[وسوسه‌های شیطانی]] از ابتلای قلب به [[بیماری‌ها]] و زنگارگرفتگی‌ها، پرده افتادگی و مهر شدگی‌ها محافظت کنند؛ چراکه قلب این [[آمادگی]] را دارا می‌‌باشد تا تاثیر [[الهامات]] تقوایی و یا فجوری به دو سمت متضاد خود حرکت کند و [[قدرت]] تحلیل خود را افزایش یا کاهش دهد. به این معنا که قلب می‌‌تواند در یک فرآیندی رشدی به چنان کمالی دست یابد که همه هستی از [[باطن]] و ظاهر و [[عالم شهادت]] و [[عالم غیب]] را [[مشاهده حضوری]] کند و یا آنکه در فرآیندی همه توان و قدرت شناختی و تحلیلی خود را از دست دهد و از [[درک]] [[حقایق]] ساده نیز [[ناتوان]] گردد.
بر همین اساس است که [[خداوند]] در [[آموزه‌های قرآنی]] بر [[محافظت]] بر قلب و [[حفظ]] [[سلامت]] فطری و طبیعی آن تاکید می‌‌کند و از [[مردمان]] می‌‌خواهد تا با [[پرهیز]] از [[خواسته‌ها]] و [[هواهای نفسانی]] و [[وسوسه‌های شیطانی]] از ابتلای قلب به [[بیماری‌ها]] و زنگارگرفتگی‌ها، پرده افتادگی و مهر شدگی‌ها محافظت کنند؛ چراکه قلب این [[آمادگی]] را دارا می‌‌باشد تا تاثیر [[الهامات]] تقوایی و یا فجوری به دو سمت متضاد خود حرکت کند و [[قدرت]] تحلیل خود را افزایش یا کاهش دهد. به این معنا که قلب می‌‌تواند در یک فرآیندی رشدی به چنان کمالی دست یابد که همه هستی از [[باطن]] و ظاهر و [[عالم شهادت]] و [[عالم غیب]] را [[مشاهده حضوری]] کند و یا آنکه در فرآیندی همه توان و قدرت شناختی و تحلیلی خود را از دست دهد و از [[درک]] [[حقایق]] ساده نیز [[ناتوان]] گردد.

نسخهٔ ‏۱۰ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۷

مقدمه

چرا و با چه انگیزه‌ای برخی با حق به ستیز بر می‌‌خیزند و اجازه نمی‌دهند تا عدالت در جامعه و جهان برقرار شود؟ مگر نه این است که حق و عدالت، اموری کمالی و پسندیده از سوی هر انسان خردمند و عاقلی است و انسان سالم، آنها را به عنوان اموری فطری می‌‌پذیرند و بدان گرایش دارند.

چه علل و عواملی در درون شخصیت آدمی شکل می‌‌گیرد و اجازه نمی‌دهد تا شخص بر خلاف طبیعت و فطرت کمال جو و کمال خواه، گام بردارد و به مبارزه با حق و عدالت برخیزد و باطل و بی‌عدالتی را بپسندد و برای تحقق آن در جامعه تلاش کند؟ نویسنده در این مطلب بر آن است تا تحلیل قرآن را از علل و عوامل روان شناختی ستیز با حق و عدالت را به دست دهد. با هم این مطلب را از نظر می‌‌گذرانیم.[۱].

حق و عدالت، مطلوب فطری

اموری در جهان به عنوان اموری فطری دانسته شده که در حقیقت به معنای ذاتی و لوازم ذات انسانی می‌‌باشد. در قرآن بسیاری از گرایش‌های آدمی به امری درون ذاتی انسان نسبت داده شده است. این بدان معنا خواهد بود که خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده است که این امور، ذاتی و یا از لوازم ذات باشد و بی‌آنکه جعل جداگانه باشد، با همان جعل انسانیت، این امور به عنوان ذاتی یا لوازم ذات با او همراه است. شباهت این امور همانند چربی برای روغن است؛ چراکه چربی از ذاتی روغن است و اگر چربی را از روغن برداریم، روغن مفهوم خود را از دست می‌‌دهد. امور فطری در بشر نیز این گونه است. بنابراین نمی‌توان انسانیت انسان را بی‌این امور فطری اثبات کرد.

