اولو الامر از دیدگاه اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۳۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

نزد مفسران یکی از بحث‌انگیز‌ترین مسئله درباره آیه «اطاعت»، بیان مصداق و مراد آیه شریفه از واژه «اولی الامر» است و در واقع خاستگاه اختلاف مفسران فریقین در مورد این آیه تفسیر کلمه «اولی الامر» است. درباره مراد و مقصود از «اولی الامر» در آیه شریفه دیدگاه‌های گوناگون و متفاوتی ارائه شده است[۱].

اولی الامر در روایات اهل سنت

روایات اهل سنت در این زمینه چند دسته‌اند:

دسته اول: امام علی (ع) و اهل بیت (ع)

اولی الامر افرادی خاص‌اند که نخستین آنان علی (ع) است. حاکم حسکانی[۲] ـ از دانشمندان قرن پنجم ـ با سند خود از امام علی (ع) از رسول خدا (ص) چنین آورده است: «شریکان من کسانی‌اند که خداوند اطاعت آنان را با اطاعت خویش و من کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...[۳]. من گفتم: ای پیامبر خدا، آنان چه کسانی‌اند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی»[۴].

جوینی[۵] (م. ۷۳۰ق) نیز با سند خود در ضمن حدیثی درازدامن از مُحاجه امام علی (ع) با برخی صحابه در زمان خلافت عثمان چنین نقل می‌کند: علی (ع) به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم! آیا می‌دانید [و بیاد دارید] هنگامی که آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... و آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ... و آیه ﴿وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ... نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا ﴿أُولِي الْأَمْرِ، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا و ﴿الْمُؤْمِنِينَ [در این سه آیه] افرادی خاص و برخی از مؤمنان‌اند یا شامل همه آنان می‌شود؟ پس خداوند به پیامبرش دستور داد والیان امر را [در این آیات] به مردم بشناساند و برای ایشان همان‌گونه که نماز و زکات و حج را تفسیر کرده است، ولایت را تفسیر کند. پس رسول خدا (ص) من را در غدیرخم برای مردم نصب کرد [تا به روشنی نشان دهد مراد از این آیات من هستم]؛ پس خطبه خواند و فرمود: ای مردم، آیا می‌دانید خداوند مولای من و من مولای مؤمنانم و من به ایشان از خودشان، سزاوارترم؟ گفتند: آری، ای رسول خدا؛ آنگاه به من فرمود: ای علی، برخیز پس برخاستم پس فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این علی هم مولای او است...»[۶].

حسکانی به نقل از مجاهد بن جبر تابعی نیز شأن نزول آیه را درباره جانشینی امام علی (ع) در مدینه به جای رسول خدا (ص) در ماجرای جنگ تبوک می‌داند[۷].

دسته دوم: فرماندهان منصوب

اولی الامر فرماندهان سپاه منصوب از سوی پیامبر خدایند. سیوطی به نقل از بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسائی، ابن جریر طبری و... از قول ابن عباس می‌نویسد: آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، «درباره عبدالله بن حذافة بن قیس نازل شد، هنگامی که حضرت رسول وی را به فرماندهی سپاهی گماشتند»[۸].

ابن کثیر پس از نقل این شأن نزول می‌نویسد: «ترمذی این حدیث را حسن غریب می‌داند و گفته است آن را جز از طریق ابن جریج نمی‌شناسیم»[۹].

شأن نزول دیگری نیز برای آیه به نقل از «سدی» (از تابعین) نقل کرده‌اند که وی آیه را درباره خالد بن ولید که به فرماندهی سپاهی از ناحیه پیامبر خدا (ص) منصوب شد و با عمار یاسر اختلاف پیدا کرد، می‌داند[۱۰].[۱۱]

دسته سوم: عالمان و فقیهان

اولی الامر عالمان و فقیهان دین شناسند. این روایات در بین صحابه از ابن عباس و جابر بن عبدالله و از تابعین و در رأس آنان از مجاهد بن جبر نقل شده[۱۲] و سپس گسترش یافته است. حاکم نیشابوری به نقل از ابن عباس درباره اولی الامر چنین آورده است: «آنان اهل فقه و دین و اهل طاعت خدایند؛ مردم را به دینشان آگاه می‌کنند؛ آنان را به معروف امر و از منکر باز می‌دارند؛ از این‌رو، خداوند اطاعتشان را واجب کرده است»[۱۳].[۱۴]

دسته چهارم: اصحاب پیامبر خدا (ص)

روایاتی است که دلالت می‌کند اولی الامر تمام اصحاب پیامبرند. این قول در عصر صحابه مطرح نبوده و در بین تابعان تنها از مجاهد و ضحاک نقل شده است[۱۵].[۱۶]

دسته پنجم: ابوبکر و عمر و...

