جد بن قیس
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
ابوعبداللّه[۱] یا ابو وهب[۲]جَدّ بن قیس بن صَخر انصاری از قبیله بنوسَلمه بود[۳] که در مدینه میزیست. بنی سلمه از قبایل خزرجی یثرب بودند.[۴] نام قبیله جد را بنی عُبید و بنی عدی[۵] نیز گفتهاند که هر دو از تیرههای بنی سلمهاند؛ همچنین او را از بنی سارده خواندهاند که به اشتباه بنی ساعده هم گفته شده است، زیرا بنی سلمه از زیر مجموعههای بنی سارده بودهاند.[۶] از شرح حال پدرش قیس بن صخر و همچنین مادرش گزارشی در دست نیست. جَدبن قیس با زنی به نام هند بنت سهل از قبیله جُهینه ازدواج کرد و از او دارای دو پسر به نامهای عبداللّه و محمد شد.[۷] جد، ثروتمند بود[۸] و باغ و کشاورزی داشت،[۹] با این حال افراد قبیلهاش او را بخیل میدانستند.[۱۰] موقعیت اقتصادی جد حکایت از قدرت و نفوذ او در یثرب دارد، چنان که وی را از بزرگان [۱۱] و اشراف[۱۲] بنی سلمه شمردهاند. برخی آوردهاند که وی در دوره جاهلیت ریاست قبیله بنی سلمه را بر عهده داشت؛[۱۳] اما چگونگی مداخلهاش در مناسبات و زد و خوردهای دوره جاهلی اوس و خزرج معلوم نیست. خبرهایی نیز از مهتری وی بر بنی ساعده (سارده)،[۱۴] بنی عبید [۱۵] و انصار [۱۶] رسیده است که با سیادت او بر بنی سلمه منافات ندارد، زیرا بنی سلمه از بنی سارده انشعاب یافته، بنی عبید از تیرههای بنی سلمه بوده و انصار به بنی سلمه نیز گفته میشده است.[۱۷] جدبن قیس با گروهی ۷۰ نفری از تازه مسلمانان اوس و خزرج برای انجام مناسک حج به مکه رفت و در سرزمین منا، در جایی به نام «عقبه» با پیامبر اکرم(ص) پیمان یاری بست،[۱۸] از این رو زمان مسلمان شدن وی را به پیش از پیمان عقبه دوم یا دست کم همزمان با این پیمان میتوان حدس زد.
غالب منابعی که به شرح حال جد بن قیس پرداختهاند، موضوع نفاق وی را نیز پیش کشیدهاند. بعضی به روشنی به دو رویی وی تصریح کرده، او را از سران منافقان شمرده اند[۱۹] و بعض دیگر آن را ظنّی و حتی دروغ پنداشتهاند.[۲۰] اخبار فراوانی در تفسیر آیات مربوط به منافقان بر نفاق جد بن قیس گواهی میدهند. جدبن قیس از افراد صاحب نفوذ بنی سلمه بود که پس از وفات رهبر این طایفه، براء بن معرور اندکی پیش از هجرت جانشین او شد. ابن سعد از همراهی او با پیامبر در غزوهها خبر داده؛ ولی نامی از این غزوهها نبرده است [۲۱]. ابن سلام، تنها از حضور او در جنگ بدر گفته است.[۲۲] بنا به عللی نامعلوم پیامبر تصمیم گرفت فردی دیگر رهبری این طایفه را بر عهده بگیرد، از این رو بُخل جد را صفتی ناپسند دانست و از اعضای این طایفه خواست بِشر بن بَراء یا عمرو بن جَموح را به رهبری بپذیرند.[۲۳] زمان این رخداد روشن نیست؛ اما با توجه به شهادت عمرو بن جموح در احد در سال سوم هجری برمی آید که این اتفاق در همان سالهای آغازین هجرت روی داده است.
