جامعه بشری: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
|||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
#در بُعد عاطفه جمعی، [[ضعف]] شدید [[همبستگی]] [[اجتماعی]] و [[بیوفایی]] و بیاعتمادی [[اجتماعی]]<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 237.</ref>. | #در بُعد عاطفه جمعی، [[ضعف]] شدید [[همبستگی]] [[اجتماعی]] و [[بیوفایی]] و بیاعتمادی [[اجتماعی]]<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 237.</ref>. | ||
#در بُعد تمایزات پایگاهی، رواج [[ستم]] و توزیع نابحقّ امتیازات و امکانات<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 237.</ref>. | #در بُعد تمایزات پایگاهی، رواج [[ستم]] و توزیع نابحقّ امتیازات و امکانات<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 237.</ref>. | ||
==اجتماع بشری== | |||
اجتماع بشری مانند [[فرد]] است، دوره [[کودکی]] دارد، دوره [[رشد]] دارد، نزدیک به مرحله [[بلوغ]] دارد، دوره بلوغ دارد. [[بشریت]] در ابتدا حالت یک [[کودک]] را دارد یعنی اساساً [[قدرت]] دریافتش [[ضعیف]] و کم است. هرچه که پیش میرود و رشدش بیشتر میشود، [[استعداد]] بیشتری پیدا میکند<ref>اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، ص۳۶۵.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۵۸.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۵ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۹:۵۲
- مدخلهای وابسته به این بحث:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل جامعه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- انسانها به مقتضای فطرت و طبیعت خود موجوداتی اجتماعی یا "مَدَنیٌ بالطبع" و محتاج و نیازمند به همدیگرند. این نیاز فطری علت پیدایش گروههای اجتماعی، شهرها، کشورها و تمدنها در طول تاریخ است. مکاتب الهی و تعالیم معصومین (ع) نسبت به این نیاز بشر بیتفاوت نبوده و در تدارک طرح و اصولی برای زندگی اجتماعی بودهاند، همانطور که مکاتب بشری نیز در برنامهریزی خود از این مسئله غافل نبودهاند[۱].
- استناد به قرآن کریم نیز مؤید تأکید بر فطرت اجتماعی انسان است. قرآن ضمن اشاره به خلقت اولیه بشر، به پدیداری شعبهها و نسلهای مختلف اشاره کرده است تا اینکه این نسلها همدیگر را بشناسند و به همدیگر نزدیک شوند[۲][۳].
- وجود اختلاف در بین مردمان ایجادکننده نیازهای گوناگون است که تعاون و همکاری انسانها را میطلبد و انسان را بهسوی زندگی اجتماعی حرکت میدهد. تعاون هم از نظر کمکرسانی و هم از نظر کمکپذیری مورد نظر است. امام علی (ع) نیز به ضرورت زندگی اجتماعی انسان پرداختهاند. ضرورت و نیاز انسان به عشیره و خویشان، افزون بر جنبه عاطفی، بر جنبههای گوناگون نیاز آدمی، چون دفاع و پشتیبانی و در هنگام اضطرار و اضطراب تأکید دارد[۴]. این مفهوم در نامه ۳۱ نیز بیان شده و از عشیره با عنوان پروبال پرواز و اصل و ریشه، دست و نیرو تعبیر شده است. تمایل زن و مرد به یکدیگر بهعنوان نیاز فطری و میل باطنی سبب پیدایش خانواده و به تبع آن اجتماع میشود. امام در سخنی حکمتآمیز، با وجود سختیهایی که ممکن است در زندگی خانوادگی ایجاد شود، گریزی از تشکیل خانواده و زندگی مشترک نمیبیند[۵][۶].
- اختلاف استعدادها و تواناییهای انسانها، تفاوتهای جسمی و روحی بیانگر ضرورت زندگی اجتماعی است[۷]. این نیاز اجتنابناپذیر از عوامل تشکیل اجتماعهای بشری است. امام به فردی که از خداوند تقاضای بینیازی از خلق را میکرد، فرمود: "اینگونه درخواست نکن، زیرا احتیاج آدمی به مردم چون احتیاج او به دست و پاست." ایجاد طبقات مختلف اجتماعی و صنفی و جود استعدادها، انگیزهها و علائق گوناگون است که افراد جامعه را بهحسب تخصصی که دارند، به یکدیگر نیازمند میکند و افراد در جامعه با تعاون و همکاری تواناییهای خود را به اشتراک میگذارند و نیازهای یکدیگر را برطرف میکنند[۸]. مفهوم طبقات اجتماعی در نهج البلاغه، تأیید اختلاف طبقاتی و تبعیضهای نابجا نیست، بلکه ناظر بر وجود اختلافهای مردم در انجام امور مربوط به زندگیشان است[۹].
