حدیث علی مع الحق در کلام اسلامی
مقدمه
حدیث نبوی بیانگر جداییناپذیری حق و علی(ع). پیامبر اکرم(ص) در موارد گوناگون، برای امام علی(ع) فضایل متعددی را در جمع اصحاب مطرح کردهاند که یکی از آن ویژگیها، جداییناپذیری حق و علی(ع) است. نقلهای عام و معروف روایت عبارتند از: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ»[۱]. این حدیث با توجه به این که در موارد گوناگون و مخاطبان متفاوت نقل شده با عبارتهای متعددی همراه است. از جمله اینکه پیامبر(ص) فرمود: حق و علی از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض، بر من وارد شوند «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[۲]؛ و گاه فرموده حق با تو و بر زبان و قلب تو و بین دو چشمانت است[۳]. در برخی نقلها آمده که علی با حق است هرکس از علی تبعیت کند از حق تبعیت کرده و هرکس از او جدا شود، از حق جدا شده است[۴]؛ علی با حق است و غیر علی با باطل[۵]. گاهی پیامبر(ص) در ضمن دعای رحمت برای علی(ع) فرموده: «رَحِمَ اللَّهُ عَلِيّاً اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ»[۶]؛ در پارهای از نقلها به جای کلمه حق، کلمه قرآن بکار رفته «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَهُ، لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۷] و در برخی از احادیث هر دو کلمه با هم آمده است «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْقُرْآنِ وَ الْحَقُّ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ وَ لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۸]. در برخی دیگر از احادیث به حق بودن امام علی(ع) و اصحابش، اشاره شده است[۹]. احادیث دیگری نیز هستند که در مضمون شبیه حدیث یاد شده است آنجا که پیامبر(ص) اطاعت و معصیت از خود را اطاعت و معصیت خدا و اطاعت و معصیت علی را اطاعت و معصیت از خود معرفی میکند[۱۰]. همچنین در روایتی علی(ع) را تمییز دهنده حق از باطل معرفی کرده است[۱۱].[۱۲]
موارد نقل حدیث
گفته شد که این حدیث در موارد متعددی مطرح شده که در اینجا به اختصار، به چند مورد از آنها اشاره میشود:
- گاهی آن حضرت حین گفتگو با اصحاب خود درباره فضیلتهای علی(ع) و عبور علی(ع) از مقابل آنها، پیامبر(ص) به او اشاره کرده و فرمود: «الْحَقُّ مَعَ ذَا، الْحَقُّ مَعَ ذَا»[۱۳].
- طبق نقل امسلمه، پیامبر(ص) در بیماری منتهی به رحلت آن حضرت، در حجره خود و در میان انبوه اصحاب، دست علی(ع) را بالا برد و فرمود «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ...»[۱۴].
- در جریانی دیگر عمار بن یاسر را از فتنههای آینده با خبر کرده و به او سفارش میکند که ملازم با علی(ع) باشد؛ زیرا او با حق و حق با اوست[۱۵].
- پس از پیامبر اکرم(ص) و در حوادثی که رخ میداد، این حدیث وسیله ارشاد و هدایتگری افراد بوده است. امام علی(ع) در جلسه شورای خلافت با این حدیث با اعضای آن جلسه احتجاج کرد[۱۶].
- شداد بن اوس نقل میکند که در روز جمل تصمیم داشتم که بیطرف باشم لکن در عصر همان روز خداوند بر دلم انداخت که به همراه علی(ع) بر علیه دشمنانش بجنگم؛ بعد از پایان جنگ در مدینه به ملاقات امسلمه وارد شده و جریان را نقل کردم، ایشان مرا مورد تشویق و تأیید قرار داده و گفتند: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود علی با حق است و حق با اوست[۱۷].
- در نقلی دیگر ابنقتیبه آورده که محمد بن ابیبکر همین حدیث را بر خواهرش عایشه یادآوری کرده و او را به خاطر این که با داشتن چنین علمی -به بهانه خونخواهی عثمان- وارد جنگ با امیرالمؤمنین(ع) شده مورد مؤاخذه قرار داد[۱۸].
- در جریانی دیگر عایشه در پاسخ سؤال از قاتلین خوارج، به نقل از پیامبر اکرم(ص) که بهترین امت را کشنده خوارج معرفی کرده، علی(ع) را به عنوان قاتل خوارج معرفی میکند؛ چراکه طبق فرمایش پیامبر(ص) علی با حق است و حق نیز با علی[۱۹].
