قصه در علوم قرآنی
قصههای قرآن
قَصَص (بفتح قاف و صاد) به معنای سر گذشت و تعقیب و نقل قصّه است که در شکل مصدر و اسم هر دو آمده است. برخی آن را مفرد دانستهاند: مانند طبرسی در مجمع البیان که ذیل آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۱] گفته: قصص بمعنی قصّه و سر گذشت است و در ذیل آیه ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[۲] گفته: قصص خبری است که بعضی پشت سر بعضی باشد از اخبار گذشتگان. اما برخی آن را جمع دانستهاند: مانند راغب که در مفردات گوید: القصِّ به معنای دنبال کردن و تتبع اثر است؛ و قصص اخباری است پی جوئی و پیروی شده. وی همچنین قصاص را از همین لغت به معنای پی جوئی دم و خون خواهی و قصّ را به معنای اخبار پیگیری شده میداند.
بدینسان، سر گذشت را از آن روی قصص و قصّه گویند که گوینده آن را تعقیب میکند و در دنبال آنست. در قرآن آمده است:
﴿فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۳] و نیز آمده: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ﴾[۴]. بعضی قصص را در آیه مصدر گرفته و برخی گفتهاند اسم بودنش بهتر است؛ یعنی ما بهترین سرگذشت را برای تو حکایت میکنیم.
در قرآن کریم از راههای متعددی برای هدایت بشر استفاده گردیده که داستانهای قرآنی یکی از آن روشهاست، قصص قرآن از نمونههای اعجاز قرآن کریم است؛ زیرا داستان سرایی از زمانهای بسیار قدیم در میان انسانها رایج بوده و آدمی پیوسته شیفته شنیدن وخواندن داستان بوده است و چون داستان نکات آموزشی را به نحو غیر مستقیم بیان میدارد، از لحاظ روانشناسی تربیتی، از مهمترین ومؤثرترین انواع آموزش به حساب میآید.
از این روی، در کتابهای آسمانی بهویژه قرآن به قصه و استفاده از آن برای ابلاغ پیام و اتمام حجت توجه شده است؛ زیرا قصه و داستانگویی یکی از مهمترین ابزار کتابهای آسمانی برای انذار و تبشیر است.
قصههای قرآن سه گونهاند:
- قصص انبیا؛
- قصص دوران پیامبر(ص)؛
- قصههای دربردارنده حوادث گذشته؛ مانند: قصه طالوت و جالوت، قصه اصحاب کهف، اصحاب سبت و....
مزایایی برای شیوه تبلیغ بر اساس داستان گویی شمرده شده از جمله:
- تاثیر غیر مستقیم: همانگونه که اشاره شد، امروزه در روانشناسی نیز ثابت گردیده که نصیحت غیر مستقیم اثرش بیش از پند و اندرزهای مستقیم است. از این روی، اگر اشتباهات شخصی به گونه غیر مستقیم به او فهمانده شود، بدون شک اثرش بسیار بیشتر از بیان مستقیم آنها میباشد، هنر قصه نویسی و داستان گویی نیز همین مزیت را دارا میباشد و با تشویق یا تنبیه قهرمانان و بدکاران داستان بهطور غیر مستقیم خواننده را به خوبیها دعوت کرده و از بدیها، متنفر میسازد.
- دوام و ماندگاری تاثیر: از مزایای دیگر بکارگیری داستان به عنوان ابزار کمک آموزشی این است که در به یاد ماندن طولانی مدت مطالب یادگیری شده در ذهن مخاطبان نقش موثری ایفا میکند؛ چراکه ثابت شده مطالبی که در قالب داستان در زمان کودکی شنیده شدهاند و یا در طول حیات انسان به آنان تعلیم داده شدهاند، بیشتر از مطالب علمی و فلسفی و پند و اندرزهایی که بدون استفاده از داستان به انسان تعلیم داده میشود، در اذهان جای میگیرد.
- الگوسازی: از مزایای دیگر قصهها، نشان دادن الگوها و قهرمانهاست؛ زیرا همچنان که ثابت گردیده، انسانها به طور خودآگاه یا ناخودآگاه گرایش به قهرمانان دارند و سعی میکنند همیشه از آنها برای خود در زندگی شان الگویی مناسب ساخته و حرکات و افکار خود را مطابق افکار، اعمال و رفتار آنان تنظیم نمایند. تا جائی که وقتی انسانی نمیتواند الگوی مناسب و دلخواه خود را پیدا کند، به ناچار به الگوهای پست و بیارزش رو میآورد، و چون عمل قهرمانسازی در قصهها بیشتر امکان پذیر است در اکثر داستانها وجود قهرمان چه خوب و چه بد نقش اصلی را ایفا میکند.