- افزون بر آنچه گذشت، بخشی از سخنان امام علی (ع) ناظر بر نیازهای معنوی مردمان به یکدیگر است. از آن جمله میتوان به عواطف انسانی اشاره کرد. امام (ع) در کلامی مردمان را به همیاری در اطاعت از خدا، برپاداری عدل و عدالت، وفای به عهد و پیمان و هر آنچه بر انسان واجب شده است، فرامیخواند و میفرماید: "مردمان به چیزی محتاجتر از تعاون در اجرای فرامین الهی نیست." در این نیازمندی فرقی بین افراد در درجات مختلف علمی، فرهنگی و اجتماعی نیست. در نهج البلاغه این مسئله با بیانی دیگر مطرح شده است: پس در چنین اوضاعی باید دست در دست هم نهید و یکدیگر را پند دهید و موج نصیحتگری را به اوج رسانید. پس هیچکس هر چند حریص بر تحصیل رضای الهی باشد و سخت در این راه بکوشد، آنطورکه باید و شاید به حقیقت فرمانبرداری الهی نرسد. امّا مهمترین و برترین حقوق الهی بر مردم همان نصیحتگزاری و برپا داشتن حق در جامعه است و هیچکس، هر چند جایگاهش در حق عظیم و برتریاش در دین پرسابقه باشد، بالاتر از رعایت حقّ خداوند و کمک به استواریِ حق نیست و هیچکس، هر چند مردم کوتهبین او را کوچک شمارند و دیدهها او را به بزرگی نبینند، سزاوار نیست که بر اقامه حق کمک نکند یا او را در راه برپایی حق یاری ندهند[۱۰][۱۱].
اهمیت زندگی اجتماعی
- امام (ع) از دیدگاههای مختلف بر اهمیت زندگی اجتماعی تأکید کردهاند. در این میان میتوان مباحث زیر را در نظر گرفت: دست خدا با جمعیت است، انسان در اجتماع از دام شیطان دور خواهد بود[۱۲]؛ مسکن گزیدن آدمی در شهرهای بزرگ که اقامتگاه مسلمانان است، نیز بر این نکته تأکید دارد و گویا مسکن گزیدن در شهرهای بزرگ و وجود تمرکز انسانهای با ایمان، آسایش و امنیت برای انسان بهوجود میآورد[۱۳]؛ برادران دینی و دوستان؛ یاران انسان در دنیا و آخرتاند؛ امام افرادی را که عزلتگزینی میکنند و خود را از جامعه جدا میدانند، نکوهش میکند[۱۴]؛ انسانها را مسئول در برابر اجتماع، شهرها و بندگان برمیشمرد[۱۵]؛ بر دوستی و حفظ آن تأکید میورزد[۱۶]؛ تأکیدهای فراوان بر رفتار نیکو در همسایهداری[۱۷]؛ تأکید بر انس افراد با یکدیگر و وحدت انسانها در جامعه[۱۸]؛ پرهیز از تفرقه[۱۹][۲۰].
اصناف اجتماعی
- امام (ع) صنفهای مختلف را برای مردمان در نظر میگیرد. این اصناف که در نامه ۵۳ از آن تعبیر به طبقه شده است، ناظربر تقسیمبندی حرفهای است، نه نظامهای طبقاتی مرسوم در اصطلاح سیاسی جدید که جامعه را در یک دستهبندی کلی به دو طبقه حاکم و محکوم تقسیم میکند. امام (ع) در نامه ۵۳ مردم را به هفت صنف سپاهیان، کاتبان، قضات، اهل جزیه، بازرگانان و صنعتگران و طبقه فرودست تقسیم میکند. این تقسیمبندی، گرچه در شرایط مختلف اجتماعی و زمانی تغییر میکند، اما در مجموع بیانگر تأیید اختلاف سطوح مردم در جامعه است. از اینرو امام در کلامی در مورد اختلافهای طبیعی افراد فرمود: خیر مردم در اختلاف بین آنهاست. اگر مردم همه برابر باشند، نابود میشوند. اما با این همه مطابق با دستوراتی مردمان را در برقراری پیوند با یکدیگر و مددرسانی به هم در اجتماع سفارش میکند[۲۱].
