عصمت پیامبران در قرآن
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
مقدمه
با ضمیمه کردن برخی از آیات به یکدیگر، میتوان دلالت قرآن را بر عصمت انبیا دریافت:
- بندگان مخلَص خداوند کاملاً از قلمرو اضلال شیطان خارجاند: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ [۱] از طرفی، پیامبران الهی از زمره بندگان مخلَصاند "به فتح لام".﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ﴾ [۲]
- پیامبران الهی مشمول هدایت خاص الهی بودهاند. ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾ [۳]. در جای دیگر، به این حقیقت اشاره میکند که مشمولان هدایت خاص الهی هیچگاه در معرض گمراهی و ضلالت قرار نمیگیرند: ﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ * وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ﴾ [۴]. ازآنجاکه ارتکاب گناه از مصادیق مسلم گمراهی است، این آیات نیز بیانگر عصمت پیامبران است.
- خداوند در پاسخ به درخواست ابراهیم (ع) فرمود: ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ﴾. ازآنجاکه پیامبری، یکی از مناصب الهی است، و واژه ظلم شامل هرگونه انحراف فکری و انحراف عملی میشود. پس اهل گناه لایق منصب الهی نبوت نیستند.
- یکی از اهداف بعثت پیامبران آن است که مردم از آنان پیروی کنند: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا﴾ [۵]. این اطاعت مطلق، شامل پیروی از اعمال پیامبر نیز میشود و اگر او مرتکب گناه شود، لازم میآید که خداوند به انجام معصیت فرمان داده باشد. امام صادق (ع): "الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾". امیرمؤمنان علی (ع): "وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِه"[۶].
دلایل اثبات عصمت، عصمت پیامبران در قبل از بعثت را نیز در برمیگیرد.
ملکه عصمت، زمینهای در انسان ایجاد میکند تا انسان با اراده و اختیارش بتواند به انجام واجبات و ترک محرمات بپردازد. آیه ۸۸ انعام ﴿ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ﴾ و ۷۶ مائده ﴿قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾، دلالت دارد که خطا در اعتقاد و تبلیغ و عمل از سوی پیامبران امکان دارد یعنی مجبور بر ترک گناه نیستند اما همانند پزشکی هستند که در اثر آگاهی و با اختیار خودش لب به سیگار نمیزند. پس مقام و منزلت عصمت با تکلیف مولوی و ارشادی نیز منافاتی ندارد.
آیاتی مثل ﴿وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ﴾ دال بر عصمت پیامبران الهی است زیرا ایشان در هدایت الهی قرار دارند و آیاتی که بیقید و شرط به اطاعت از پیامبران الهی دعوت میکند نیز همین است مثل: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾. آیات اخلاص پیامبران نیز بر عصمت آنها دلالت میکنند: ﴿... لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ ... الْمُخْلَصينَ﴾.
روایات فراوانی بر عصمت پیامبران دلالت دارند: امام باقر فرمود: "إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ ... لَا يَرْتَكِبُونَ ذَنْباً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً".
برخی آیات قرآن که خطا و اشتباه را بر پیامبران ممکن دانسته در مقام تربیت امت و شناخت آنها نسبت به وظیفه و تکلیفشان است. مثل آیه ۱۴۰ سوره انبیا.[۷].
تردید انبیاء در وحی
ادراک وحی، ادراکی است یقینی و بیشک و شبهه، حال ممکن است گفته شود پس چرا خداوند، خبر از شک و تردید انبیا در وحی میدهد؛ آنجا که میفرماید: ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ﴾[۸].