جد بن قیس در سال ششم و در جریان سفر عمره پیامبر و مسلمانان به مکه حضور داشت که به صلح حدیبیه انجامید. در این سفر آن گاه که مسلمانان بر اثر هوای گرم و کمبود آب به سختی افتاده بودند، میگفت که همراهان رسول خدا از تشنگی خواهند مرد. وی آمدنش را بی فایده میدانست و آشکارا تنها هدف خود از همراهی با پیامبر(ص) را همراهی با قوم خود بیان کرد..[۲۴] با توجه به نگرانیهایی که درباره قریش بود پیامبر تصمیم گرفت از همراهان خود پیمان بگیرد در صورت حمله قریش به مسلمانان با فرار خود، او را تنها نگذارند که به پیمان رضوان (شجره) شهرت یافت. جد تنها کسی بود که از دیدگان پنهان شده بود تا در این پیمان شرکت نکند.[۲۵] پیامبر نیز در دعایش برای بیعت کنندگان از جد نام نبرد.[۲۶] یک سال بعد وقتی بشر بن براء در نبرد خیبر پس از مسموم شدن به شهادت رسید جد رهبر بلامنازع بنی سلمه گردید.[۲۷] مهمتر از حادثه بیعت رضوان، عملکرد جدّ در ماجرای اعزام سپاه به مرزهای روم (بیزانس) در رجب سال نهم هجرت بود. جد در این رخداد نه تنها خود شرکت نکرد، بلکه از شرکت افراد طایفهاش نیز ممانعت میکرد. برتری نظامی روم و گرمای سخت تابستان و طولانی بودن مسیر احتمالاً وی را به این نتیجه رسانیده بود. وی حتی در برابر درخواست مستقیم پیامبر اکرم(ص) نیز مقاومت کرد و با بهانه تراشی حاضر به همراهی با آن حضرت نشد. پیامبر نیز به ناچار به او اجازه داد در مدینه بماند. پسرش عبداللّه که رسول خدا او را از پدرش بهتر میدانست [۲۸] واکنش شدیدی به رفتار پدر نشان داد؛ اما وی همچنان بر موضع خود پافشاری کرد. سرانجام آیاتی از سوره توبه / ۹ درباره جد و دیگر کسانی نازل شد که به فرمان پیامبر تن ندادند و آنان را منافق دانست.[۲۹] آیات ۴۱ - ۵۲ توبه / ۹ درباره کسانی نازل شده که در اعزام تبوک شرکت نکردند و به مذمت آنان میپردازد. مخالفت با خواست پیامبر ویژه جد نبود؛ برخی از افراد قبایل بیابان نشین نیز از فرمان پیامبر سرپیچی کردند[۳۰]؛ ولی به نظر میرسد با توجه به شهرت جد بن قیس نسبت به دیگر نافرمانان، مفسران در بیان شأن نزول این آیات تأکید بیشتری بر وی کردهاند.
پس از بازگشت سپاه، پیامبر فرمان داد هیچ کس با جد و همفکرانش سخن نگوید.[۳۱]جد و دیگر همراهانش که تحت فشار فراوانی قرار گرفته بودند خود را به ستونی در مسجد پیامبر(ص) بسته، توبه کردند.[۳۲] جدبن قیس را از انصار [۳۳]و از راویان[۳۴] رسول خدا به شمار آوردهاند. پس از وفات پیامبر(ص) اخبار چندانی از او وجود ندارد، جز اینکه در زمان خلافت عثمان (۲۳ - ۳۵ هجری) بیمار شد و از دنیا رفت. برخی از بنی سلمه چون ابوقتاده به سبب رفتار جد در حدیبیه و تبوک در مراسم خاکسپاری او شرکت نکردند.[۳۵]
جد بن قیس در شان نزول
مفسران در تفسیر برخی از آیات سورههای مدنی، خبرهایی را گزارش کردهاند که هریک از آنها چگونگی ارتباط جد را با محتوای آن آیات روشن میسازد. براساس این خبرها، برخی از این آیهها در شأن جد بن قیس نازل شده و برخی دیگر، بر حالات و ویژگیهای وی منطبقاند. بیشتر این آیات درباره حالات و ویژگیهای منافقان، بیعت رضوان (حدیبیه) و ماجرای جنگ تبوکاند.
