ضرورت شناخت امام

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۸ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۱۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.




اثبات نظریه انتصاب شیعه

یکم: رویکرد نقلی اشاره شد که آیات و روایات مختلف، متعدد و بعضاً متواتری بر امامت حضرت علی(ع) دلالت می‌‌‌کند که آن خود نظریه انتصابی بودن امامت را اثبات و تأیید می‌‌‌کند. افزون بر این نصوص - که در جای خود خواهد آمد - پیامبر اسلام(ص) بعضاً نیز به انتصابی بودن اصل حکومت بعد از رحلت خویش تصریح می‌‌‌کند که تعیین کننده آن خداوند می‌‌‌باشد. چنان‌‌که در صدر اسلام قبیله‌‌ای به نام بنی‌‌عامر اسلام خود را به این شرط منوط نموده‌‌اند که بعد از رحلت پیامبر(ص) آنان در حکومت سهمی‌ داشته باشند. حضرت ضمن پاسخ منفی دلیل آن را نه عدم پذیرش مردم یا سران قبایل بلکه تعلق مشروعیت آن به خداوند ذکر فرموده‌‌اند که تعیین حکومت و خلافت بعد از من تنها در صلاحیت خداوند است" الامر إلى‏ اللّه‏ يضعه‏ حيث‏ يشاءِ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"[۸].

رویکرد تحلیلی و عقلی

  • رویکرد دیگری که برای تحلیل مسئله رهبری و جانشینی پیامبر(ص) قابل فرض و بررسی است: تحلیل عقلی و اجتماعی است که با در نظر گرفتن شرایط آن عصر امکان‌‌پذیر است که در ذیل به آن می‌‌‌پردازیم.

پیامبر(ص) بر سر سه گزینه

  • پیامبر اسلام(ص) در پرتو مجاهدت‌‌ها و کوشش‌‌های بیست‌‌وسه‌‌ ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس اسلام و حکومت دینی به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیب‌‌ها و آفت‌‌ها نیازمند بود که عمر کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این در حالی بود که خطر دشمن خارجی روم و ایران باستان، خطر داخلی "منافقان"، اسلام را تهدید می‌‌‌کرد. حال این سؤال مطرح است که پیامبر اسلام(ص) آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل اسلام و حکومت آن" چاره‌‌ای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟
  • سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است [۱۱]

۱. موضع سلبی و سکوت: حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره حاکم و خلیفه بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و شورایی را تعیین ننموده است. سستی این نظریه در ادله و شواهد لزوم نصب در صفحات بعد روشن می‌‌‌شود. ۲. سپردن امور به مردم در قالب شورا: فرض دوم این است که پیامبر(ص) دارای موضع ایجابی بوده است و برای دین و حاکمیت دینی فکر و راهکاری اندیشیده است و آن تعیین شورا یا نخبگانی یا بیعت برای اداره کشور است.

  • این نظریه هر چند اشکالات نظریه پیشین را ندارد، امّا خود آن دارای اشکالاتی است که اشاره می‌‌‌شود:
  1. چه‌‌بسا تعیین فرد در شورایی به دلیل اغراض و امیال اعضای شورا چالش زا باشد و خود آتش اختلاف را شعله‌‌ور کند.
  2. به دلیل عدم عصمت اعضای شورا ممکن است به‌جای ضوابط و ملاک‌‌های حقیقی روابط حاکم گردد، چنان‌‌که محصول شورای شش‌نفره منصوب خلیفه دوم چنین شد و با وجود علی(ع) شخص دیگری یعنی «عثمان» انتخاب شد.
  3. نکته سوم این‌‌که هیچ مدرک معتبر و غیر معتبری از وجود شورایی جهت تعیین امام و خلیفه توسط پیامبر خبر نمی‌‌‌دهد. پس فرض سوم هیچ طرفداری از اهل سنت هم ندارد

۳. تعیین و نصب شخص اصلح: فرض سوم این است که پیامبر(ص) با توجّه به شناختی که از اصحاب خود داشته است مناسب‌‌ترین آنان از هر جهت و حیثی را که برای اداره دو نهال نوپای اسلام و حکومت دینی نصب فرموده است. این نظریه مورد اختیار شیعه است که نخست به اثبات و ضرورت نظریه انتصاب می‌‌‌پردازیم، آن‌‌گاه درباره مصداق آن بحث خواهیم کرد.

