ولایت در حدیث
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ولایت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
از دیگر واژگان همسو با مفهوم اولی الامر، واژه “ولی” است. پیشتر و به هنگام بحث از مفهوم ولی در قرآن کریم، به ویژگیهای این مفهوم در لغت و قرآن اشاره کردیم. این واژه در متون روایی شیعه و اهل سنت، بارها بر امیر المؤمنین(ع) و دیگر امامان شیعه اطلاق شده است؛ به گونهای که احادیثی با این مضمون، مجموعهای متواتر از روایات را تشکیل داده است. روایت معروف نبوی «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي»، که خطاب به امیر المؤمنین(ع) بیان شده است و میتوان آن را حدیث ولایت نامید، با طرق مختلف در منابع متعدد شیعه و اهل سنت به چشم میخورد[۱]. بر اساس برخی نقلها، عمران بن حصین نقل میکند که روزی رسول گرامی اسلام(ص) گروهی از مسلمانان را به فرماندهی امیر المؤمنین(ع) به سریهای فرستاد. چهار تن از مسلمانان که گویا از چگونگی تقسیم غنایم به وسیله امام علی(ع) ناراحت شده بودند، با یکدیگر همپیمان شدند که پس از بازگشت به مدینه نزد رسول الله(ص) بروند و از امیر المؤمنین(ع) شکایت کنند. آنگاه که اینان به مدینه برگشتند و شکایت خود را به رسول الله(ص) اعلام کردند، حضرت(ص) غضبناک شدند و دستور دادن که امیر المؤمنین(ع) را بیاورند؛ آنگاه فرمودند: «إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي»[۲]؛ “همانا علی(ع) از من است و من از اویم و او ولی هر مؤمنی، پس از من است”. بر اساس نقلی دیگر، ابن عباس نقل میکند: آنگاه که پیامبر خدا(ص) را در مدینه جانشین خود ساختند و فرمودند: «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»[۳]. بریدة بن صاحب نیز در نقلی دیگر از رسول الله(ص) نقل میکند که فرمود: «فَإِنَّهُ [عَلِيّ(ع)] مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي»[۴]. در متون روایی شیعی نیز این روایت از طرق مختلف نقل شده است[۵]؛ چنانکه روشن است، کثرت طرق نقل حدیث ولایت در منابع شیعی و اهل سنت، به حدی است که هر محقق منصفی را از دقتهای سند شناسانه بینیاز میکند[۶]. افزون بر آن، مضمون حدیث ولایت، به گونهای دیگر نیز در متون تاریخی و حدیثی به چشم میخورد؛ چنانکه ابو سعید خدری از حضرت رسول(ص) نقل کرده است که فرمودند: «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ»[۷]. اینک لازم است، اولاً به لحاط معناشناختی به حدیث ولایت توجه شود، و ثانیاً کاربرد واژه ولی برای دیگر امامان نیز واکاوی گردد. پیشتر و به هنگام بحث از مفهوم ولی در قرآن کریم، معنای لغوی آن بررسی شد و به این نتیجه رسیدیم که این واژه معانی متعددی دارد که ناصر، سرپرست و دوست از جمله آنهایند و تعیین یکی از آنها، نیازمند قرینه است.
به نظر میرسد، چنانکه برخی محققان اشاره کردهاند[۸]، آنچه در حدیث ولایت موجب تعیین یکی از معانی از میان سایرین میشود و باید به آن توجه کرد، واژه «بَعْدِي» است. روشن است که بهکارگیری این واژه نمیتواند بدون دلیل و حکمت باشد. دقت در واژه یاد شده روشن میسازد که اولاً، بر اساس ظاهر آن، مقام ولایت در زمان حیات حضرت رسول(ص) از آن خود ایشان بوده و پس از آن، به امیر المؤمنین(ع) منتقل شده است؛ ثانیاً، امیر المؤمنین(ع) این منصب را- به هر گونه تفسیر و معنا شود - در زمان حیات حضرت رسول(ص) نداشته است و پس از ایشان، به آن مقام رسیده است؛ ثالثاً، روشن است که نمیتوان گفت امیر المؤمنین(ع) در زمان حیات پیامبر اسلام(ص) دوست و ناصر مؤمنین نبوده و تنها پس از وفات ایشان دوست و ناصر ایشان گشته است. افزون بر آن، مقام دوستی و نصرت مؤمنان، مقامی نیست که اعطایی یا انتصابی باشد، بلکه هر انسانی میتواند دوست و ناصر دیگران باشد. بنابراین معانی نصرت و دوستی نمیتواند مد نظر پیامبر اسلام(ص) باشد؛ رابعاً، سرپرستی امور جامعه و مؤمنان، که یکی از معانی واژه ولی است، آن چیزی است که قابلیت انتقال به غیر را دارد. بنابراین از میان معانی یاد شده برای واژه ولی، معنای سرپرستی، با انتفای سایر معانی، متعین خواهد شد. اینک که معنای واژه ولی در حدیث ولایت روشن شد، نوبت به تعیین گسترده و قلمرو ولایت میرسد؛ به دیگر بیان، باید دانست امیر المؤمنین(ع) سرپرست مؤمنان در کدام امر است؟