از جمله امور فطری که در انسان بر اساس آموزه‌های قرآنی وجود دارد می‌‌توان به خداپرستی، دین داری، کمال خواهی، نقص گریزی، حقیقت جویی و عدالت خواهی اشاره کرد. بنابراین هر انسان سالم بر سبب فطرت ذاتی خویش به این امور گرایش دارد و عدالت و یا حق ستیزی از اموری بر خلاف فطرت و امری استثنایی در بشر است. به این معنا که اگر فطرت انسانی به هر دلیل درونی و بیرونی، حالت طبیعی و فطری خود را از دست دهد، گرایش به ضد امور فطری می‌‌یابد و در جهت خلاف طبیعت حرکت می‌‌کند. این همان چیزی است که در قرآن از آن به هبوط و سقوط یاد شده و گمراهی و ضلالت و غی نامیده شده است. در برابر حرکت در مسیر فطرت، عروج، هدایت، رشد و مانند آن دانسته شده که موجبات دست یابی به کمالات مطلقی را برای آدمی فراهم می‌‌آورد. مسیری که انسان در فطرت خویش می‌‌رود، همان صراط مستقیم است که در قالب طریقت شریعت برای رسیدن به حقیقت مطلق تبیین و تعریف شده است.

بنابراین، هر انسانی بر پایه ذات و فطرت و طبیعت خویش به سوی حق و عدالت گرایش داشته و از باطل و بی‌عدالتی گریزان می‌‌باشد؛ چراکه آن را ضد فطرت خویش می‌‌یابد و به طور طبیعی از آن بیزار و گریزان است و آن را ضد کمال جویی مطلق خود می‌‌یابد.[۲].

بیمار دلان مخالفان حق و عدالت

از آموزه‌های قرآنی این معنا به دست می‌‌آید که انسان‌ها تا زمانی که دارای قلبی سلیم و سالم هستند، در همان مسیر فطرت گام بر می‌‌دارند و بر صراط مستقیم انسانیت به سوی حق و عدالت می‌‌روند؛ اما هنگامی که به علل و عواملی بر دل‌هایشان زنگار می‌‌نشیند و تیره و تار می‌‌شود یا پرده‌ای بر دل می‌‌افتد و یا کامل دریچه ادراکی و فهم و شناخت ایشان بسته و مهر می‌‌شود، آن گاه دیگر، در مسیر عدالت و حق نمی‌روند و در انسان‌های دین ستیز، حق و عدالت گریز بلکه حق و عدالت ستیز در می‌‌آیند.

در فرهنگ قرآنی، قلب مهم‌ترین ابزار شناختی و ادراکی بشر است که با کمک عوامل و ابزارهای شناختی چون حواس ظاهری و باطنی از چشم و گوش تا قوه خیال و تا قوه مصوره و متخیله، جهان درون و بیرون از ذات را می‌‌شناسد و بر اساس بنیادهای فطری به سنجش و ارزیابی امور می‌‌پردازد و موقعیت خود را در جهان شناسایی و مسیر خود را بازیابی و مشخص می‌‌کند و در آن صراط مستقیم حرکت می‌‌کند. بنابراین، قلب مهم‌ترین جایگاه را در میان قوای انسانی در اختیار دارد،؛ چراکه بی‌هر گونه شناخت و تحلیل درست داده‌ها نمی‌توان، موقعیت خویش را شناسایی و ارزیابی کرد و جهت درست و مناسب را یافت. هر گونه اختلال و تغییر و تبدیلی در قلب به معنا و مفهوم، از دست رفتن مهم‌ترین ابزار انسانی در مسیر کمال یابی و کمال جویی است. بر همین اساس است که خداوند در آموزه‌های قرآنی بر محافظت بر قلب و حفظ سلامت فطری و طبیعی آن تاکید می‌‌کند و از مردمان می‌‌خواهد تا با پرهیز از خواسته‌ها و هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی از ابتلای قلب به بیماری‌ها و زنگارگرفتگی‌ها، پرده افتادگی و مهر شدگی‌ها محافظت کنند؛ چراکه قلب این آمادگی را دارا می‌‌باشد تا تاثیر الهامات تقوایی و یا فجوری به دو سمت متضاد خود حرکت کند و قدرت تحلیل خود را افزایش یا کاهش دهد. به این معنا که قلب می‌‌تواند در یک فرآیندی رشدی به چنان کمالی دست یابد که همه هستی از باطن و ظاهر و عالم شهادت و عالم غیب را مشاهده حضوری کند و یا آنکه در فرآیندی همه توان و قدرت شناختی و تحلیلی خود را از دست دهد و از درک حقایق ساده نیز ناتوان گردد.