- افاده نفع عام و فراگیر: داستان برای همه افراد جامعه مفید است برخلاف دلیلهای عقلی و مطالب علمی که تنها مورد استفاده افراد خاصی قرار میگیرد.
قرآن مجید نیز به عنوان یک کتاب هدایت، که از هر راه مفیدی برای کمال و هدایت انسان استفاده میکند از ابزار قصه با نظر به ویژگیهای یاد شده، غافل نبوده و توجه ویژهای به این روش تربیتی نموده، فلذا با بیان قصههای گذشتگان به این امر مهم در عرصه هدایت توجه کرده و معارف و آموزههای الهی خود را با داستان برای عموم ناس بیان نموده است[۵].[۶]
حکمت قصص قرآن
برای قصههای قرآن فواید و حکمتهایی گفتهاند که به برخی از آنها اشاره میشود:
- بیان زیرساختها و اصول شریعتهای پیشین؛
- قوّت قلب برای پیامبر اسلام(ص) و امت ایشان؛
- تصدیق نبوت پیامبران پیشین و زندهکردن نام و یاد آنها؛
- تصدیق نبوت حضرت محمد(ص)؛
- اثرگذاری اهل کتاب و بیان تحریف و تبدیل کتابهای آسمانیشان و محاجّه با آنان؛
- بهکارگیری بهترین قالب ادبی برای نفوذ در نفوس خوانندگان و مخاطبان؛
- شناخت پیشینه گذشتگان؛
- پند و هشدار به مشرکان؛
- اثبات اعجاز قرآن[۷].[۸]
ویژگیهای داستانهای قرآن
از مهمترین ویژگیهای قصههای قرآن «صادق بودن» آنها و «مطابقتشان با واقعیت» است؛ برخلاف بسیاری از قصههای ادبی که عنصر خیال در آنها تأثیر بسزایی دارد و هرچه این عنصر نفوذ بیشتری در ساختار داشته باشد، تأثیر آن در شنونده افزایش مییابد قصههای قرآن نه تنها با واقعیت مطابقت دارند، بلکه مهمترین و حساسترین وقایع تاریخی انسان هستند.
از دیگر ویژگیهای داستانهای قرآن جنبه «اعجاز داستانی» قرآن کریم است. قرآن کریم تنها از آن جهت معجزه نیست که شنیدنیترین و نیکوترین داستانها را در اوج فصاحت و حسن معانی و الفاظی شیوا و عباراتی همساز و مقاطع و فواصلی همشکل بیان کرده است؛ بلکه از جهت ذکر رویدادهای گذشته و آینده و بیان معارف و منافع مؤثر در سعادت بندگان نیز با بهترین شیوه ممکن و نیکوترین نظم و ترتیب، معجزه است.
برخی از نکات و ویژگیهای قصص قرآنی عبارتند از:
۱. بنا به تحقیق، ۲۰۸ قطعه داستانی در قرآن مجید آمده است که برخی ادامه برخی دیگر میباشند و بعضی از آنها نیز کامل و مستقل میباشند.
۲. ۶۳ سوره از ۱۱۴ سوره قرآن کریم، حاوی قصه و حکایتی است و این یعنی آنکه بیش از نیمی از سورههای قرآن، با هنر قصه پردازی به انتقال پیام خود پرداختهاند.
۳. بیشترین قصههای قرآن ابتدا در سوره اعراف و پس از آن در سوره بقره میباشند و سوره آل عمران در رتبه سوم قرار دارد.
۴. بیشتر داستانها درباره حضرت موسی(ع) و قوم بنی اسرائیل و فرعونیان است. پس از آن، بالاترین آمار متعلق به داستانهای حضرت ابراهیم(ع) و حضرت عیسی(ع) و مادرش حضرت مریم(ع) است.
۵. از دیگر ویژگیهای قصص قرآنی، حقیقی بودن داستانها است. هیچ یک از قصص قرآن براساس خیال پردازی یا شخصیتهای فرضی نیست و همه آنها واقعیت داشتهاند و در واقع، روایتی الهی از یک رویداد حقیقی میباشند.
