جنگ بدر در معارف و سیره نبوی
مقدمه
پیامبر (ص) در بدو ورودش به جمع مشتاقان یثرب با سلوکی رحمت آفرین مسلمانان را زیر چتر نوازش اسلام جمع کرد و سفره محبت و الفت بین آحاد مردم را پهن کرد و همه را به برادری و دوری از کدورت فرا خواند.
اخبار ورود موفقیت آمیز پیامبر (ص)، مشرکین مکه را عصبانی کرد و لذا در صدد برآمدند تا زهر خود را بریزند و آسایش و آرامش را از پیامبر اکرم و امت او سلب کنند. به همین منظور جنگ بدر را بر پیامبر (ص) تحمیل کردند[۱].
کسب اطلاعات قبل از جنگ
یکی از مهمترین اصول پیروزی نظامی در همه نبردها داشتن استراتژی اطلاعاتی و استفاده از اطلاعات و نوسانات لحظه به لحظه میدان جنگ و به کار گرفتن مأموران اطلاعاتی در صحنههای نبرد و نیز استتار خودی و گمراه نمودن دشمن است. این شگرد بسیار مهمی بود که سپاهیان پیامبر در صحنههای نبرد از آن استفاده میکردند.
در منطقه عمومی بدر که امکان درگیری میرفت، رسول خدا (ص) مدام نیروها را در شیب درهها و گودیها استتار میکرد، حتی دستور داد زنگهای شتران را باز نمایند و مدام از گشتهای مستمر مأموران اطلاعاتی استفاده میکرد و ردّپای قافله را در دل صحرا میگرفت. ابوسفیان رهبر زیرک قریش نیز از نیروهای اطلاعاتی بهره میبرد و براساس اطلاعات به دست آمده مسیر کاروان را تغییر میداد تا سپاهیان اسلام بر آنها واقف نگردند. پیامبر در نزدیکی چشمه بدر یکی از جاسوسان دشمن را دستگیر کرد و از او اطلاعاتی در خصوص تعداد و موقعیت و امکانات سپاه دشمن کسب نمود و سپس او را زندانی کرد. حضرت جهت اطلاع بیشتر از وضعیت دشمن، دو مأمور اطلاعاتی خود، بشیر بن ابی الرعبا و محمد بن ابی عمرو، را به سوی دشمن فرستاد. اینها بر سر چاههای بدر از زنان بادیهنشین شنیدند که کاروان قریش فردا به سرچشمه بدر وارد میشود. ماموران این خبر را به پیامبر گزارش کردند[۲].
پس از بازگشت مأموران اطلاعاتی رسول خدا (ص)، پیش قراولان قریش به فرماندهی ابوسفیان جهت شناسایی منطقه به نزدیکی چشمه بدر رسیده و از شخصی به نام کسب الجهنی در خصوص سپاه محمد پرسیدند. او سوگند یاد کرد که از سپاه محمد خبری ندارد، ولی دو مرد سوار قبل از قریشیان در کنار چشمه مقداری استراحت کرده و آب نوشیده و اسبهای خود را آب دادند و رفتند[۳]. ابوسفیان با ملاحظه پهن اسبهای آنها که در داخلشان دانههای علف بود تشخیص داد که از علف یثرب است و حدس زد که آنها از مأموران اطلاعاتی سپاه اسلام بودهاند؛ لذا مسیر کاروان قریش را از بدر منحرف کرده و از راه ساحل بحر احمر به سرعت منطقه را ترک کردند و نیز شخصی به نام ضمضم بن عمرو الغفاری را به سوی مکه روانه کرد تا قریش را از حمله سپاه اسلام آگاه کند[۴]. یعقوبی میگوید پیک ابوسفیان در مدت سه روز، فاصله (دوازده روزه) بین یثرب و مکه را پیمود و قریش را از حمله سپاه اسلام به کاروان آگاه کرد[۵] و آماده شدن قریش برای جنگ از اینجا آغاز شد.
مهمترین وسیله جهت تقلیل تلفات و پیروزی در جنگ، داشتن نیرو و اطلاعات دقیق و قوی در جنگ است، از اینرو پیامبر در جنگ بدر از دو شیوه، اطلاعات سرّی دشمن را کسب کرد: الف) نفوذ دادن نیروهای اطلاعاتی به مواضع دشمن، ب) اسیر گرفتن از دشمن.
