بنی‌عبدالاشهل در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۰۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

بنی عبدالاشهل و هجرت پیامبر(ص)

پس از بیعت عقبه دوم، بیشتر مردم مدینه اسلام پذیرفته بودند و این شهر پایگاهی برای گسترش اسلام شده بود؛ لذا شماری از مسلماناتی که در مکه مورد آزار و اذیت مشرکان قریش بودند با اجازة پیامبر(ص) به مدینه هجرت کردند. مردم مدینه از مهاجران مسلمان استقبال کردند و آنان را در مساکن مستقل یا در منازل خود جای دادند. ابن اسحاق از قبیله‌هایی که میزبانی مسلمانان مهاجر را به عهده داشته‌اند نام برده است؛ از جمله بنی عمرو بن عوف در قبا، بنی حارث بن خزرج در سُنح، بنی جحجبا در «عصبه» و بنی عبدالأشهل و بنی نجار در «مدینه». سعد بن معاذ از بنی عبدالاشهل پذیرای مصعب بن عمیر و عباد بن بشر اشهلی میزبان عتبة بن غزوان بودند.[۱] تا این که با ورود رسول خدا(ص) به مدینه، چهره شهر تحول دیگری یافت. پیامبر(ص) در بدو ورود به مدینه و در راستای تقویت مسلمانان و همبستگی آنان به اقداماتی دست زدند، که پیمان اخوت بین مهاجران و انصار از جمله آنان بود. بر این اساس، حضرت، میان سعد بن معاذ اشهلی انصاری با ابوعبیده جراح، سلمة بن سلامه بن وقش با زبیر بن عوام، عباد بن بشر با ابوحذیفة بن عتبه و حذیفة بن یمان با عمار بن یاسر عقد اخوت بست.[۲] با این اقدامات، مسلمانان مدینه از وحدت سیاسی و اجتماعی برخوردار شده آماده هر گونه رودررویی با دشمنان مشرک شدند. از نکات قابل توجه این که به اذعان مورخان و سیره نگاران، اسلام به معنای واقعی آن در دل مردم بنی عبد الاشهل نفوذ کرده بود؛ چندان که گفته شده منافق و منافقه‌ای در میان مردم این طایفه نبود جز ضحاک بن ثابت که او نیز، تنها متهم به نفاق شده بود.[۳].[۴].[۵]

بنی عبدالاشهل و حضور در کنار پیامبر(ص)

حضور بنی عبدالاشهل در جنگ بدر (سال دوم هجری)