برای روشنتر شدن شبهه پیشگفته و نحوه برداشت آن از آیه شریفه، سخن یکی از نویسندگان را در این زمینه نقل میکنیم: عموماً این آیه را چنین معنی کردهاند که: پیامبران از ایمان آوردن قوم خود نا امید شده و اطمینان یافته بودند که قومشان ایشان را دروغگو پنداشتهاند[۹] و در چنین حالی بود که نصرت الهی در رسید. این تفسیر رایجی است و با اعتقادات عامه در باب انبیا نیز موافقت دارد. امّا این آیه به نحو دیگری هم قرائت و معنی شده و پارهای روایات نیز در تأیید این معنی آمده است. معنای دوّم این است که: پیامبران خود به راستی دچار تردید شدند و با خود گفتند که مبادا به ما دروغ گفتهاند، مبادا ما به غلط پنداشتهایم که فرشتگان از جانب خداوند وعده راستین نصرت را آوردند، در حالی که شاید نه فرشتگان، که شیاطین بودهاند که به ما وعدههای دروغین تلقین کردهاند...[۱۰]. در خصوص پیامبر گرامی اسلام (ص) نیز آیات فراوانی داریم که ایشان را از شک و تردید نهی میکنند[۱۱]. و روشن است که نهی از چیزی، دلالت بر حصول آن و یا لااقل احتمال حصول آن دارد.
همچنین میبینیم که برخی از آیات قرآن کریم، برای رفع شک و تردید پیامبر (ص)، حضرت را به مراجعه به اهل کتاب و پرسش از آنها فرا میخواند. به عنوان نمونه، در آیه ۹۴ از سوره یونس[۱۲] میفرماید: ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾[۱۳].
حال با توجه به تصریحات قرآن کریم در این مورد، چگونه میتوان گفت که ادراک وحی، ادراکی خطاناپذیر و غیر قابل شک است؟ بلکه آنگونه که از این آیات و نظایر آنها استفاده میشود، انبیا هم، در الهی بودن مطالبی که به آنها القاء میشده، شک و تردید میکردند. هر چند، خداوند کریم به کمک راهها و وسایلی که در اختیار آنها قرار میداد شک و دودلی آنها را برطرف کرده، آنها را از صحت و درستی وحی و الهی بودن آن مطمئن مینمود.
بررسی آیه ۱۱۰ سوره یوسف: نخست لازم است اشارهای به قرائات و احتمالات مختلف آیه داشته باشیم[۱۴]. کلمه ﴿كُذِبُوا﴾ در قرائت مشهور به صورت مجهول و ثلاثی مجرّد است و معنایش این میشود که "به آنها دروغ گفته شد". برخی دیگر آن را به صورت مجهول امّا همراه با تشدید قرائت کردهاند (کُذّبوا). طبق این قرائت، معنای این کلمه که از باب تفعیل است، چنین خواهد شد: "آنها را دروغگو پنداشتند". قرائت سومی نیز در آیه وجود دارد که البته قرائت شاذّ و نادری است و آن این است که این کلمه را به صورت معلوم قرائت کردهاند (کَذّبوا)؛ یعنی: "دروغ گفتند".
همچنین، در آیه شریفه چند ضمیر وجود دارد که میتوان برای آنها مرجعهای مختلفی در نظر گرفت. با ضمیمه کردن قرائات مختلف احتمالات مربوط به ضمایر، درباره معنای آیه احتمالات بسیار زیادی مطرح میشود که برای احتراز از طولانی شدن بحث، تنها به بررسی قرائت مشهور میپردازیم.
مرجع ضمیر در ﴿ظَنُّوا﴾ یا "پیامبران" است و یا "مردم". در هر صورت، همین دو احتمال در ضمیر "کُذِبوا" نیز داده میشود. تا اینجا چهار احتمال در آیه شریفه وجود دارد که به عنوان مثال، بر اساس یکی از احتمالات. معنای آیه چنین میشود: "مردم گمان کردند که به پیامبران دروغ گفته شده است".
در هر کدام از چهار وجه مذکور، در اینکه چه کسی دروغ گفته است (شخص دروغگو کیست) نیز احتمالات مختلفی وجود دارد؛ از جمله: پیامبران، عموم مردم، ملائکه و خصوص ایمانآورندگان به پیامبران. از ضرب چهار احتمال اخیر در چهار وجه قبلی، شانزده صورت حاصل میشود که البته برخی از این احتمالات معنای روشنی ندارند و کسی هم در تفسیر آیه شریفه، آنها را مطرح نکرده است. اینک تنها به ذکر چند احتمالی که درباره آیه گفته شده، بسنده میکنیم.