به روایتی منظور از پیمان شکنان در آیه «فَمَن نَکَثَ فَاِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ؛ پس هرکه پیمان شکند، تنها به زیان خود میشکند» (فتح / ۴۸، ۱۰) جدبن قیس است، زیرا کسی جز او به سبب پنهان شدنش در آنروز پیمان رضوان را نشکست.[۳۶] این آیه به کسانی که به عهد خود وفا کنند اجر عظیم را بشارت و به پیمانشکنان هشدار میدهد؛ ولی جد از آن رو که در پیمان شرکت نکرده مشمول آیه قرار نمیگیرد.
در آیه ۴۳ توبه / ۹ خداوند اجازه ندادن به عذرآورندگان تبوک را موجب آشکاری بیشتر نفاق و فضاحتشان میداند: «عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ اَذِنتَ لَهُم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذینَ صَدَقوا وتَعلَمَ الکـذِبین». بعضی گزارشها منظور از این آیه را جدبن قیس و برخی دیگر منافقان دانستهاند.[۳۷] ابن اسحاق نیز در تفسیر آیات ۴۵ - ۴۷ توبه / ۹، جدبن قیس را از کسانی شمرده است که از پیامبر اجازه خواست تا در این نبرد شرکت نکند.[۳۸] براساس این آیات کسانی که از پیامبر اجازه خواستند تا در مدینه بمانند به خدا و آخرت ایمان ندارند و دلهایشان به شک آلوده است، چنانچه مایل بودند در این نبرد شرکت کنند ساز و برگ خود را مهیا میکردند؛ ولی از آنجا که خداوند هم بسیج آنان را خوش نداشت، به کیفر نفاقشان آنان را به جهاد بی رغبت گرداند و از این کار بازشان داشت و آنان را همنشین کودکان، پیران و بیماران گرداند. خداوند همچنین اینان را سبب فتنه انگیزی و ایجاد شک و اضطراب در دل سپاهیان ضعیف النفس میداند: «اِنَّما یَستَـ ٔ ِنُکَ الَّذینَ لایُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ وارتابَت قُلوبُهُم فَهُم فی رَیبِهِم یَتَرَدَّدون * ولَو اَرادوا الخُروجَ لاََعَدّوا لَهُ عُدَّةً ولـکِن کَرِهَ اللّهُ انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وقیلَ اقعُدوا مَعَ القـعِدین * لَو خَرَجوا فیکُم ما زادوکُم اِلاّ خَبالاً ولاََوضَعوا خِلــلَکُم یَبغونَکُمُ الفِتنَةَ وفیکُم سَمّـعونَ لَهُم واللّهُ عَلیمٌ بِالظّــلِمین». برخی منابع تفسیری، تاریخی و روایی از نزول آیه ۴۹ توبه / ۹ در شأن جدبن قیس خبر دادهاند.[۳۹] بیشتر جزئیات مربوط به موضعگیری منفی جد در غزوه تبوک، در خبرهای تفسیری ذیل این آیه نقل شدهاند. براساس این نقلها، سرپیچی جد بن قیس از فرمان رسول خدا با این سخن او به پیامبر همراه شده بود که مرا در فتنه (زنان رومی) مینداز و بگذار در مدینه بمانم. خداوند آیه ۴۹ را فرو فرستاد: «ومِنهُم مَن یَقولُ ائذَن لی ولا تَفتِنّی اَلا فِی الفِتنَةِ سَقَطوا واِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالکـفِرین». به گزارش طبری از ابن عباس، هنگامی که پیامبر