نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۸ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۰۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۸ آوریل ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۰۹ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
خداوند متعال همۀ انسانها را به آفرینشی یکسان (که فطرت نام دارد) آفریده است. در این خصوصیت، مؤمن و کافر و شقی و سعید مشترک اند[۴]. امام علی(ع) در مقامستایشپروردگار میفرماید: «... و ای آفرینندۀ دلها مطابق فطرت آنها، چه دلهای شقی و چه دلهای سعید..».[۵]. فطرت از نگاه قرآن و روایات، جنبۀ عمومی و فراگیردارد. آیۀ شریفۀ ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۶] به آیۀ فطرت معروف است. علاوه بر اینکه با لفظ «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» بر ثبات و تغییرناپذیری فطرت دلالت میکند، با به کار بردن واژۀ "ناس" به عمومیت آن نیز اشاره میکند. در احادیث متعددی نیز بر جنبۀ عمومی فطرت تأکید شده است؛ چنانکه پیامبر اکرم(ص) فرمود: «هیچ فرزندی به دنیا نمیآید، مگر همراه فطرت»[۷]. امام علی(ع) هم در حدیثی میفرماید: «خداوند قلبها را بر فطرتشان سرشت»[۸]. امام صادق(ع) نیز فرمود: «خداوندانسانها را بر فطرتی آفرید که بر آن مفطور ساخته بود»[۹].[۱۰]
به ویژگیهای ذاتی و سرشت و خمیرمایه و نوع آفرینش جمادات، "طبع" و "طبیعت" گویند و ویژگیهای ذاتی حیوانات را "غریزه" خوانند. اما برای انسان از کلمۀ "فطرت" استفاده میکنند. در دیدگاه قرآنی در سرشتانسان، ویژگیهایی نهفته است که انسانیت او وامدار آنهاست[۱۱]. فطرت، راهنمای انسان به سوی خداست[۱۲]. فطرت امری تکوینی، یعنی جزء سرشتانسان و امری است که از غریزه آگاهانهتر است. فرقی که فطریات با غریزه دارد این است که غریزه در حدود مسائل مادی زندگی حیوان است و فطریات به مسائل انسانی مربوط میشود[۱۳].
فطرت به صورت یک استعداد در انسان مانند هر استعداد دیگری قابلیت رشد دارد؛ همانطور که ممکن است ضعف و نقص پیدا کند به گونهای که حتی ضد تمایلاتفطری بر انسان تحمیل شود. چنانچه انسان فطرت را رشد دهد، صورت ملکوتی انسانی خود را رشد داده است یعنی همانطور که از نظر جسم و بدن در قالب انسان است از نظر روح و ابعاد معنوی هم انسان خواهد بود. البته ممکن است درست در جهت عکس نیز باشد یعنی انسان ضد فطرت خود رفتار کند. در این حالت صورت ضد فطرت در او نقش میبندد. در قرآن کریم آمده است: ﴿يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا﴾[۱۴]. در روایات آمده است در قیامت برخی به صورت سگ، بعضی به صورت خوک و هر گروه به صورت ملکات حیوانی محشور میشوند. این امر بر این اساس است که فطرت را هم میتوان مسخ کرد و هم میتوان رشد داد[۱۵].
فطرت احساسی یا گرایشی: یعنی احساسات و تمایلاتانسان، وی را به سوی خدا و پرستش او و به سوی دستورها و آموزههای دین میکشاند. در فطرت هر کسی احساس و تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خودبهخود انسان را به سوی خدا میکشاند[۲۰]. از این جهت مَثَل خدا و انسان، مَثل مغناطیس و آهن است. چنین جاذبهای میان انسان و آن حقیقتی که نامش خداست، وجود دارد. غریزۀ خداخواهی و خداجویی نوعی جاذبۀ معنوی است میان کانون دل و احساساتانسان از یک طرف و کانون هستی، یعنی مبدأ اعلا و کمال مطلق از سوی دیگر، نظیر جذب و انجذابی که میان اجرام و اجسام موجود است. انسان بدون آنکه خود بداند، تحتتأثیر این نیروی مرموز قرار دارد[۲۱].
