حضرت لقمان در قرآن

مقدمه

حکیم فرزانه‌ای که قرآن از او به نیکی یاد کرده و برخی پند و اندرزهایش را گزارش فرموده است. در عربی بودن و یا نبودن لقمان و نیز، ریشه آن اختلاف است. برخی آن را، از ماده (ل. ق. م) دانسته و به همین جهت و همچنین با توجه به زائد بودن الف و لام آخر آن (بر اساس این فرض)، آن را غیر منصرف می‌دانند[۱].

لقمان فرزند «ثاران» و به گفته برخی، فرزند «عنقاء بن مرید» و یا نواده آزر و ابراهیم خلیل - باعورا بن ناحور - و پسر خاله یا خواهرزاده ایوب(ع) است. گفته شده که حبشی، خیاط، و قاضی بنی‌اسرائیل و بنده آزاده شده قین بن حسر بوده و به عنوان حکیمی صالح و زاهد، همواره در میان مردم خود زیسته است.

از او حدود ده هزار سخن حکیمانه گزارش شده و سی سال در حکومت داود نبی تا یونس بن متی زندگی کرده است. گفته‌اند: چهار هزار پیامبر را دیده و از آنها موعظه شنیده است[۲].

برخی او را سودانی و برخی از اهالی نوبه و بعضی نیز، از ایله می‌دانند. بعضی به اشتباه او را همان بلعام بن باعورا دانسته‌اند. گفته‌اند: نجار و برخی گویند چوپان، سیاه چهره و بر گونه زخم آبله داشته است. گرچه همگی او را دانش آموخته، اما تنها گروهی، او را استاد وعظ داود می‌دانند. گفته شده: لقمان هزار سال عمر کرد. و بین شام و مصر، در روستای صرفند در فلسطین دفن شده است. برخی مرقدش را کنار قبر هفتاد پیامبر می‌دانند. طبری فرزندش را ثاران، اما بعضی قتبی و برخی مِشکم نامند.

لقمان شخصیتی است شناخته شده نزد عرب قبل از اسلام که نوشته‌ای (ظاهراً تحریف شده) منسوب به او، در صدر اسلام وجود داشته و داستانش مورد پرسش رسول خدا قرار گرفته است[۳].

گویند: هنگام ظهر در خواب ندایی به گوش لقمان رسید: آیا تمایل داری خلیفه خدا در زمین شده و بین مردم حکم کنی؟ گفت: اگر خدا امر کند سراپا گوش و مطیعم، و اگر مختار باشم عافیت را بر آزمایش بر می‌گزینم؛ به دنبال آن حکمت به او و نبوت به داود اعطاء شد[۴]. قول مشهور این است که: بر لقمان، نه وحی می‌شده و نه مَلکی با او سخن گفته است. حکمتش هم به او الهام می‌شده است؛ تأیید این سخن جمله ﴿وَهُوَ يَعِظُهُ[۵] می‌باشد که بیان کننده این است که: وی تنها اهل تعلیم بوده؛ نه تبلیغ و نه تشریع احکام. این نظر با خبری از ابن عمر تأیید شده است.

برخی هم سیاه چهره بودنش را دلیل نفی نبوتش می‌دانند. با این وجود برخلاف مشهور، برخی حِکمتش را دلیل نبوتش می‌دانند[۶]. به نظر این گروه، حکیم کسی است که پس از طی مراحل تهذیب، بر معارف قطعی و حقایق واقعی آگاه شده و به موعظه مأمور می‌شود و غیر نبی به این مقام نمی‌رسد.

افزون بر این که در قرآن در مواردی مانند داود(ع) حکمت مرادف نبوت آمده است ﴿وَشَدَدْنَا مُلْكَهُ وَآتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ[۷]؛ ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[۸].

حکمت اعم از نبوت تفسیر شده است و این که حکمت، شناخت حقیقت اشیاء است که بالاترین رتبه آن، نبوت است بنابر این اعطاء حکمت به لقمان یعنی مقام نبوت. دیدگاه سومی هم وجود دارد که مقام بین نبوت و حکمت را به او می‌دهد[۹].