از آن چه گفته شده می‌‌توان دریافت که در هنگام بیماری و یا مهر قلوب، قلب چیزی را به دست نمی‌آورد، بلکه توان و قوای طبیعی خود را از دست می‌‌دهد. از این روست که گرایش به باطل به معنای گرایش به هیچ است. در آموزه‌های قرآنی قلب بیمار و یا مختوم و مهر شده، اصولا ادراکی از حقایق نداشته و چیزی را در خود نمی‌افزاید. این همان چیزی است که از آن به خسران یعنی زیان از سرمایه تعبیر می‌‌شود؛ چراکه قلب بیمار و یا مهر شده، بخشی یا تمام سرمایه‌های وجودی خود یعنی شناخت حقایق و تحلیل وقایع را از دست می‌‌دهد و نمی‌تواند خوب را از بد و زشت را از زیبا تشخیص دهد. این بدان معنا خواهد بود که قلب بیمار و یا مهر شده، دیگر نور فرقانیت و جداسازی را از دست می‌‌دهد و نمی‌تواند پرتو بر مسایل افکند و وضعیت هر چیزی را روشن سازد. بنابراین، تنها کسانی که به هر علت و دلیلی، قلب‌های خویش را آلوده و یا زنگار بر دل‌ها نشانه و یا بر آن مهر نهاده‌اند، از فطرت سالم و عقل سلیم دور افتاده و قدرت و قوت تشخیص و تحلیل حق از باطل و بی‌عدالتی از عدالت و زشت از زیبا و بد از خوب را از دست داده و به مخالفان حق و عدالت پیوسته‌اند.[۳].

خصوصیات اخلاقی مخالفان

خداوند درباره خصوصیات روان شناختی مخالفان حق و عدالت به اموری اشاره می‌‌کند که بیماردلی، زنگاردلی و مختوم دلی را سبب می‌‌شود.

یکی از این خصوصیات عدم تعادل شخصیت این افراد است. خداوند در آیاتی به این نکته اشاره می‌‌کند که مخالفان، مردمانی نامتعادل هستند و همواره به گروه و دیگران وابسته و از استقلال شخصیت برخوردار نمی‌باشند. به این معنا که "دیگران مهم" به آنها می‌‌آموزند که چگونه فکر کنند و چگونه عمل و رفتار کنند. این وابستگی به اندازه‌ای است که عقل فطری را به کنار می‌‌زند و متاثر از دیگران مهم عمل می‌‌کند. از این روست که خداوند از وابستگی و تقلید کورکورانه این افراد بی‌شخصیت سخن می‌‌گوید. به نظر قرآن، از مهم‌ترین موانع پذیرش حق و عدالت از سوی مخالفان، تقلید کورکورانه از دیگران مهم خود از جمله نیاکان است.[۴] خودبزرگ بینی و تکبر عامل دیگری است که شخصیت مخالفان حق و عدالت را شکل می‌‌دهد. این افراد معیار هر چیزی را خود قرار می‌‌دهند و هر آن چه خودپسندی و خودبزرگ بینی ایشان را ارضا نکند، به عنوان مانع تلقی کرده و با آن مبارزه می‌‌کنند.

خداوند در آیات ۱۱ و ۲۳ و ۲۵ سوره مدثر به شخصیت خودبزرگ بین ولید بن مغیره اشاره می‌‌کند و می‌‌فرماید که این تکبر و خودبزرگ بینی موجب شده است تا تن به حقانیت اسلام ندهد و با آن مخالفت ورزد. خودبزرگ بینی که در عمل خارجی به شکل استکبار نسبت به دیگران در عرصه عمل اجتماعی و سیاسی بروز می‌‌کند، از مهم‌ترین عوامل بازدارنده ایمان اوری فرعون و دیگر مستکبران قوم ثمود و مانند آن بوده است.[۵]