قرآن قسمتهایی از داستان را که اتفاقاتی در آن افتاده را برای درس گرفتن دیگران نقل میکند، در این کتاب آسمانی به بهانه هدایت انسانها به نقل داستانهای بیاساس و تخیلی توجهی نشده است،؛ چراکه این گونه قصهها در شأن چنین کتابی نمیباشد.
البته عدهای به این ویژگی داستانهای قرآنی نیز اشکال گرفتهاند که چرا در قرآن از داستانهای معروف بین مردم و یا اهل کتاب استفاده نشده، هر چند که اطمینانی به درستی یا نا درستی آنها نباشد و یا حتی اگر آن داستانها افسانه یا خیالی باشند؟
پاسخ این اشکال را علامه طباطبایی چنین فرمودهاند:
این سخن خود خطای بزرگی است، البته هر چند هنر داستان نویسی خیال پردازانه خوب و صحیح باشد؛ اما هیچ ربطی به قرآن ندارد،؛ چراکه قرآن کتاب تاریخ و رمان نیست، بلکه کتاب عزیزی است که نه در آن باطلی است و نه دست دسیسه بازان میتواند باطلی در آن راه بدهد. با این حال چگونه کسی به خود اجازه میدهد که بگوید قرآن به منظور هدایت از راه باطل و داستانهای دروغین و خرافات و تخیلات نیز استفاده کرده است!!
۶. بخشی از داستانهای قرآن با استفهام تقدیری آغاز میشوند. این نوع استفهام، یکی از صنایع ادبی در فن داستان نویسی است که مخاطب را تشویق میکند تا قصه را پیگیری نماید، مانند: آیه ﴿وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى﴾[۹] و آیه ﴿وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ﴾[۱۰]. در این روش معمولاً داستان با این مقدمه آغاز میشود: «آیا این خبر را شنیدهاید که...».
۷. بخشی از داستانهای قرآن نیز با روش نوین (چکیده نویسی) آغاز میشود؛ یعنی قبل از شروع متن اصلی داستان، در جملات کوتاهی چکیده و هدف اصلی داستان میآید و سپس از ایجاد آمادگی ذهنی، به اصل مطلب پرداخته میشود. به عنوان نمونه، به آیات ﴿وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ﴾[۱۱] - داستان آفرینش - مراجعه نمایید.
۸. گاهی از همین روش به صورت معکوس استفاده شده است؛ یعنی ابتدا داستان اصلی آورده شده، سپس به بیان خلاصه و چکیده آن پرداخته شده است تا در جمع بندی به خواننده کمک نماید، مانند آیه ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۲].
۹. شیوه قرآن در بیان قصههای عاشقانه بسیار لطیف و عبرت انگیز است. در قرآن کریم سعی شده است تا با مسائل عشقی به صورت سمبلیک و اشارهوار برخورد شود و از ارائه جزئیات یا به زبان آوردن صریح و زننده، خودداری شود. با خواندن داستان یوسف و زلیخا، این نکته روشن میشود.
به بیانی کلی، پرهیز از بدآموزی از شاخصهای مهم داستانهای قرآنی است. بسیاری از کتابهای داستانها با وجود داشتن مطالب مفید و آموزنده، داستان به گونهای نقل شده که به طور مستقیم یا غیر مستقیم جنبه بد آموزی داشته و راههای فساد را به خواننده القا میکند. اما در قرآن که حق است و هیچ باطلی در آن راه ندارد، داستانها به گونهای نقل گردیده که هیچ بد آموزی در آن نیست.
۱۰. یک نکته جالب در داستانهای قرآنی شکسته شدن حصار زمان است. گاهی حتی یک داستان در دل داستان دیگر آورده میشود؛ در حالی که در زمانهای مختلف رخ دادهاند. این خصوصیت قرآن، باعث میشود تا انسان با دقت و موشکافی، سعی در چیدن صحیح قطعات مختلف این داستانها نماید و تمرکز بیش تری پیداکند.
۱۱. نکته زیبای دیگر در قصههای قرآن جایگاه خاص زنان و نقش تعیین کننده و محوری آنان در اغلب داستانهاست، مانند آیه ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ﴾[۱۳]، ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۱۴]. زنان در قصص قرآن به وضوح معرفی میشوند و شخصیتی مستقل دارند.
۱۲. قرآن در جاهایی که در صدد ارائه الگویی عمومی است و یا قصد دارد اندرزی فراگیر در قصههای خود مطرح کند، از کلمات عامی مانند مردی از خاندان فرعون ﴿فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[۱۵] یا زن لوط و زن نوح ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَامْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَقِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ﴾[۱۶] استفاده میکند.
۱۳. هدفمندی در نقل داستان از ویژگیهای مهم قصص قرآنی است؛ چراکه هدف قرآن از بازگو نمودن قصه و داستان، فقط نقل تاریخ و به تصویر کشیدن زندگی قهرمان اصلی داستان نیست؛ بلکه غرض اصلی این است که با نقل بخشهای عبرت آمیز از زندگی پیشینیان، آن را مایه آگاهی و چراغ هدایتی برای بشر قرار دهد تا از نکتههای آموزنده زندگی گذشتگان درس عبرت گرفته و خود را از افتادن در مسیر گمراهی نگاه دارد، و نیز یکی از عواملی را که باعث موفقیت پیشنیان قرار گرفته را بشناسد.
خود قرآن در آیه ﴿وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۷] به این هدفمندی قرآن در قصههایش اشاره دارد به این ترتیب که پس از بیان سرگذشت بنی اسرائیل، اصحاب سبت و داستان بلعم باعورا میفرماید: این مَثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند، این داستانها را بازگو کن تا شاید بیندیشند یا در آیه ﴿لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴾[۱۸] میفرماید: در سرگذشت آنان درس عبرتی برای صاحبان اندیشه است.
در راستای همین هدفمندی است که مشاهده میشود داستانهای قرآن شرح کامل و مفصل جریان نیست بلکه، در هر سورهای با توجه به هدف مورد نظر، بخشی از داستان یا شخص یا گروهی را ذکر کرده و با بیان همان بخش، نکتههای آموزنده را نیز فروگذار نکرده و از آوردن مطالبی که پیام هدایتی ندارد، خوداری شده است. از این روی، در قرآن معمولا به زمان حادثه توجهی نمیشود؛ چراکه نقشی در پیام داستان ندارد، برای نمونه در داستان اصحاب کهف، به سن آنها، محل غارو نحوه فرار آنان توجهی نشده؛ چراکه پیام هدایتی خاصی را نداشته است.
۱۴. داستانهای قرآنی با پندهای اخلاقی و مواعظ الهی همراه است به گونهای که در کنار هر قسمت از داستان، نکته زیبایی را یادآور میشود، به همین علت است که از هر داستان قرآنی، در زمینههای مختلف میتوان بهرههای زیادی برد، برای نمونه داستان آدم و حوا را میتوان مثال زد، این داستان در سورههای متعدد قرآن ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ قَالُواْ سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴾[۱۹]؛ ﴿وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ قَالَ أَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْآتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ﴾[۲۰]؛ ﴿ وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ ﴾[۲۱]؛ ﴿ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ قَالَ أَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا قَالَ أَرَأَيْتَكَ هَذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلاَّ قَلِيلاً قَالَ اذْهَبْ فَمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَإِنَّ جَهَنَّمَ جَزَاؤُكُمْ جَزَاء مَّوْفُورًا وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَرَجِلِكَ وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلاَّ غُرُورًا إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ وَكَفَى بِرَبِّكَ وَكِيلاً ﴾[۲۲]؛ ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيهَا وَلا تَعْرَى وَأَنَّكَ لا تَظْمَأُ فِيهَا وَلا تَضْحَى فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لّا يَبْلَى فَأَكَلا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلا يَضِلُّ وَلا يَشْقَى وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى﴾[۲۳] ذکر شده و در هر مورد به بعضی از زوایای زندگی حضرت آدم و حوا اشاره گردیده که حاوی بهترین نصایح اخلاقی است. نصیحتهایی که اساس اخلاق را تشکیل میدهد، همچون: توجه به دشمنی که بسیار نیرنگ باز و خطرناک است و پیوسته در کمین انسان است، آن دشمنی که از راههای مختلف و با حیلههای گوناگون، وارد میگردد؛ گاهی به پند و اندرز انسان میپردازد و گاهی با قسم او را میفریبد و زمانی نیز به طور آشکار دشمنی خود را ابراز میدارد و همچنین یادآوری ظرفیت فوقالعاده تکاملی انسان، تشویق به توبه بعد از لغزش و گناه و... است.