- این حدیث در جریانی معنادار و معطوف به خلافت و امامت بعد از پیامبر(ص) از ابوبکر نیز نقل شده است، عامر شعبی از عروة بن زبیر و او از ابوبکر نقل میکند که گفت برخی (از منافقان) خیال میکنند من گفتهام که از علی بن ابیطالب برتر هستم! چطور چنین چیزی را گفته باشم در حالیکه سابقه، قرابت و خصوصیات او را ندارم؛ از کجا میتوان به درجه او رسید در حالیکه او از طرف خداوند متعال و رسول به ولایت مؤمنین و وصایت پیامبر(ص) و امامت امت منصوب شده است؛ از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: علی با حق است و حق با علی، هرکس از علی اطاعت کند هدایت یافته و هرکس با او دشمنی کند تباه شده است اگر همه آرزو کنند که خاک کفش او باشند آرزویی بجا است[۲۰].
- معاویه، پس از حج به مدینه آمده و در مجلسی که در آن سعد بن ابیوقاص و برخی دیگر حضور داشتند خطاب به سعد گفت تو کسی بودی که حق ما را نشناختی و کنار نشستی، نه با ما بودی و نه علیه ما! سعد در پاسخ گفت: من از رسول خدا(ص) شنیدم که به علی(ع) میگفت: «أَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَكَ حَيْثُ مَا دَارَ»؛ تو با حق هستی و حق با تو است هر کجا که باشی. معاویه برای این سخن شاهد خواست و سعد، امسلمه را شاهد این گفتار معرفی کرد سپس همگی پیش امسلمه رفته و از جریان سؤال کردند. امسلمه گفت: رسول خدا(ص) این مطلب را در خانه من، به علی گفت. سپس معاویه به سعد گفت: ای ابواسحاق! من الآن بیش از تو نباید ملامت شوم؛ چراکه تو این مطلب را از رسول خدا(ص) شنیدی و به (علی) نپیوستی، اگر من آن را از رسول خدا(ص) شنیده بودم تا زمان مرگ، خادم علی میشدم[۲۱]. این قضیه در دیگر منابع اهلسنت نیز نقل شده و جهت حفظ آبروی معاویه از او به عنوان «رجل» یاد کردهاند[۲۲].
- عبدالحمید از عطا نقل میکند که در طائف با عبدالله بن عباس -که مریض بود- ملاقات کرده و از اختلاف امت در مورد خلافت و اینکه حق با کیست؟ سؤال کردیم، ایشان در پاسخ همین حدیث را یادآور نمود[۲۳].[۲۴]
بررسی سند حدیث
این حدیث را قریب به سی تن از صحابه به طرق متعدد نقل کردهاند که عبارتند از: امام علی(ع) به هشت طریق[۲۵]؛ عبدالله بن عباس به دو طریق[۲۶]؛ جابر بن عبدالله انصاری به سه طریق[۲۷]؛ ابوایوب خالد بن زید انصاری به یک طریق[۲۸]؛ عبدالقیس به یک طریق[۲۹]؛ سلمان و مقداد هر کدام به یک طریق[۳۰]؛ ابوذر به دو طریق[۳۱]؛ ابوهریره به یک طریق[۳۲]؛ امسلمه به هفت طریق[۳۳]؛ عایشه به سه طریق[۳۴]؛ انس بن مالک به یک طریق[۳۵]؛ عامر بن واثله به دو طریق[۳۶]؛ عمار بن یاسر به یک طریق[۳۷]؛ ابوبکر به یک طریق[۳۸]؛ ابوموسی اشعری به یک طریق[۳۹]؛ ابورافع به دو طریق[۴۰]؛ حذیفة بن یمان به یک طریق[۴۱]؛ ابوسعید خدری به سه طریق[۴۲]؛ عبدالرحمن بن سعید به یک طریق[۴۳]؛ سعد بن ابیوقاص به یک طریق[۴۴]؛ کعب بن عجزه به دو طریق[۴۵]. به روایت امام صادق(ع)، دوازده تن از اصحاب پیامبر(ص): خالد بن سعید بن عاص، بریده اسلمی، ابوهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب، به همراه پنج تن از صحابی دیگر -که در سطور قبل اسامیشان ذکر شد- بعد از جریان سقیفه ضمن جلسهای مشورتی با امام علی(ع) به صدور این حدیث از پیامبر(ص) تصریح کرده و حق را از آن علی(ع) دانستهاند[۴۶].