ادله و شواهد لزوم نصب

  • اینک به تقریر نظریه ضرورت نصب و اثبات آن با ادله و شواهد مختلف می‌‌‌پردازیم.

خطرات داخلی و خارجی صدر اسلام

نصب عامل حفظ وحدت و جلوگیری از اختلافات قومی‌

علم به شخص اصلح و لزوم معرفی و نصب آن

  • گفته شد که پیامبر(ص) هم از کانال عادی و هم کانال وحی به فرد شایسته و اصلح از همه جهات برای تصدی مرجعیت دینی و سیاسی علم و آگاهی داشت، اگر با این فرض حضرت فرد مزبور را به این مقام نصب ننماید، نه تنها امت خویش را از رهبری دینی و سیاسی فرد اصلح محروم نموده است، بلکه به نوعی با روی کار آمدن شخص غیر اصلح و چه‌‌بسا شخص ناکارآمد به آسیب‌‌پذیری دو نهال نوپای خود نیز کمک نموده است.
  • چنین فرضی از پیامبر حکیم و دلسوز به دین و امت بعید و بلکه محال است. به تقریر دیگر، عقل به تقدیم فاضل بر مفضول و ترجیح اصلح بر صالح حکم می‌‌‌کند و این حکم عقل نیز مورد تأیید قرآن کریم است:﴿﴿قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ[۱۳].
  • بر این اساس پیامبر اسلام(ص) نیز خود به عنوان یکی از عقلا بلکه عقل کل بر حکم فوق مطلع بوده و می‌‌‌بایست عمل نیز بنماید و لازمه عمل آن تعیین فرد اصلح و شایسته است وگرنه مخالفت با حکم عقل لازم می‌‌‌آید که از شأن و منزلت آن حضرت بعید می‌‌‌باشد.

اعتبار عصمت امام مقتضی نصب

نصب لازمه دین خاتم و جاودان

  • آیین و شرایع پیامبران پیشین موقتی بود، به این صورت که آیین و برنامه آنان بعد از مدتی با ظهور پیامبر دیگر نسخ می‌‌‌شد. در این صورت وجود جانشین در همه عرصه‌‌ها خیلی هم ضروری نبود، امّا آیین اسلام آیین جاودان، جهانی و خاتم است که بعد از آن هیچ پیامبری ظهور نخواهد کرد. چنین آیینی برای حفظ موقعیت خود در جهان و جلوگیری از خطر انحراف، بدعت و تحریف، به جانشینی در حد دین خاتم و جهانی لازم دارد.

تعیین جانشین رویه پیامبران پیشین

تعیین جانشین و وصی سفارش قرآن

  • قرآن کریم مسلمانان را موقع مرگ به نوشتن وصیت سفارش و امر می‌‌‌کند:﴿﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ[۱۵]
  • قرآن کریم که به وصیت در امور جزئی و خانوادگی این همه اهمیت می‌‌‌دهد و تأکید می‌‌‌کند و مسلمانان نیز خود را متعهد به آن می‌‌‌دانند چگونه ممکن است که درباره یک مسئله مهم و کلیدی یعنی تعیین جانشینی دینی و سیاسی برای پیامبر(ص) هیچ سخنی نگفته باشد و پیامبر نیز بدون وصیت از کنار آن بگذرد؟ آیا این نسبت طعن و زیر سؤال بردن شخصیت پیامبر نیست که آن حضرت برخلاف آیه مزبور هیچ وصیتی درباره امت خود نکرده است؟ [۱۶].