در قرآن کریم، نام لقمان حکیم دو مرتبه ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۰] به کار رفته است. در این آیات از بخشش حکمت به لقمان خبر می‌دهد و در ادامه، از سخنان حکمت‌آمیز لقمان در قالب نصیحت به فرزند، از مواردی همچون: دوری از شرک، حضور هر چیز در پیشگاه خدا، امر به به پا داشتن نماز، امر به معروف، نهی از منکر، صبر بر گرفتاری‌ها، تواضع در برابر مردم، میانه‌روی در راه رفتن و سخن گفتن با طمأنینه گزارش می‌دهد.

طبری گوید: به لقمان فقه، عقل و راست گفتاری بخشیده شد[۱۱]. به گفته قرطبی، لقمان اهل فتوا بوده اما از زمان نبوت داود و به احترام او دیگر فتوا نداد[۱۲].

طوسی او را نبی ندانسته و علت رسیدن به این مقام را صداقت و سکوت او نسبت به امور بی‌فایده و حکمت بخشیده شده را، شناخت توحید و نفی شرک می‌داند [۱۳]. به گفته وی: لقمان قبل از دریافت نعمت، خود را مأمور به شکر می‌دانست.

طبرسی گوید: لقمان زیاد اهل تفکر و یقینی نیکو بود؛ خدا را دوست، و خدا هم او را دوست می‌داشت[۱۴].

به گفته فخر رازی، حکیم بودن لقمان، آگاهی به مصلحت و مفسده و سودمند بودن علم برای عالم (مثل ترجیح اهم بر مهم) و اولین حکمت را، شکری سودمند برای شاکر دانسته است[۱۵].

ابن کثیر او را مردی کوتاه قد و از بهترین سیاه پوستان مصر (مثل بلال و مهجع) می‌داند. وی معتقد است سابقه بردگی در لقمان، با نبوت وی ناسازگار است، چون پیامبران در میان بزرگان قوم‌شان مبعوث می‌شدند. به همین جهت، جمهور سلف او را نبی نمی‌دانند[۱۶].

به گفته ملاصدرا حکمت یعنی:

  1. شناخت خیر (علم)
  2. شناخت خیر به خاطر عمل بدان و کمال این دو در نبوت و ولایت است.

وی حکمت در قرآن را، به یکی از این وجوه: «موعظه، فهم و علم، نبوت، قرآن از جهت وجود اسرار در آن» برگردانده و حکمت لقمان را به «علم صحیح و یا فعل درست» معنا می‌کند[۱۷].

طالقانی گوید: حکمت در جایی است که آراء نظری و عملی محکم و ریشه‌دار، تمییز خیر از شر، وجود اندیشه و فکر نفوذناپذیر باشد[۱۸] و حکیم به کسی گویند که: آراء و عقاید محکم، خلل ناپذیر و غیر قابل تزلزل داشته باشد. به نظر ابن عاشور، حکمت (که از حکم به معنای منع از وقوع در خطا) علمی متقن و انجام عمل بر طبق آن است. حکمت امری اکتسابی نیست بلکه از عطایای حق تعالی است. وی وظیفه حکمت را، راهنمایی به حق تعالی دانسته و مبدأ ظهور حکمت را ادیان می‌داند[۱۹]. وی شکر نعمتی چون دریافت مقام حکمت را، اولین سخن حکیمانه لقمان در موعظه خودش می‌داند[۲۰]؛ آری این اساس حکمت است چون قبل از توجه به دیگران، به وجود و حقیقت خودش توجه دارد که موجب توجه به مخلوق بودنش و طبعاً شکر آن می‌شود.

طباطبایی گوید: بیان داستان لقمان در این سوره، به مناسبت تقابل دو انسان است که یکی در گمراهی مردم تلاش می‌کند و دیگری - لقمان - در هدایت مردم. وی حکمت را حد وسط بین جهل و جربزه دانسته و حکمت اعطا شده را همان شکر خدا می‌داند. وی شکر را، که همان قرار دادن هر نعمتی در جای خودش به طوری که اشاره به انعام منعم داشته باشد معنا می‌کند. بنابر این لازمه اعطاء حکمت، شکر است[۲۱].