این حدیث توسط بیش از صد نفر از حافظ، محدث و دانشمند اهل سنت نقل شده است[۴۷]. بسیاری از دانشمندان اهل سنت، این حدیث را از اخبار صحیح دانستهاند[۴۸]. حتی برای برخی از نقلهای حدیث، از جمله نقل امسلمه از پیامبر(ص)، ادعای تواتر نیز شده است[۴۹]. از اینرو صدور این حدیث از پیامبر(ص) قطعی بوده و کوچکترین تردیدی در آن وجود ندارد[۵۰]. شیخ مفید در مورد اعتبار این حدیث آورده است که این گفتار پیامبر(ص) را محدثان سنی نقل کرده و هیچکس مدعی خدشهای در سندش نشده و نسبت کذب به ناقلان آن نداده است و هیچ دلیل عقلی و نقلی بر فساد آن وجود ندارد؛ از اینرو اعتقاد به صحت و استواری آن لازم است[۵۱]. در برخی منابع به خاطر قریب به تواتر بودن آن و حتی ادعای اجماع و تواثر بر آن، نیازی به ذکر اسناد و یا بیان منابعی برای آن ندانستهاند[۵۲]. در عین حال به اقتضای اختصار، یکی از نقلهای این حدیث به لحاظ سندی مورد بررسی واقع میشود: علی بن احمد بن منصور از احمد بن عبدالواحد بن ابیالحدید از ابوبکر محمد بن احمد از محمد بن یوسف بن بشر از احمد بن حازم بن ابوغرزه کوفی از مالک بن اسماعیل از سهل بن شعیب نهمی از عبیدالله بن عبدالله مدینی از سعد بن ابیوقاص و او از رسول اکرم(ص) این روایت را نقل کرده است[۵۳]. ابنعساکر استادش -علی بن احمد بن منصور- را از فقهای مالکی، آگاه به علم نحو و شخصیتی زاهد، پرهیزگار و مورد اعتماد معرفی میکند[۵۴]. ذهبی ابن ابیالحدید را استادی عادل، امین، پسندیده و رئیس، مورد اعتماد و سرشناس معرفی کرده است[۵۵]. اما ابوبکر محمد بن أحمد، ابنعساکر وی را فردی مورد اعتماد، امین، پسندیده، استاد و پرآوازه معرفی کرده است[۵۶]. محمد بن یوسف بن بشر مورد تأیید خطیب بغدادی بوده و وی را یکی از حافظان مورد اعتماد معرفی میکند[۵۷]. احمد بن حازم بن ابوغرزه کوفی، مورد تأیید ذهبی بوده و ابنحبان او را در زمره افراد ثقه آورده و گفته که احمد بن حازم در نقل حدیث بیغلط بود[۵۸]. اما مالک بن اسماعیل، ذهبی وی را فردی عابد، حافظ، بلکه حجت (کسی که سیصد هزار حدیث را از حفظ بوده) معرفی کرده و شخصی بوده که از اسرائیل و عبدالرحمن بن غسیل روایت نقل کرده و بخاری و دیگر اصحاب صحاح از طریق ابوزرعه از او نقل کردهاند[۵۹]. همچنین ذهبی نقل روایت از سهل بن شعیب را بیاشکال دانسته است[۶۰]. اما عبیدالله بن عبدالله بن عمر بن خطاب مورد وثوق ابوزرعه واقع شده است[۶۱]. بنابراین تمامی راویان این طریق مورد تأیید اصحاب رجال اهل سنت واقع شدهاند. البته برخی -چون ابنتیمیه، دهلوی و...- پارهای اشکالات بر حدیث مورد بحث مطرح کردهاند که در بخش اشکالات مورد بررسی قرار خواهد گرفت.[۶۲]
مدلول حدیث
متکلمان اسلامی در منابع خویش با توجه به محتوای حدیث، دلالتهای کلامی متعددی را مطرح کردهاند که در ذیل بیان میشود:
- عصمت امام: این حدیث بر عصمت امیرالمؤمنین(ع) دلالت دارد؛ چراکه عصمت، همان ملازمت با حق و صواب و عدم خطا در اقوال و افعال است و اگر صدور خطا از ایشان ممکن بود، پیامبر(ص) به طور مطلق نمیفرمود که حق با علی(ع) است[۶۳]. شیخ مفید در این زمینه مینویسد: کسی که متصف به چنین خصلتهاست جایز نیست که در دین خطا کرده و یا در احکام شک کند[۶۴]. حتی ابنتیمیه نیز -به فرض صحت صدور حدیث- به ملازمه آن با عصمت اعتراف کرده است[۶۵].