تعیین جانشین مبنا و رویه پیامبر در اداره کشور

  • نگاهی به تاریخ حکومت‌‌داری پیامبر اعظم(ص) نشان می‌‌‌دهد آن حضرت در سفرهای مختلفی مانند شرکت در جبهه‌‌های جنگ که از پایتخت حکومت خویش یعنی مدینه خارج می‌‌‌شد جانشین خود را تعیین می‌‌‌کرد تا در غیاب حضرت، امور اداری، سیاسی و حکومتی تعطیل نماند. حضرت علی(ع)، این مکتوم و معاذ از شمار صحابه‌‌ای هستند که در غیاب پیامبر(ص) جانشین آن حضرت شدند.
  • حال این سؤال پیش می‌‌‌آید پیغمبری که به مسائل حکومت این همه توجّه و عنایت دارد، چگونه ممکن است از تعیین جانشین خود بعد از رحلت چشم‌‌پوشی کند؟ [۱۷] در حالی که خطر و آسیب آنبه مراتب بیشتر است، که به بعضی اشاره شد.

لازمه عدم نص، برتری دو خلیفه اول بر پیامبر(ص) ‌

کشف نه نصب

اشکالات فقهی و حقوقی نظریه رقیب "انتخاب"

مصداق نصب؟

  1. ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۲.
  2. «كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است» کافی، ج۱، ص ۳۷۶؛ این‌که مراد از مرگ جاهلیت چیست، دو معنا محتمل است: الف. کفر و شرک ب. ظلالت و گمراهی. هر دو معنا در روایات آمده است؛ کافی، ج۱، باب من مات و لیس له امام، ص ۳۷۶؛ مجلسی، مراه العقول، ج۴، ص:۲۰.
  3. «هر كس بدون امام بميرد به مرگ جاهليت مرده است» صحیح ابن‌حیان، ج10، ص 434؛ مسند احمد، ج4، ص 96 (16876) ؛ المعجم الکبیر؛ ج 19، ص 388 (910) ؛ شرح المقاصد، ج2، ص 275، از این منابع سستی ادعای دکتر النتشار در کتاب خود نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج6، ص 217 مبنی بر انکار حدیث مزبور در منابع اهل سنت ظاهر می‌‌شود. برای اطلاع از صدها مورد از این روایت به نرم‌افزار المکتبه الإسلامیة الکبری الشامله محصول عربستان جستجوی واژه «میته الجاهلیه» رجوع شود.
  4. ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
  5. ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
  6. ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۳.
  7. ر.ک. قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص ۵۴.
  8. تاریخ طبری، ج2، ص 84؛ سیره ابن‌هشام، ج2، ص 55؛ سیره حلبی، ج2، ص 3.
  9. سیره ابن¬کثیر، ج2، ص 159.
  10. سیره ابن¬کثیر، ج2، ص114.
  11. ر.ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص 13 به بعد.
  12. «الأستخلاف بالنص أصوب فان ذلک لایؤدی الی التشعب و التشاغب و الأختلاف»، (بوعلی سینا، الهیات شفا، ص 451).
  13. بگو آیا از شریکانتان کسی هست که به سوی «حق» رهنمون باشد؟ بگو خداوند به «حق» رهنماست؛ آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟؛ سوره یونس، آیه: ۳۵.
  14. ر.ک: کشف المراد، ص 495؛ الشافی فی الأمامه، ج 2، ص 5.
  15. بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران؛ سوره بقره، آیه: 180.
  16. ر. ک فضل بن شاذات، الأیضاح، ص 105.
  17. ر.ک: کشف¬المراد، ص 496.
  18. «من عمر بن خطّاب را جانشين خود در ميان شما مى‌سازم پس گوش به فرمانش باشيد و از وى اطاعت كنيد» تاریخ مدینة دمشق، ج18، ص310، تاریخ طبری، ج2، ص591، حوادث سال 13.
  19. توضیح اینکه این ابی الحدید بعداز این کلام باز اشکال می‌‌کند که ظاهر خطبه فوق استدلال حضرت از طریق اولویت ونه نص است. ابوجعفر در پاسخ می‌‌گوید چون این خطبه در جواب سائلی است که می‌‌پرسد که بااینکه تو از دیگران به حکوت و پیامبر نزدیک و اولی بودی چرا از حکومت کنار گذاشتند؟ به این دلیل حضرت جواب مناسب سائل راداد. افزون بر جواب ابوجعفر ما در متن کتاب به صورت متعدد به احتجاج های حضرت به اصل نصب اشاره خواهیم کرد.
  20. شرح نهج البلاغه، ج9، صص248، و250.