وقایع میدان نبرد عاشورا: تفاوت میان نسخهها
(/* دعای امام{{ع}} در صبح عاشورااین جمله، مشهور است که: {{عربی|كُلُّ يَوْمٍ عَاشُورَاءُ وَ كُلُّ أَرْضٍ كَربَلاءُ}}. گاهی بر آن افزوده شده: {{عربی|وَ کُلُّ شَهْرٍ مُحَرَّمٌ}}. گاهی نیز دیده میشود که آن را به اهل بیت{{عم}} نسبت میدهند، در حالی که چنین مطالبی در منابع حدیثی دیده نمیشود؛ امّا مضمون آن، ضمن اشعار محمّد بن سعید بوصیری (ق ۷ق) در رثای امام حسین{{ع}} و یارانش آمده است. متن شعر او، این است: {{عربی|كلُّ يومٍ و كلُّ أرضٍ لِكَربي / فيهِمُ كربلاءُ و عاشوراء}} هر روزی و هر سرزمینی، به خا...) |
(/* دعای امام{{ع}} در صبح عاشورااین جمله، مشهور است که: {{عربی|كُلُّ يَوْمٍ عَاشُورَاءُ وَ كُلُّ أَرْضٍ كَربَلاءُ}}. گاهی بر آن افزوده شده: {{عربی|وَ کُلُّ شَهْرٍ مُحَرَّمٌ}}. گاهی نیز دیده میشود که آن را به اهل بیت{{عم}} نسبت میدهند، در حالی که چنین مطالبی در منابع حدیثی دیده نمیشود؛ امّا مضمون آن، ضمن اشعار محمّد بن سعید بوصیری (ق ۷ق) در رثای امام حسین{{ع}} و یارانش آمده است. متن شعر او، این است: {{عربی|كلُّ يومٍ و كلُّ أرضٍ لِكَربي / فيهِمُ كربلاءُ و عاشوراء}} هر روزی و هر سرزمینی، به خا...) |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
در کتاب [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] از [[امام زین العابدین]]{{ع}} آمده است که: صبح عاشورا، چون [[امام حسین]]{{ع}} [[چشم]] گشود و لشکر [[دشمن]] را دید، دستانش را بالا برد و گفت: «خداوندا! تو تکیهگاه من در هر [[سختی]]، و [[امید]] من در هر [[گرفتاری]] هستی. در هر رویدادی که برای من اتّفاق میافتد، تو تکیهگاه و ساز و برگِ [[منی]]. بسی پریشانی ها که [[دل]]، در آنها سست میشود و چاره، اندک میگردد و [[دوست]]، [[انسان]] را وا میگذارد و [[دشمن]]، [[شماتت]] میکند که من، از سرِ رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آوردهام و تو در آن، برایم [[گشایش]] قرار دادهای و آن را برطرف ساختهای! تو، [[ولیّ]] هر [[نعمت]] و صاحبِ هر [[نیکی]] و نهایتِ هر مقصودی هستی»<ref>{{متن حدیث|لَمَّا أَصْبَحَتِ الْخَيْلُ الْحُسَيْنِ{{ع}} رَفَعَ يَدَيْهِ وَ قَالَ اللَّهُمَ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤَادُ وَ تَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ وَ يَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ وَ يَشْمَتُ فِيهِ الْعَدُوُّ أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ إِلَيْكَ رَغْبَةً مِنِّي إِلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ وَ كَشَفْتَهُ وَ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ صَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ}} (الإرشاد، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۰۷.</ref> | در کتاب [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] از [[امام زین العابدین]]{{ع}} آمده است که: صبح عاشورا، چون [[امام حسین]]{{ع}} [[چشم]] گشود و لشکر [[دشمن]] را دید، دستانش را بالا برد و گفت: «خداوندا! تو تکیهگاه من در هر [[سختی]]، و [[امید]] من در هر [[گرفتاری]] هستی. در هر رویدادی که برای من اتّفاق میافتد، تو تکیهگاه و ساز و برگِ [[منی]]. بسی پریشانی ها که [[دل]]، در آنها سست میشود و چاره، اندک میگردد و [[دوست]]، [[انسان]] را وا میگذارد و [[دشمن]]، [[شماتت]] میکند که من، از سرِ رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آوردهام و تو در آن، برایم [[گشایش]] قرار دادهای و آن را برطرف ساختهای! تو، [[ولیّ]] هر [[نعمت]] و صاحبِ هر [[نیکی]] و نهایتِ هر مقصودی هستی»<ref>{{متن حدیث|لَمَّا أَصْبَحَتِ الْخَيْلُ الْحُسَيْنِ{{ع}} رَفَعَ يَدَيْهِ وَ قَالَ اللَّهُمَ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤَادُ وَ تَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ وَ يَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ وَ يَشْمَتُ فِيهِ الْعَدُوُّ أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ إِلَيْكَ رَغْبَةً مِنِّي إِلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ وَ كَشَفْتَهُ وَ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ صَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ}} (الإرشاد، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۰۷.</ref> | ||
==[[سخن گفتن]] [[زهیر بن قین]] با [[لشکر]] [[کوفه]]== | |||
در کتاب [[تاریخ الیعقوبی (کتاب)|تاریخ الیعقوبی]] آمده است که: زُهَیر بن قَین، سوار بر اسبش، بیرون آمد و ندا داد: ای [[کوفیان]]! شما را از [[عذاب]] [[خدا]]، [[بیم]] میدهم و بر [[حذر]] میدارم. [[بندگان خدا]]! [[فرزند فاطمه]]، به [[دوستی]] و [[یاری]]، سزامندتر از فرزند [[سمیّه]] است. پس اگر آنان را یاری نمیدهید، دستِ کم با آنان نجنگید. ای [[مردم]]! بر روی [[زمین]]، پسرِ دختر [[پیامبری]] نمانده است، جز [[حسین]]{{ع}}، و هیچ کس بر کُشتن او، حتّی با گفتن یک کلمه یاری نمیدهد، مگر آنکه [[خداوند]]، زندگیاش را تیره میگردانَد و به سختترین عذاب [[آخرت]]، عذابش میکند<ref>{{متن حدیث|خَرَجَ زُهَيْرُ بْنُ القَينِ عَلى فَرَسٍ لَهُ، فَنَادَى: يَا أهْلَ الكُوفَةِ! نَذَارِ لَكُمْ مِنْ عَذَابِ اللّهِ نَذارِ! عِبادَ اللّهِ، وَلَدُ فاطِمَةَ{{س}} أحَقُّ بِالوُدِّ وَالنَّصْرِ مِنْ وَلَدِ سُمَيَّةَ، فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُوهُمْ فَلَا تُقَاتِلُوهُمْ. أيُّهَا النَّاسُ! إنَّهُ مَا أصْبَحَ عَلى ظَهْرِ الأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ إلَا الحُسَيْنُ{{ع}}، فَلا يُعِينُ أحَدٌ عَلَى قَتْلِهِ وَلَو بِكَلِمَةٍ إلّا نَغَّصَهُ اللّهُ الدُّنيا، وَ عَذَّبَهُ أشَدَّ عَذَابِ الآخِرَةِ}} (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۴).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۰۷.</ref> | |||