این که خداوند در بسیاری از آیات از جمله آیات پیش گفته و نیز آیه ۷ سوره نوح از استکبار ورزی به عنوان عامل بزرگ حق گریزی و حق ستیزی مردمان در طول تاریخ سخن به میان می‌‌آورد، از آن روست که تکبر و خودبزرگ بینی و استکبار و تکبر ورزی در عمل اجتماعی، شخصیت افراد را به گونه‌ای می‌‌سازد که نمی‌تواند حقیقت و عدالت را بپذیرد، به ویژه اگر این ایمان آوری و پذیرش موجب شود که با دیگران در یک تراز قرار گیرند. از این روست که مخالفان هم ترازی با مؤمنان از دیگر طبقات را نمی‌پسندد و شخصیت خود را برتر و فراتر از این می‌‌بینند که در یک امت قرار گیرند. این گونه است که گاه از مؤمنان طبقات دیگر اجتماعی به عنوان " اراذلنا فی بادی الرای " یاد می‌‌کنند و به خود اجازه نمی‌دهند که با آنان در یک ردیف قرار گیرند. بنابراین در مخالفت با این همتراز و نادیده گرفته شدن خودبزرگ بینی آنان می‌‌گویند: ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ[۶] و گاه دیگر، مؤمنان از طبقات دیگر را به عنوان سفیه یاد می‌‌کند و به خود اجازه نمی‌دهند تا در یک طبقه با ایشان باشند: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ[۷]

خداوند به مسأله اشرافیت به عنوان عامل بازدارنده حق و عدالت توجه می‌‌دهد؛ چراکه اشرافیت گاه به عنوان یک فرهنگ در بخشی از اقشار جامعه عمل می‌‌کند. فرهنگ اشرافی حاوی مسایلی است که شخصیت اجتماعی و روحی و روانی افراد جامعه اشرافی را می‌‌سازد. از این رو وقتی از فرهنگ اشرافی سخن به میان می‌‌آید، به معنای مجموعه بینش‌ها و نگرش‌ها و آدابی است که در بسیاری از موارد شخصیت منفی و غیر سازنده‌ای ایجاد می‌‌کند. این فرهنگ به جای آنکه عامل رشد و بالندگی اشخاص آن طبقه و قشر اجتماعی شود، عامل مهم بازدارنده می‌‌باشد. از این روست که در قرآن هرگاه از اشرافیت سخن به میان می‌‌آید، به عنوان یک قشر اجتماعی نیست، بلکه یک فرهنگ طبقه ممتاز اجتماعی است که بیش‌ترین مانعیت را در برابر حق و عدالت و پیامبران منادی آن ایجاد می‌‌کنند.

اشراف به سبب بهره‌هایی که از ظلم و بی‌عدالتی و حق ستیزی می‌‌برند، همواره در برابر حق و حق جویان قرار می‌‌گیرند و به ا شکال مخلتف مانع تراشی می‌‌کنند. گاه سخن از سحر و جادوگری می‌‌کنند[۸] و گاه با بهره برداری از اموال و زینت‌های خویش دیگران را وسوسه می‌‌کنند و به جرگه مخالفان می‌‌کشانند[۹] و گاه دیگر مؤمنان را اراذل و طبقات پست یا سفیهان معرفی می‌‌کنند. از این روست که اشرافیت به عنوان یک فرهنگ همواره در برابر عدالت و حقیقت بوده است و در طول تاریخ اجازه نداده است تا حق و عدالت به سادگی خود را آشکار سازد.[۱۰]

از دیگر عواملی که مانع حق جویی و عدالت خواهی افراد می‌‌شود و آنان را به جنگ حق و عدالت می‌‌کشاند، القاءات شیطانی و تاثر پذیری از آن است. این افراد به سبب این که خواسته‌های نفسانی را بر خود چیره ساخته‌اند، با هر آن چه که خواسته‌های نفسانی و ارضای آن را محدود سازد مخالفت می‌‌ورزند. همین پیروی از هواها و خواسته‌های نفسانی ایشان را به دام شیطان می‌‌افکند و متاثر از القائات شیطانی، تحلیل نادرستی از مسایل می‌‌کنند و در مسیری گام برمی دارند که آن خواسته‌های نفسانی را ارضا کند. این گونه است که سخنان باطل شیطان را آراسته به حق و حقانیت است، به عنوان عامل و ابزار پاسخ گویی به نیازهای نفسانی می‌‌یابند و در پی آن می‌‌روند.[۱۱] ممانعت اقوام و افراد کافر، نیز مانع جدی در برابر انسان هاست،؛ چراکه شخصیت بیمار ایشان، در دیگران تاثیر می‌‌گذارد و شخصیت متزلزل و بی‌ثبات را به دیگران منتقل می‌‌کند. از این روست که در فرهنگ اسلامی نشست و برخاست با عالمانی که خدا را به یاد می‌‌آورند مورد تاکید قرار گرفته و از نشست و برخاست با بی‌خردان و بیماردلان و حدیث گویی و سخن رانی با ایشان پرهیز داده شده است. البته از نگاهی دیگر، اقوام کافر به سبب ایجاد گفتمان غالب، اجازه نمی‌دهند تا گفتمانی رقیب شکل گیرد. این گونه است که دیگران را ناخودآگاه در یک بمباران تبلیغاتی به سوی افکار و اندیشه‌های خود می‌‌کشانند و اجازه نمی‌دهند تا بر پایه فطرت و عقل سلیم گام بردارند.[۱۲] از این می‌‌توان گفت که جامعه‌گرایی بشر گاه خود عامل بازدارنده از حرکت در مسیر فطرت می‌‌شود، چنان که تقلید در دو نقش مثبت و سازنده و منفی و بازدارنده عمل می‌‌کند و به همان اندازه که برای تعالی و کمال بشر مفید است می‌‌تواند زیانبار شود و تقلید کورکورانه به دور از هر گونه استدلال و برهان را سبب شود.