- "مردم" گمان کردند که "پیامبران" به "آنها" دروغ گفتهاند[۱۵]. برخی از روایات وارد شده در این باب، این وجه را تأیید میکنند[۱۶].
- "مردم" گمان کردند که "ملائکه" به "پیامبرانشان" دروغ گفتهاند. این وجهی است که مترجم تفسیر المیزان از کلام علامه طباطبایی برداشت نمودهاند[۱۷]. هر چند به نظر میرسد که نظر مرحوم علامه، همان وجه نخست باشد.
- "پیامبران" گمان (یا یقین) کردند که "مردم" به "آنها" دروغ گفتهاند[۱۸]؛ یعنی، کار به جایی رسید که پیامبران از ایمان آوردن قومشان ناامید شده. گمان (یا یقین) پیدا کردند که حتی همان عده قلیلی که در ظاهر به آنها ایمان آوردهاند، به آنان دروغ گفتهاند.
- "پیامبران" گمان کردند که "ملائکه" به "آنها" دروغ گفتهاند[۱۹].
- "پیامبران" گمان کردند که "خود" به "خویشتن" دروغ گفتهاند؛ یعنی، انبیا، فرا رسیدن نصرت الهی را مرتباً با خویشتن زمزمه کرده و برای تسکین قلب و تحمل مشکلات و مرارتها به خود وعده نصرت الهی را میدادند. اما در فرا رسیدن نصرت الهی آنقدر تأخیر افتاد که از یاری خداوند در این دنیا مأیوس شده، به خود گفتند که خداوند در این دنیا ما را یاری نخواهد کرد[۲۰].
در بین این پنج احتمال، تنها احتمال چهارم است که میتواند مورد تمسّک صاحبان این شبهه قرار گیرد. ولی به موجب القران يفسر بعضه بعضاً برای ترجیح یک احتمال از بین احتمالات مختلف، علاوه بر قراین موجود در آیه، باید آیات دیگر قرآن را نیز مدّ نظر قرار داد. بنابراین، با توجه به ادلّه محکم نقلی و همچنین عقلی که بر عدم شک پیامبران در الهی بودن وحی دلالت میکنند، احتمال چهارم مردود خواهد بود. امّا اینکه از بین چهار احتمال دیگر، کدام احتمال بر وجوه دیگر ترجیح دارد، در موضوع بحث ما دخالتی ندارد.
بررسی آیه ۹۴ سوره یونس: این آیه نیز هیچگونه دلالتی بر شک و تردید پیامبر گرامی اسلام (ص) در پیام الهی ندارد. برای توضیح بیشتر، لازم است به چند معنا از معانی متعدّدی که در کتب تفسیر برای آیه شریفه بیان شده، توجه کرد.
- این گونه آیات، در مقام تأکید بر حقانیّت و درستی معارف و دستوراتی است که از ناحیه پیامبر (ص) به مردم ابلاغ میشود. و برای بیان این مطلب است که هیچگونه شک و تردیدی در حقانیت قرآن کریم و محتوای آن راه ندارد. به بیان دیگر، هر چند مخاطب این آیه پیامبر گرامی اسلام (ص) است؛ امّا در حقیقت، این گونه خطابها از قبیل اياك اعني و اسمعي يا جاره[۲۱] میباشد[۲۲]. چنانکه در برخی از روایات به این مطلب اشاره کریم شده است[۲۳]. یعنی افرادی را که ممکن است در الهی بودن و حقانیّت قرآن کریم تردیدی داشته باشند، مخاطب قرار داده، میفرماید: برای برطرف شدن شک و تردیدتان، میتوانید با مراجعه به علمای اهل کتاب درباره حقانیّت شدن مطالبی که پیامبر میگوید تحقیق نموده، به صحّت و درستی آن پی ببرید. بنابراین، آیه مذکور هیچ گونه دلالتی بر شک و تردید پیامبر نسبت به الهی بودن قرآن ندارد. شاهد این مدعا آن است که در چند آیه بعد، از همین سوره، خداوند خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...﴾[۲۴]. بدین ترتیب خداوند بر اطمینان قلبی و استواری پیامبر خود، صحه میگذارد[۲۵]. علاوه بر اینکه، بر اساس شواهد تاریخی و روایات ائمه اطهار (ع) پیامبر بعد از نزول این آیه از کسی درباره قرآن و حقانیّت آن سؤالی ننمودند. و خود حضرت هنگام نزول این آیه شریفه، برای رفع این شبهه که شاید مخاطب این آیه، ایشان باشند، فرمودند: «لَا أَشُكُّ وَ لَا أَسْأَلُ َ بَلْ أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ». کنایه از اینکه مخاطب واقعی این آیه من نیستم[۲۶].