روایاتی منسوب به عکرمه است که وی اولی الامر را بر ابوبکر و عمر تطبیق کرده و کلبی نیز آن را بر ابوبکر، عمر، عثمان، امام علی و ابن مسعود، تطبیق داده است[۱۷].[۱۸]

دسته ششم: امانتداران

اولی الامر همان افرادی هستند که خداوند در آیه قبل دستور داده امانات را به آنان بسپارید و فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا...[۱۹].

سیوطی به نقل از مکحول (از تابعین م. ۱۱۳ق) روایتی را در این زمینه نقل می‌کند که می‌گوید: «این آیه درباره حاکمان و کسانی که امور مردم را به عهده دارند و در آیه قبل به آن اشاره شده، می‌باشد»[۲۰].

طبری نیز به همین معنا حدیثی را از زید بن أسلم (از تابعین، م. ۱۳۶ق) نقل می‌کند، وی اولی الامر را به سلاطین معنا کرده است[۲۱].

اهل سنت روایات فراوانی دیگر در ذیل این آیه نقل کرده‌اند، لکن این احادیث در مقام بیان شأن نزول آیه یا تفسیر و تبیین «اولی الامر» نیست. از جمله آنها احادیثی است که در آنها سفارش رسول خدا (ص) به فرمانبرداری از امیران منصوب از سوی خود آمده است. سیوطی به نقل از ابن ابی شیبة، بخاری، مسلم، ابن جریر و ابن ابی حاتم از ابوهریره نقل کرده که پیامبر خدا (ص) چنین فرموده‌اند: «هر کس من را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر کس امیر منصوب از ناحیه من را اطاعت کند، من را اطاعت کرده و هر کس من را نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده و هر کس امیر منصوب از ناحیه من را نافرمانی کند، من را نافرمانی کرده است»[۲۲].

باز در حدیثی دیگر که از رسول خدا (ص) در خطبه حجة الوداع نقل شده، آمده است: «تقوای خدا پیشه کنید، صله رحم کنید... و از صاحب امر [و والیان] خود اطاعت کنید، تا به بهشت پروردگارتان وارد شوید»[۲۳]. به همین مضمون احادیثی دیگر در کتب روایی اهل سنت به چشم می‌خورد[۲۴].[۲۵]

اقوال ذکر شده در تفسیر المنار

  1. برخی معتقدند منظور از «اولی الامر» امیران و حاکمان است که اطاعتشان واجب است؛ اما نه به طور مطلق بلکه اطاعت از آنها مشروط به این است که به انجام محرمات دستور ندهند. تفسیر المنار این قول را به «الجلال» نسبت داده[۲۶] و آورده است که آیه یاد شده مطلق می‌باشد، ولی پیروان این دیدگاه این قید را از نصوص دیگری مانند: «لا طَاعَةَ لمخلوق في معصية اللّه‏» و حدیث «إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ‌» استفاده کرده‌اند.
  2. برخی دیگر از مفسران مراد از «اولی الامر» را مطلق حکام دانسته‌اند و معتقدند هر کسی و به هر شکلی زمامدار جامعه اسلامی گردد باید بدون قید و شرط اطاعت شود. به عقیده تفسیر المنار، این دیدگاه مردود است به جهت غفلت از کلمه ﴿مِنْكُمْ در آیه شریفه که بر لزوم مسلمان بودن «اولی الامر» دلالت دارد.
  3. برخی دیگر معتقدند که منظور از «اولی الامر» علمای جامعه است که تفسیر المنار در نقد این دیدگاه می‌گوید: از آنجایی که علما نیز با هم اختلاف نظر پیدا می‌کنند پس نمی‌توان آنها را «اولی الامر» دانست.
  4. دیدگاه دیگری که «المنار» درباره تفسیر «اولی الامر» آورد. دیدگاه مذهب تشیع می‌باشد. پیروان مکتب ائمه اطهار (ع) منظور از «اولی الامر» را امامان معصوم (ع) می‌دانند. نویسنده المنار بر این دیدگاه نیز اشکال‌هایی طرح می‌کند که در جای خود بررسی خواهد شد.
  5. دیدگاه دیگری که «تفسیر المنار» در پایان مطرح کرده و اختیار نموده است آن است که مراد از «اولی الامر» جماعت اهل حل و عقد از مسلمانان می‌باشد[۲۷].[۲۸]