بیماردلان همواره با شایعه و تهمت خود را زنده نگه می‌‌دارند و حضور خود را در جامعه تثبیت می‌‌کنند. جوسازی و تبلیغات سوء بیمار دلان اجازه نمی‌دهد تا مردمان به سادگی حق را بشناسند و در کنار آن قرار گیرند. نفاق و دورویی ویژگی این بیمار دلان است که در آیات قرآنی به آن اشاره و روش‌ها و شیوه‌های عمل ایشان را در کنار بازخوانی روان‌شناسی شخصیت ایشان بیان شده است.[۱۳].

منابع

پانویس

  1. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت.
  2. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت.
  3. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت.
  4. ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ * قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى قَالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ «آیا خبر کسان پیش از شما چون قوم نوح و عاد و ثمود و کسان پس از ایشان که جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد به شما نرسیده است؟ پیامبران آنان برهان‌ها برای آنها آوردند اما آنان (از خشم) دست بر دهان بردند و گفتند: هر چه را که شما برای آن فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم و بی‌گمان به آنچه ما را بدان فرا می‌خوانید در دودلی گمان‌انگیزی هستیم * پیامبرانشان گفتند: آیا درباره خداوند- آفریننده آسمان‌ها و زمین- تردیدی هست؟ او شما را فرا می‌خواند تا برخی از گناهانتان را بیامرزد و (مرگ) شما را تا مدّتی معیّن پس افکند؛ گفتند: شما (نیز) جز بشری مانند ما نیستید که می‌خواهید ما را از آنچه پدرانمان می‌پرستیدند، باز دارید؛ بنابراین برهانی روشن برای ما بیاورید» سوره ابراهیم، آیه ۹-۱۰ و ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ * قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ * قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ «و بی‌گمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم * هنگامی که به پدر و قوم خویش، گفت: این تندیس‌ها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟ * گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافته‌ایم * گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بوده‌اید * گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۱-۵۵ و ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ «و چون به آنان گفته شود از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید می‌گویند: (نه) بلکه ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم؛ آیا حتی اگر پدرانشان چیزی را در نمی‌یافته و راه به جایی نمی‌برده‌اند، (باز از پدرانشان پیروی می‌کنند؟)» سوره بقره، آیه ۱۷۰.
  5. ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِينَ * فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا قَالُوا إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُبِينٌ «آنگاه پس از ایشان موسی و هارون را با نشانه‌های خویش به سوی فرعون و سرکردگانش برانگیختیم اما سرکشی کردند و قومی گناهکار بودند * و چون حقّ از نزد ما به سوی آنان آمد گفتند: بی‌گمان این جادویی آشکار است» سوره یونس، آیه ۷۵-۷۶ و ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ * إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ «سپس موسی و برادرش هارون را با نشانه‌های خویش و برهانی آشکار فرستادیم؛ * به سوی فرعون و سرکردگانش ولی گردنفرازی کردند و قومی برتری جوی بودند» سوره مؤمنون، آیه ۴۵-۴۶ و ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ آلاء اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ * قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِيَ آمَنتُمْ بِهِ كَافِرُونَ «و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، این شتر خداوند است که برای شما نشانه‌ای است؛ او را رها کنید تا بر زمین خداوند بچرد و به او آسی * و یاد کنید آنگاه را که شما را جانشینانی پس از (قوم) عاد قرار داد و در این سرزمین جای داد که در هامون آن کاخ‌ها می‌سازید و کوه‌ها را برای خانه‌سازی می‌تراشید پس نعمت‌های خداوند را به یاد آورید و در این سرزمین تبهکارانه آشوب نورزید * سرکردگان سرکش از قوم وی به مؤمنانی که ناتوان به شمار آمده‌اند گفتند: آیا می‌دانید که صالح فرستاده پروردگار خویش است؟ گفتند: (آری) ما به آنچه وی بدان پیامبری یافته است مؤمنیم * آن سرکشان گفتند: ما به آنچه شما بدان ایمان دارید کافریم» سوره اعراف، آیه ۷۳-۷۶.