- این آیه در مقام بیان علم و آگاهی علمای اهل کتاب، نسبت به حقانیت قرآن و نبوت پیامبر گرامی اسلام (ص) است؛ یعنی تأکیدی است بر این حقیقت که: ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾[۲۷]. بدین معنا که علمای اهل کتاب، همان گونه که شخص پیامبر (ص) را میشناسند، به حقانیت و صحت مطالب قرآن کریم و نبوت آن حضرت نیز آگاهند. از این رو بر فرض، حتی اگر رسول الله (ص) هم نسبت به حقانیت قرآن و نبوت خویش شکی داشته باشد، علمای اهل کتاب هیچگونه شک و تردیدی نسبت به این مسأله ندارند[۲۸].
- در آیه مورد نظر، خداوند کریم در صدد بیان این معناست که در حقانیت مطالب و معارفی که در این سوره به پیامبر القا شده، هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد و دلایل متعددی بر صحت آن گواهی میدهند؛ زیرا نه تنها سخن پیامبر دلیل حقانیت آن است- چون ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۲۹] - بلکه حتی علمای اهل کتاب هم نمیتوانند مطالب این سوره را انکار کنند؛ زیرا آنها، گو اینکه بعضی از مطالب تورات و انجیل را که در مورد پیامبر گرامی اسلام (ص) است انکار کرده و آنها را تحریف نمودهاند، اما در مورد سرگذشت پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده است، اتفاق نظر دارند.
روشن است که در این رهیافت، آیه مورد نظر، مربوط به مطالب همین سوره یونس میباشد و نه کل مطالب قرآن کریم. گواه این ادعا آن است که سرگذشت همه پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده، مورد اتفاق مسیحیت و یهودیت است. امّا سرگذشت بعضی از پیامبران، مانند شعیب و مسیح، که اهل کتاب در مورد آنها توافق ندارند، و یا زندگی انبیایی همچون هود و صالح که در انجیل بیان شده، ولی درتورات ذکری از آنها به میان نیامده، در این سوره مطرح نشده است[۳۰].[۳۱]
آیات اثبات کننده عصمت پیامبران
در قرآن کریم میتوان آیات فراوانی را یافت که بر عصمت پیامبران دلالت میکنند. این آیات را نیز میتوان با چند عنوان تقسیمبندی کرد:
هدایت مطلق پیامبران به وسیله خداوند
بر اساس برخی آیات قرآن کریم، خداوند متعالی پیامبران الهی را به طور مطلق هدایت کرده است. هدایت مطلق، ملازمه روشنی با عصمت مطلق آنان دارد؛ بدین معنا که صدور گناه یا اشتباه از پیامبران، با هدایت مطلق آنها متعارض است. خداوند متعالی در آیاتی از سوره انعام، هنگامی که از پیامبرانی همچون زکریا، یحیی، عیسی، الیاس، اسماعیل، الیسع و... نام میبرد، درباره آنها میفرماید: ﴿وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ...﴾[۳۲]. خداوند پس از بیان این آیات از پیامبر اکرم (ص) میخواهد که به طور مطلق به آن پیامبران اقتدا کند. امر به اقتدای مطلق از پیامبران پیشین نیز دلیل دیگری بر عصمت آنان از منظر این آیات است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۳۳].