برابری در اجتماع
یکی از ارکان روابط اجتماعی اصل مساوات و برابری است. در مکتب وحی، گرچه مرمان در گونههای مختلف آفریده شدهاند و تفاوتهایی از نظر موقعیتهای طبیعی دارند، اما همه به حسب گوهر و ذات برابرند. آزادی و عدالت در اسلام زاده اصل برابری و مساوات بین انسانهاست[۲۲]. این مفهوم در سیره و سنت ائمه معصومین (ع) پیگیری میشد. پیامبر اکرم (ص) در حدیثی مردم را همچون دندانههای یک شانه مساوی و برابر میداند. برابری و مساواتی که مورد نظر اسلام است، گرچه مردم را از نظر حقوق و ارزشهای انسانی همسان و برابر میشمارد، اما در عین حال اختلافهای طبیعی بین افراد را امری طبیعی و مورد پذیرش میداند. مساوات، افزون بر تأثیری که در ارکان جامعه میگذارد، در رفتار انسانها با هم، بهعنوان افرادی که با هم در تماس و تعامل هستند، تأثیرگذار است. در روابط اجتماعی تنها ملاک برتری رعایت تقوای الهی است و مال و ثروت و نسب ... هیچیک ارزش فرد را در استفاده از حقوق بیشتر نسبت به دیگران افزایش نمیدهد. افراد با یکدیگر برابر و در استفاده از مواهب و حقوق اجتماعی مساویاند[۲۳].
برادری در اجتماع
- قرآن کریم همه مؤمنان را برادر ایمانی میداند و آنان را به اصلاح روابط توصیه میکند[۲۴]. باید دانست که جمله ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ را در بین مسلمانان مؤمن تشریع میکند و نسبتی را برقرار میسازد که قبلاً برقرار نبوده، و آن نسبت برادری است که آثار شرعی و حقوقی دارد. خداوند در این آیه مؤمنان را با یکدیگر چنان پیوند داده است که گویی آنها پیکره واحدی هستند. در سایه برادری و اخوت، مسئولیتها و حقوق افراد نسبت به هم شکل میگیرد. در این صورت نمیشود مؤمن سیر و برادرش گرسنه باشد؛ مؤمنان باید از نیازهای برادران دینی خود آگاه و پیش از اظهار نیاز اقدام به برآورده کردن آن کنند؛ کمترین حق مؤمن بر برادرش این است که چیزی را که او بدان نیاز دارد، نزد خود نگه ندارد؛ با رعایت انصاف و مواسات امور دین سامان میگیرد؛ مسلمانان، برادر مسلمان است؛ کسی به برادر خود ستم نمیکند[۲۵].
در سایه رعایت آیین برادری و حقوق متقابل، پیوندهای اجتماعی شکل میگیرد و روابط اجتماعی بهدرستی انجام میشود. در این صورت، جامعه، ساختاری مناسب مییابد و روابط افراد در سایه برادری دینی و ایمانی، رابطهای مبتنی بر اصول اسلامی خواهد بود[۲۶].
مواسات در اجتماع
- در سایه اصل برادری ایمانی، اصل مواسات پدیدار میشود. مواسات یعنی برادر دینی را در مال خود شریک دانستن، یعنی همانگونه که فرد از مال خویش استفاده و در آن تصرف میکند، دیگری نیز همانگونه باشد. برقراری جامعه دینی با اصل اخوت و برادری همبستگی دارد و هیچ امری جز مواسات باعث پایداری برادری ایمانی نمیشود[۲۷].
- نشانه دینداری و بندگی خدا برقراری پیوند با بندگان است. بر همین اساس امام علی (ع) محبوبترین مردم نزد خدا، سودمندترین آنها برای دیگران برمیشمرد و تنها در اینصورت است که پیوندهای اجتماعی برقرار میشود و فقر از میان جامعه رخت برمیبندد و جامعهای سالم بهوجود میآید[۲۸].
- مواسات در جامعه نشانه وجود مواردی از ارزشهای دینی اخلاقی است که به برخی از آنها اشاره میشود: هرکس فقیری را در مال خود شریک کند... مؤمن راستین است؛ مواسات نشانه جوانمردی است؛ مواسات، نشان رشد عقلی است؛ مواسات، عمل صالح است؛ مواسات، دیدار برادر ایمانی و مهربانی کردن با آنان است؛ مواسات، محبت به برادران و اهمیت دادن به نحوه معیشت آنان است؛ مواسات، برطرف کردن نیازهای برادران ایمانی است. آشکار است که اگر افراد در جوامع اسلامی اینگونه بیندیشند و تعامل داشته باشند، بسیاری از گرفتاریها و مشکلات موجود در جوامع حل میشود و انسانها در سایه برادری و امنیت به سر خواهند برد[۲۹].