از جد بن قیس خواست تا او را برای جنگ با رومیان همراهی کند، وی با این خواسته مخالفت کرد؛ ولی وعده داد عدم همراهی خود را با کمکهای مالی جبران کند. خداوند با نزول آیه ۵۳ توبه / ۹ از فسق جد و همکیشان او و پذیرفته نشدن این کمکها در درگاه الهی سخن گفت: «قُل اَنفِقوا طَوعـًا اَو کَرهـًا لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُم اِنَّکُم کُنتُم قَومـًا فـسِقین».[۴۰]واقدی معتقد است آیه ۵۶ توبه / ۹ درباره سران و بزرگان منافقان از جمله جد بن قیس است. طبق این گزارش، جد و دیگر منافقان پیش از شروع جنگ تبوک، نزد پیامبر رفته، سوگند یاد کردند که با پیامبر همراهاند؛ ولی هنگام اعزام مسلمانان به جنگ، سوگند خود را شکسته، در جنگ شرکت نکردند.[۴۱] خداوند در این آیه یکی دیگر از ویژگیهای منافقان را برشمرده است: «ویَحلِفونَ بِاللّهِ اِنَّهُم لَمِنکُم وما هُم مِنکُم ولـکِنَّهُم قَومٌ یَفرَقون». برپایه برخی گزارشها جد بن قیس و همدستانش افزون بر عدم حضور خودشان در جنگ تبوک، میکوشیدند دیگران را نیز به بهانه گرمای شدید از رفتن به جهاد باز دارند.[۴۲] خداوند با نزول آیات ۸۱ - ۸۲ توبه / ۹، وی و دیگر منافقان را رسوا کرد و از کمی شادمانی آنان در این دنیا و زیادی اندوهشان در آخرت یاد کرد.«فَرِحَ المُخَلَّفونَ بِمَقعَدِهِم خِلـفَ رَسولِ اللّهِ وکَرِهوا اَن یُجـهِدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم فی سَبیلِ اللّهِ وقالوا لا تَنفِروا فِی الحَرِّ قُل نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرًّا لَو کانوا یَفقَهون * فَلیَضحَکوا قَلیلاً ولیَبکوا کَثیرًا جَزاءً بِما کانوا یَکسِبون». واقدی نیز با شمارش آیاتی که در غزوه تبوک نازل شده، بر آن است که این دو آیه درباره جد بن قیس فرود آمدهاند.[۴۳] علی بن ابراهیم قمی گزارش داده که افزون بر این دو آیه، آیات ۸۳ - ۸۴ توبه / ۹ نیز درباره جد نازل شده است.[۴۴] برابر برخی گزارشها، آیات ۸۶ - ۸۷ و ۹۳ توبه / ۹ نیز درباره جد بن قیس نازل شدهاند.[۴۵] وی و همفکرانش که از ثروتمندان قوم به شمار میآمدند برای ترک جنگ، از پیامبر خواستند تا همراه خانه نشینان، زنان و آنان که عذر پذیرفته شده ای داشتند، در شهر بمانند. خداوند در این سه آیه، با اشاره به وضعیت این گروه از منافقان در جنگ تبوک، از بسته بودن دلهای آنان خبر داده و آنان را شایسته مؤاخذه دانسته است: «واِذا اُنزِلَت سورَةٌ اَن ءامِنوا بِاللّهِ وجـهِدوا مَعَ رَسولِهِ استَـ ٔ َنَکَ اولوا الطَّولِ مِنهُم وقالوا ذَرنا نَکُن مَعَ القـعِدین * رَضوا بِاَن یَکونوا مَعَ الخَوالِفِ وطُبِعَ عَلی قُلوبِهِم فَهُم لایَفقَهون * اِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَستَـ ٔ ِنونَکَ وهُم اَغنِیاءُ رَضوا بِاَن یَکونوا مَعَ الخَوالِفِ وطَبَعَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم فَهُم لا یَعلَمون». پس از عزیمت پیامبر(ص) و یارانش به جنگ تبوک، منافقانی که در مدینه مانده بودند، خبرهای بدی را درباره سپاه اسلام در مدینه شایع میکردند و از کشته شدن پیامبر و یارانش خبر میدادند؛ اما وقتی خبر سلامتی رسول خدا و همراهانش به آنها رسید و دروغ هاشان آشکار شد، ناراحت و بدحال شدند. در ضمن تفسیر آیه ۵۰ توبه / ۹، جد بن قیس و یارانش از این دسته منافقان شمرده شده اند: «اِن تُصِبکَ حَسَنَةٌ تَسُؤهُم واِن تُصِبکَ مُصیبَةٌ یَقولوا قَد اَخَذنا اَمرَنا مِن قَبلُ ویَتَوَلَّوا وهُم فَرِحون».[۴۶] برپایه مضمون آیه ۶۶ توبه / ۹ و دو آیه پیش از آن، از دیگر نشانههای منافقان عصر پیامبر، استهزا و تمسخر رسول خدا(ص) و یارانش بوده است. به گزارش ابن جوزی از ابن عباس، در بازگشت پیامبر از غزوه تبوک، جد بن قیس و ودیعة بن خدامپیامبر را مسخره میکردند و جهیربن جمیر از گفته آنان میخندید. رسول خدا که به وسیله جبرئیل از این عمل زشت آنان با خبر شده بود، به عمار یاسر دستور داد تا سبب خنده آنان را بپرسد و نفرین آن حضرت را هم به آنها برساند. آن سه نفر پس از شنیدن فرمان پیامبر، دانستند که آیه ای از قرآن درباره آنها نازل شده است، از همین رو به عذرخواهی نزد پیامبر آمدند؛ ولی آن حضرت، تنها عذر جهیر بن جمیر را پذیرفت و جد و دیگری را نبخشید؛ آن گاه این آیه نازل شده و بر نپذیرفتن عذر جدبن قیس و رفیقش تأکید کرد: «لاتَعتَذِروا قَد کَفَرتُم بَعدَ ایمـنِکُم اِن نَعفُ عَن طَـائفَةٍ مِنکُم نُعَذِّب طَـائفَةَ بِاَنَّهُم کانوا مُجرِمین».[۴۷] در آیه ۷۳ توبه / ۹ خداوند از پیامبراکرم(ص) میخواهد که بر کافران و منافقان سخت گیرد. سپس در آیات ۷۵ - ۷۷ از بدعهدی، دروغگویی و بخل منافقان یاد کرده و وعده داده است که این عده به کیفر پیمانشکنی و دروغگویی، تا زمان مرگ گرفتار نفاق خواهند بود. بنابه روایتی از ضحاک این آیات درباره افرادی چون جدبن قیس نازل شدهاند: «ومِنهُم مَن عـهَدَ اللّهَ لـَئِن ءاتَنا مِن فَضلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ ولَنَکونَنَّ مِنَ الصّــلِحین * فَلَمّا ءاتـهُم مِن فَضلِهِ بَخِلوا بِهِ وتَوَلَّوا وهُم مُعرِضون * فَاَعقَبَهُم نِفاقـًا فی قُلوبِهِم اِلی یَومِ یَلقَونَهُ بِما اَخلَفُوا اللّهَ ما وعَدوهُ وبِما کانوا یَکذِبون». (توبه / ۹، ۷۵ ـ ۷۷)[۴۸] احتمالاً ضحاک با توجه به شهرت جد به بخل این آیه را درباره وی دانسته است؛ ولی جد بعدها توبه کرد [۴۹] و نمیتوان مفاد آیه ۷۶ را نیز درباره او دانست، مگر آنکه گفته شود آیه در مقام تحریک جد به توبه بوده و نه در مقام بیان واقع.