هنگامی که سپاه قریش به منطقه یمانیه رسیدند دو سرباز خود را جهت تهیه آب به بدر اعزام کردند. سپاهیان اسلام آنان را دستگیر کردند و پیامبر با روشی صحیح از آنان بازجویی کرد و توانست اطلاعات لازم را کسب کند. حضرت پرسید: شما کیستید؟ گفتند: ما غلامان قریش هستیم. سپس پرسید: نیروهای شما چند نفرند؟ گفتند: نمیدانیم. حضرت پرسید: چند شتر میکُشند؟ گفتند: نُه یا ده شتر. حضرت از این طریق توانست تعداد نیروهای دشمن را کاملاً حساب نماید و دریافت که تعداد نیروهای دشمن بین نهصد تا هزار نفر است؛ زیرا قریش برای هر صد نفر یک شتر میکشتند[۶]. سپس پرسید: چه کسانی از قبیله بنی هاشم در این جنگ شرکت کردهاند؟ گفتند: سه نفر: عباس بن عبدالمطلب، نوفل بن حارث و عقیل بن ابی طالب[۷]. حضرت پس از کسب اطلاعات نظامی، آنان را تا پایان نبرد زندانی کرد[۸] تا در نتیجه اسرار و اخبار نظامی سپاه اسلام فاش نشود. وقتی این خبر به دست سران قریش رسید، وحشتی در نیروهایشان پدیدار گشت، به طوری که آرامش خود را از دست دادند[۹].[۱۰]
آرایش سپاه اسلام در بدر
آرایش لشکر در میدان جنگ و به عبارتی نحوه استقرار نیروهای عملکننده بر ضد دشمن تابع مؤلفههای متعددی چون اطلاعات نظامی، نوع دکترین نظامی و شرایط فیزیکی میدان جنگ است که هر رهبر لایقی باید آنها را در نظر بگیرد. در میدان جنگ چهار عامل زمینهساز پیروزی است: سرباز، اسلحه و دیگر تجهیزات، آب و هوا و پستی و بلندی زمین.
پیامبر در جنگ بدر برای دو عامل اولیه تمهیداتی را در نظر گرفته بود، اما درباره دو عامل بعدی یعنی شرایط جوّی و ارضی میبایست تصمیم میگرفت. در این مرحله با چند نفر از افسران خبره و شجاع به تحقیق و بررسی شرایط پرداختند[۱۱]. از آنجا که جنگها نوعاً در سپیدهدم و صبحگاهان شروع میشود، سپاه باید در نقطهای مستقر شوند که نور شدید، رزمندگان را آزار ندهد و نیز منابع آبی کافی در دسترس باشد و اگر زمین دارای پستی و بلندی است نقاط مرتفعتر را اشغال نمایند. بنابراین، تصمیماتی به این شرح اخذ شد:
- استقرار در منابع آبی بدر؛
- تأسیس اتاق فرماندهی (العریش) در بلندترین نقطه[۱۲]؛
- ایجاد گروه پیک شترسوار؛
- تقسیم لشکر به سه گردان منظمِ اوس و خزرج و مهاجر و نیز واحد پیشقراول و محافظان مخصوص پست فرماندهی.
بدین ترتیب سپاهیان اسلام با صفوف پولادین در برابر سپاهیان دشمن قرار گرفت. حضرت سپاه خود را صفآرایی کرد. دستهای را در طرف راست و دستهای را در طرف چپ و خود در قلب لشکر قرار گرفت. پس از آن، حضرت دستورهای لازم را جهت حمله به افراد صادر کرد: چشمهایتان را به هم فشار دهید و شما آغازگر جنگ نباشید و هیچ کس حق ندارد با دیگری حرف بزند[۱۳]. حضرت فرمود: شما آغازگر جنگ نباشید، چون آغازگر جنگ باغی (بغیکننده) است و در نظام الهی باغی و متجاوز محکوم به شکست است. عتبة بن ربیعة یکی از فرماندهان زبده قریش هنگام گشت اکتشافی، آرایش سپاه کوچک پیامبر را اینگونه گزارش میکند: اینان تشنگان جنگ هستند که از یثرب به این دیار آمدهاند، سپاهی هستند که مرگ را همانند شربت خوشگوار بر دست گرفتهاند. مگر آنان را نمیبینید که چگونه لب از سخن فرو بستهاند و مانند افعیها زبانها از دهان بیرون آورده و بر دور لبان خویش میتابند. پناهگاه آنان شمشیرهایشان میباشد و آنها از صحنه جنگ عقبنشینی نمیکنند مگر اینکه کشته شوند و اینان کشته نمیشوند مگر اینکه به تعداد خودشان از ما بکشند، هر فکری که دارید هماکنون انجام دهید[۱۴]. ابوجهل فرمانده کل لشکر برخاسته و گفت: این حرفهای شما دروغ است. شما از سپاه محمد میترسید به همین دلیل این سخنان را نزد ما مطرح میکنید. او با حال تمسخر گفت: تمام نیروهای رزمی سپاه محمد برای ما لقمهای بیش نیست، غلامان و نوکران ما جهت قلع و قمع آنان کافی هستند و لزومی ندارد که سپاهیان ما با آنان وارد جنگ شوند[۱۵].
