مقدمه

آزادی گاهی مقابل جبر است و مقصود از آن اینکه انسان فاعلی آزاد و مختار است و کس یا شیئی او را مجبور به اعمالش نمی‌کند؛ به عبارت دیگر، انسان از جهت خلقت و تکوین، موجودی آزاد است[۱].

این تعریف از آزادی، "آزادی تکوینی" یا "آزادی فلسفی - کلامی" است که در فلسفه و کلام به کار می‌رود؛ اما در این که آیا انسان حقیقتاً فاعل آزاد و مختار است، بین فلاسفه و متکلمان اختلاف نظر وجود دارد و در سده‌های اخیر از موضوعات پیچیده و جنجالی در غرب بوده است، به طوری که عالمان تجربی مانند فیزیک‌دانان و روان‌شناسان را نیز به چالش فراخوانده است»[۲]

آزادی تکوینی

در آزادی تکوینی که به آن آزادی فلسفی نیز می‌گویند، بحث از آزادبودن آدمی در اصل خلقت و آفرینش است. آزادی تکوینی به این معناست که انسان در انجام هیچ کاری بی‌اختیار و ناچار نیست؛ انتخاب راه و عقیده، اجبارپذیر نیست[۳] و اینکه نوع انسان، بنده هیچ کس غیر از خداوند نیست، انسان در سرشت و بنیادش، آزاد آفریده شده است، انسان در فطرت خویش، دارای آزادی و حق انتخاب است و چیزی بر او تحمیل نمی‌شود. این امر در قرآن کریم نیز تصریح شده است، خداوند می‌فرماید: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ[۴].[۵]

آزادی فلسفی

در زبان معارف اسلامی از این آزادی به آزادی تکوینی تعبیر می‌شود، این نوع آزادی از نظر معرفت شناختی در حوزه مدرکات عقل نظری یعنی عقل مدرک «هست» ‌ها جای می‌گیرد. این نوع آزادی به معنای اختیار و نقطه مقابل جبر است. جبر به معنای آن است که انسان در رفتار خویش محکوم عامل یا عوامل فوقانی برتری است که طبق قانون تخلف‌ناپذیر جبری رفتار آدمی را بر او تحمیل می‌کنند، بنابر جبری بودن، رفتار انسان تنها ابزاری است که به وسیله عوامل جبری بالاتر به جنبش و حرکت درآمده و رفتار معیّنی از او سر می‌زند. نظریاتی که معتقد به جبر اقتصادی یا جبر اجتماعی هستند یا عواملی همچون عقده‌های روانی شکل‌گرفته در دوران کودکی و امثال آن را عامل جبری تعیین کننده خواسته‌های انسان می‌دانند و نفس آدمی را در برابر آن عواملِ جبری تنها به‌عنوان پذیرنده منفعلی قلمداد می‌کنند که نقشی در تعیین رفتار خود به جز پذیرش آنچه از سوی آن عوامل جبری دیکته می‌شود ندارد. این‌ گونه نظریات اجتماعی یا فلسفی بر جبر فلسفی و نفی مطلق آزادی تکوینی انسان استوارند و نقشی برای آزادی آدمی در تعیین شخصیت و هویت فردی و اجتماعی و سرانجام سرنوشت خویش قائل نیستند.

در اینجا سخن از این نوع آزادی نیست، بلکه آزادی فلسفی عقیده در این بحث به‌عنوان اصل موضوع و پیش‌فرض مسلّم پذیرفته می‌شود؛ زیرا تنها در این صورت است که نوبت به حکم فقهی مربوط به عقاید و باورها می‌رسد، وگرنه بر مبنای نفی آزادی عقیده به معنای آزادی فلسفی یا تکوینی و بر اساس نظریات جبرگرایانه در حوزه عقاید و باور‌ها سخن از مسئولیت و تکلیف عقلی یا شرعی آدمی در حوزه عقاید و باورها جای ندارد[۶].

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. در فلسفه و کلام برای آزادی فلسفی تعاریف مختلفی ارائه شده است که این جا تنها به عناوین آن بسنده می‌کنیم: استقلال و عدم اجبار خارجی؛ خودانگیختگی؛ خود مجبورسازی؛ ضرورت دینی؛ ارادی بودن؛ فقدان مانع؛ قوه و قدرت؛ صدفه و علت‌ناگرایی؛ پیش‌ناپذیر؛ علم و رضایت کامل؛ حکم عقل و روح؛ اتحاد مجبر و مجبور. (برای توضیح بیشتر، ر.ک: محمد حسن قدردان قراملکی، انسان و اختیار).
  2. قدردان قراملکی، محمد حسن، آزادی در فقه و حدود آن، ص ۲۳.
  3. عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، ص۱۹۵.
  4. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند» سوره کهف، آیه ۲۹.
  5. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۴۱.
  6. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام فرهنگی اسلام