سیره سیاسی امام کاظم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اوضاع سیاسی عصر امام(ع)

تبیین وضعیت سیاسی و اجتماعی هر عصری نیازمند جستجو و تحلیل رویدادهای مهم آن دوره است. بی‌تردید شناخت حاکمان و خلفای معاصر امام(ع)، از واقعیت‌هایی است که توجه به آن می‌تواند در فهم اوضاع، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی عصر امام کاظم(ع) و نحوه تعامل آن حضرت با هر یک از این خلفا مؤثر باشد. عباسیان بعد از نابودی خلافت امویان در سال ۱۳۲ق، موانع را یکی پس از دیگری از میان برداشته و سلطه بلامنازع خود را تثبیت کردند. امام کاظم(ع) با چهار تن از مقتدرترین و ستمکارترین خلفای عباسی، یعنی منصور[۱]، مهدی[۲]، هادی و هارون، هم‌عصر بود. منصور عباسی (۱۳۶-۱۵۸) با برداشتن موانعی مانند ابوسلمه خلال[۳]، ابومسلم خراسانی[۴] و خاموش کردن قیام‌های حسنیان[۵] زمینه را برای خلافت مقتدرانه پسرش، مهدی عباسی، آماده و مهیا ساخت. دوره خلافت مهدی (۱۵۸ - ۱۶۹ق) با اقتدار آغاز شد و این اقتدار در دوره هارون (۱۷۰ - ۱۹۳) به اوج خود رسید. قیام برخی از سادات از یک سو و ظهور و فعالیت غلات و نیز دیگر فرقه‌ها از سوی دیگر، شرایط سیاسی و فرهنگی را نیز دشوار کرده بودند. برنامه‌ریزی در این شرایط برای حفظ تشیع که اوج اقتدار عباسیان بود اوضاع و شرایط عصر امام کاظم(ع) را پیچیده و خاص کرده بود.[۶]

امام(ع) و خلفای هم‌عصر

وضعیت سیاسی جامعه در عصر هر یک از این چهار خلیفه عباسی متفاوت بود و امام کاظم(ع) نیز مواضع متفاوتی داشت. در زمان منصور و مهدی، امام کاظم(ع) از ورود به عرصه‌های سیاسی به صورت آشکار اجتناب می‌کرد، و سعی داشت فعالیت‌های خود را دور از هر اقدامی که نظر منصور و مهدی عباسی را به خود جلب کند، انجام دهد و در فضایی آرام به مدیریت شیعیان و پیروانش بپردازد. همان طور که در درس امام صادق دانسته شد شیوه مبارزاتی مستقیم به آن گونه که گروه‌های دیگری از جمله رهبران قیام‌های علوی حسنی و زیدی داشتند در دستور کار امامان نبود و آن را مناسب با شرایط نمی‌دانستند. امام کاظم نیز بر اساس شیوه پدر بزرگوارشان بدون ابراز قصد براندازی حکومت، براساس شناخت تهدیدها و فرصت‌ها توانست بنیان فکری تشیع را استوراتر کند و مبارزه منفی با عباسیان را پیش بگیرد. از این رو، مورخان موارد نادری از ارتباط میان امام کاظم(ع) و منصور[۷] و مهدی عباسی[۸] را گزارش کرده‌اند. بیشترین دوره امامت آن حضرت همزمان با خلافت قدرتمندترین خلیفه سختگیر عباسی، هارون بود[۹]. فضای سیاسی عصر هارون از سنگین‌ترین دوره‌های عصر عباسی است. در عصر هارون، امام کاظم(ع) پیوسته با بی‌مهری و سوءظن هارون مواجه بود. حسنیان و بنی هاشم به ویژه پس از قیام شهید فخ، به عنوان رقبای سیاسی عباسیان، به صورت‌های مختلف به شدت سرکوب و در حوزه سیاست سرخورده شدند. هارون در راستای سختگیری بر علویان، امام کاظم(ع) را از مدینه به بغداد فراخواند و بعد از قریب به چهار سال زندان، او را به شهادت رساند. با زندانی شدن امام برخی یاران امام نیز پنهان شدند[۱۰].