فطرت احساسی با فطرت ادراکی فرق دارد. منطق شناسان، شناختفطری را که به ادراکآدمی ربط ندارد "وجدانیات" میخوانند. این وجدانیات از گذر حسباطندرک میشوند. امور فطری همگانیاند و پیرو شرایط تاریخی و جغرافیایی نیستند و از نهانآدمی شنیده میشوند و نیازمند آموزگار بیرونی نیستند و چون با نهاد انسان عجیناند از میان نمیروند[۲۲].
سرشت همۀ انسانها رو به سوی کمال دارد و از هرگونه نقص نیز به دور است. این میل به کمال و دوری از نقص سرمنشأ تمام حرکات و تلاشهای آدمیان است. اما انسانها در کمالطلبی خویش ممکن است به اشتباه بیفتند و چیزی را کمال پندارند که در واقع کمال مطلق نیست، از اینرو نمیتوانند به مسیری درست رهنمون شوند. سعادت و نیکبختیانسانها نیز تشخیص درست آن کمال مطلوب است. برای مثال انسانها چون نسبت به مرگ اطلاع کافی ندارند از آن میترسند و مرگ را نقص و نابودی میپندارند و بنابر فطرت خویش از نقص دوری میجویند. اما کسی که از مرگشناخت کامل دارد و مرگ در نظر او وسیله ای برای رسیدن به کمال است، از مرگ ترسی ندارد و عشق به شهادت نیز از اینجا نشئت میگیرد. در حقیقتفطرت انسان طالب کمالخواهی است[۲۳].
ستایش: انسان براساس فطرت پرستشگر خود، رو به سویِ موجودی دارد که او را ستایش و نیایش کند و بر او تکیه زند. مربیان الهی که سرآمد آنها پیامبر اکرم (ص) و امام علی(ع) هستند، سعی میکنند این انگیزۀ فطری را به سوی پروردگارهدایت کنند تا انسانها گرفتار معبودهای دروغین نشوند: «خداوندا، تو شایستۀ زیباترین توصیفهایی و شایستۀ آن که فراوان بستایندت. اگر کسی آرزو در تو بندد، بهترین کسی هستی که میتوان آرزو در آن بست و اگر به تو امیدوار شوند، بهترین کسی هستی که به او امیدوارتوان بود. بارخدایا، مرا نعمت خود چندان ارزانی داشتهای که دیگر نیازی به ستودن دیگری نیست و جز تو را ستایش نگویم. کسانی را نستایم که مرا نومید گردانند و گمان دارم که بر من احسان نکنند. آفریدگارا، تو زبان مرا از ستایشآدمیان نگاه داشتی و از ستایش آفریدگانت در امان نهادی. بار خدایا، هرکس سخنی در ستایش کسی گوید از آنکه ستایشش کرده، پاداش یا عطایی بطلبد و من که تو را ستایش میگویم، امید دارم که مرا به رحمت و گنجینههای آمرزشت راه بنمایی. پروردگارا اینجا که من ایستادهام جای کسی است که تو را به یکتایی میستاید و این یکتایی فقط از آنِ تو است و بس. جز تو کسی شایسته این ستایشها و مدایح نیست و مرا به تو نیازی است که جز به فضل و رحمت تو جبران آن نشود و سختی آن را جز بخشش و کرم تو از میان نبرد»[۳۲].[۳۳]
شواهد باستانشناسی: از انسانهای روزگاران بسیار کهن، آثاری بر جای مانده است که حکایت از اعتقاد آنان به خدا و اصل معاد دارد. دفن لوازم شخصی و زندگی و سفر همراه مردگان، مومیایی کردن مردگان و ساختن مقبرهها و بناهایی همچون اهرام مصر بر سر گورها، نشانههایی از اعتقادانسان روزگار گذشته به معاد است[۳۸].