و یا داستان حضرت یوسف که یک سوره را به خود اختصاص داده و از بخشهای مختلفی تشکیل یافته و در هر فرازی، به انسانها پند و اندرز میدهد: در جائی انسان را متوجه شر حسودان مینماید، در جائی از نقشههای شیطانی نفس در پوشاندن بدیها سخن میراند، در فرازی انسان را از افتادن در مسیر شهوت باز میدارد و الگوی مناسبی برایش معرافی مینماید و افزون بر اینها، انسان را متوجه تدبیر الهی در به عزت رساندن افراد متقی مینماید. و یا سوره قصص که غرض اصلیش داستان پیامبری حضرت موسی است، اما دارای نکات و پندهای اخلاقی نیز میباشد، مانند: ستودن حیای زنان، تمجید کردن انابه به بارگاه الهی، تقبیح نمودن دلبستگی به دنیا، و بیان این حقیقت که کسانی به سعادت میرسند که به دنبال فساد در زمین نباشند.
۱۵. یکی دیگر از شاخصههای قصههای قرآنی این است که قوانین کلی سعادتمندی بشر را در اختیار او میگذارد. بدینسان، قرآن هر چند به بیان داستانهای جزئی و مشخصی میپردازد؛ اما آنها را به عنوان آئینهای برای انعکاس حقایق مطرح کرده و موارد جزئی را به شکلی کلی بیان میکند و میفهماند که اگر در مورد خاصی خداوند عنایتی کرده و یا در جایی عدهای را به هلاکت رسانده یک قضیه شخصی و انتقامگیری شخصی نیست تا دیگران فقط برای مطالعه و سرگرمی آن را بخوانند، بلکه برای این است که درس بگیرند و بفهمند قوانین الهی، کلی است و شامل همه افراد بشر میگردد؛ چنانکه در آیه ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۲۴] به این اصل اشاره داردکه و هنگامی که به بلوغ و قوت رسید ما حکم و علم را به وی دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش میدهیم و یا در آیه ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۵] در جریان استغاثه حضرت یونس به درگاه خداوند و قبولی توبهاش میفرماید: ما دعای او را اجابت کردیم و از آن اندوه نجاتش دادیم و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم.
پس از بیان ویژگیهای منحصر بفرد قصص قرآنی یک سؤال به ذهن میرسد و آن این است که همانگونه که داستانهای قرآنی با قصههای غیر قرآنی تفاوتهای زیادی دارد با قصههای طرح شده در تورات نیز متفاوت است؟
بد نیست، دانسته شود که وجود قصههای پیامبران در تورات و قرآن در عدهای این توهم را به وجود آورده که منبع قرآن در ذکر داستانهای پیامبران پیشین تورات میباشد، و پیامبر با کم و زیاد کردن آن داستانها، آنها را در کتابش آورده است. اما بررسی داستانهای این دو کتاب، هر ناظر منصفی را به تفاوتهای اساسی بین داستانهای مطرح شده در این دو کتاب میرساند، و این توهم را از بین میبرد. از جمله این تفاوتها این است که: قرآن در داستانهای خود مقام عزت و پاکی را از آن خدا دانسته و شرک و جهل و نقص را از خدا بدور میداند و همچنین پیامبران را انسانهای صاحب مقام بلند در پیشگاه الهی و بندگان برگزیده درگاه خداوند معرفی کرده که از هر گونه بدی دور میباشند و دستورات اخلاقی و تعلیمات پیامبران الهی را ذکر کرده و آنها را از ظلم و جهل و... به دور دانسته، و ایشان را پرچمداران توحید و متصفان به کمالات انسانی معرفی نموده است.
این در حالی است که در جاهای مختلفی از تورات فعلی (تورات تحریف شده) جهل و فرآموشی و ظلم را به خدا نسبت داده و در موارد فرآوانی پیامبران الهی را تحقیر کرده و نسبتهایی به پیامبران داده که انتساب چنین نسبتهایی به انسانهای معمولی نیز دور از انصاف است[۲۶].[۲۷]
داستانهای پیامبران
از مهمترین قصههای قرآن، قصههای پیامبران الهی است که شامل بیان دعوت اقوام توسط انبیا، معجزات آنان، موضع مخالفان آنها و سرانجامِ مؤمنان و کافران است. قصههای برخی از انبیا مانند قصه حضرت موسی(ع) و نوح(ع) بارها به صورت مشروح و چکیده بازگو شده است.