تعاون، مشارکت و همیاری اجتماعی
انحطاط جوامع در نهج البلاغه
- انحطاط در لغت به معنای فروافتادن و پستشدن است. گویاترین عبارت نهج البلاغه درباره انحطاط یک قوم و علت آن، این کلام است: ... و در احوال گذشتگان پیش از خود بنگرید. مردمی که با ایمان بودند چه سان بهسر بردند؟ و چگونه آنان را آزمودند؟ پس بنگرید... آیا مهتران سراسر زمین نبودند و بر جهان پادشاهی نمیکردند؟ پس بنگرید که پایان کارشان به کجا کشید، چون میانشان جدایی افتاد و الفت به پراکندگی انجامید و سخنها و دلهاشان گونهگون شد. از هم جدا شدند و به حزبها گراییدند و خدا لباس کرامت خود را از تنشان برون آورد، نعمت فراخ خویش را از دستشان به در کرد، داستان آنان میان شما ماند و آن را برای پندگیرنده عبرت گرداند... در کار آنان بیندیشید و روزگاری که پراکنده بودند و از هم جدا، و کسراها و قیصرها بر آنان پادشاه... آنان را واگذاشتند و مستمند و درویش و چراننده اشتران پشت ریش. پستترین جاهایشان، خانه و خشکترین بیابانشان، جای قرار و کاشانه. نه –به سوی حق- دعوتی، تا بدان روی آرند و خود را –از گمراهی- بازدارند؛ دستها به خلاف هم در کار، جمعیت پراکنده، در بلای سخت و تیه نادانی دست و پا زننده، از زنده به گور کردن دختران بتان و بریدن پیوند خویشان و یکدیگر را غارتکنان[۳۰][۳۱].
- اقوام سرزنششده در کلام امام، ویژگیهایی دارند که موجب انحطاط آنان شده است. اقوام منحط در نهج البلاغه، برخی فرزندان ابراهیماند، برخی در دوره قبل از بعثت پیامبر اسلام زیستهاند، برخی مسلمانان معاصر امام علی (ع) و برخی پس از او خواهند آمد که درباره آنان پیشگویی شده است.[۳۲][۳۳].
- در مجموع سرزنششده در کلام امام، ویژگیهای نکوهیده جوامع در کلام امام علی بن ابیطالب (ع) را در چند مشخصه کلی بررسی کرد:
- در بُعد ذهنی و فرهنگی، عدم اعتقاد به خدا و ضعف شدید باور به مبدأ و معاد و هدایتگری رسولان الهی[۳۴].
- در بُعد تعاملات اجتماعی، رواج تعاملات سرد و نابرابر، مانند فریبکاری و سرقت و فقدان روابط صمیمانه و دیگر دوستان[۳۵].
- در بُعد عاطفه جمعی، ضعف شدید همبستگی اجتماعی و بیوفایی و بیاعتمادی اجتماعی[۳۶].
- در بُعد تمایزات پایگاهی، رواج ستم و توزیع نابحقّ امتیازات و امکانات[۳۷].
اجتماع بشری
اجتماع بشری مانند فرد است، دوره کودکی دارد، دوره رشد دارد، نزدیک به مرحله بلوغ دارد، دوره بلوغ دارد. بشریت در ابتدا حالت یک کودک را دارد یعنی اساساً قدرت دریافتش ضعیف و کم است. هرچه که پیش میرود و رشدش بیشتر میشود، استعداد بیشتری پیدا میکند[۳۸].[۳۹]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 233.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴾؛ سوره حجرات، آیه ۱۳ و ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ﴾؛ سوره زخرف، آیه۳۲
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 233.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ وَ إِنْ كَانَ ذَا مَالٍ عَنْ [عَشِيرَتِهِ] عِتْرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۳
- ↑ «الْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا، وَ شَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لَا بُدَّ مِنْهَا»؛ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۰
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 233.