==[[سخن گفتن]] [[بریر بن خضیر]] با [[سپاه کوفه]]== | |||
[[عبداللّه بن منصور]] از [[امام صادق]] نقل میکند: [[تشنگی]] بر [[حسین]]{{ع}} و یارانش چیره شد. مردی از یارانش به نام [[بریر بن خضیر همْدانی]]<ref>ابراهیم بن عبد اللّه، از راویان این حدیث، او (بُریر) را دایی ابو اسحاقِ هَمْدانی دانسته است (الأمالی، صدوق، ص۲۲۲؛ روضة الواعظین، ص۲۰۴).</ref>، بر او وارد شد و گفت: ای [[فرزند پیامبر]] [[خدا]]! آیا به من اجازه میدهی تا به سوی آنان بروم و با ایشان، سخن بگویم؟ [[امام]]{{ع}}، اجازه داد. او به سوی ایشان رفت و فرمود: «ای [[مردم]]! [[خداوند]] عز و جل، [[محمّد]]{{صل}} را به [[حق]]، [[بشارت دهنده]] و [[بیم دهنده]]، دعوتگر به خدا با اجازهاش و چراغ فروزان [راهش] بر انگیخت؛ و این، آب [[فرات]] است که خوکان و سگان صحرا در آن میروند؛ امّا میان آن و فرزند این [[پیامبر]]، جدایی انداختهاند. آنان گفتند: ای بُرَیر! زیاد حرف زدی. بس است! به خدا [[سوگند]]، حسین تشنگی خواهد کشید، همانگونه که پیشینیانِ او، تشنگی کشیدند! حسین{{ع}} فرمود: «ای بُرَیر! بنشین»<ref>{{متن حدیث|فَبَلَغَ الْعَطَشُ مِنَ الْحُسَيْنِ{{ع}} وَ أَصْحَابِهِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِهِ يُقَالُ لَهُ بُرَیرُ بْنُ خُضَیرٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ رَاوِي الْحَدِيثِ هُوَ خَالُ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِي فَأَخْرُجَ إِلَيْهِمْ فَأُكَلِّمَهُمْ فَأَذِنَ لَهُ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً- وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً وَ هَذَا مَاءُ الْفُرَاتِ تَقَعُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهَا وَ قَدْ حِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِهِ فَقَالُوا يَا يَزِيدُ فَقَدْ أَكْثَرْتَ الْكَلَامَ فَاكْفُفْ فَوَ اللَّهِ لَيَعْطِشُ الْحُسَيْنُ كَمَا عَطَشَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ فَقَالَ الْحُسَيْنُ{{ع}} اقْعُدْ يَا بُرَیرُ}} (الأمالی، صدوق، ص۲۲۲، ح۲۳۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۰۸.</ref> | |||
==احتجاجهای امام{{ع}} بر سپاه کوفه== | |||
از [[ضحاک مشرقی]] نقل شده است: با حسین{{ع}}، اسبی به نام لاحِق بود که فرزندش امام [[زین العابدین]]{{ع}}، بر آن سوار میشد. هنگامی که [[دشمن]] به [[حسین]]{{ع}} نزدیک شد، به نزد مَرکبش [لاحق]باز گشت و بر آن اسب، سوار شد و با بلندترین صدایش، چنین ندا داد که به گوش همه [[مردم]] رسید: «ای مردم! سخنم را بشنوید و [[عجله]] نکنید تا بر پایه حقّی که بر من دارید، اندرزتان دهم و دلیل در آمدنم بر شما را بگویم. اگر پذیرفتید و سخنم را [[تصدیق]] کردید و با من [[انصاف]] ورزیدید، [[سعادتمند]] میشوید و راهی بر من ندارید، و اگر دلیل و عذرم را نپذیرفتید و انصاف نورزیدید، «ساز و برگِ خویش و شریکانتان (بتان) را گِرد آورید و هیچ چیز از کاری که میکنید، بر شما پوشیده نباشد. به [[دشمنی]] من، گام پیش نهید و به من، مهلت ندهید»<ref>سوره یونس، آیه ۷۱.</ref>. «[[ولیّ]] من، خداست که این کتاب را نازل کرده است؛ و او، سرپرستِ [[صالحان]] است»<ref>سوره اعراف، آیه ۱۹۶.</ref>». هنگامی که خواهرانش این سخن را شنیدند، [[صیحه]] زدند و گریستند. دخترانش نیز [[گریه]] کردند و گریهشان، بالا گرفت. حسین{{ع}}، برادرش [[عباس بن علی]]{{ع}} و پسرش علی [اکبر]{{ع}} را به سوی آنان فرستاد و به آن دو فرمود: «آنها را ساکت کنید که به جانم [[سوگند]]، بس گریهها خواهند داشت!».... هنگامی که [[زنان]]، ساکت شدند، [[خداوند]] را [[مدح]] و ثنا گفت و آنچه را [[شایسته]] بود، برایش برشمرد و بر [[محمّد]] و [[فرشتگان]] و [[پیامبران خدا]]، [[درود]] فرستاد و آن قدر از اینگونه سخن گفت که [[خدا]] میداند و نمیتوان ذکر کرد. به خدا سوگند، هیچ گاه، نه پیش از او و نه پس از او، [[سخنرانی]] را ندیدم که بلیغتر از او سخن بگوید! سپس فرمود: «امّا بعد، نَسَبم را دریابید و بنگرید که من، کیستم. سپس به خودتان بیایید و آن را [[سرزنش]] کنید و بنگرید که آیا کُشتن من و هتک حرمتم، برایتان رواست؟ آیا من، فرزند دختر پیامبرتان، و فرزند [[وصی]] و پسرعمویش، اوّلین [[ایمان]] آورنده به خدا و تصدیقگر پیامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورده است، نیستم؟ آیا [[حمزه سیّد الشهدا]]{{ع}}، عموی پدرم نیست؟ آیا جعفرِ [[شهید]] و پرواز کننده با دو بال در [[بهشت]]، عمویم نیست؟ آیا این [[روایت]] پُرتکرار، به شما نرسیده که [[پیامبر خدا]]{{صل}}، درباره من و برادرم فرمود: این دو، سَرور [[جوانان]] بهشتاند؟ اگر گفته مرا که [[حقّ]] است، [[تصدیق]] کنید، به [[خدا]] [[سوگند]]، از آن [[زمان]] که دانستهام [[خداوند]]، [[دروغگو]] را [[دشمن]] میدارد و به [[دروغ]] ساز، زیان میزند، آهنگِ دروغ نکردهام، و اگر تکذیبم کنید، میان شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید، آگاهتان میکنند. از [[جابر بن عبداللّه انصاری]] یا [[ابوسعید خدری]] یا [[سهل بن سعد ساعدی]] یا [[زید بن ارقم]] یا [[انس بن مالک]] بپرسید. به شما خبر خواهند داد که این گفته را از پیامبر خدا{{صل}}، درباره من و برادرم شنیدهاند. آیا این، مانع شما از ریختن [[خون]] من نمیشود؟». [[شمر بن ذی الجوشن]]، [به [[طعنه]] درباره [[حسین]]{{ع}} گفت که: او، خدا را [تنها] به زبان، میپرستد، اگر بداند که چه میگوید! [[حبیب بن مظاهر]] به [[شمر]] گفت: به خدا سوگند، چنین میبینم که تو نیستی که خدا را با هفتاد زبان (با تردید و بدون [[ایمان قلبی]]) میپرستی. من، [[گواهی]] میدهم که تو، راست میگویی و نمیدانی [حسین] چه میگوید. خداوند، بر دلت [[مُهر]] زده است. سپس حسین{{ع}} به آنان فرمود: «اگر در این گفته، تردید دارید، آیا در این هم [[شک]] دارید که من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم؟! به