به نظر میرسد، حضرت رسول(ص) در فرموده خود، همان ولایتی که خود داراست به امیر المؤمنین(ع) منتقل کرده است. با ادلّه متعدد قرآنی که در بخشهای پیشین از آنها سخن به میان آمد، ثابت شد که پیامر گرامی اسلام(ص) هم در امور تکوینی، هم در امور تشریعی و هم در امور سیاسی، سرپرست جامعه اسلامی است؛ از اینرو، از حدیث ولایت، سرپرستی و ولایت با همین گستره و قلمرو، برای امام علی(ع) نیز ثابت میشود. اما راجع به چگونگی صدق این مفهوم بر دیگر امامان(ع) و ثبوت صدق آن در روایات، باید گفت که در برخی احادیث، این مفهوم بر امامان(ع) تطبیق داده شده است؛ چنانکه حسین بن ابی العلاء در روایتی معتبر از امام صادق(ع) سؤال کرد که آیا اطاعت از اوصیا لازم است؟ امام(ع) فرمود: آری، آنها کسانیاند که خداوند دربارهشان فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۹]؛ و آنها کسانیاند که خداوند راجع به آنها فرمود: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۰][۱۱]. امام صادق(ع) در بیان خود، مفهوم ولی الله را برای تمام امامان به کار میبرد. همچنین امام هادی(ع) نیز در زیارت جامعه کبیره که راجع به تمام امامان است، میفرماید: «يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً...»[۱۲].
در برخی دیگر از روایات یا زیارتنامهها نیز، اگرچه به سند معتبر نقل نشدهاند، این مفهوم بر امامان(ع) تطبیق داده شده است؛ برای نمونه، امام رضا(ع) به شیعیان خود آموزش دادند که وقتی به زیارت قبر امام کاظم(ع) رفتند، با این کلمات آن حضرت را زیارت کنند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ...»[۱۳]. در زیارت امام رضا، امام هادی و امام عسکری(ع) نیز همین عبارات تکرار شده است[۱۴]. از نکاتی که در این باره باید به آن توجه کرد، صفات و شئون ولی الله در روایات است. انتصابی بودن ولی الله یکی از آن ویژگیهاست که بارها تکرار شده است. حدیث ولایت، از آنجا که حضرت رسول(ص) در آن به معرفی امیر المؤمنین(ع) اقدام کرده است، خود به نوعی بیانگر این معناست؛ افزون بر آن، امیر المؤمنین(ع) در روایتی که به سند معتبر از ایشان نقل شده است، خطاب به مردم فرمود: ای امتی که پس از پیامبرتان سرگردان شدید! اگر آنکه را که خدا مقدم کرده بود، مقدم میکردید و آنکه را که خدا مؤخر کرده بود، مؤخّر میکردید و ولایت و وراثت را در همان جایی که خداوند قرار داده بود، قرار میدادید...[۱۵]. همچنین، بر اساس همین روایت معتبر، مردم کسانی را برای امر خلافت یا همان حاکمیت سیاسی پذیرفتند که خداوند آنها را به ولایت منصوب نکرده بود؛ از اینرو، میتوان گفت ولایت سیاسی نیز یکی از شئون ولی خداست.
افزون بر روایت مزبور، در روایات دیگری نیز این مسئله بیان شده است؛ چنانکه رسول گرامی اسلام(ص) به حضرت صدیقه طاهره(س) فرمودند: “ای فاطمه... خداوند تبارک و تعالی... از میان بندگانش مرا برگزید و پیامبر قرار داد؛ سپس... همسر تو را برگزید و به من وحی کرد که تو را به تزویج او درآورم و او را ولی و وزیر قرار دهم:..”[۱۶]. همچنین چهار تن از بزرگان زمان حضرت رسول(ص) یعنی ابو الهیتم بن تیهان، ابو ایوب، عمار و خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین گواهی دادند که ایشان امیر المؤمنین(ع) را کنار خود نشاندند و در یکی از بیانات عمومی خود، خطاب به مردم فرمودند: “ای مردم! خداوند مرا فرمان داده تا برای شما پیشوایی را منصوب کنم که وصی من میان شما باشد... و کسی که خداوند متعال در کتاب خود اطاعت او را واجب ساخت و شما را به ولایت او فرمان داده است...[۱۷].