اولولأمر در نگاه اهل سنت

اقوال مفسّران اهل‌تسنّن درباره اولوالامر، گوناگون است: امیران در زمان حضرت رسول (ص)؛ امر به معروف‌کنندگان؛ فقیهان و دین‌داران مطیع خدا[۲۹]. همچنین، آنان اولوالامر را به امیران و زمامداران جامعه، صاحب منصبان حکومتی، "اهل‌ حلّ و عقدفرماندهان لشکر، خلفا و جانشینان چهارگانه پیامبر اکرم (ص)، آگاهان و صاحبان بصیرت از صحابه پیامبر (ص) و دانشمندان دینی، تفسیر و تطبیق کرده‌اند[۳۰][۳۱]

ابویوسف می‌گوید: اطاعت از خلیفه لازم است، اگرچه ستمگر باشد. حسن بصری می‌گوید: به حکّام، بد مگویید، زیراکه ایشان اگر به نیکویی رفتار کنند، آنان راست اجر و بر شماست شکر و اگر به بدی رفتار کنند، بر آنان است وزر و بر شماست صبر. قاضی ابوبکر باقلانی گوید: جمهور اهل تحقیق و اصحاب حدیث گفته‌اند: خلیفه به علّت اینکه فاسق و گناهکار باشد، یا ستمگر باشد و اموال مردم را بگیرد و مردم را بکشد و حقوق را ضایع کند و حدود الهی را زیرپا بگذارد، خلع نمی‌شود و واجب نیست قیام علیه او، بلکه باید او را موعظه کرد. قاضی بدر الدین گوید: اگر شخصی مسلّط، که به زور قدرت را به دست آورده است، حتّی قوانین شریعت را نداند و ظالم و فاسق و فاجر باشد. باید از او اطاعت کرد[۳۲].

این نظریه که هر کس از هر راهی به زمامداری مسلمانان برسد، اطاعتش واجب است، از نظر عقل و شرع مردود است؛ زیرا ممکن نیست خداوند فرد بدکار و خودکامه‌ای را بر جان و مال و ناموس مردم قدرت بخشد و اطاعت از او را واجب کند و بدین‌سان، بنیان دیانت و شریعت را ویران سازد. از این گذشته، اگر اولی‌الامر را دارای چنین معنایی بدانیم، آغاز و انجام آیه یاد شده ناسازگار می‌شود[۳۳]. همچنین اینکه منظور از "اولوالامر" کسانی هستند که مردم، آنان را به زمامداری برگزیده‌اند، نیز با ظاهر آیه ناسازگار است؛ زیرا بنابر آیه، اطاعت از "اولوالامر" بر مسلمانان واجب است؛ اما اینکه آنان کیستند و چگونه باید انتخاب شوند، معلوم نیست[۳۴].

بنابراین، هیچ‌یک از اقوال اهل سنت با اطلاق آیۀ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۳۵] سازگار نیست؛ زیرا پیروی از آنها در‌صورت ارتکاب گناه، لازم نیست؛ در صورتی که آیه، اطاعت اولوالامر را به‌ طور مطلق و بدون قید و شرط، همانند اطاعت پیامبر (ص) لازم شمرده است؛ پس باید اولوالامر کسانی باشند که مقام عصمت، آنان را از هرگونه خطا و اشتباه حفظ کند؛ چنان‌که بعضی دیگر از مفسّران اهل‌تسنّن بدان اعتراف کرده‌اند[۳۶][۳۷]

برخی از مفسران اهل سنت، عصمت را شرط لازم برای اولوالامر دانسته‌اند، زیرا خداوند اطاعت از آنان را به طور قطعی و جزمی واجب کرده، پس باید این افراد از گناه و خطا معصوم باشند، گرچه گوینده این سخن در تعیین مصداق اولوالامر به خطا رفته، آن را عبارت از اهل حل و عقد شمرده و چنین پنداشته که شناخت امامان (ع) برای ما میسّر نیست[۳۸]، حال آنکه با توجه به آیات و روایات فراوان در این زمینه، شناخت آنان دشوار نیست.