  6. «پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.
  7. «و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه ۱۳.
  8. ﴿ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ * وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ * قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ * وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ * قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ «سپس بعد از آنان موسی را با نشانه‌هایمان به سوی فرعون و سرکردگانش برانگیختیم و آنان به آن (نشانه)‌ها ستم روا داشتند پس بنگر که سرانجام تبهکاران چگونه بود * و موسی گفت: ای فرعون! بی‌گمان من پیام‌آوری از سوی پروردگار جهانیانم * در خور است که درباره خداوند جز حقّ نگویم؛ به راستی برای شما برهانی از پروردگارتان آورده‌ام، از این روی بنی اسرائیل را با من گسیل کن! * (فرعون) گفت: اگر راست می‌گویی که برهانی آورده‌ای پس آن را (به میان) بیاور! * آنگاه او چوبه‌دستش را فرو افکند ناگهان (دیدند که) اژدهایی است آشکار * و دستش را (از گریبان) بیرون کشید ناگهان برای بینندگان سپید (و تابان) شد * سرکردگان قوم فرعون گفتند: این (مرد) جادوگری داناست!» سوره اعراف، آیه ۱۰۳-۱۰۹.
  9. ﴿وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِينَةً وَأَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ «و موسی گفت: پروردگارا تو به فرعون و سرکردگانش آراستگی و دارایی‌هایی در زندگانی دنیا بخشیدی که سرانجام (مردم را) از راه تو بیراه می‌گردانند؛ پروردگارا! دارایی‌هایشان را نابود و دل‌هاشان را در بند کن چندان که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند» سوره یونس، آیه ۸۸.
  10. ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ * أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللَّهَ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ * فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ «و به یقین نوح را نزد قومش فرستادیم (و به ایشان گفت:) من برای شما بیم دهنده‌ای آشکارم * که: جز خداوند را نپرستید! به راستی من بر شما از عذاب روزی دردناک می‌هراسم * پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه ۲۵-۲۷ و آیات دیگر.
  11. ﴿وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ * وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار * و (مقرر است) تا دل‌های آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند آن (سخنان) را بنیوشند و آن را بپسندند و هر چه باید به دست آورند، به دست آورند» سوره انعام، آیه ۱۱۲-۱۱۳ و ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ * وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است * تا آنچه را شیطان (در دل‌ها) می‌افکند آزمونی برای بیماردلان و سنگدلان کند و ستمگران در ستیزه‌ای ژرف به سر می‌برند * و تا کسانی که دانش یافته‌اند بدانند که این (قرآن) راستین، از سوی پروردگار توست پس به آن ایمان آورند آنگاه دل‌های آنها در برابر آن فروتن گردد و بی‌گمان خداوند راهنمای مؤمنان به راهی راست است» سوره حج، آیه ۵۲-۵۴.
  12. ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ «آیا خبر کسان پیش از شما چون قوم نوح و عاد و ثمود و کسان پس از ایشان که جز خداوند کسی آنان را نمی‌شناسد به شما نرسیده است؟ پیامبران آنان برهان‌ها برای آنها آوردند اما آنان (از خشم) دست بر دهان بردند و گفتند: هر چه را که شما برای آن فرستاده شده‌اید انکار می‌کنیم و بی‌گمان به آنچه ما را بدان فرا می‌خوانید در دودلی گمان‌انگیزی هستیم» سوره ابراهیم، آیه ۹.
  13. منصوری، خلیل، روان‌شناسی مخالفان حق و عدالت.