از سوی دیگر، تلاش گسترده غلات و انتساب خاستگاه آنان به تشیع که اندیشه‌های باطنی و معنوی را دستاویزی برای دستیابی به بلندپروازی‌های سیاسی خود قرار داده بودند، موجب می‌شد فعالیت‌های شیعیان و امامان(ع) یک حرکت کاملاً سیاسی تلقی شود. در چنین شرایطی، سیاست مهم و راهبردی امام کاظم(ع) سیاست راهبرد مهم تقیه بود تا به عنوان رهبر، یا حتی همکار جریانی که خواستار سقوط خلیفه بودند، شناخته نشود و برای دستیابی به این هدف، از پیروان خود نیز گرامی‌ترین شخص را کسی می‌دانست که تقیه را رعایت کند[۱۱]. گاه از هارون به عنوان «امیرمؤمنان»[۱۲] یاد کرده و اصحابی مانند هشام بن حکم را از مجادلات کلامی علنی با مخالفان نهی می‌فرمود[۱۳]. تقیه کاربردهای مهم و متفاوتی داشت که پایه عمل بسیاری از رفتارهای امام کاظم(ع) با خلافت عباسی قرار گرفت، چنان که وقتی فضل بن ربیع به خواست هارون، امام(ع) را نزد او می‌برد، به فضل فرمود: اگر از قول رسول خدا(ص) نشینده بودم که اطاعت از سلطان از روی تقیه واجب است، هرگز نزد هارون نمی‌آمدم[۱۴].

بر این اساس، اوضاع سیاسی عصر امام کاظم(ع) از دوره منصور تا زمان شهادت امام، بسیار سخت و شکننده بود و راهی برای ابراز نظر مخالفان وجود نداشت[۱۵]. خفقان و جو شکننده سیاسی به حدی بود که تنها در برخی موارد به صورت پنهان و در اعتراض به خلافت عباسی بر در و دیوار برخی اماکن که خلوت بود، مطالبی نوشته می‌شد. داوود بن علی می‌گوید: با مهدی عباسی در راه خراسان بودیم که بر دیوار اتاق کاروانسرایی چنین نوشته شده بود: و الله ما أطعم طعم الرقاد خوفا إذا نامت عيون العباد سردني أهل اعتداء و ما أذنبت ذنبا غير ذكر المعاد[۱۶]. مهدی عباسی در زیر هر یک از این ابیات که بالغ بر هفت بیت بودند چنین نوشت: لك الامان من الله و مني فاظهر متى شئت؛ «تو در امان من و در امان خدا هستی، هر وقت که خواستی آشکار شو». گوید: داوود بن علی از مهدی عباسی پرسید: ای امیرمؤمنان به گمان تو سراینده این اشعار کیست؟ مهدی گفت: خود را به نادانی می‌زنی؟ نمی‌دانی که این شعرها از عیسی بن زید هستند؟! در راستای همین فضای سنگین سیاسی بود که در ایام منا، وقتی یکی از شیعیان آن امام کاظم(ع) درباره مسئله‌ای از او سؤال کرد، حضرت به جهت سخت‌گیری‌های حکومتی از او خواست در اواخر شب که رفت‌و‌آمدها کم است، برای پرسیدن سؤالش بیاید[۱۷].

فضای رعب و وحشت و اختناق سیاسی، گروه‌های مخالف عباسیان، از جمله شیعه را بسیار آسیب‌پذیر کرده و موجب تضعیف و کندی ارتباط آنان با امام(ع) و کتمان هویت شیعیان شده بود[۱۸]، به طوری که امام(ع) افشا شدن سرِّ خود را مساوی با ذبح و قربانی شدن می‌دانست[۱۹]. وصیت نامه امام صادق(ع)، زندانی شدن امام کاظم(ع) برای مدت طولانی، زندانی شدن یاران آن حضرت، مانند محمد بن ابی عمیر[۲۰]، و بی‌اطلاعی شماری از یاران امام صادق(ع) از امامت امام کاظم(ع)[۲۱]، نشان از وضعیت خفقان و شدت سختگیری هارون بر آن حضرت و یاران ایشان دارد. البته هنگامی که شمار شیعیان بسیار شد و پایگاه مردمی امام(ع) قوت گرفت، یعنی در نیمه دوم خلافت هارون، امام(ع) از شدت تقیه کردن کاست و مبارزه منفی امام به گونه‌ای بیشتر شد و گاه تعریض‌هایی صریح به شخص هارون می‌زد که بعد سیاسی آن را به خوبی درک می‌کرد که در ادامه توضیح داده خواهد شد.[۲۲]