قمی بر اساس خبری معتقد است مقصود از حکمت، شناخت امام زمان هرکس در هر زمان است[۲۲]؛ رسیدن لقمان به مقام حکمت، نه به خاطر حسب و نسب، بلکه به خاطر ورع، دید عمیق و تفکر زیاد او بود. لقمان هرگز روز به خواب نرفت، هرگز نه، خندید و نه غضب کرد و نه با کسی مزاح کرد و هرگز به خاطر به دست آوردن دنیا، خوشحال و با ازدست دادنش محزون نشد. در نزاع و یا درگیری و جنگی وارد نشد مگر اینکه آن را اصلاح کرد. هرگز سخنی از کسی نشنید مگر این که از تفسیر و سندش پرسید. همواره هم‌نشین فقها و حکما بود اما از قضات و پادشاهان فاصله میگرفت. قلبش را با فکر و نفسش را با عبرت، مأنوس می‌کرد. بدین سبب، مقام حکمت را گرفت. گویند: موعظه‌های لقمان، همسر و فرزندش (که به دین سودانیان بودند) را از کفر و شرک نجات داد. لقمان در این موعظه: «اصول دین، اعتقادات، اعمال نیک، آداب معامله و روش‌های تهذیب نفس را بیان کرده است[۲۳].

در خبری آمده که: لقمان در اطاعت امر مولایش در مورد اخراج بدترین و بهترین عضو قربانی، زبان و قلب آن را تحویل داد، چون بهتر از این دو، در توبه و بدتر از آنها در خباثت نمی‌شناخت. از نصایح لقمان: پسرم، در دنیا (بعد از دوست خوب) اولین چیزی که برایت مفید است زن صالح است. لقمان گوید: اموری چون حفظ زبان و چشم، پاک‌دامنی، روزی حلال، راست‌گویی، عمل به وعده، احترام میهمان، همسایه‌داری، رها کردن کارهای بی‌فایده مرا به این مقام رساند[۲۴].

خلاصه: لقمان حکیمی نامور در زمان خود، چنان شهرتی داشته که سخنان حکمت آمیزش، در هر کوی و برزن گوش‌ها را مینواخته است و ظاهراً تا ظهور اسلام از این حکمت‌ها (و به احتمال، تحریف شده آن) یاد میشده است، البته قرآن کریم، در آیات چندی به حکمت‌های لقمان اشاره کرده است؛ آنچه مورد انکار جدی از دیدگاه مشهور قرار گرفته نبوت وی است.[۲۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مفردات، ص۷۴۴.
  2. مفردات، ج۱۲، ص۵۴۸.
  3. التحریر، ج۲۱، ص۹۶-۹۸.
  4. تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۵۹-۶۲.
  5. «در حالی که بدو اندرز می‌داد» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  6. التحقیق، ج۱۰، ص۲۲۶.
  7. «و فرمانروایی او را استوار کردیم و به او فرزانگی و گفتار پایانبخش (در داوری) دادیم» سوره ص، آیه ۲۰
  8. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  9. التحریر، ج۲۱، ص۹۶-۹۸.
  10. «و به راستی ما به لقمان فرزانگی داده‌ایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بی‌نیازی ستوده است و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۲-۱۳.
  11. جامع البیان، ج۲۱، ص۴۳.
  12. تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۵۹-۶۲.
  13. التبیان، ج۸، ص۲۷۴.
  14. التبیان، ج۸، ص۴۹۴.
  15. التفسیر الکبیر، ج۲۵، ص۱۱۹.
  16. تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۶، ص۲۹۸.
  17. تفسیر القرآن الکریم، ج۷، ص۱۶۴-۱۶۶.
  18. پرتوی از قرآن، ج۶، ص۱۹۲.
  19. التحریر، ج۲، ص۵۳۱.
  20. پرتوی از قرآن، ج۲۱، ص۹۶-۹۸.
  21. المیزان، ج۱۶، ص۲۱۴-۲۲۵.
  22. تفسیر القمی، ج۲، ص۱۶۱.
  23. تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۶۰.
  24. الصافی، ج۴، ص۱۴۱-۱۴۷.
  25. ابراهیمی، محسن، سوره «لقمان»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص 1046- 1048.