بنا به روایتی از ابن عباس آیات ۹۴ ـ ۹۶ توبه / ۹ درباره جد بن قیس و ۸۰ تن دیگر از یاران منافق او فرود آمده است: یَعتَذِرونَ اِلَیکُم اِذا رَجَعتُم اِلَیهِم قُل لا تَعتَذِروا لَن نُؤمِنَ لَکُم قَد نَبَّاَنَا اللّهُ مِن اَخبارِکُم وسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُم ورَسولُهُ ثُمَّ تُرَدّونَ اِلی عــلِمِ الغَیبِ والشَّهـدَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلون * سَیَحلِفونَ بِاللّهِ لَکُم اِذَا انقَلَبتُم اِلَیهِم لِتُعرِضوا عَنهُم فَاَعرِضوا عَنهُم اِنَّهُم رِجسٌ ومَأوهُم جَهَنَّمُ جَزاءً بِما کانوا یَکسِبون * یَحلِفونَ لَکُم لِتَرضَوا عَنهُم فَاِن تَرضَوا عَنهُم فَاِنَّ اللّهَ لا یَرضی عَنِ القَومِ الفـسِقین». (توبه / ۹، ۹۴ - ۹۶) [۵۰]براساس این آیات، خداوند به مؤمنان خبر میدهد که وقتی به مدینه بازمی گردید منافقان که بدون عذری پذیرفتنی از شرکت در سپاه امتناع کرده بودند، عذر میآورند و سوگند یاد میکنند تا از آنها چشمپوشی کنید، ملامتشان نکنید و از آنها راضی شوید؛ اما اگر شما هم از آنها درگذرید خداوند از آنها درنخواهد گذشت، از این رو وقتی که پیامبر از تبوک به مدینه بازگشت، فرمان داد کسی با این گروه منافق همنشین و همسخن نشود.[۵۱] خداوند در آیه ۱۰۱ توبه / ۹ برخی از ساکنان مدینه را کسانی میداند که به نفاق خو گرفتهاند و عذابی دوچندان (در دنیا و آخرت) نصیب آنان خواهد شد: «و مِمَّن حَولَکُم مِـنَ الاَعرابِ مُنـفِقونَ ومِن اَهلِ المَدینَةِ مَرَدوا عَلَی النِّفاقِ لا تَعلَمُهُم نَحنُ نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَینِ ثُمَّ یُرَدّونَ اِلی عَذابٍ عَظیم». واحدی نیشابوری ذیل این آیه در گزارشی از کلبی آورده است که جد بن قیس یکی از منافقان مدینه بود.[۵۲] سیوطی نیز به نقل از ابن جریج بر آن است که منافقانی چون جدبن قیس بر نفاق خوگرفته بودند و بر همان حالت مردند.[۵۳] به رغم خبرهای بسیاری که درباره نفاق جد بن قیس در تفاسیر آمده، طبق گزارشی ذیل آیات ۱۰۲ - ۱۰۳ توبه / ۹ وی از کرده خود پشیمان شد و توبه کرد.[۵۴] این گزارش، جد بن قیس و چند تن دیگر از انصار را که در جنگ تبوک شرکت نکرده بودند از مصادیق این دو آیه شمرده است. آنان پس از بازگشت پیامبر از غزوه تبوک خود را به ستونهای مسجد بسته، تقاضای بخشودگی کردند. خداوند، با فرود آوردن این دو آیه از بخشش آنان خبر داد و به پیامبر فرمود تا از ایشان صدقه بگیرد و برای آنها دعا کند: «وءاخَرونَ اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم خَلَطوا عَمَلاً صــلِحـًا وءاخَرَ سَیِّئـًا عَسَی اللّهُ اَن یَتوبَ عَلَیهِم اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم * خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَکّیهِم بِها وصَلِّ عَلَیهِم اِنَّ صَلَوتَکَ سَکَنٌ لَهُم واللّهُ سَمیعٌ عَلیم». افزون بر گزارش فوق، قرطبی نیز گزارشی نامعلوم از توبه جد داده است و ابن اثیر و ذهبی هم آن را تکرار کردهاند.[۵۵] در کنار این شأن نزولها، برخی مفسران آیاتی را که در سالهای پیش از سال نهم نازل شده بودند بر نفاق جد در سال نهم و در جریان غزوه تبوک تطبیق کردهاند که به نظر میرسد این تطبیقها چندان اعتبار ندارند: ۱. میبدی و طبرسی بر این باورند که آیه ۸ بقره / ۲ درباره منافقان و از جمله جدبن قیس فرود آمده است«ومِنَ النّاسِ مَن یَقولُ ءامَنّا بِاللّهِ وبِالیَومِ الأخِرِ وما هُم بِمُؤمِنین»[۵۶]. این آیه، ایمان منافقان را دروغین و آنان را از کسانی شمرده است که تنها با زبان به خدا و روز جزا گرویدهاند؛ ولی در درون خود چنین باوری ندارند.