- افضلیت: بدون شک کسی که هممدار با حق بوده و از ویژگی عصمت برخوردار میباشد، بر کسانی که فاقد چنین ویژگی هستند، برتری دارد.
- امامت و خلافت امام: با توجه به اینکه عصمت و افضلیت از شرایط امامت است[۶۶]؛ این حدیث که بیانگر عصمت و افضلیت امیرالمؤمنین(ع) است، بر امامت و خلافت آن حضرت دلالت میکند. علاوه بر این در برخی از روایات این حدیث، بر امامت علی(ع) تصریح شده است[۶۷]. چنانکه احتجاج به آن با اصحاب شورا نیز مؤید همین مطلب است.
- فصل الخطاب بودن قول و فعل امام در امور: مدلول روشن حدیث «علیّ مع الحق» این است که در مواردی که میان اصحاب در مسائل دینی اختلاف واقع میشد، قول و فعل امیرالمؤمنین(ع) فصل الخطاب و معیار تشخیص حق از باطل بود؛ حدیث «أنت تبيّن لأمّتي ما اختلفوا فيه من بعدي»[۶۸] نیز مؤید این مطلب است. به این جهت است که در مسایل فقهی مورد اختلاف، رأی امیرالمؤمنین(ع) فصل الخطاب بود[۶۹]. فخررازی در مسئله حکم شرعی بلند خواندن ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ آورده که علی بن ابی طالب(ع) به تواتر ثابت شده که ﴿بِسْمِ اللَّهِ﴾ را بلند میخوانده است و هر کس در دینش به علی بن ابیطالب اقتدا کنند هدایت یافته است؛ چراکه طبق فرمایش پیامبر(ص) حق همیشه با علی است[۷۰].[۷۱]
اشکال و پاسخ
از طرف برخی از علمای اهل سنت اشکالاتی بر حدیث فوق، وارد شده که توسط عالمان شیعه به آنها پاسخ داده شده است:
- عدم صدور حدیث به طور مطلق: ابنتیمیه اشکال کرده که: حوض مکانی است که اشخاص به آن وارد میشوند اما «حق» که شخص نیست تا وارد حوض شود؛ حق صفت خود شخص بوده و به معنای قول صادق و عمل صالح است. از طرفی حق، به غیر از پیامبر(ص) دائر مدار کسی نخواهد بود، چون اگر دائر مدار علی باشد مستلزم عصمت او خواهد بود که بر خلاف اجماع بر عدم عصمت کسی غیر از پیامبر(ص) است[۷۲]. پاسخ: اولاً: عبارت «حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» در همه روایتهای حدیث نیامده است، ثانیاً: مقصود از وارد شدن حق یا قرآن بر پیامبر اکرم(ص) در قیامت این است که محاسبه و مجازات بر اساس آن دو واقع خواهد شد، چنانکه معنای ﴿جَاءَ رَبُّكَ﴾[۷۳] آمدن امر پروردگار است. دعوی اجماع بر عدم عصمت فردی غیر از پیامبر اکرم(ص) نیز مدعایی است بیدلیل.
- عدم دلالت حدیث بر مدعای شیعه: گفته شده که این حدیث هرچند مورد قبول اهل سنت نیز واقع شده، لکن امامت بلافصل مورد ادعای شیعه را اثبات نمیکند؛ چراکه در مورد عمار نیز وارد شده که «حق با عمار است» و همچنین در حق عمر نیز از پیامبر(ص) نقل شده که بعد از من حق با عمر است[۷۴]. پاسخ: شواهد قطعی تاریخی بیانگر آن است که عمار تابع بیچون و چرای امیرالمؤمنین(ع) بود. بنابراین معیار حق بودن او در طول معیار حق بودن امیرالمؤمنین(ع) است نه در عرض آن، روایت مربوط به معیت حق با عمر، به اعتراف عالمان برجسته اهلسنت ساختگی است. علاوه بر این، واقعیتهای تاریخی گواه کذب بودن آن است؛ زیرا در موارد بسیاری، رأی یا عمل او بر خلاف حق بوده است[۷۵]. از باب نمونه عمر در مورد فردی که فاقد آب برای وضو گرفتن بود، فتوا داده که نماز لازم نیست[۷۶]، در حالیکه این حکم خلاف صریح قرآن بوده و نماز خواندن با تیمم، واجب دانسته شده است[۷۷]. یا در مسئلهای دیگر، حکمی به سنگساری زن دیوانه کرد و امام علی(ع) او را متوجه اشتباهش کرد[۷۸]. او بارها گفته است اگر علی نبود عمر هلاک میشد[۷۹].