قصههای پیامبرانی همچون حضرت آدم، ابراهیم، ادریس، اسحاق، اسماعیل، اشموئیل، الیاس، الْیَسَع، ایوب، حزقیل، خضر، داود، ذوالکفل، زکریا، سلیمان، شعیب، شیث، صالح، عیسی، لوط، موسی، نوح، هارون، هود، یحیی، یعقوب، یوسف، یونس(ع) به تفصیل یا اشاره در قرآن آمده است.
در بیان قصص انبیاء و اولیاء و حکما و... فوائد بیشماری میباشد و این که بعضاً مکرراً تکرار شدهاند، تأکید بر این نکته است که این کتاب قصه و تاریخ نیست؛ بلکه کتاب سلوک الی الله و توحید و معارف میباشد و مقصود از بیان و تکرار این است که شاید در مردم تأثیر کند و موجب ازدیاد تقوا شود. و باید توجه نمود که دعوت و موعظه بیتکرار و تفنن از بلاغت خارج و در نفوس بیتأثیر میباشد. ولی در قرآن این قضایا بهطوری شیرین بیان شده و تکرار آنها بگونهای است که موجب کسالت خواننده نشود و در هر تکرار جزئیاتی نو و جدید بیان شده است.
درباره قصص انبیا کتابهایی تألیف شده است که به برخی از آنها اشاره میشود:
قصصالأنبیاء طبری؛ قصصالأنبیاء ابنکثیر، و نیز به همین نام، کتابهای کمال مصطفی شاکر، عبدالوهاب نجار، عبدالودود امین و قطبالدین راوندی؛ کتاب قصصالأنبیاء؛ أحداثها و عِبَرُها تألیف محمد الفقّیّ.
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ «به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است؛ (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست میشمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است» سوره یوسف، آیه ۱۱۱.
- ↑ «آنگاه یکی از آن دو که با شرم گام برمیداشت نزد او آمد، گفت: پدرم تو را فرا میخواند تا مزد آبی را که برای ما (به گوسفندان) دادی به تو بپردازد و چون (موسی) نزد او آمد و داستان (خود) را برای او بازگفت، (شعیب) گفت: مهراس که از گروه ستمکاران رهایی یافتی» سوره قصص، آیه ۲۵.
- ↑ «ما با این قرآن که به تو وحی کردهایم، به بهترین (شیوه) داستانسرایی برای تو داستان میگوییم و بیگمان تو پیش از آن از ناآگاهان بودی» سوره یوسف، آیه ۳.
- ↑ ابو زهره، محمد، معجزه بزرگ، پژوهشی درعلوم قرآن، صفحه (۱۹۷-۲۷۱)؛ خرمشاهی، بهاء الدین، قرآن پژوهی(هفتاد بحث و تحقیق قرآنی)، صفحه (۵۲-۵۵) حکیم، محمد باقر، علوم القرآن، صفحه (۳۵۳-۴۳۶)؛ قرشی بنابی، علی اکبر، قاموس قرآن، جلد۶، صفحه ۱۱
- ↑ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص۳۸۲۰.
- ↑ معرفت، محمد هادی، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، جلد۲، صفحه ۱۷۶۳؛ خرمشاهی، بهاء الدین، قرآن پژوهی(هفتاد بحث و تحقیق قرآنی)، صفحه (۵۴-۵۵).
- ↑ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص۲۱۶۷.
- ↑ «و آیا داستان موسی را شنیدهای؟» سوره طه، آیه ۹.
- ↑ «و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰.
- ↑ «و بیگمان شما را در زمین توانمند گرداندیم و در آن برایتان توشهها نهادیم؛ اندک سپاس میگزارید. و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهرهنگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود.(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای. فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی! گفت: به من تا روزی که (همه) برانگیخته میشوند مهلت ده! فرمود: تو از مهلتیافتگانی. گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان مینشینم. آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت. فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت. و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد. پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاههایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید» سوره اعراف، آیه ۱۰-۲۰.
- ↑ «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
- ↑ «خداوند برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زد که زیر سرپرستی دو بنده شایسته از بندگان ما بودند و به آن دو، خیانت ورزیدند اما آن دو (پیامبر) در برابر (عذاب) خداوند برای آنان سودی نداشتند و (به آنان) گفته شد که با (دیگر) واردشوندگان به آتش (دوزخ) درآیید» سوره تحریم، آیه ۱۰.