همچنین خداوند متعالی پس از آنکه ماجرای حضرت ابراهیم (ع) با بتپرستان را به تصویر میکشد، در وصف آن حضرت میفرماید: ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۳۴]. بر اساس این آیه «مهتدون» کسانی هستند که ایمان آنها هرگز با ظلم همراه نشده است. آنها در جایگاهی امن قرار دارند و در مسیر هدایت به سر میبرند. روشن است که گناهکار نمیتواند خود را در حاشیه امنیت ببیند، افزون بر آنکه در این آیه واژه «ظلم» نکره و در سیاق فعل نفی آمده است و به لحاظ ادبی بر مطلق نفی ظلم دلالت میکند. از اینرو، ایمان «مهتدون» به هیچ ظلم و گناهی آلوده نیست.[۳۵]
رضایت کامل خداوند از پیامبران
خداوند متعالی در برخی دیگر از آیات قرآن کریم، از پیامبرانی نام میبرد که پسندیده مطلق او هستند: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا * وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا﴾[۳۶].
دلالت این آیه بر عصمت حضرت اسماعیل (ع) بسیار روشن است؛ زیرا ارتکاب معصیت از این پیامبر با رضایت کامل خداوند از او، ناسازگار است. به دیگر بیان، وقتی کسی پسندیده تمام عیار خداوند قرار میگیرد که همه دستورات او را انجام داده و از همه نواهیاش اجتناب کرده باشد. کلمات نقل شده از نخستین مفسران درباره این آیات به ما چندان کمکی برای دستیابی به فهم مسلمانان نخستین از این آیات نمیکنند، اما بسیاری از مفسران شیعه و سنی که به بحث درباره این آیه پرداختهاند، به این باور رسیدهاند که این آیه بر صادر نشدن فعل قبیح از این پیامبر الهی دلالت دارد[۳۷].[۳۸]
دور کردن سوء و فحشا از پیامبران
خداوند متعال در برخی دیگر از آیات قرآن کریم، از برخی پیامبران نام میبرد که با امداد الهی از گناه و پلیدی اجتناب کردهاند؛ چنان که درباره حضرت یوسف (ع) چنین فرموده است: ﴿لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۳۹]. نخستین مفسران اسلام در تفسیر این آیه با ارائه تفسیرهای مختلف به این باور رسیدهاند که حضرت یوسف (ع) با عنایت خداوند از گناه باز داشته شد؛ چنان که ابن عباس بر این باور است که جبرائیل در هیئت حضرت یعقوب (ع) ظاهر و مانع از گناه یوسف (ع) شد، و حسن، سدی، مجاهد، سعید بن جبیر، قتاده و برخی دیگر از مفسران نخستین نیز ندای غیبی یا مشاهده تمثال حضرت یعقوب (ع) را بر لطف و عنایت خداوند تطبیق کردهاند[۴۰].
صرف نظر از درستی یا نادرستی چنین نظریاتی، توجه به این نکته لازم است که نقل چنین دیدگاههایی از مفسران صدر اسلام، میتواند دلیلی بر وجود آموزه بازدارندگی پیامبران از گناه، به وسیله لطف و عنایت خداوند در آن دوران باشد. افزون بر آن، دیگر مفسران شیعه و سنی در دورههای بعد نیز بر دلالت این آیه بر عصمت و بازدارندگی پیامبران از گناه تأکید کردهاند[۴۱]. از مجموع آنچه گذشت، میتوان به این نتیجه رسید که پیامبران الهی در پی امداد خداوند متعال از گناهان دورند، و چنین نتیجهای با عصمت آنها ملازم است.[۴۲]
مخلَص بودن پیامبران
از دیگر آیاتی که بر عصمت پیامبران الهی دلالت دارند، آنهایی هستند که بر مخلَص بودن آنها تأکید میکنند. خداوند حکیم درباره حضرت موسی (ع) میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۴۳]. نیز درباره حضرت یوسف (ع) میفرماید: ﴿كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۴۴].