- تأیید حقانیت خلفا: دلالت حدیث بر حقانیت علی(ع) با حقانیت خلفای سهگانه منافات ندارد، بلکه مثبت آن است؛ زیرا علی(ع) با خلفا بیعت کرد، تابع و مشاور آنان بود و نصیحت و خیرخواهی میکرد[۸۰].
پاسخ: امیرالمؤمنین(ع) بارها از بیعت استنکاف کرده و تا حضرت فاطمه(س) زنده بود از بیعت خبری نبود و بیعت بعدی از روی اکراه و اجبار بود که ارزشی ندارد. از طرفی حضرت بارها نارضایتی خود از خلفا در تصدی امر خلافت را بیان کرده و یادآور شده است که سکوت او و برگزیدن طریق مسالمت و عدم قیام برای استیفای حق مشروع خود، برای مصلحت امت اسلامی بوده است[۸۱].[۸۲]
منابع
پانویس
- ↑ التفسیر المنسوب الی الإمام الحسن العسکری(ع)، ص۶۲۸: الفصول المختارة، ص۹۷؛ رجال کشی، ج۱، ص۲۱۱؛ اعلام الوری، ج۱، ص۳۱۶؛ الإحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۷۵؛ متشابه القرآن، ج۲، ص۴۲؛ الطرائف، ج۱، ص۱۰۳؛ الصوارم المهرقة، ص۱۴۸؛ غایة المرام، ج۵، ص۲۸۷؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۷۲.
- ↑ امالی، صدوق، ص۸۹؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۷۸ و ۲۲۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۶۰؛ تاریخ بغداد، ج۱۶، ص۴۷۰؛ المعیار والموازنه، ص۱۱۹؛ ربیع الابرار، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۲۲؛ کشف الغمه، ج۱، ص۱۴۶.
- ↑ اثبات الهداة، ج۳، ص٢٢٢.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۳۹.
- ↑ المسائل الصاغانیة، ص١٠٩؛ المسائل العکبریة، ص۵۶؛ البدایة والنهایة، ج۷، ص٣۶٠؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۲۲؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۳۵.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۱۳۴؛ الطرائف، ج۱، ص۱۰۳؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۳۵ و۳۶.
- ↑ منهاج البراعة، ج۴، ص۱۵۱؛ ج۱۲، ص۵۸؛ ربیع الأبرار، ج۲، ص١٧٣.
- ↑ احقاق الحق، ج۲۱، ص۳۹۶.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۱۴۰ و ۱۴۳؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۵۹-۴۶۱.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۶۱.
- ↑ شجاعی، احمد، مقاله «حدیث علی مع الحق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۷۱.
- ↑ المطالب العالیة، ج۱۶، ص۱۴۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۶۰؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۳۴-۲۳۵؛ مسند ابی یعلی، ج۲، ص۳۱۸.
- ↑ احقاق الحق، ج۵، ص۶۴۵.
- ↑ مناقب، خوارزمی، ص۱۰۴-۱۰۵؛ فیض القدیر، ج۶، ص۳۶۵؛ الطرائف، ج۱، ص۱۰۱.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۵۵۴-۵۵۹؛ الامالی، الطوسی، ص۵۴۸.
- ↑ کفایة الاثر، ص۱۸۱؛ الإنصاف فی النص علی الأئمة الإثنی عشر(ع)، ص۲۸۶؛ بحار، ج۳۸، ص۳۴.
- ↑ ابهی المداد، ج۱، ص۸۰۷؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۲۲۳؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۲۸ و ۲۹.
- ↑ التوضیح الأنور، ص۶۱۹.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۸۸؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۱۲۱؛ بحار، ج۲۹، ص۹۹.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۲۰، ص۳۶۱؛ شرف المصطفی، ج۶، ص۸۳؛ کشف الغمة، ج۱، ص۱۴۴؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۳۳.