در روایت دیگری نیز که به سند معتبر نقل شده است، امام علی(ع) راجع به نقش ولی در جامعه و علم وی فرمودند: “[در صورت مقدم کردن ولی] هیچگاه... دو نفر در حکم خدا اختلاف نمیکردند و امت در چیزی از امر خدا به نزاع نمیافتادند و علم به قرآن، از جانب خدا نزد ماست”[۱۸]. بر اساس این روایت معتبر و روایات معتبر پیشین، ولی ولایت سیاسی بر جامعه دارد؛ همچنین او مرجعیت دینی جامعه را نیز داراست که وظیفهاش همان رفع اختلافات دینی مردم است؛ ضمن آنکه علم او به کتاب الله و احکام دینی، علمی الهی و خطاناپذیر است[۱۹].
منابع
پانویس
- ↑ برای آشنایی با منابع اهل سنت که حدیث ولایت را نقل کردهاند، ر.ک: سید علی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۱۸-۲۰.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۷-۴۳۸؛ سلیمان بن داود الطیالسی، المسند، ص۳۶۰. براساس برخی نقلها، رسول گرامی اسلام(ص) پیش از بیان حدیث ولایت فرمودند: «مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ؟» «از علی(ع) چه میخواهید؟» محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۶-۲۹۷؛ احمد بن علی التمیمی، مسند ابویعلی موصلی، ج۱، ص۲۹۳؛ موفق به احمد خوارزمی، المناقب،ص ۱۵۳؛ ابن حجر هیتمی مکری، الصواعق المحرقة، ص۱۲۴؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنزل اعمال، ج۱۳، ص۱۴۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۱ و ج۱۱، ص۱۷.
- ↑ محمد بن محمد الحاکم النیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۳-۱۳۴؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب. ص۱۵۶-۱۵۷؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۵۵۹، ۶۰۷-۶۰۸ و ج۱۳، ص۱۰۴؛ یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۱؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۴؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۳۸؛ ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۰.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۵۲؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۸.
- ↑ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۰، ۷۵ و ۸۳؛ شیخ صدوق، الامالی ص۲؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۳۵۱ و ۵۶۱.
- ↑ جای شگفتی است که با وجود نقل این روایت در بسیاری از متون روایی اهل سنت، ابن تیمیه که دشمنی او با شیعه انکارناپذیر است، راجع به حدیث ولایت مینویسد: أَنَّ هَذَا كَذِبٌ مَوْضُوعٌ لَمْ يَرْوِهِ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ فِي كِتَابٍ يُعْتَمَدُ عَلَيْهِ لَا الصِّحَاحِ، وَلَا السُّنَنِ، وَلَا الْمَسَانِدِ الْمَقْبُولَةِ. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۱۶۲. با توجه به آنچه که در بحث سندی گذشت، حدیث ولایت در مسند احمد، مسند طیالسی، مسند ابویعلی موصلی، سنن ترمذی، مستدرک حاکم نیسابوری و... نقل شده است.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۶؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۱، ص۳۶۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۰۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۲۹.
- ↑ سیدعلی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۴۴.
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۹.
- ↑ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۷۸؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۰۱.
- ↑ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۱۲ و ۳۱۴؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص۶۰۴ و ۶۰۷.
- ↑ «يَا أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا لَوْ كُنْتُمْ قَدَّمْتُمْ مَنْ قَدَّمَ اللَّهُ وَ أَخَّرْتُمْ مَنْ أَخَّرَ اللَّهُ وَ جَعَلْتُمُ الْوِلَايَةَ وَ الْوِرَاثَةَ حَيْثُ جَعَلَهَا اللَّهُ... لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا وَ عِنْدَنَا عِلْمُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۸؛ و نیز ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الامالی، ص۲۸۶.
- ↑ «يَا فَاطِمَةُ... أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى... فَاخْتَارَنِي مِنْ خَلْقِهِ فَجَعَلَنِي نَبِيّاً ثُمَّ... فَاخْتَارَ مِنْهَا زَوْجَكِ وَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُزَوِّجَكِ إِيَّاهُ وَ أَتَّخِذَهُ وَلِيّاً وَ وَزِيراً...». شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۶۳. شایان ذکر است که اگرچه این روایت سند محکمی ندارد، به دلیل وجود و تأیید محتوای آن در دیگر روایات، دست کم میتواند برای تأیید مدعا به کار آید.
- ↑ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَاماً يَكُونُ وَصِيِّي فِيكُمْ... وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ». محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۱. گفتنی است، بنابر نقل شیخ صدوق، کسانی که به سخن حضرت رسول(ص) شهادت دادند، براء بن عازب، زید بن ارقم، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار بودند. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ «...وَ لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَنَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۸. گفتنی است، این مضمون در روایت دیگری از امام علی(ع) نیز نقل شده است.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۵۳.