۲. زمخشری در گزارشی ذیل آیه ۱ احزاب / ۳۳: «یـاَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللّهَ ولا تُطِعِالکـفِرینَ والمُنـفِقینَ اِنَّ اللّهَ کانَ عَلیمـًا حَکیمـا» از همکاری منافقان مدینه و به ویژه جد بن قیس با کافران و مشرکان مکه خبر داده است.[۵۷] پس از جنگ احد، ابوسفیان، عکرمه و ابوالاعور (از سران کفار مکه) با امانی که پیامبر به آنها داده بود، همراه گروهی از منافقان مدینه همچون جد بن قیس نزد پیامبر رفته، از ایشان خواستند از خدایان آنان دست بکشد و به مردم بگوید هر که خدایان آنها را بپرستد، آنها شفاعت میکنند و نفع میرسانند. در مقابل، آنان نیز از او و خدایش دست بر میدارند. این گفتار جسارت آمیز بر پیامبر و مؤمنان حاضر دشوار آمد، از این رو تصمیم به قتل کافران گرفتند که این آیه فرود آمد و به پیامبر فرمان داد امانی (عهدی) که به آنها داده بود، نقض نکرده، از سخن آنان و منافقانپیروی نکند.[۵۸] سیوطی نیز در گزارشی ذیل این آیه از تطبیق «المُنـفِقینَ» بر ابوعامر عبداللّه ابیّ وجدبن قیس خبر داده است.[۵۹]
۳. بر اساس آیه ۱۵۶ آل عمران / ۳: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَکونوا کَالَّذینَ کَفَروا وقالوا لاِِخونِهِم اِذا ضَرَبوا فِی الاَرضِ اَو کانوا غُزًّی لَو کانوا عِندَنا ما ماتوا وما قُتِلوا لِیَجعَلَ اللّهُ ذلِکَ حَسرَةً فی قُلوبِهِم واللّهُ یُحیِ ویُمِیتُ واللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیر» منافقانی چون جدبن قیس میپنداشتند کسانی که در سفر مردند یا در جهاد کشته شدند اگر نزد آنها میماندند چنین نمیشدند. خداوند با فرود آوردن این آیه، این پندار را باطل و مؤمنان را هم از آنان پرهیز داد.[۶۰] این در حالی است که این آیه از حوادث سال سوم و نبرد احد سخن میگوید و منظور از کافران در آن جدبن قیس نیست.
۴. قرطبی از کلبی نقل کرده که مراد از آیه ۴ منافقون / ۶۳: «واِذا رَاَیتَهُم تُعجِبُکَ اَجسامُهُم واِن یَقولوا تَسمَع لِقَولِهِم کَاَنَّهُم خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ یَحسَبونَ کُلَّ صَیحَةٍ عَلَیهِم هُمُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم قـتَلَهُمُ اللّهُ اَنّی یُؤ فَکون» جد بن قیس و افرادی دیگر است.[۶۱] آنان تنومند و آراسته بودند و پیامبر به سخنانشان گوش میداد. خداوند پیامبر را از آنها برحذر داشت. این در حالی است که روایت مشهور، نزول این آیه و دیگر آیات سوره منافقون را به عملکرد عبداللّه بن ابیّ نسبت میدهد.[۶۲]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ المغازی، ج۲، ص۵۹۰؛ الاستیعاب، ج۱، ص ۳۳۱.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۹۹۲؛ الطبقات، ج ۳، ص ۵۷۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۱۶؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۰؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۵۶.
- ↑ النسب، ص ۲۸۶؛ جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۸ - ۳۵۹.
- ↑ النسب، ص ۲۸۶؛ جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۹؛ المعجم الکبیر، ج ۲، ص ۳۵.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۴۸؛ اسد الغابه، ج ۱، ص ۳۸۰ - ۳۸۱.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۹۹۲؛ الطبقات، ج ۳، ص ۵۷۱؛ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۵۱۶.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۱۰۲۳، ۱۰۶۳، ۱۰۷۰.
- ↑ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص ۱۹۳.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۴۳۰؛ ج ۲، ص ۴۶۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۵؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۹۷.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۵۹۱.