- ↑ کشف الاستار، ج۴، ص۹۶-۹۷؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۳۶ و ۴۷۶؛ تطهیر الجنان، ص٨٠؛ مختصر زوائد، ج۲، ص۳۴۱-۳۴۳.
- ↑ کفایة الاثر، قرن ۴، ص۲۰؛ الإنصاف فی النص علی الأئمة الإثنی عشر(ع)، ص۳٣٠؛ غایة المرام، ج۵، ص۲۸۸.
- ↑ شجاعی، احمد، مقاله «حدیث علی مع الحق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۷۲.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۵۵۴ و۵۵۹؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۷۹؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۳؛ مسند ابو یعلی، ج۱، ص۴۱۸؛ مسند البزار، ج۳، ص۵۱؛ البدایة والنهایة، ج٧، ص۳۶۰؛ تاریخ مدینة مشق، ج۴۲، ص۴۵۹؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۷۶؛ المحاسن والمساوی، ص۱۷؛ مناقب خوارزمی، ص۱۲۸-۱۲۹.
- ↑ کفایة الاثر، ص۲۰-۲۱؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۷۶؛ ینابیع المودة، ص٩١.
- ↑ امالی، صدوق، ص۸۹؛ بشارة المصطفی، ص۱۹-۲۰؛ غایة المرام ج۵ ص۲۹۰.
- ↑ اثباة الهداة، ج۲، ص۱۶۴-۱۶۵.
- ↑ کفایة الاثر، ص۱۱۴ و ۱۱۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۸، ص۳۰.
- ↑ امالی، طوسی، ص۵۴۸؛ غایة المرام، ج۵، ص۲۹۰؛ بحارالانوار، ج۳۸، ص۳۰.
- ↑ تفسیر فرات الکوفی، ص۵۳۹.
- ↑ امالی، طوسی، ص۴۷۹؛ غایة المرام، ج۵، ص۲۸۷؛ کفایة الأثر، ص۱۸٠-۱۸۱؛ المستدرک، ج٣، ص۱۳۸؛ تاریخ بغداد، ج۱۶، ص۴۷۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۶۱؛ احقاق الحق، ج۵، ص۶۲۴؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ الجمل والنصرة، ص۴۳۳؛ بحار، ج۳۸، ص٣٩؛ الطرائف، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۳.
- ↑ امالی، طوسی، ص۶۲۴.
- ↑ خصال، ج۲، ص۵۵۳-۵۶۴؛ اثباة الهداة، ج۳، ص۷۹؛ مناقب، ابن مغازلی، ص۱۳۷-۱۴۰.
- ↑ ابهی المراد، ج۱، ص۸۰۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۸۴.
- ↑ اثباة الهداة، ج۳، ص۱۲۱.
- ↑ اثباة الهداة، ج۳، ص۲۲؛ بحار، ج۳۸، ص۳۵.
- ↑ بحار، ج۳۸، ص۳۴.
- ↑ بحار، ج۳۸، ص۳۵؛ المناقب، ابن مردویه، ص۱۶۳.
- ↑ الشریعة، الأجری، ج۴، ص٢٠٩١؛ المطالب العالیة، ج۱۶، ص۱۴۷؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۴۶۰؛ مناقب، ابن مغازلی، ص۲۲۰.
- ↑ احقاق الحق، ج۵، ص۶۳۶.
- ↑ کشف الاستار، ج۴، ص۹۶-۹۷؛ مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۳۵-۲۳۶.
- ↑ احقاق الحق، ج۵، ص۶۳۵.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۷۵.
- ↑ شرح منهاج الکرامة، ج۲، ص۹۵.
- ↑ مسند ابویعلی، ج۲، ص۲۱۸؛ المستدرک، ج۳، ص۱۳۴، ۱۳۸، ۱۴۰ و ۱۴۳؛ شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج۲، ص۲۹۷ و جهت اطلاع تفصیلی به منابع و اسامی ناقلان حدیث ر.ک: احقاق الحق، ج۵، ص۶۲۳-۶۴۶؛ ج۱۶، ص۳۸۴-۴۰۲؛ ج۲۱، ص۳۹۰-۳۹۸؛ ج۳۰، ص۲۲۹-۲۳۹.
- ↑ مناقب ابن المغازلی الشافعی، ص۲٢٠، پاورقی.
- ↑ شرح منهاج الکرامة، ج۲، ص۹۵.
- ↑ الجمل، ص۸۱.