نخستین مفسران اسلام درباره این سنخ آیات اظهار نظر ویژهای نکردهاند، اما واژه «مخلَص» به روشنی بر عصمت دلالت دارد؛ بدین معنا که خداوند، فرد مخلَص را خالص گردانیده است، و هرگز نمیتوان معصیتکار را مخلَص دانست. بسیاری از مفسران شیعه و سنی دلالت این آیه بر عصمت را پذیرفتهاند[۴۵]. خداوند متعالی در آیات دیگری از قرآن کریم، از پیامبرانی همچون ابراهیم، اسحاق و یعقوب (ع) نام میبرد و آنها را کسانی معرفی میکند که به وسیله خداوند خالص شدهاند: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ﴾[۴۶]. به طور کلی از آنجا که از مفسران نخستین اسلام نظریه ویژهای را به دست نیاوردیم، نمیتوان به فهم مسلمانان معاصر پیامبر از این آیه دست یافت؛ اما با توجه به معنای عرفی این آیه که فهم مفسران نیز مؤید آن است، میتوان دستکم به این واقعیت رسید که خداوند متعال در صدد القای آموزه عصمت پیامبران به وسیله این سنخ آیات بوده است. از اینرو، میتوان گفت که نخستین مسلمانان نیز میتوانستهاند چنین فهمی را داشته باشند.[۴۷]
مصطفی و خیر بودن پیامبران
در قرآن کریم به آیات دیگری برمیخوریم که پیامبران را انسانهایی برگزیده معرفی کرده است و آنها را از جمله «اخیار» میداند؛ چنان که در وصف ابراهیم، اسحاق، یعقوب، اسماعیل، الیسع و ذالکفل (ع) میفرماید: ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ﴾[۴۸]. بر اساس ظاهر این آیه، پیامبران الهی یادشده، همگی برگزیده و خیر مطلقاند. چنین اوصافی ملازمه روشنی با عصمت آنها دارد؛ زیرا نمیتوان انسان گناهکار را برگزیده و خیر مطلق دانست.
بسیاری از مفسران شیعه و سنی، آیات مزبور را دلیلی دیگر بر عصمت پیامبران دانستهاند[۴۹]؛ چنان که مرحوم شیخ طوسی «اصطفاء» را به معنای درآوردن امر خالص از یک شیء دانسته است. از اینرو، پیامبران انسانهایی برگزیده و خالصاند، و دیگران کدر[۵۰]. از سوی دیگر فخر رازی نقل میکند که علما از این آیه عصمت انبیا را ثابت کردهاند و در مقام استدلال به این آیه، به این باور رسیدهاند که واژه «خیر» به طور مطلق بر خیر و خوب بودن پیامبران دلالت میکند، و چنین اطلاقی دلیل بر عصمت پیامبران است[۵۱]. اینکه فخر رازی این استدلال را به علما نسبت میدهد، خود نشان جایگاه محکم این آیه در اثبات عصمت پیامبران است. همین نکته سبب میشود تا بتوان مدعی شد که اگرچه از مفسران نخستین اسلام که معاصر پیامبر اکرم (ص) بودهاند، تفسیری از این آیه در اختیار ما نیست، معنای لغوی و عرفی آن قرینهای است که نشان میدهد مسلمانان نخستین نیز چنین برداشتی داشتهاند.[۵۲]
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
- عصمت مطلق
- عصمت نسبی
- عصمت از خطا
- عصمت از گناه
- عصمت در احکام
- عصمت در اعتقاد
- عصمت در افعال
- عصمت در تبلیغ
- عصمت علمی
- عصمت عملی
- عصمت امرای امام
- عصمت انبیا
- عصمت اهل اجماع
- عصمت اهل بیت
- عصمت اولوالامر
- عصمت غیر انبیا
- عصمت ملائکه
- عصمت نواب امام
- آیات عصمت
- اسباب عصمت
- اعتراف معصومین به گناه
- انسان معصوم
- زمان عصمت
- علم به مثالب معاصی
- علم به مناقب طاعات
- مقام عصمت
- وجوب عصمت
منابع
پانویس
- ↑ سوره ص؛ آیه: ۸۲ و ۸۳.
- ↑ سوره ص؛ آیه: ۴۶.
- ↑ سوره انعام؛ آیه: ۸۷ و ۸۸.