خدا سوگند، میان [[مغرب]] و [[مشرق]]، کسی غیر از من، در میان شما و غیر از شما، پسرِ دختر پیامبرتان نیست و تنها من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم. به من بگویید، این که مرا به [[مبارزه]] میطلبید، آیا کسی از شما را کُشتهام یا [[مالی]] را از شما بُردهام یا جراحتی به شما رساندهام که مرا به [[قصاص]] میخواهید؟!». [[جماعت]]، شنیدند و هیچ نگفتند. حسین{{ع}}، ندا برآورد: «ای [[شبث بن ربعی]]، ای [[حجار بن ابجر]]، ای [[قیس بن اشعث]]، ای [[یزید بن حارث]]! آیا به من ننوشتید که: میوهها رسیده و همه جا، سبز شده و جویبارها، پُر و لبریز شدهاند. بیا که بر لشکری مجهّز و آراسته، در میآیی؟!». آنان گفتند: نه. ما چنین نکردهایم! [[حسین]]{{ع}} فرمود: «سبحان [[اللّه]]! به [[خدا]] [[سوگند]] که چنین کردهاید». سپس فرمود: «ای [[مردم]]! اگر [آمدن] مرا خوش ندارید، مرا وا گذارید تا از شما روی بگردانم و به [[سرزمین]] امنی بروم». [[قیس بن اشعث]] به حسین{{ع}} گفت: آیا [[حکم]] پسرعموهایت را نمیپذیری که آنان، جز آنچه [[دوست]] داری، رأیی ندارند و چیز ناخوشی از آنان به تو نمیرسد؟ حسین{{ع}} فرمود: «تو برادرِ برادرت هستی!<ref>اشاره امام{{ع}} به [[محمد بن اشعث]]، برادر قیس است که در به شهادت رساندن مسلم بن عقیل، شرکت داشت.</ref> آیا میخواهی که [[بنی هاشم]]، بیشتر از [[خون]] [[مسلم بن عقیل]] را از تو بخواهند؟ نه. به خدا سوگند، به دست خود و ذلیلانه، خود را به آنان نخواهم سپرد و همچون [[بندگان]] بیاختیار، قرار نمیگیرم. [[بندگان خدا]]! به [[پروردگار]] خود و شما [[پناه]] میبرم از آنکه مرا برانید. به پروردگارِ خود و شما، از هر متکبّری که به [[روز]] حسابْ [[ایمان]] ندارد، پناه میبرم». سپس، مَرکبش را نشانْد و به عُقبة بن سَمعان، [[فرمان]] داد تا آن را ببندد. [[دشمنان]] هم، آهنگِ [[جنگ]] با او کردند<ref>{{متن حدیث|كَانَ مَعَ الحُسَيْنِ{{ع}} فَرَسٌ لَهُ يُدْعَى لَاحِقَاً حَمَلَ عَلَيْهِ ابْنَهُ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ{{ع}}، قَالَ: فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ القَومُ عَادَ بِرَاحِلَتِهِ فَرَكِبَهَا، ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ دُعَاءً يُسْمِعُ جُلَّ النَّاسِ: أيُّهَا النَّاسُ! اِسْمَعُوا قَولِي، وَ لَا تُعْجِلُونِي حَتَّى أعِظَكُمْ بِمَا لِحَقٍّ لَكُمْ عَلَيَّ، وَ حَتَّى أعْتَذِرَ إلَيْكُمْ مِنْ مَقْدَمِي عَلَيْكُم، فَإِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِي، وَ صَدَّقْتُمْ قَولِي، وَأعْطَيْتُمُونِي النَّصَفَ، كُنْتُم بِذَلِكَ أسْعَدَ، وَلَم يَكُنْ لَكُمْ عَلَيَّ سَبِيلٌ، وَ إنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنِّي العُذْرَ، وَ لَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ أنْفُسِكُمْ {{متن قرآن|فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ}}، {{متن قرآن|إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ}}. قالَ: فَلَمَّا سَمِعَ أخَوَاتُهُ كَلَامَهُ هَذَا صِحْنَ وَ بَكَيْنَ، وَ بَكَى بَنَاتُهُ، فَارْتَفَعَتْ أصْوَاتُهُنَّ، فَأَرْسَلَ إلَيْهِنَّ أخَاهُ العَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَعَلِيّاً{{عم}} ابْنَهُ، وَ قَالَ لَهُمَا: أسْكِتَاهُنَّ، فَلَعَمْرِي لَيَكثُرَنَّ بُكَاؤُهُنَّ.... فَلَمَّا سَكَتْنَ حَمِدَ اللّهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ، وَ ذَكَرَ اللّهَ بِمَا هُوَ أهْلُهُ، وَ صَلّى عَلى مُحَمَّدٍ{{صل}} وَ عَلى مَلائِكَتِهِ وَ أنْبِيائِهِ، فَذَكَرَ مِنْ ذَلِكَ مَا اللّهُ أعْلَمُ وَ مَا لا يُحْصَى ذِكْرُهُ. قَالَ: فَوَاللّهِ، مَا سَمِعْتُ مُتَكَلِّمَاً قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أبْلَغَ فِي مَنْطِقٍ مِنْهُ. ثُمَّ قَالَ: أمَّا بَعْدُ، فَانْسُبُونِي فَانْظُروا مَنْ أنَا، ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أنْفُسِكُمْ وَعَاتِبُوهَا، فَانْظُرُوا هَلْ يَحِلُّ لَكُمْ قَتْلي وَانْتِهَاكُ حُرْمَتِي؟ ألَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ{{صل}} وَابْنَ وَصِيِّهِ وَابْنِ عَمِّهِ، وَ أوَّلِ المُؤمِنِينَ بِاللّهِ وَالمُصَدِّقِ لِرَسُولِهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ؟ أوَلَيْسَ حَمْزَةُ سَيِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أَبِي؟ أوَلَيْسَ جَعْفَرٌ الشَّهِيدُ الطَّيَّارُ ذُو الجَنَاحَيْنِ عَمِّي؟ أوَلَمْ يَبْلُغْكُمْ قَوْلٌ مُسْتَفِيضٌ فِيكُمْ: إنَّ رَسُولَ اللّهِ{{صل}} قَالَ لِي وَ لِأَخِي: «هَذَانِ سَيِّدا شَبَابِ أهِلِ الجَنَّةِ»؟ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِي بِمَا أقُولُ، وَهُوَ الحَقُّ، فَوَاللّهِ، مَا تَعَمَّدْتُ كَذِبَاً مُذْ عَلِمْتُ أنَّ اللّهَ يَمْقُتُ عَلَيْهِ أهْلَهُ، وَ يَضُرُّ بِهِ مَنِ اخْتَلَقَهُ، وَ إِنْ كَذَّبْتُمُونِي فَإِنَّ فِيكُمْ مَنْ إِنْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِكَ أَخْبَرَكُمْ، سَلوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِاللّهِ الأَنْصَارِيَّ، أَوْ أَبَا سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ، أَوْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السّاعِدِيَّ، أَوْ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ، أَوْ أنَسَ بْنَ مالِكٍ، يُخْبِرُوكُمْ أنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ المَقَالَةَ مِنْ رَسولِ اللّهِ{{صل}} لِي وَ لِأَخِي. أَفَمَا فِي هَذَا حَاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِي؟ فَقَالَ لَهُ شِمْرُ بْنُ ذِي الجَوْشَنِ: هُوَ يَعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ إِنْ كَانَ يَدْرِي مَا يَقُولُ! فَقَالَ لَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظاهِرٍ: وَاللّهِ، إِنِّي لَأَرَاكَ تَعْبُدُ اللّهَ عَلَى سَبْعِينَ حَرْفَاً، وَ أَنَا أشْهَدُ أنَّكَ صَادِقٌ مَا تَدْرِي مَا يَقُولُ، قَدْ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قَلْبِكَ. ثُمَّ قَالَ لَهُمُ الحُسَينُ{{ع}}: فَإِن كُنتُم في شَكٍّ مِن هذَا القَولِ أفَتَشُكّونَ أثَرا ما أنِّي ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم! فَوَاللّه ِ، ما بَينَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرِي مِنْكُمْ وَ لَا مِنْ غَيْرِكُم، أنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ خَاصَّةً. أخْبِرُونِي، أتَطْلُبُونِّي بِقَتِيلٍ مِنْكُم قَتَلْتُهُ، أَوْ مَالٍ لَكُمُ اسْتَهْلَكْتُهُ، أوْ بِقِصَاصٍ مِنْ جِرَاحَةٍ؟ قَالَ: فَأَخَذُوا لَا يُكَلِّمُونَهُ، قَالَ: فَنَادَى: يَا شَبَثَ بْنَ رِبعِيٍّ، وَ يَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ، وَ يَا قَيْسَ بْنَ الأَشْعَثِ، وَ يَا يَزِيدَ بْنَ الحَارِثِ، أَلَمْ تَكْتُبُوا إلَيَّ: أَنْ قَدْ أيْنَعَتِ الثِّمَارُ، وَاخْضَرَّ الجَنَابُ، وَطَمَّتِ الجِمَامُ، وَإنَّمَا تَقَدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ، فَأَقْبِلْ؟ قَالُوا لَهُ: لَمْ نَفْعَلْ، فَقَالَ: سُبْحَانَ اللّهِ! بَلى وَاللّهِ، لَقَدْ فَعَلْتُمْ. ثُمَّ قَالَ: أيُّهَا النَّاسُ! إذْ كَرِهْتُمُونِي فَدَعُونِي أَنْصَرِفْ عَنْكُمْ إَلَى مَأْمَنِي مِنَ الأَرْضِ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ قَيْسُ بْنُ الأَشْعَثِ: أوَلَا تَنْزِلُ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ؟ فَإِنَّهُمْ لَنْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ، وَ لَنْ يَصِلَ إلَيْكَ مِنْهُم مَكْرُوهٌ. فَقَالَ الحُسَيْنُ: أنْتَ أخُو أخِيكَ، أَتُرِيدُ أنْ يَطْلُبَكَ بَنُو هَاشِمٍ بِأَكْثَرَ مِنْ دَمِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ؟ لا وَاللّهِ، لَا اُعْطِيهِمْ بِيَدِي إِعْطاءَ الذَّلِيلِ، وَ لَا اُقِرُّ إقْرَارَ العَبِيدِ. عِبَادَاللّهِ! إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ، أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ. قَالَ: ثُمَّ إنَّهُ أَنَاخَ رَاحِلَتَهُ، وَ أمَرَ عُقبَةَ بْنَ سِمْعَانَ، فَعَقَلَهَا، وَ أَقْبَلُوا يَزْحَفُونَ نَحْوَهُ}} (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۱).</ref>. | |||
در کتاب [[تذکرة الخواص (کتاب)|تذکرة الخواص]] نقل شده است که: [[هشام بن محمد]] میگوید: [[حسین]]{{ع}} هنگامی که، پافشاری آنان را در کُشتن خود دید، [[قرآنی]] را گرفت و آن را گشود و بر سرش نهاد و ندا داد: «[[کتاب خدا]] و جدّم محمّد، [[پیامبر خدا]]، میان من و شما [داور] باشد. ای [[مردم]]! چرا [ریختن] [[خون]] مرا [[حلال]] میشِمُرید؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا سخن جدّم درباره من و برادرم، به شما نرسیده است که فرمود: این دو، سَرور [[جوانان]] بهشتیاند؟ اگر سخن مرا نمیپذیرید، از [[جابر]] و [[زید بن ارقم]] و [[ابو سعید خدری]] بپرسید. آیا [[جعفر]] طیّار، عموی من نیست؟». [[شمر]] فریاد زد: اکنون، بر [[دوزخ]] در میآیی! [[حسین]]{{ع}} فرمود: «[[اللّه]] اکبر! جدّم [[پیامبر خدا]]{{صل}}، به من خبر داد و فرمود: گویی سگی را میبینم که به [[خون]] خاندانم، زبان میزند. جز این [[گمان]] ندارم که آن سگ، تو هستی». شمر گفت: من، [[خدا]] را [تنها] به زبان [[عبادت]] کردهام، اگر بدانم که چه میگویی!<ref>{{متن حدیث|لَمَّا رَآهُمُ الحُسَيْنُ{{ع}} مُصِرِّينَ عَلَى قَتْلِهِ، أخَذَ المُصْحَفَ وَ نَشَرَهُ وَ جَعَلَهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَ نَادَى: بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ كِتَابُ اللّهِ وَ جَدِّي مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، يَا قَوْمِ، بِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي؟ ألَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ؟ ألَمْ يَبْلُغْكُمْ قَولُ جَدّي فِيَّ وَ فِي أَخِي: «هَذَانِ سَيِّدا شَبَابِ أهْلِ الجَنَّةِ»؟ إنْ لَمْ تُصَدِّقُونِي فَاسْأَلُوا جَابِرَاً وَ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَبَا سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ، أَلَيْسَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ عَمِّي؟ فَنَادَاهُ شِمْرٌ: السَّاعَةَ تَرِدُ الهَاوِيَةَ. فَقَالَ الحُسَيْنُ{{ع}}: اللّهُ أكْبَرُ! أخْبَرَنِي جَدِّي رَسولُ اللّهِ{{صل}} فَقَالَ: رَأَيْتُ كَأَنَّ كَلْبَاً وَلَغَ فِي دِمَاءِ أهّلِ بَيْتِي، وَ مَا أَخَالُكَ إِلَّا إِيَّاهُ. فَقَالَ شِمّرٌ: أَنَا أعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ إِنْ كُنْتُ أَدْرِي مَا تَقُولُ}} (تذکرة الخواص، ص۲۵۲).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۵۰۹.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۲۹ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۸
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
رویارویی لشکر هدایت و لشکر گمراهی
در کتاب الإرشاد آمده است که: حسین بن علی(ع)، صبحگاهان، یارانش را پس از نماز صبح، آماده کرد. سی و دو سوار و چهل پیاده با او بودند. او زهیر بن قین را بر جناح راست یارانش و حبیب بن مظاهر را بر جناح چپ یارانش، قرار داد و پرچمش را به دست برادرش عبّاس(ع) سپرد.... عمر بن سعد نیز در همان صبحگاه - که روز جمعه بود و شنبه هم گفته شده-، یارانش را آماده کرد و با لشکری که همراهش بودند، به سوی حسین(ع) بیرون آمد. بر جناح راست [لشکر] او، عمرو بن حجاج و بر جناح چپ [لشکر] او، شمر بن ذی الجوشن و بر سواران، عروة بن قیس و بر پیادگان، شبث بن ربعی گمارده شده بودند و پرچم را به غلامش دُرَید داد[۱].[۲]
سخنی درباره شمار دو سپاه
تعیین دقیق و قطعی شمار دو سپاه، مقدور نیست؛ امّا در این باره اعدادی گزارش شده که ارائه میگردد.