- ↑ ینابیع النصیحة، ص۳۵۸؛ اثبات الهداة، ج۲، ص۳۱۸؛ ج۳، ص۲۲۲؛ الفصول المختارة، ص۳۳۹؛ ابھی المراد، ج۱، ص۳۷؛ دلائل الصدق، ج۶، ص۲۳۱.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۲۰، ص۳۶۱؛ شرف المصطفی، ج۶، ص۸۳؛ کشف الغمة، ج۱، ص۱۴۴؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۳۳.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۱، ص۲۳۷.
- ↑ سیر أعلام النبلاء، ج١٨، ص۴۱۸.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۵۱، ص۷۹.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۳، ص۴۰۵.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۳۹.
- ↑ الکاشف، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ تاریخ الإسلام، ج۹، ص۴۱۳.
- ↑ الجرح والتعدیل، ج۵، ص۲۲۰.
- ↑ شجاعی، احمد، مقاله «حدیث علی مع الحق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۷۳.
- ↑ تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۵۷؛ أبھی المداد، ج۱، ص۸۰۸؛ متشابه القرآن، ج۲، ص۴۲؛ احقاق الحق، ج۷، ص۴۷۱؛ بحارالأنوار، ج۳۸، ص۲۹؛ منار الهدی، ص۶۶۵؛ المیزان، ج۱۴، ص۲۲۹.
- ↑ الفصول المختاره، ص۳۳۹.
- ↑ منهاج السنة النبویة، ج۴۲، ص٢۴١.
- ↑ ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، مدخل افضلیت امام.
- ↑ اثبات الهداة، ج۲، ص۱۵۱؛ ج۳، ص۱۳۰.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۱۴۲.
- ↑ ابکار الافکار، ج۵، ص۲٠٩؛ الانصاف فی مسایل دام فیها الخلاف، ج۱، ص۱۰۱.
- ↑ مفاتیح الغیب، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ شجاعی، احمد، مقاله «حدیث علی مع الحق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۷۵.
- ↑ منهاج السنة النبویة، ج١، ص۲۳۸-۲۴۱.
- ↑ «و (امر) پروردگارت برسد» سوره فجر، آیه ۲۲.
- ↑ مختصر التحفة الاثناعشریة، ص١٧٠.
- ↑ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۴، ص۱۲۶؛ لسان المیزان، ج۲، ص۴۶۷؛ میزان الاعتدال، ج۳، ص۳۸۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۴۰۴؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۴۸، پاورقی؛ جامع الاحادیث، ج۱۲، ص۲۰۰؛ اسنی المطالب، ص۱۳۰؛ کشف الخفاء، ص۳۶۴ و ۴۱۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۲۸۰.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ «ای مؤمنان! در حال مستی به نماز رو نیاورید تا هنگامی که دریابید چه میگویید و نیز در حال جنابت (به نماز و محل نماز رو نیاورید) مگر رهگذر باشید تا آنکه غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا یکی از شما از جای قضای حاجت باز آمد یا با زنان آمیزش کردید و آب نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید و بخشی از رخسارهها و دستهایتان را با آن مسح کنید که خداوند، در گذرندهای آمرزنده است» سوره نساء، آیه ۴۳؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾ «ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید چهره و دستهایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان را مسح کنید و نیز پاهای خود را تا برآمدگی روی پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا از جای قضای حاجت آمدید یا با زنان آمیزش کردید و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دستهای خود را مسح نمایید، خداوند نمیخواهد شما را در تنگنا افکند ولی میخواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.
- ↑ سنن ابیداود، ج۴، ص۱۴۰، ح۴۳۹۹؛ المستدرک، ج۴، ص۴۲۹.
- ↑ تأویل مختلف الحدیث، ص۲۴۱؛ تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۵۴؛ العواصم، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ مختصر التحفة، ص١٧١؛ ابهی المراد، ج۱، ص۸۰۷؛ احقاق الحق، ج۷، ص۴۷۰.
- ↑ الامامة والسیاسة، ج۱، ص۲۸-۳۲؛ احقاق الحق، ج۷، ص۴۷۱؛ غایة المرام، ج۵، ص۲۹۰؛ نوادر الاخبار، ص۱۹۲؛ طرف من الانباء والمناقب، ص۴۷۱؛ الامالی، مفید، ص۱۵۳؛ کامل البهائی، ج۱، ص۲۵۲.
- ↑ شجاعی، احمد، مقاله «حدیث علی مع الحق»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۷۶.