نکته شایان ذکر این که جنگ به رغم خشونت ذاتیاش، نوعی هنر بسیار ظریف است که فرمانده، آن را در قالب دکترین جنگی خودش در صحنه نبرد نشان میدهد و نتایج هر جنگی تابع این آرایش است. پیروزی غالباً از آن فرماندهی است که با تحول در دکترینهای موجود، ابداعات تازهای نموده و حریف را مغلوب کند. در جنگ بدر نبوغ نظامی پیامبر را میتوان در نحوه آرایش نظامی و استفاده از افراد و امکانات مشاهده کرد. استراتژی نظامی پیامبر دقیقاً مانند استراتژی فیلیپ، پدر اسکندر مقدونی (اختراع راهبرد فالانژ) بود که یک بار جهان قدیم را فتح کرده بود. راهبرد فالانژ بدین شکل بود که سربازان در یک ردیف رو به دشمن میایستادند و انتهای صف خم میشد تا شکل دایره یا مثلث یا مربع را به خود میگرفت و هنگامی که ردیف جلو سپرها را کنار هم میگذاشتند دیوار دفاعی تکمیل میشد و وقتی که این گردان در میدان پیشروی میکرد مانند دژ متحرک بود. اسکندر در جنگهای مکرر با ایران و مصر در میدان جنگ از این روش برای درهم شکستن سپاهیان استفاده کرده بود. این دکترین برای هر ارتشی مانند ارتش هخامنشی قابل اجرا نبود، چون سربازانی مطیع، حرفهای، آموزشدیده، صبور، کار کشته و معتقد میطلبید. جزیرة العرب تا آن دوره شاهد جنگهای مکرری بود، اما هیچ تحول مهمی در نقشهها و راهبردهای جنگی به وجود نیامده بود. تمام نبردهای بیپایان جاهلی، با شیوه عربی تاخت و تاز بدوی یا کروفر بود و هر کسی بدون توجه به همرزم یا آینده جنگ کار خودش را میکرد و نتایج نبرد هم بسته به نتایج این تاخت و تازهای متکی به ابتکار افراد بود. از عرب بدوی و طبیعت معروف بیقرارش که به غارت و کسب غنیمت به مثابه بالاترین آرمان جنگی مینگریست، بیشتر از این انتظار نمیرفت. اصولاً سازمان دادن و رهبری این چنین انسانهای بیقرار و آشفته در یک ارتش منظم کاری بس دشوار است که سالها و ماهها زمان میطلبد، اما پیامبر در جنگ بدر راهبرد آرایش فالانژ یا کتیبه را برگزید، به این ترتیب که مسلمانها به صورت صفوف متوالی (گردان) ایستادند[۱۶] و کل صفوف به صورت یک مستطیل یا مربعی شد که در عمل مانند قلعه متحرک است و دشمن از هر سو که بر آنها بتازد با دیواری از مبارزان متحد روبهرو میگردد که تحت امر فرماندهشان (امام) هستند و طبق دستور پیشروی میکنند یا به عقب برمیگردند. این همان ماشین جنگی متحرکی است که در دانشکدههای نظامی امروز دنیا هم تدریس میشود. این ماشین جنگی مسلح به صدها بازوی شمشیرزن و نیزهدار، وقتی که در میدان به حرکت درآید هیچ قدرتی نمیتواند آن را متوقف نماید. پیشروی آن در قیاس با روش «کروفر» گرچه آهسته (زحف) است ولی غیرقابل برگشت میباشد و تجربه بدر آن را ثابت کرد. در خصوص منشأ این راهبرد نظامی پیامبر باید گفت که بخشی از این آموزش یعنی قرار گرفتن در صفوف متوالی در حین نمازهای پنجگانه در مسجد مدینه صورت گرفته بود و در واقع این صفوف نماز جماعت بود که با اندک تغییری تبدیل به قلعه متحرک جنگی گردید و آیات قرآن هم به آن (صف یا بنیان مرصوص) اشاره دارد.