شگفت‌تر آنکه گفته است: نمی‌توان مصداق اولوالامر را امام معصوم دانست، زیرا اولو الامر جمع است و هیچ‌گاه دو یا چند امام در یک زمان نبوده و اطلاق جمع بر مفرد خلاف ظاهر است[۳۹]، در حالی که این اطلاق از قبیل انحلال یک حکم به احکام متعدد و به لحاظ زمان‌های گوناگون است[۴۰] و نظایر آن در آیات فراوانی از قرآن به چشم می‌خورد: ﴿فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ[۴۱]، ﴿وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ[۴۲]، ﴿حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلَاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِينَ[۴۳].

برخی دیگر که نخواسته‌اند ویژگی عصمت را بپذیرند شرط دیگری را افزوده و گفته‌اند: مراد از اولو الامر، فرمانروایان و حاکمانی هستند که در مسیر حق و مصلحت مسلمانان حرکت کنند و فرمان آنان با حق مخالف نباشد[۴۴]. روشن است افزودن چنین شرطی خلاف ظاهر و اطلاق آیۀ شریفه است و اگر چنین قیدی لازم می‌بود آن هم در امری که اساس شریعت و دین است به طور قطع ذکر می‌شد، چنان‌که در آیۀ ۸ سورۀ عنکبوت که سخن از احسان به پدر و مادر و اطاعت از آنان به میان می‌آید، آن را مقید می‌سازد[۴۵]، بنابراین با دقت و تأمل در دو آیه مورد بحث "۵۹ و ۸۳ سوره نساء" چنین استفاده می‌شود که نه تنها ویژگی عصمت بلکه ایمان، آگاهی و علم، مدبریت و داشتن قدرت تشخیص، از جمله اموری است که اولو الامر باید واجد آنها باشند و هیچ‌یک از مصادیقی که برای اولوالامر ذکر شده جز امامان ‌(ع) نمی‌توانند واجد همه این ویژگی‌ها و حتی برخی از آنها باشند[۴۶].