شمار سپاه امام حسین(ع)
بیشتر منابع معتبر، شمار سپاهیان امام(ع) را ۷۲ نفر، گزارش کردهاند. شیخ مفید مینویسد: حسین بن علی(ع)، هنگام صبحگاه و بعد از نماز صبح، یارانش را [برای نبرد،] آماده کرد. آنان، سی و دو سوار و چهل پیاده بودند. لیکن با ملاحظه نام و مشخّصات شهدای کربلا، میتوان گفت که شمار سپاهان امام(ع) بیش از این تعداد بوده است، چنان که پارهای از منابع، عدد یاران امام(ع) را ۸۲ نفر، برخی ۱۱۴ نفر، برخی ۱۴۵ نفر، برخی صد و هفتاد نفر، برخی ششصد نفر و برخی ارقام دیگری گزارش کردهاند. نکته قابل توجّه، این که در تبیین آمار شهدای کربلا، بجز امام(ع)، مشخّصات ۱۵۴ نفر، ارائه میشود که حدود ۷۲ تن از آنها از خاندان امام حسین(ع) و پیامبر(ص) و امام علی(ع) بودهاند. بنا بر این، ممکن است آنچه در گزارش مشهور آمده، اشاره به همین افراد باشد، و نیز میتواند اشاره به یاران امام(ع) قبل از ملحق شدن کسانی باشد که به تدریج به ایشان پیوستهاند؛ زیرا گزارشهایی از پیوستن بیست تا سی نفر به امام(ع) حکایت دارند، چنان که احتمال دارد برخی اسامی، به دلیل تصحیف، تکرار شده باشند. به هر حال، تعداد یاران امام(ع) بیش از ۷۲ تن بودهاند. البتّه شماری از شهدا، مانند: علی اصغر(ع) و عبداللّه بن حسن(ع) و اُمّ وَهْب، از سپاهیان به شمار نمیروند و شماری از سپاهیان امام(ع) مانند: حسن مُثنّا و ضحاک بن عبداللّه مشرقی نیز شهید نشدهاند.[۳]
شمار سپاه عمر بن سعد
شمار سپاهیان ابن سعد - که در گزارشهای نسبتاً معتبر آمده-، عبارت است از: چهار هزار نفر، چهار هزار و پانصد نفر، بیست هزار نفر، ۲۲ هزار نفر، ۲۸ هزار نفر، سی هزار نفر، ۳۱ هزار نفر، و ۳۵ هزار نفر. با توجّه به این که نیروهایی که از کوفه به کربلا رفتند، یک جا اعزام نشدند، احتمالاً برخی از مورّخان، تنها آمار اوّلیه نیروهای اعزامی از کوفه را ثبت کردهاند و برخی، آمار کسانی را نیز که به آنها پیوستهاند، ثبت کردهاند. در نتیجه، چنین اختلافهایی پدید آمده است. از سوی دیگر، با در نظر گرفتن این که شماری از نیروهای اعزامی در بین راه، فرار کردهاند، اظهار نظر درباره شمار واقعی و حتّی شمار تقریبی سپاه ابن سعد، بسیار دشوار است. گفتنی است که رقم سی هزار نفر، در دو روایت از امام حسن(ع) و امام زین العابدین(ع)، نقل شده است. هر چند که سند این روایات، از اعتبار لازم برخوردار نیست؛ لیکن با توجّه به کوچ دادن عمومی مردم کوفه به سوی کربلا توسّط ابن زیاد و نیز با توجّه به این که این تعداد، کمتر از نیمی از جنگجویانِ کوفه است - که حدود صد هزار نفر تخمین زده شدهاند-، رقمی قابل قبول است. قرینه دیگری که میتواند تعداد سی هزار نفر را تأیید کند، این است که سپاهیان مختار را شصت هزار نفر گزارش کردهاند. به نظر میرسد که سپاهیان او را کسانی تشکیل دادهاند که در واقعه کربلا، در لشکر عمر بن سعد نبودهاند.[۴]
دعای امام(ع) در صبح عاشورا[۵]
در کتاب الإرشاد از امام زین العابدین(ع) آمده است که: صبح عاشورا، چون امام حسین(ع) چشم گشود و لشکر دشمن را دید، دستانش را بالا برد و گفت: «خداوندا! تو تکیهگاه من در هر سختی، و امید من در هر گرفتاری هستی. در هر رویدادی که برای من اتّفاق میافتد، تو تکیهگاه و ساز و برگِ منی. بسی پریشانی ها که دل، در آنها سست میشود و چاره، اندک میگردد و دوست، انسان را وا میگذارد و دشمن، شماتت میکند که من، از سرِ رغبت به تو، و نه دیگران، شکایتش را نزد تو آوردهام و تو در آن، برایم گشایش قرار دادهای و آن را برطرف ساختهای! تو، ولیّ هر نعمت و صاحبِ هر نیکی و نهایتِ هر مقصودی هستی»[۶].[۷]
سخن گفتن زهیر بن قین با لشکر کوفه
در کتاب تاریخ الیعقوبی آمده است که: زُهَیر بن قَین، سوار بر اسبش، بیرون آمد و ندا داد: ای کوفیان! شما را از عذاب خدا، بیم میدهم و بر حذر میدارم. بندگان خدا! فرزند فاطمه، به دوستی و یاری، سزامندتر از فرزند سمیّه است. پس اگر آنان را یاری نمیدهید، دستِ کم با آنان نجنگید. ای مردم! بر روی زمین، پسرِ دختر پیامبری نمانده است، جز حسین(ع)، و هیچ کس بر کُشتن او، حتّی با گفتن یک کلمه یاری نمیدهد، مگر آنکه خداوند، زندگیاش را تیره میگردانَد و به سختترین عذاب آخرت، عذابش میکند[۸].[۹]
سخن گفتن بریر بن خضیر با سپاه کوفه
عبداللّه بن منصور از امام صادق نقل میکند: تشنگی بر حسین(ع) و یارانش چیره شد. مردی از یارانش به نام بریر بن خضیر همْدانی[۱۰]، بر او وارد شد و گفت: ای فرزند پیامبر خدا! آیا به من اجازه میدهی تا به سوی آنان بروم و با ایشان، سخن بگویم؟ امام(ع)، اجازه داد. او به سوی ایشان رفت و فرمود: «ای مردم! خداوند عز و جل، محمّد(ص) را به حق، بشارت دهنده و بیم دهنده، دعوتگر به خدا با اجازهاش و چراغ فروزان [راهش] بر انگیخت؛ و این، آب فرات است که خوکان و سگان صحرا در آن میروند؛ امّا میان آن و فرزند این پیامبر، جدایی انداختهاند. آنان گفتند: ای بُرَیر! زیاد حرف زدی. بس است! به خدا سوگند، حسین تشنگی خواهد کشید، همانگونه که پیشینیانِ او، تشنگی کشیدند! حسین(ع) فرمود: «ای بُرَیر! بنشین»[۱۱].[۱۲]
احتجاجهای امام(ع) بر سپاه کوفه
از ضحاک مشرقی نقل شده است: با حسین(ع)، اسبی به نام لاحِق بود که فرزندش امام زین العابدین(ع)، بر آن سوار میشد. هنگامی که دشمن به حسین(ع) نزدیک شد، به نزد مَرکبش [لاحق]باز گشت و بر آن اسب، سوار شد و با بلندترین صدایش، چنین ندا داد که به گوش همه مردم رسید: «ای مردم! سخنم را بشنوید و عجله نکنید تا بر پایه حقّی که بر من دارید، اندرزتان دهم و دلیل در آمدنم بر شما را بگویم. اگر پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید و با من انصاف ورزیدید، سعادتمند میشوید و راهی بر من ندارید، و اگر دلیل و عذرم را نپذیرفتید و انصاف نورزیدید، «ساز و برگِ خویش و شریکانتان (بتان) را گِرد آورید و هیچ چیز از کاری که میکنید، بر شما پوشیده نباشد. به دشمنی من، گام پیش نهید و به من، مهلت ندهید»[۱۳]. «ولیّ من، خداست که این کتاب را نازل کرده است؛ و او، سرپرستِ صالحان است»[۱۴]». هنگامی که خواهرانش این سخن را شنیدند، صیحه زدند و گریستند. دخترانش نیز گریه کردند و گریهشان، بالا گرفت. حسین(ع)، برادرش عباس بن علی(ع) و پسرش علی [اکبر](ع) را به سوی آنان فرستاد و به آن دو فرمود: «آنها را ساکت کنید که به جانم سوگند، بس گریهها خواهند داشت!».... هنگامی که زنان، ساکت شدند، خداوند را مدح و ثنا گفت و آنچه را شایسته بود، برایش برشمرد و بر محمّد و فرشتگان و پیامبران خدا، درود فرستاد و آن قدر از اینگونه سخن گفت که خدا میداند و نمیتوان ذکر کرد. به خدا سوگند، هیچ گاه، نه پیش از او و نه پس از او، سخنرانی را ندیدم که بلیغتر از او سخن بگوید! سپس فرمود: «امّا بعد، نَسَبم را دریابید و بنگرید که من، کیستم. سپس به خودتان بیایید و آن را سرزنش کنید و بنگرید که آیا کُشتن من و هتک حرمتم، برایتان رواست؟ آیا من، فرزند دختر پیامبرتان، و فرزند وصی و پسرعمویش، اوّلین ایمان آورنده به خدا و تصدیقگر پیامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورده است، نیستم؟ آیا حمزه سیّد الشهدا(ع)، عموی پدرم نیست؟ آیا جعفرِ شهید و پرواز کننده با دو بال در بهشت، عمویم نیست؟ آیا این روایت پُرتکرار، به شما نرسیده که پیامبر خدا(ص)، درباره من و برادرم فرمود: این دو، سَرور جوانان بهشتاند؟ اگر گفته مرا که حقّ است، تصدیق کنید، به خدا سوگند، از آن زمان که دانستهام خداوند، دروغگو را دشمن میدارد و به دروغ ساز، زیان میزند، آهنگِ دروغ نکردهام، و اگر تکذیبم کنید، میان شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید، آگاهتان میکنند. از جابر بن عبداللّه انصاری یا ابوسعید خدری یا سهل بن سعد ساعدی یا زید بن ارقم یا انس بن مالک بپرسید. به شما خبر خواهند داد که این گفته را از پیامبر خدا(ص)، درباره من و برادرم شنیدهاند. آیا این، مانع شما از ریختن خون من نمیشود؟». شمر بن ذی الجوشن، [به طعنه درباره حسین(ع) گفت که: او، خدا را [تنها] به زبان، میپرستد، اگر بداند که چه میگوید! حبیب بن مظاهر به شمر گفت: به خدا سوگند، چنین میبینم که تو نیستی که خدا را با هفتاد زبان (با تردید و بدون ایمان قلبی) میپرستی. من، گواهی میدهم که تو، راست میگویی و نمیدانی [حسین] چه میگوید. خداوند، بر دلت مُهر زده است. سپس حسین(ع) به آنان فرمود: «اگر در این گفته، تردید دارید، آیا در این هم شک دارید که من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم؟! به خدا سوگند، میان مغرب و مشرق، کسی غیر از من، در میان شما و غیر از شما، پسرِ دختر پیامبرتان نیست و تنها من، پسرِ دختر پیامبرتان هستم. به من بگویید، این که مرا به مبارزه میطلبید، آیا کسی از شما را کُشتهام یا مالی را از شما بُردهام یا جراحتی به شما رساندهام که مرا به قصاص میخواهید؟!». جماعت، شنیدند و هیچ نگفتند. حسین(ع)، ندا برآورد: «ای شبث بن ربعی، ای حجار بن ابجر، ای قیس بن اشعث، ای یزید بن حارث! آیا به من ننوشتید که: میوهها رسیده و همه جا، سبز شده و جویبارها، پُر و لبریز شدهاند. بیا که بر لشکری مجهّز و آراسته، در میآیی؟!». آنان گفتند: نه. ما چنین نکردهایم! حسین(ع) فرمود: «سبحان اللّه! به خدا سوگند که چنین کردهاید». سپس فرمود: «ای مردم! اگر [آمدن] مرا خوش ندارید، مرا وا گذارید تا از شما روی بگردانم و به سرزمین امنی بروم». قیس بن اشعث به حسین(ع) گفت: آیا حکم پسرعموهایت را نمیپذیری که آنان، جز آنچه دوست داری، رأیی ندارند و چیز ناخوشی از آنان به تو نمیرسد؟ حسین(ع) فرمود: «تو برادرِ برادرت هستی![۱۵] آیا میخواهی که بنی هاشم، بیشتر از خون مسلم بن عقیل را از تو بخواهند؟ نه. به خدا سوگند، به دست خود و ذلیلانه، خود را به آنان نخواهم سپرد و همچون بندگان بیاختیار، قرار نمیگیرم. بندگان خدا! به پروردگار خود و شما پناه میبرم از آنکه مرا برانید. به پروردگارِ خود و شما، از هر متکبّری که به روز حسابْ ایمان ندارد، پناه میبرم». سپس، مَرکبش را نشانْد و به عُقبة بن سَمعان، فرمان داد تا آن را ببندد. دشمنان هم، آهنگِ جنگ با او کردند[۱۶].
در کتاب تذکرة الخواص نقل شده است که: هشام بن محمد میگوید: حسین(ع) هنگامی که، پافشاری آنان را در کُشتن خود دید، قرآنی را گرفت و آن را گشود و بر سرش نهاد و ندا داد: «کتاب خدا و جدّم محمّد، پیامبر خدا، میان من و شما [داور] باشد. ای مردم! چرا [ریختن] خون مرا حلال میشِمُرید؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا سخن جدّم درباره من و برادرم، به شما نرسیده است که فرمود: این دو، سَرور جوانان بهشتیاند؟ اگر سخن مرا نمیپذیرید، از جابر و زید بن ارقم و ابو سعید خدری بپرسید. آیا جعفر طیّار، عموی من نیست؟». شمر فریاد زد: اکنون، بر دوزخ در میآیی! حسین(ع) فرمود: «اللّه اکبر! جدّم پیامبر خدا(ص)، به من خبر داد و فرمود: گویی سگی را میبینم که به خون خاندانم، زبان میزند. جز این گمان ندارم که آن سگ، تو هستی». شمر گفت: من، خدا را [تنها] به زبان عبادت کردهام، اگر بدانم که چه میگویی![۱۷].[۱۸]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «أَصْبَحَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) فَعَبَّأَ أَصْحَابَهُ بَعْدَ صَلَاةِ الْغَدَاةِ وَ كَانَ مَعَهُ اثْنَانِ وَ ثَلَاثُونَ فَارِساً وَ أَرْبَعُونَ رَاجِلًا فَجَعَلَ زُهَيْرَ بْنَ الْقَيْنِ فِي مَيْمَنَةِ أَصْحَابِهِ وَ حَبِيبَ بْنَ مُظَاهِرٍ فِي مَيْسَرَةِ أَصْحَابِهِ وَ أَعْطَى رَايَتَهُ الْعَبَّاسَ أَخَاهُ(ع)... وَ أَصْبَحَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ هُوَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ قِيلَ يَوْمُ السَّبْتِ فَعَبَّأَ أَصْحَابَهُ وَ خَرَجَ فِيمَنْ مَعَهُ مِنَ النَّاسِ نَحْوَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ كَانَ عَلَى مَيْمَنَتِهِ عَمْرُو بْنُ الْحَجَّاجِ وَ عَلَى مَيْسَرَتِهِ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ وَ عَلَى الْخَيْلِ عُرْوَةُ بْنُ قَيْسٍ وَ عَلَى الرَّجَّالَةِ شَبَثُ بْنُ رِبْعِي وَ أَعْطَى الرَّايَةَ دُرَيْداً مَوْلَاهُ» (الإرشاد، ج۲، ص۹۵).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۳.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۵.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۶.