- ↑ «إِنَّمَا فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبَادِئُ طِينِهِمْ، وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ كَانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَ عَذْبِهَا وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِهَا؛ فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ أَرْضِهِمْ يَتَقَارَبُونَ وَ عَلَى قَدْرِ اخْتِلَافِهَا يَتَفَاوَتُونَ؛ فَتَامُّ الرُّوَاءِ نَاقِصُ الْعَقْلِ، وَ مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ، وَ زَاكِي الْعَمَلِ قَبِيحُ الْمَنْظَرِ، وَ قَرِيبُ الْقَعْرِ بَعِيدُ السَّبْرِ، وَ مَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَلِيبَةِ، وَ تَائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۴
- ↑ «فَالْجُنُودُ بِإِذْنِ اللهِ حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَ زَيْنُ الْوُلاَةِ، وَعِزُّ الدِّينِ، وَسُبُلُ الاَْمْنِ وَلَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلاَّ بِهِمْ. ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلاَّ بِمَا يُخْرِجُ اللهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَيَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ وَيَکُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ. ثُمَّ لاَ قِوَامَ لِهَذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلاَّ بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَالْعُمَّالِ وَالْکُتَّابِ، لِمَا يُحْکِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَيَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَيُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الاْمُورِ وَعَوَامِّهَا. وَلاَ قِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً إِلاَّ بِالتُّجَّارِ وَذَوِي الصِّنَاعَاتِ، فِيمَا يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ، وَيُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ وَيَکْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ مَا لاَ يَبْلُغُهُ رِفْقُ غَيْرِهِمْ. ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَالْمَسْکَنَةِ الَّذِينَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَمَعُونَتُهُمْ. وَفِي اللهِ لِکُلّ سَعَةٌ، وَلِکُلّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ، وَلَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللهُ مِنْ ذَلِکَ إِلاَّ بِالاِهْتِمَامِ وَالاِسْتِعَانَةِ بِاللهِ، وَتَوْطِينِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ، وَالصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيمَا خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 233 -234.
- ↑ «فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذَلِكَ وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ، فَلَيْسَ أَحَدٌ وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَا اللَّهِ حِرْصُهُ وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ وَ لَكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ؛ وَ لَيْسَ امْرُؤٌ وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ، وَ لَا امْرُؤٌ وَ إِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذَلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْه»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۷
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 234.
- ↑ «فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ [عَلَى] مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ»؛ خطبه ۱۲۷
- ↑ «وَ اسْكُنِ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، وَ احْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۹
- ↑ «قَالَ لَهُ الْعَلَاءُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَشْكُو إِلَيْكَ أَخِي عَاصِمَ بْنَ زِيَادٍ. قَالَ وَ مَا لَهُ؟ قَالَ لَبِسَ الْعَبَاءَةَ [الْعَبَاءَ] وَ تَخَلَّى [مِنَ] عَنِ الدُّنْيَا. قَالَ عَلَيَّ بِهِ. فَلَمَّا جَاءَ قَالَ يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ، أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ؟ أَتَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا؟ أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ. قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا أَنْتَ فِي خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وَ جُشُوبَةِ مَأْكَلِكَ. قَالَ وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ [الْحَقِ] الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰
- ↑ «فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۶۶
- ↑ «احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّينِ وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ وَ كَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَيْكَ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱
- ↑ «اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۴۷
- ↑ «فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ وَ بَلَّغَ رِسَالاتِ رَبِّهِ؛ فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ وَ أَلَّفَ بِهِ الشَّمْلَ بَيْنَ ذَوِي الْأَرْحَامِ، بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِي الصُّدُورِ وَ الضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِي الْقُلُوبِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴
- ↑ «إِنَّ الشَّيْطَانَ الْيَوْمَ قَدِ اسْتَفَلَّهُمْ وَ هُوَ غَداً مُتَبَرِّئٌ مِنْهُمْ»؛ نهج البلاغه، خطبههای ۱۱۸ و ۱۷۵
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 234-235.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 235.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴾؛ سوره حجرات، آیه ۱۳
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 235.
- ↑ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾؛ سوره حجرات، آیه۱۰
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 236.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 236.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 235.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 235.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 235.
- ↑ «وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ، فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ؛ فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ [حَالَهُمْ] وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ الْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ، مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ التَّحَاضِّ عَلَيْهَا وَ التَّوَاصِي بِهَا؛ وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ، مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَيْدِي»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 237.
- ↑ اهمّ خطبههای حاوی این مطالب عبارتند از: خطبههای ۱، ۹، ۲۵، ۲۹، ۳۰، ۳۲، ۴۳، ۶۲، ۶۹، ۷۱، ۸۸، ۹۶، ۹۷، ۹۸، ۱۰۵، ۱۰۶، ۱۱۶، ۱۱۹، ۱۳۰، ۱۳۱، ۱۳۸، ۱۴۴، ۱۴۷، ۱۵۰، ۱۵۱، ۱۵۶، ۱۶۶، ۱۸۰، ۱۸۷، ۱۹۲، ۲۱۳، ۲۱۷، ۲۳۱ و ۲۳۳.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 237.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 237.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 237.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 237.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 237.
- ↑ اسلام و مقتضیات زمان، جلد اول، ص۳۶۵.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۵۸.