- ↑ سوره رمز؛ آیه: ۳۶ و ۳۷.
- ↑ سوره نساء؛ آیه: ۶۴.
- ↑ سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج۲، ص ۷۶-۷۸.
- ↑ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۱۴۸-۱۵۳.
- ↑ «تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفتهاند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید و هر کس را که میخواستیم رهایی یافت و عذاب ما از گروه گنهکاران بازگردانده نمیشود» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.
- ↑ معنای مشهوری که مؤلف کتاب برای آیه ذکر میکنند، با قرائت غیر مشهور (کُذِّبوا) تناسب دارد.
- ↑ حکمت و معیشت، دفتر نخست، ص۴۰۲-۴۰۳.
- ↑ ر. ک: ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچگاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷ و آل عمران، آیه ۶۰؛ ﴿أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ «آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴؛ ﴿فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ﴾ «پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمیآورند» سوره هود، آیه ۱۷؛ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم» سوره سجده، آیه ۲۳.
- ↑ همچنین ر. ک: ﴿أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴.
- ↑ «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
- ↑ ر. ک: تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳؛ الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ المیزان، ج۱۱، ص۲۷۹؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ ر. ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ ر. ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۸۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ ر. ک: شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ این جمله ضربالمثلی است در زبان عربی و تقریباً معادل با این ضربالمثل فارسی است که «در! به تو میگویم، دیوار! تو بشنو». برای آشنایی با چگونگی پیدایش این ضربالمثل ر. ک: مجمع البحرین، ج۳، ص۲۵۲، ماده «جور».
- ↑ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۸؛ آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۲۵۷؛ قرآنشناسی، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ ر. ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۷۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۱.
- ↑ «بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم..». سوره یونس، آیه ۱۰۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۱۷۰.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ «او را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱.
- ↑ «آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۴.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۱۶-۱۲۲.
- ↑ «و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود.».. سوره انعام، آیه ۸۷-۸۸.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ «آنان که ایمان آوردهاند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالودهاند، امن (و آرامش) دارند و رهیافتهاند» سوره انعام، آیه ۸۲.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۵۷.
- ↑ «و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درستپیمان و فرستادهای پیامبر بود * و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان میداد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۴-۵۵.
- ↑ طبری در این باره مینویسد: محمودا فيما كلفه و به غير مقصر في طاعته (محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۹، ص۱۲۰). بخش دوم عبارت طبری در برخی دیگر از تفاسیر اهل سنت نیز هست. (برای نمونه ر. ک: وهبة بن مصطفی زحیلی، تفسیر الوسیط، ج۲، ص۱۴۸۶؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۶، ص۶۳). از نظر فخر رازی نیز مرضی عندالله کسی است که موفق به انجام دادن همه طاعات در بالاترین درجه شده است (ر. ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۱۹۹. از مفسران شیعی نیز، ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۷، ص۱۳۳؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸۰۰؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۲۱۲).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۵۹.
- ↑ «...تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۲، ص۱۰۹؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۲۱۲۳؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۲۷؛ جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، الدر المنشور، ج۴، ص۱۳.
- ↑ ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۶، ص۱۲۱-۱۲۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۴۴؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۱، ص۵۰؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۴۴۰.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۵۹.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۷، ص۱۳۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۴۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۹۲-۹۷؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ سهل بن عبدالله تستری، تفسیر التستری، ج۱، ص۸۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۲۸.
- ↑ «و از بندگان توانمند و روشنبین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۵-۴۶.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۶۰.
- ↑ «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷-۴۸.
- ↑ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۳، ص۱۲۸؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۱۸؛ عبدالرحمان بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۵۷۸.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۵۷۱-۵۷۲. نیز ر. ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۹۹؛ احمد بن ابی اسعد رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، ج۸، ص۳۵۶.
- ↑ لانه تعالى حكم عليهم بكونهم اخيارا على الاطلاق و هذا يعم حصول الخيرية في جميع الافعال والصفات بدليل صحة الاستثناء و بدليل دفع الاجمال؛ (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۱۸۹).
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۶۲.