- ↑ جامع البیان، ج ۶، ص ۱۸۶، ۱۸۸.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۴۸؛ اسد الغابه، ج ۱، ص ۳۸۰ - ۳۸۱.
- ↑ المعجم الکبیر، ج ۲، ص ۳۵.
- ↑ الاستبصار، ص ۱۵۳.
- ↑ النسب، ص ۲۸۶؛ جمهرة انساب العرب، ص ۳۵۸ - ۳۵۹.
- ↑ النسب، ص ۲۸۶؛ صحیح البخاری، ج ۴، ص ۳۰۲؛ الاصابه، ج ۱، ص ۵۷۵.
- ↑ . المغازی، ج ۲، ص ۵۸۸؛ الطبقات، ج ۳، ص ۵۷۱؛ الکامل، ج ۲، ص ۲۷۷.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۱؛ اسد الغابه، ج ۱، ص ۵۲۱.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۴۴۰.
- ↑ النسب، ص ۲۸۶.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۵۹۱؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۶۰ ـ ۴۶۱؛ الطبقات، ج ۳، ص ۵۷۱؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۲۵.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۵۸۸، ۵۹۰ - ۵۹۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۳، ص ۳۱۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۲.
- ↑ الاستبصار، ص ۱۴۵.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۴۸.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۵۹۱؛ ج ۳، ص ۹۹۲ - ۹۹۳.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۹۹۲ - ۹۹۳؛ السیرة النبویه، ج ۴، ص ۵۱۶؛ جامع البیان، ج ۱۰، ص ۱۰۴.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۹۰ - ۲۹۴؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۷.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۹۳ - ۹۴.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۱، ص ۱۲ - ۱۴؛ روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۶.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۱، ص ۱۱؛ مجمع البیان، ج ۵، ص ۵۲.
- ↑ الثقات، ج ۳، ص ۶۴؛ قاموس الرجال، ج ۲، ص ۵۷۵.
- ↑ المغازی، ج ۲، ص ۵۹۱.
- ↑ غررالتبیان، ص ۴۸۱؛ روض الجنان، ج ۱۷، ص ۳۳۱.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۵۲؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۷.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۰، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۲؛ المغازی، ج ۳، ص ۱۰۶۲.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۰، ص ۱۰۴؛ مجمع البیان، ج ۵، ص۵۶؛ المغازی، ج۳، ص۱۰۲۳ - ۱۰۲۴، ۱۰۶۳؛ المعجم الکبیر، ج ۲، ص ۲۷۵؛ ج ۱۲، ص ۹۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۰، ص ۱۰۶.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۱۰۶۴.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۲۰؛ التبیان، ج ۵، ص ۲۶۹.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۹۹۳، ۱۰۶۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۹۲.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۰، ص ۱۴۳؛ المغازی، ج ۳، ص ۱۰۷۰ - ۱۰۷۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶۷؛ البحر المحیط، ج ۵، ص ۴۸۹.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۰، ص ۱۰۵؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۲۱۵.
- ↑ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۷۴ - ۲۷۵.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۸۲.
- ↑ جامع البیان، ج ۱۱، ص ۱۳ - ۱۴؛ روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۲.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۹۲ - ۹۳.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۹۳.
- ↑ اسباب النزول، ص ۲۶۳.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۳، ص ۲۷۱.
- ↑ جامع البیان، ج ۷، ص ۲۰، ۲۴؛ روض الجنان، ج ۱۰، ص ۲۶.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۲؛ اسد الغابه، ج ۱، ص ۵۲۱؛ تجرید اسماء الصحابه، ج ۱، ص ۸۰.
- ↑ کشف الاسرار، ج ۱، ص ۶۶؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۳۲.
- ↑ الکشاف، ج ۳، ص ۵۱۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ص ۱۱۴ - ۱۱۵.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۱۸۰.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص ۲۴۶ - ۲۴۷؛ البحر المحیط، ج ۳، ص ۴۰۰.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۹، ص ۱۲۵.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج ۹، ص ۳۲۱؛ تفسیر بغوی، ج ۵، ص ۹۸.
- ↑ محمدی یدک، علی، مقاله «جد بن قیس»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۹.