ناکامی تبلیغات ضد دینی: در دورههایی از تاریخ برخی تلاش کردهاند علیه دینتبلیغ کنند و گرایش به دین و دینداری را از جانانسان بزدایند، ولی فروغ دین هیچگاه خاموش نشده است. ناکامی تبلیغات شدید جهانغرب علیه دین در قرون میانه از شواهد این مدعا است[۴۰].
شواهد شخصی: انسانها، هنگام مواجهه با سختیها و خطرها و ترس و هراس آن گاه که از اسباب ظاهری قطع امید میکننَد، نیرویی در وجودشان جان میگیرد و به کسی توجه میکنند که مبدأ همه چیز است و در هر هنگام و مکانی میتواند بیچارگان را پناه دهد و دستشان را بگیرد. همۀ انسانها هر چند به ظاهر، وجود خدا را نپذیرند وقتی به سختی میافتند و در تنگناها گرفتار میآیند به درون خویش باز میگردند و احساس میکنند که هنوز امیدی هست. وجود امید، بدون باور به وجود امیددهنده امکانپذیر نیست و این نشان میدهد که انسان به گونۀ فطری خداجو و خداشناس است[۴۱].
گواهیدانشمندان: فطرت، حقیقت غیر اکتسابی است که در وجود هر انسانی به ودیعه نهاده شده است. براساس همین فطرت یا سرشت است که انسان به صورت تکوینی به وجود و وحدتالهی معترف است. از مسئلۀ فطرت به امالمسائل[۴۲] و یا اصل مادر[۴۳] تعبیر شده است[۴۴]. بسیاری از دانشمندانجهان معترفاند خداشناسی از نهان بر میخیزد: «سرچشمۀ زندگی مذهبی، دل است و فرمولها و دستورالعملهای فلسفی، مانند مطلب ترجمه شدهای است که متن اصلی آن به زبان دیگری است»[۴۵]. مقصود از فطرت، عقل نیست بلکه مقصود دل است؛ یعنی انسان به حسب ساختمان خاص روحی خود، خداخواه و خداجو آفریده شده است. خداجویی، خداخواهی و خداپرستی در انسان به صورت یک ویژگی آمیخته به وجود او نهاده شده است؛ همچنان که غریزۀ جستجوی مادر در طبیعتکودک قرار داده شده است[۴۶].
↑﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
↑«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد» سوره روم، آیه ۳۰.
↑«مَا مِنْ مَوْلُودٍ یُولَدُ إِلَّا عَلَی الْفِطْرَة»؛ ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹، ح۱۶۶۸.
↑﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾«و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمیدانستید و برای شما گوش و چشم و دل نهاد باشد که سپاس گزارید» سوره نحل، آیه ۷۸.
↑﴿فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ﴾«پس پند بده که تنها تو پند دهندهای تو بر آنان چیره نیستی» سوره غاشیه، آیه ۲۱ ـ ۲۲
↑﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ الَّذِينَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا﴾«خداوند برای آنان عذابی سخت آماده کرده است پس ای خردمندان باایمان، از خداوند پروا کنید که خداوند برای شما یادکردی فرستاده است؛» سوره طلاق، آیه ۱۰.
↑در قرآن و روایات نیز مصداق فطرت، اصول اعتقادی، بهخصوص توحید معرفی شده است. ر.ک: سورۀ لقمان، آیۀ ۲۵؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۳۹؛ ج۲، ص۱۲؛ ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۱ ـ ۳۳۰.
↑﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾«بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
↑﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ﴾«و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۹؛ ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾«و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده میشوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.
↑﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾«و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند پس چگونه (از حق) بازگردانده میشوند؟» سوره زخرف، آیه ۸۷.