- ↑ «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانهای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.
- ↑ «و چون خود و هر که با توست، بر کشتی برنشستید، بگو: سپاس ویژه خداوند است که ما را از ستمگران رهانید» سوره مؤمنون، آیه ۲۸.
- ↑ «خداوند برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زد که زیر سرپرستی دو بنده شایسته از بندگان ما بودند و به آن دو، خیانت ورزیدند اما آن دو (پیامبر) در برابر (عذاب) خداوند برای آنان سودی نداشتند و (به آنان) گفته شد که با (دیگر) واردشوندگان به آتش (دوزخ) درآیید» سوره تحریم، آیه ۱۰.
- ↑ «و اگر میخواستیم (جایگاه) او را با آن آیات فرا میبردیم اما او به دنیا گرایید و از هوای نفس خود پیروی کرد؛ از این رو داستان او چون داستان سگ است که اگر به او بتازی لهله میزند و اگر او را وانهی (باز) لهله میزند؛ این داستان گروهی است که آیات ما را دروغ شمردند پس این داستان را باز گوی باشد که آنان بیندیشند» سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
- ↑ «به راستی در داستان آنان برای خردمندان پندی (نهفته) است؛ (قرآن) گفتاری بربافته نیست بلکه کتاب پیش از خویش را راست میشمرد و روشنگر همه چیز و رهنمود و بخشایشی برای گروه مؤمنان است» سوره یوسف، آیه ۱۱۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی میستاییم و تو را پاک میشمریم ؛ فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید. و همه نامها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست میگویید نامهای اینان را به من بگویید. گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموختهای، نداریم، بیگمان تویی که دانای فرزانهای. فرمود: ای آدم! آنان را از نامهای اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نامهای اینان آگاهانید فرمود:آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه آشکار میکنید و پوشیده میداشتید آگاهم؟ و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد. و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمتهای) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید. شیطان، آنان را از آن فرو لغزاند و از جایی که بودند بیرون راند و ما گفتیم: فرود آیید دشمن یکدیگر! و در زمین تا روزگاری، آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. آنگاه آدم از پروردگارش کلماتی فرا گرفت و (پروردگار) از او در گذشت که او بسیار توبهپذیر بخشاینده است. گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند. و آنان که کافر شدند و نشانههای ما را دروغ شمردند دمساز آتشاند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۳۰-۳۹.
- ↑ «و بیگمان شما را در زمین توانمند گرداندیم و در آن برایتان توشهها نهادیم؛ اندک سپاس میگزارید. و به راستی شما را آفریدیم و شما را چهرهنگاری کردیم سپس به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید! همه فروتنی کردند جز ابلیس که از فروتنان نبود. (خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟ گفت:من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریدهای. فرمود: از آن (جایگاه که داری) فرود آی، تو را نرسد که در آن خود را بزرگ بینی، بیرون رو که تو از خرد پایگانی! گفت: به من تا روزی که (همه) برانگیخته میشوند مهلت ده! فرمود: تو از مهلتیافتگانی. گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان مینشینم. آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت. فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت. و ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گزینید و از هر جا خواهید بخورید و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد. پس شیطان آن دو را به وسوسه افکند تا از شرمگاههایشان آنچه را بر آن دو پوشیده بود بر آنها آشکار سازد و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشت مگر بدین رو که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانگان گردید. و برای آن دو سوگند خورد که من از خیرخواهان شمایم. پس آنان را با فریب فرو لغزاند ؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاههایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگهای بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟ گفتند: پروردگارا! ما به خویش ستم کردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما نبخشایی بیگمان از زیانکاران خواهیم بود. فرمود: فرود آیید! برخی دشمن برخی دیگر و در زمین تا روزگاری آرامشگاه و برخورداری خواهید داشت. فرمود: در آن زندگی میکنید و در آن میمیرید و از آن بیرون آورده میشوید» سوره اعراف، آیه ۱۰-۲۵.