تاکتیک دوم پیامبر این بود که رستههای نظامی را دستهبندی کرد و نظم داد، دسته نیزهدار را جدا کرد و رسته کمانداران را سازماندهی کرد. ایشان پیشبینی میکردند که ابتدا سوارهنظام زرهدار مشرکان که دسته نخبه و ورزیده دشمن است، یورش میآورد. تجارب جنگهای مکرر نشان داده بود که در برابر یورش مرگآفرین دسته سوارههای افسانهای عرب کمتر لشکری تاب میآورد. حتی در جنگهای ایران و رم از این یگانها استفاده شده بود. کارکرد سوارهنظام زرهدار مانند یورش تانکهای امروزی در میادین نبرد است و طبق دکترینهای نظامی نیرویی که توان توقف تانکها را دارد، توپخانه سنگین است. در آن عصر تنها ابزار دوربُرد، تیرهای کمانداران و نیزههای بلند بوده است. پیامبر دستور داد اول با بارانی از تیرهای کمانداران، ضربههای کاری بر سواره مهاجم وارد نمایند و آنگاه در ابتدای لشکر نیزهداران به استقبال آنها بشتابند، سپس شمشیرداران وارد کارزار گردند. این راهکارها کارساز شد و یگان سواره دشمن که تنها تکیهگاه و امید ابوجهل بود تار و مار گردید. بدین ترتیب حرکات بعدی پیادهنظام از هم گسیخته دشمن عقیم ماند و توان جنگی ارتش هزار نفری ابوجهل به تحلیل رفت. آنگاه پیامبر دستور پیشروی (زحف) داد و صدها مسلمان شمشیر به دست در سکوت مطلق صفوف منظم به حرکت درآمدند. قریش دوباره خود را جمع کرد و خواست درگیر شود اما توانایی متوقف کردن این قلعه متحرک را نداشت و شکستی مفتضحانه خورد. در پیشاپیش این دژ مرگبار مردان شیرافکن اسلام، مانند علی، حمزه و زبیر با تیغهای خونبار میخروشیدند. ابوجهل بزرگترین دشمن خدا و فرمانده سپاه مشرکان به دست ابوعبدالله بن مسعود کشته شد و عبدالله سر وی را به محضر رسول خدا (ص) آورد. حضرت به شکرانه این پیروزی سجده شکر به جای آورد[۱۷].
در جنگ بدر نُه نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند که یکی از آنان افسر مسلمان سعد بن خیثمه از نقبای دوازدهگانه رسول خدا (ص) بود[۱۸]. در این جنگ هفتاد تن به اسارت نیروهای اسلام درآمدند[۱۹]، حضرت دو نفر از آنان را به قتل رسانید[۲۰] و مصمم بود که باقیمانده اسرا را نیز به قتل برساند، اما مسلمانان عرضه داشتند: یا رسول الله اگر مصلحت است اینها را گردن نزن و از آنها فدیه بگیر که بدین سبب وضع نابسامان مسلمانان هم ترمیم شود. حضرت فرمود: اگر از اسرای مشرکان فدیه بگیرم، باید در جنگ سال بعد که شروع خواهند کرد، معادل آن کشته و اسیر بدهیم، آیا به این امر راضی هستید؟ مسلمانان این خسارت را به علت فقر مالی و تهیدستی پذیرفتند. پس پیامبر از کشتن ۶۸ نفر دیگر صرفنظر نموده و از آنان فدیه گرفت و آنان را آزاد کرد. در این جنگ عده زیادی از رؤسا و فرماندهان زبده نظامی دشمن (هفتاد نفر)[۲۱] به دست توانمند سپاهیان اسلام به هلاکت رسیدند.[۲۲]
پرسش مستقیم
سیره نظامی پیامبر خاتم در جنگ بدر چه بود؟ (پرسش)
منابع
پانویس
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۱۴۵.
- ↑ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، (قم: دارالکتاب، ۱۴۰۴ق)، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، (بیروت: مطبعه دارصادر)، ج۲، ص۴۵.
- ↑ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۴۹؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۴۹؛ علی بن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۱.
- ↑ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ ناصری، محمد امیر، مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص ۱۲۵.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۴۳.
- ↑ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۴۳؛ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۱.
- ↑ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.
- ↑ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۳؛ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.
- ↑ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۲.
- ↑ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۵۶.
- ↑ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۶.
- ↑ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.
- ↑ علی ابن ابراهیم القمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۶۹.
- ↑ احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵-۴۶.
- ↑ محمد بن اسحاق المطلبی، سیره ابن هشام، ج۲، ص۵۳۱؛ احمد ابن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ ناصری، محمد امیر، مقاله «سیره نظامی پیامبر اعظم»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص ۱۲۷-۱۳۱.