پس از نزول آیات جهاد و در پی آن، تصمیم مسلمانان برای تصرف کاروان تجاری قریش، پیامبر(ص) از طرف انصار نگران‌هایی را حس نمود؛ چراکه پیمان حضرت با انصار جنبه دفاعی داشت؛ یعنی در صورت تعرض دشمن، آنان می‌بایست حضرت را یاری می‌رساندند. بدین ترتیب، آنان ملزم به خروج از مدینه نبودند و این پیمان، تنها در برابر حملات دشمن برای آنان تعهدآور بود.[۶] به همین جهت، حضرت تصمیم گرفت نظر مسلمانان را درباره درگیری با قریش بداند. در این میان، از مهاجران چندین نفر در حمایت از پیامبر(ص) و پیروی از دستورهای ایشان سخن گفتند و حضرت از جانب آنان اطمینان حاصل نمود. بار دیگر فرمود: «ای مردم! نظر خود را بیان کنید». مقصود ایشان آگاهی از نظر انصار بود. سعد بن معاذ از سران قبیل بنی عبدالأشهل و سخنگوی آنان، برخاست و گفت: «ای رسول خدا! گویا روی سخن شما با ماست». حضرت فرمود: «آری!» سعد گفت: «من از جانب انصار می‌گویم شما به فرمان خداوند از منزلت خارج شده‌ای، ما شما را تصدیق کرده و ایمان آورده‌ایم و به حقانیت گفته‌هایت گواهی داده‌ایم. با شما پیمان بسته‌ایم که از شما پیروی کنیم. ای رسول خدا! آنچه را که می‌خواهید. انجام دهید؛ ما با شما هستیم. سوگند به آنکه شما را به حق برانگیخته اگر به دریا وارد شوید از شما پیروی خواهیم کرد و کسی با فرمان شما مخالفت نخواهد کرد. ما از مقابله با دشمن باک نداریم؛ ما در جنگ پایدار و در مقابل دشمن استواریم. به مدد الهی ما را به جنگ آنان ببر». پیامبر(ص) از سخنان سعد بن معاذ خرسند گردید و دستور حرکت داد.[۷] حضرت در نخستین برخورد با قربش برای هر قبیله‌ای پرچمی قرار داد و در جنگ بدر پرچم اوس را به دست سعد بن معاذ سپرد.[۸] پیش از آغاز جنگ، سعد بن معاذ به پیامبر(ص) پیشنهاد ساخت «عریش» (پایگاه فرماندهی) را داد[۹] تا بتوانند از آنجا صحنه نبرد را زیر نظر داشته باشند و نیروها را هدایت کنند. افزون بر این، سعد به همراه عده‌ای دیگر، محافظ حضرت در "عریش" بود.[۱۰] از قبیله بنی عبدالاشهل حدود ۳۴ نفر در جنگ بدر حضور داشتند. آنان در این جنگ، در کنار فرمانده بزرگ خود سعد بن معاذ، از خود رشادت‌های بسیار نشان دادند. نقل است که در جنگ بدر شمشیر سلمه بن اسلم‌اشهلی شکست و او بی‌سلاح ماند. حضرت چوب دستی‌اش را به او داد و فرمود: با آن ضربت بزن. این چوب به شمشیر تبدیل شد[۱۱] و معجزه‌ای از ایشان آشکار گردید. سلمة بن أسلم توانست با آن دو نفر از مشرکان را اسیر کند. پیامبر(ص) آن دو اسیر را به سبب نداشتن مال بدون فدیه آزاد کرد.[۱۲] با این وجود، برخی از اشهلی‌ها از جمله شخصیت بارز و برجسته‌ای مانند اسید بن حضیر در این نبرد سرنوشت ساز، حضور نداشتند؛ چراکه مسلمانان در آغاز، قصدی برای نبرد با دشمن نداشتند، بلکه برای گرفتن اموال کاروان قریش خارج شده بودند. از این رو، پس از پایان جنگ، وی در گفتگو با رسول خدا(ص) ضمن اظهار خرسندی از این پیروزی، در مقام اعتذار به حضرت عرضه داشت: و الذی بعثک بالحق ما تخلفت عنک رغبة بنفسی عن نفسک[۱۳] و لاظننت انک تلاقی عدوا و لاظننت آلاً انها العیر؛ سوگند به آنکه تو را به حق فرستاده من به سبب حفظ جانم از جنگ تخلف نکردم؛ حتی گمان برخورد با دشمن را نداشتم. می‌پنداشتم برای گرفتن اموال کاروان قریش رفته‌اید». پیامبر(ص) نیز سخنان او را تصدیق کرد.[۱۴].[۱۵]

منابع

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۳.
  2. گرچه برخی از منابع، عقد اخوت این افراد را با کسان دیگری ذکر کرده‌اند.
  3. ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۱، ص۲۴۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۲۳۹.
  4. نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم(ص)، حسین مرادی نسب، ص۱۱۸ - ۱۱۹.
  5. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  6. در پیمان عقبه آنان با رسول خدا(ص) چنین عهد بسته بودند: «انّا برا من ذمامک حتی تصل آلی دارنا. فاذا وصلت إلینا فانت فی ذمتنا؛ نمنعک مما نمنع منه آبائنا و نسائنا». ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۷؛ زهری، ابن شهاب، المغازی النبویة، ص‎۲٩‌.
  7. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۶۷؛ طبری، تاریخ الطبری، چ ۲، ص۴۳۵؛ دیار بکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، ج۱، ص۳۷۳؛ ابن قیم جوزی، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج۳، ص۱۵۳؛ ابوزید احمد بن سهل بلخی، البدء و التاریخ، ج۲، ص۷۴.
  8. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۶۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۰؛ دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج۱، ص۳۷۸.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۷۲؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۰۴.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۸۰؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۴۹؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۴، ص۲۴؛ ابن قیم جوزی، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج۳، ص۱۶۳.
  11. واقدی، المغازی، ج۱، ص۹۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، بخش مغازی، ص۱۰۱.
  12. واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۳۸.
  13. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱؛ بلاذری، انساب الاشراف، چ ۱، ص۳۴۵.
  14. نقش بنی عبدالأشهل در تحولات مدینه در دوران رسول‌اکرم(ص)، حسین مرادی نسب، ص۱۱۹ - ۱۲۰.
  15. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.