منابع

پانویس

  1. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۶۵.
  2. ابوالقاسم عبیدالله بن عبد الله بن احمد حسکانی قرشی نیشابوری از محدثان بزرگ حنفی در قرن پنجم است. حافظ شمس الدین ذهبی (م. ۷۴۸ق) در کتاب سیر اعلام النبلاء (ج ۱۸، ص۲۶۸، رقم ۱۳۶) درباره وی می‌نویسد: الامام المحدث البارع؛ «وی پیشوا، محدث و سرآمد دیگران است». وی در کتاب تذکرة الحفاظ (ج۳، ص۲۰۰، رقم ۱۰۳۲) نیز از او چنین یاد می‌کند: شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث: استاد استوارکار که عنایتی تمام به دانش حدیث دارد»؛ و نیز، ر. ک: سودونی، تاج التراجم، ص۲۰۲، رقم ۱۵۷.
  3. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  4. حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۱، ح۲۰۴.
  5. جوینی از بزرگان شافعی و از مشایخ حافظ شمس الدین محمد ذهبی (م. ۷۴۸ق) است. ذهبی وی را چنین می‌ستاید: المحدث الأوحد الأكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد الجويني شيخ الصوفية... و كان شديد الاعتناء بالرواية: «محدث یگانه کامل‌تر [از دیگران] فخر اسلام، صدرالدین جوینی به روایت عنایت زیاد داشت» (ر. ک: ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۴، ص۱۵۰۵، مبحث شیوخ صاحب التذکرة، رقم ۲۴).
  6. «فَأَنْشُدُكُمْ أَ تَعْلَمُونَ حَيْثُ نَزَلَتْ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... وَ حَيْثُ نَزَلَتْ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ وَ حَيْثُ نَزَلَتْ ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً. قَالَ النَّاسُ يَا رَسُولَ اللَّهِ خَاصَّةٌ فِي بَعْضِ الْمُؤْمِنِينَ أَمْ عَامَّةٌ لِجَمِيعِهِمْ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيَّهُ (ص) أَنْ يُعْلِمَهُمْ وُلَاةَ أَمْرِهِمْ وَ أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمْ مِنَ الْوَلَايَةِ مَا فَسَّرَ لَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ حَجِّهِمْ فَنَصَبَنِي لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُمٍّ ثُمَّ خَطَبَ وَ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَنِي بِرِسَالَةٍ ضَاقَ بِهَا صَدْرِي وَ ظَنَنْتُ أَنَّ النَّاسَ تُكَذِّبُنِي فَأَوْعَدَنِي لأبلغها [لَأُبَلِّغَنَّهَا] أَوْ لَيُعَذِّبَنِّي ثُمَّ أَمَرَ فَنُودِيَ بِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُمْ يَا عَلِيُّ فَقُمْتُ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ هَذَا مَوْلَاهُ...»؛حموئی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۳، باب ۵۸، ح۲۵۰، حموئی این حدیث را از طریق «ابان بن ابی عیاش» از سلیم بن قیس نقل می‌کند. شایان ذکر است که شیخ صدوق نیز از طریق ابان بن ابی عیاش این حدیث را نقل کرده است. ر. ک: کمال الدین، الباب الرابع و العشرون، ص۲۷۴، ح۲۵. ابان بن ابی عیاش از رجال ابوداود صاحب سنن ابی داود است. جمعی وی را تضعیف و برخی او را توثیق کرده‌اند. ر. ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۱۹-۲۴، رقم ۱۴۲.
  7. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۲.
  8. سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۳، و نیز ر. ک: طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۷ و ابن حنبل، مسند الامام احمد، ج۵، ص۲۳۰، ح۳۱۲۴.
  9. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۱۶-۵۱۷.
  10. سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴ و نیز ر. ک: تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۱، ص۳۸۳. طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۸، ابن کثیر می‌گوید: «ابن مردویه از طریق سدی از ابو صالح از ابن عباس نیز این شأن نزول را نقل کرده است» ر. ک: ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۱۷.
  11. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۳.
  12. طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۳ و ۵۷۵؛ واحدی نیشابوری، الوسیط، ج۲، ص۷۱؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۴۴.
  13. حاکم نیشابوری، مستدرک، کتاب العلم، ج۱، ص۱۲۳.
  14. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۴.
  15. طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۹؛ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۵۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۵۷۵.
  16. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۴.
  17. طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۹؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۴۵؛ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۵۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۵۷۵.
  18. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۴.
  19. «خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحب آنها باز گردانید.».. سوره نساء، آیه ۵۸.
  20. سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴. احتمال دارد «مکحول» مورد نظر در این روایت، مكحول الأزدي العتكي باشد که متوفای ۲۱۰ ق است. ر. ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۸۱.
  21. طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۸.
  22. «من أطاعني فقد أطاع الله و من أطاع أميري فقد أطاعني و من عصاني فقد عصى الله و من عصى أميري فقد عصاني»، سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴.
  23. «اتقوا الله و صلوا رحمكم... و أطيعوا ذا أمركم تدخلوا جنة ربكم»، بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۴۵ و نیز ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴. «سیوطی به نقل از احمد حنبل، ترمذی، حاکم نیشابوری (که آن را صحیح می‌داند) و بیهقی آن را نقل کرده است».
  24. ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۵۰؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۶ ـ ۵۷۸.
  25. نجارزادگان، فتح‌الله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۴.
  26. جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی و جلال الدین محمد بن احمد المحلی، تفسیر الجلالین، ص۸۷.
  27. تفسیر المنار، ج۵، ص۱۵۴.
  28. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۶۵.
  29. التفسیر الکبیر، ج‌۴، ص‌۱۱۳.
  30. تفسیر ماوردی، ج‌۱، ص‌۴۹۹ـ۵۱۱‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۴؛ تفسیر قرطبی، ج‌۳، ص‌۱۶۸.
  31. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.
  32. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۸.
  33. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۱.
  34. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۱.
  35. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  36. التفسیر الکبیر، ج‌۴، ص‌۱۱۳.
  37. فرهنگ قرآن، ج۵.
  38. التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۴.
  39. التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۶.
  40. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۹۲؛ الفرقان، ج‌۵‌ـ‌۶‌، ص‌۱۴۰؛ تفسیر آیات الاحکام، ج‌۵‌، ص‌۱۰۱.
  41. «پس، از دروغ‌انگاران پیروی مکن!» سوره قلم، آیه ۸.
  42. «و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید» سوره شعراء، آیه ۱۵۱.
  43. «بر نمازها به ویژه نماز میانه پایبند باشید و برای خداوند فروتنانه (به نماز و دعا) بایستید» سوره بقره، آیه ۲۳۸.
  44. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵‌، ص‌۲۰۷؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۵۲۴‌؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۵۳۰‌ـ‌۵۳۱‌.
  45. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۹۱؛ مواهب الرحمن، ج‌۸‌، ص‌۳۱۳.
  46. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.