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر آنم بشری از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، بیافرینم؛ پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید! آنگاه همه فرشتگان، همگان فروتنی کردند؛ جز ابلیس که از بودن با فروتنان خودداری ورزید. فرمود: ای ابلیس! تو را چه میشود که با فروتنان نیستی؟ گفت: سر آن ندارم که برای بشری فروتنی کنم که او را از گلی خشک برآمده از لایی بویناک آفریدهای. فرمود: پس از آن (بهشت) بیرون رو که تو راندهای؛ و تا روز پاداش و کیفر بر تو نفرین باد! گفت: پروردگارا! پس تا روزی که (همگان) برانگیخته میشوند، مرا مهلت ده! فرمود: اینک تو از مهلت یافتگانی! تا روز آن هنگام معیّن. گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدیها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد. بجز از میان آنان بندگان نابت را. فرمود: این راهی است راست، بر عهده من. بیگمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند. و به یقین دوزخ وعدهگاه همه آنان است. که هفت دروازه دارد و هر دروازه از آن را بخشی جداست» سوره حجر، آیه ۲۸-۴۴.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که با فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید و فروتنی کردند جز ابلیس که گفت: آیا برای کسی فروتنی کنم که از گل آفریدهای؟ گفت: به من بگو آیا این است آن کس که بر من برتر داشتی؟ سوگند (میخورم) که اگر تا روز رستخیز مهلتم دهی، بیگمان بر زادگان او- جز اندکی- لجام خواهم نهاد. فرمود: برو که از آنان هر که از تو پیروی کند بیگمان دوزخ کیفر شماست، کیفری تمام (و کامل). و هر یک از آنان را که بتوانی با آوای خویش بلغزان و با سوارگان و پیادگان خویش بر آنان بتاز و در داراییها و فرزندان آنان شریک شو و به آنها وعده بده! و شیطان جز وعده فریبنده به آنان نخواهد داد. تو بر بندگان من چیرگی نداری و پروردگارت (آنان را) کارساز ، بس» سوره اسراء، آیه ۶۱-۶۵.
- ↑ «و ما از پیش به آدم سفارش کردیم اما او از یاد برد و در وی عزمی نیافتیم. و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید (همگان) فروتنی کردند جز ابلیس که سر باز زد. گفتیم: ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و دشمن همسر توست، مبادا شما را از بهشت بیرون براند که در سختی افتی. بیگمان برای تو (مقرّر) است که در آنجا گرسنه نشوی و برهنه نمانی. و اینکه در آنجا تشنه نشوی و آفتابزده نگردی. اما شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم! میخواهی تو را به درخت جاودانگی و (آن) فرمانروایی که فرسوده نمیشود راهبر شوم. آنگاه، (هر دو) از آن خوردند و شرمگاههاشان بر آنان نمایان شد و آغاز کردند به نهادن برگ (درختان) بهشت بر خودشان و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد. سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد. فرمود: هر دو با هم از آن (بهشت فرازین) فرود آیید- (که) برخی دشمن برخی دیگر (خواهید بود)- آنگاه چون از من رهنمودی به شما رسد، هر که از رهنمود من پیروی کند نه گمراه میگردد و نه در رنج میافتد. و هر که از یادکرد من روی برتابد بیگمان او را زیستنی تنگ خواهد بود و روز رستخیز وی را نابینا بر خواهیم انگیخت. میگوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا برانگیختی در حالی که من بینا بودم؟» سوره طه، آیه ۱۱۵-۱۲۵.
- ↑ «و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش میدهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.
- ↑ «آنگاه او را پاسخ گفتیم و او را از اندوه رهاندیم و بدینگونه مؤمنان را میرهانیم» سوره انبیاء، آیه ۸۸.
- ↑ خرمشاهی، بهاء الدین، دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، جلد۲، صفحه (۱۷۶۶-۱۷۶۸)و۱۷۶۳.
- ↑ فرهنگ نامه علوم قرآنی، ج۱، ص۲۱۹۹.
- ↑ خرمشاهی، بهاء الدین، دانش نامه قرآن وقرآن پژوهی،جلد۲،صفحه (۱۷۵۹-۱۷۶۳)؛ ابو زهره، محمد،معجزه بزرگ ,پژوهشی درعلوم قرآن،صفحه (۱۹۷-۲۶۵)؛ قطب راوندی، سعید بن هبة الله، قصص الانبیاء،جلد۱،صفحه ۳۵؛ جزایری، نعمت الله بن عبدالله، قصص الانبیاء،صفحه ۳؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن،جلد۱،صفحه ۸۳.