- ↑ این جمله، مشهور است که: كُلُّ يَوْمٍ عَاشُورَاءُ وَ كُلُّ أَرْضٍ كَربَلاءُ. گاهی بر آن افزوده شده: وَ کُلُّ شَهْرٍ مُحَرَّمٌ. گاهی نیز دیده میشود که آن را به اهل بیت(ع) نسبت میدهند، در حالی که چنین مطالبی در منابع حدیثی دیده نمیشود؛ امّا مضمون آن، ضمن اشعار محمّد بن سعید بوصیری (ق ۷ق) در رثای امام حسین(ع) و یارانش آمده است. متن شعر او، این است: كلُّ يومٍ و كلُّ أرضٍ لِكَربي / فيهِمُ كربلاءُ و عاشوراء هر روزی و هر سرزمینی، به خاطر اندوه من بر [مصیبت] آنان، کربلا و عاشوراست. احتمالاً همین شعر، ریشه اصلی آن جمله مشهور باشد.
- ↑ «لَمَّا أَصْبَحَتِ الْخَيْلُ الْحُسَيْنِ(ع) رَفَعَ يَدَيْهِ وَ قَالَ اللَّهُمَ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤَادُ وَ تَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ وَ يَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ وَ يَشْمَتُ فِيهِ الْعَدُوُّ أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ إِلَيْكَ رَغْبَةً مِنِّي إِلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ وَ كَشَفْتَهُ وَ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ صَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ» (الإرشاد، ج۲، ص۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۷.
- ↑ «خَرَجَ زُهَيْرُ بْنُ القَينِ عَلى فَرَسٍ لَهُ، فَنَادَى: يَا أهْلَ الكُوفَةِ! نَذَارِ لَكُمْ مِنْ عَذَابِ اللّهِ نَذارِ! عِبادَ اللّهِ، وَلَدُ فاطِمَةَ(س) أحَقُّ بِالوُدِّ وَالنَّصْرِ مِنْ وَلَدِ سُمَيَّةَ، فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُوهُمْ فَلَا تُقَاتِلُوهُمْ. أيُّهَا النَّاسُ! إنَّهُ مَا أصْبَحَ عَلى ظَهْرِ الأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ إلَا الحُسَيْنُ(ع)، فَلا يُعِينُ أحَدٌ عَلَى قَتْلِهِ وَلَو بِكَلِمَةٍ إلّا نَغَّصَهُ اللّهُ الدُّنيا، وَ عَذَّبَهُ أشَدَّ عَذَابِ الآخِرَةِ» (تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۴).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۷.
- ↑ ابراهیم بن عبد اللّه، از راویان این حدیث، او (بُریر) را دایی ابو اسحاقِ هَمْدانی دانسته است (الأمالی، صدوق، ص۲۲۲؛ روضة الواعظین، ص۲۰۴).
- ↑ «فَبَلَغَ الْعَطَشُ مِنَ الْحُسَيْنِ(ع) وَ أَصْحَابِهِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ شِيعَتِهِ يُقَالُ لَهُ بُرَیرُ بْنُ خُضَیرٍ الْهَمْدَانِيُّ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ رَاوِي الْحَدِيثِ هُوَ خَالُ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ فَقَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِي فَأَخْرُجَ إِلَيْهِمْ فَأُكَلِّمَهُمْ فَأَذِنَ لَهُ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ يَا مَعْشَرَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً- وَ داعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِيراً وَ هَذَا مَاءُ الْفُرَاتِ تَقَعُ فِيهِ خَنَازِيرُ السَّوَادِ وَ كِلَابُهَا وَ قَدْ حِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِهِ فَقَالُوا يَا يَزِيدُ فَقَدْ أَكْثَرْتَ الْكَلَامَ فَاكْفُفْ فَوَ اللَّهِ لَيَعْطِشُ الْحُسَيْنُ كَمَا عَطَشَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ فَقَالَ الْحُسَيْنُ(ع) اقْعُدْ يَا بُرَیرُ» (الأمالی، صدوق، ص۲۲۲، ح۲۳۹).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۸.
- ↑ سوره یونس، آیه ۷۱.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
- ↑ اشاره امام(ع) به محمد بن اشعث، برادر قیس است که در به شهادت رساندن مسلم بن عقیل، شرکت داشت.
- ↑ «كَانَ مَعَ الحُسَيْنِ(ع) فَرَسٌ لَهُ يُدْعَى لَاحِقَاً حَمَلَ عَلَيْهِ ابْنَهُ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ(ع)، قَالَ: فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ القَومُ عَادَ بِرَاحِلَتِهِ فَرَكِبَهَا، ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ دُعَاءً يُسْمِعُ جُلَّ النَّاسِ: أيُّهَا النَّاسُ! اِسْمَعُوا قَولِي، وَ لَا تُعْجِلُونِي حَتَّى أعِظَكُمْ بِمَا لِحَقٍّ لَكُمْ عَلَيَّ، وَ حَتَّى أعْتَذِرَ إلَيْكُمْ مِنْ مَقْدَمِي عَلَيْكُم، فَإِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِي، وَ صَدَّقْتُمْ قَولِي، وَأعْطَيْتُمُونِي النَّصَفَ، كُنْتُم بِذَلِكَ أسْعَدَ، وَلَم يَكُنْ لَكُمْ عَلَيَّ سَبِيلٌ، وَ إنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنِّي العُذْرَ، وَ لَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ أنْفُسِكُمْ ﴿فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾، ﴿إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ﴾. قالَ: فَلَمَّا سَمِعَ أخَوَاتُهُ كَلَامَهُ هَذَا صِحْنَ وَ بَكَيْنَ، وَ بَكَى بَنَاتُهُ، فَارْتَفَعَتْ أصْوَاتُهُنَّ، فَأَرْسَلَ إلَيْهِنَّ أخَاهُ العَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَعَلِيّاً(ع) ابْنَهُ، وَ قَالَ لَهُمَا: أسْكِتَاهُنَّ، فَلَعَمْرِي لَيَكثُرَنَّ بُكَاؤُهُنَّ.... فَلَمَّا سَكَتْنَ حَمِدَ اللّهَ وَ أثْنَى عَلَيْهِ، وَ ذَكَرَ اللّهَ بِمَا هُوَ أهْلُهُ، وَ صَلّى عَلى مُحَمَّدٍ(ص) وَ عَلى مَلائِكَتِهِ وَ أنْبِيائِهِ، فَذَكَرَ مِنْ ذَلِكَ مَا اللّهُ أعْلَمُ وَ مَا لا يُحْصَى ذِكْرُهُ. قَالَ: فَوَاللّهِ، مَا سَمِعْتُ مُتَكَلِّمَاً قَطُّ قَبْلَهُ وَ لَا بَعْدَهُ أبْلَغَ فِي مَنْطِقٍ مِنْهُ. ثُمَّ قَالَ: أمَّا بَعْدُ، فَانْسُبُونِي فَانْظُروا مَنْ أنَا، ثُمَّ ارْجِعُوا إِلَى أنْفُسِكُمْ وَعَاتِبُوهَا، فَانْظُرُوا هَلْ يَحِلُّ لَكُمْ قَتْلي وَانْتِهَاكُ حُرْمَتِي؟ ألَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ(ص) وَابْنَ وَصِيِّهِ وَابْنِ عَمِّهِ، وَ أوَّلِ المُؤمِنِينَ بِاللّهِ وَالمُصَدِّقِ لِرَسُولِهِ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ رَبِّهِ؟ أوَلَيْسَ حَمْزَةُ سَيِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أَبِي؟ أوَلَيْسَ جَعْفَرٌ الشَّهِيدُ الطَّيَّارُ ذُو الجَنَاحَيْنِ عَمِّي؟ أوَلَمْ يَبْلُغْكُمْ قَوْلٌ مُسْتَفِيضٌ فِيكُمْ: إنَّ رَسُولَ اللّهِ(ص) قَالَ لِي وَ لِأَخِي: «هَذَانِ سَيِّدا شَبَابِ أهِلِ الجَنَّةِ»؟ فَإِنْ صَدَّقْتُمُونِي بِمَا أقُولُ، وَهُوَ الحَقُّ، فَوَاللّهِ، مَا تَعَمَّدْتُ كَذِبَاً مُذْ عَلِمْتُ أنَّ اللّهَ يَمْقُتُ عَلَيْهِ أهْلَهُ، وَ يَضُرُّ بِهِ مَنِ اخْتَلَقَهُ، وَ إِنْ كَذَّبْتُمُونِي فَإِنَّ فِيكُمْ مَنْ إِنْ سَأَلْتُمُوهُ عَنْ ذَلِكَ أَخْبَرَكُمْ، سَلوا جَابِرَ بْنَ عَبْدِاللّهِ الأَنْصَارِيَّ، أَوْ أَبَا سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ، أَوْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ السّاعِدِيَّ، أَوْ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ، أَوْ أنَسَ بْنَ مالِكٍ، يُخْبِرُوكُمْ أنَّهُمْ سَمِعُوا هَذِهِ المَقَالَةَ مِنْ رَسولِ اللّهِ(ص) لِي وَ لِأَخِي. أَفَمَا فِي هَذَا حَاجِزٌ لَكُمْ عَنْ سَفْكِ دَمِي؟ فَقَالَ لَهُ شِمْرُ بْنُ ذِي الجَوْشَنِ: هُوَ يَعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ إِنْ كَانَ يَدْرِي مَا يَقُولُ! فَقَالَ لَهُ حَبِيبُ بْنُ مُظاهِرٍ: وَاللّهِ، إِنِّي لَأَرَاكَ تَعْبُدُ اللّهَ عَلَى سَبْعِينَ حَرْفَاً، وَ أَنَا أشْهَدُ أنَّكَ صَادِقٌ مَا تَدْرِي مَا يَقُولُ، قَدْ طَبَعَ اللّهُ عَلَى قَلْبِكَ. ثُمَّ قَالَ لَهُمُ الحُسَينُ(ع): فَإِن كُنتُم في شَكٍّ مِن هذَا القَولِ أفَتَشُكّونَ أثَرا ما أنِّي ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم! فَوَاللّه ِ، ما بَينَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ ابْنُ بِنْتِ نَبِيٍّ غَيْرِي مِنْكُمْ وَ لَا مِنْ غَيْرِكُم، أنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ خَاصَّةً. أخْبِرُونِي، أتَطْلُبُونِّي بِقَتِيلٍ مِنْكُم قَتَلْتُهُ، أَوْ مَالٍ لَكُمُ اسْتَهْلَكْتُهُ، أوْ بِقِصَاصٍ مِنْ جِرَاحَةٍ؟ قَالَ: فَأَخَذُوا لَا يُكَلِّمُونَهُ، قَالَ: فَنَادَى: يَا شَبَثَ بْنَ رِبعِيٍّ، وَ يَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ، وَ يَا قَيْسَ بْنَ الأَشْعَثِ، وَ يَا يَزِيدَ بْنَ الحَارِثِ، أَلَمْ تَكْتُبُوا إلَيَّ: أَنْ قَدْ أيْنَعَتِ الثِّمَارُ، وَاخْضَرَّ الجَنَابُ، وَطَمَّتِ الجِمَامُ، وَإنَّمَا تَقَدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ، فَأَقْبِلْ؟ قَالُوا لَهُ: لَمْ نَفْعَلْ، فَقَالَ: سُبْحَانَ اللّهِ! بَلى وَاللّهِ، لَقَدْ فَعَلْتُمْ. ثُمَّ قَالَ: أيُّهَا النَّاسُ! إذْ كَرِهْتُمُونِي فَدَعُونِي أَنْصَرِفْ عَنْكُمْ إَلَى مَأْمَنِي مِنَ الأَرْضِ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ قَيْسُ بْنُ الأَشْعَثِ: أوَلَا تَنْزِلُ عَلَى حُكْمِ بَنِي عَمِّكَ؟ فَإِنَّهُمْ لَنْ يُرُوكَ إِلَّا مَا تُحِبُّ، وَ لَنْ يَصِلَ إلَيْكَ مِنْهُم مَكْرُوهٌ. فَقَالَ الحُسَيْنُ: أنْتَ أخُو أخِيكَ، أَتُرِيدُ أنْ يَطْلُبَكَ بَنُو هَاشِمٍ بِأَكْثَرَ مِنْ دَمِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ؟ لا وَاللّهِ، لَا اُعْطِيهِمْ بِيَدِي إِعْطاءَ الذَّلِيلِ، وَ لَا اُقِرُّ إقْرَارَ العَبِيدِ. عِبَادَاللّهِ! إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ، أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ. قَالَ: ثُمَّ إنَّهُ أَنَاخَ رَاحِلَتَهُ، وَ أمَرَ عُقبَةَ بْنَ سِمْعَانَ، فَعَقَلَهَا، وَ أَقْبَلُوا يَزْحَفُونَ نَحْوَهُ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۲۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۱).
- ↑ «لَمَّا رَآهُمُ الحُسَيْنُ(ع) مُصِرِّينَ عَلَى قَتْلِهِ، أخَذَ المُصْحَفَ وَ نَشَرَهُ وَ جَعَلَهُ عَلَى رَأْسِهِ، وَ نَادَى: بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ كِتَابُ اللّهِ وَ جَدِّي مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، يَا قَوْمِ، بِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي؟ ألَسْتُ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكُمْ؟ ألَمْ يَبْلُغْكُمْ قَولُ جَدّي فِيَّ وَ فِي أَخِي: «هَذَانِ سَيِّدا شَبَابِ أهْلِ الجَنَّةِ»؟ إنْ لَمْ تُصَدِّقُونِي فَاسْأَلُوا جَابِرَاً وَ زَيْدَ بْنَ أَرْقَمَ وَ أَبَا سَعِيدٍ الخُدْرِيَّ، أَلَيْسَ جَعْفَرٌ الطَّيَّارُ عَمِّي؟ فَنَادَاهُ شِمْرٌ: السَّاعَةَ تَرِدُ الهَاوِيَةَ. فَقَالَ الحُسَيْنُ(ع): اللّهُ أكْبَرُ! أخْبَرَنِي جَدِّي رَسولُ اللّهِ(ص) فَقَالَ: رَأَيْتُ كَأَنَّ كَلْبَاً وَلَغَ فِي دِمَاءِ أهّلِ بَيْتِي، وَ مَا أَخَالُكَ إِلَّا إِيَّاهُ. فَقَالَ شِمّرٌ: أَنَا أعْبُدُ اللّهَ عَلَى حَرْفٍ إِنْ كُنْتُ أَدْرِي مَا تَقُولُ» (تذکرة الخواص، ص۲۵۲).
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۰۹.