امام(ع) و قیام‌های علویان

پس از برافتادن امویان و بر آمدن عباسیان و ایجاد فضای باز سیاسی برای مدتی کوتاه، اعتراضات و منازعاتی میان گروه‌های مختلف، به ویژه علویان با عباسیان بر سر خلافت بروز و ظهور کرد که برخی از این اعتراض‌ها به قیام‌های مهم و همه جانبه‌ای تبدیل شد، چنان که نزدیک بود خلافت عباسی را از میان بردارند، ولی با تلاش منصور، قیام‌ها به شدیدترین وجه، یکی پس از دیگری سرکوب و سران قیام‌ها کشته شدند. در زمان امام کاظم(ع) نیز قیام‌های مهم و سختی از سوی علویان (که بیشتر آنها زیدی و از نسل امام حسن مجتبی(ع) بودند) در شرق و غرب جهان اسلام صورت گرفت که اعتراض علیه تبعیض و نظام عباسی و با تکیه بر غاصب شمردن خلافت آنان بود. مهم‌ترین شعار و هدف نهضت‌های علوی در عصر امام کاظم(ع)، عمل به قرآن و سنت نبوی(ص) بود که به دلیل بی‌توجهی خلفای عباسی به آن دو، مشروعیت خلافت عباسی را هدف قرار داده و از این طریق، ضربه سختی بر پیکره آنان وارد می‌کردند. عباسیان با قیام‌ها و نهضت‌های علوی برخوردهای بسیار سخت و شکننده‌ای داشته و به شدت آنان را سرکوب می‌کردند و برای جلوگیری از قیام علویان آنان را تحت نظر قرار می‌داند. در عصر امام کاظم(ع) دامنه نهضت‌های علوی به ویژه زیدیان به حجاز محدود نشد. به طوری که فعالیت زیدیان پس از محمد نفس زکیه، در شمال آفریقا، از سوی عیسی بن عبدالله، نخستین داعی زیدی در آنجا و سپس، سلیمان، برادر نفس زکیه در مغرب ادامه یافت[۲۳]. با کشته شدن نفس زکیه، برای حسین بن علی - شهید فخ-تبلیغ و دعوت کرد و پیروان زیادی یافت[۲۴]. ادریس بن عبدالله برادر دیگر نفس زکیه نیز بعد از شکست قیام فخ به مغرب رفت و دولت ادریسیان را تشکیل داد که جنبه شیعی آن مانند قیام فخ پررنگ بود.[۲۵]

امام(ع) و قیام صاحب فخّ

با وجود قیام‌های متعدد، مهم‌ترین قیام عصر امام کاظم(ع) قیام فخ است. این قیام در ذی الحجه سال ۱۶۹ و بعد از قدرت رسیدن هادی عباسی به رهبری حسین بن علی، معروف به شیهد فخ، در مدینه شکل گرفت. از دلایل این قیام، سیاست سخت‌گیرانه هادی در برابر علویان بود و روز به روز برخورد با آنان شدت یافت[۲۶]. هادی عباسی افزون بر قطع مقرری علویان، دستور تعقیب آنان را صادر کرد و برای پایش و کنترل آنان دستور داد آنان به اجبار هر روز خود را معرفی کنند. والی مدینه نیز علویان را هر روز به شکل تحقیرآمیزی در فرمانداری حاضر می‌کرد. حسن، فرزند محمد نفس زکیه، دو روز خود را به والی مدینه معرفی نکرد. والی مدینه تهدید کرد که در صورت حضور نیافتن او، خانه‌های بنی حسن را خراب خواهد کرد. این تهدید والی مدینه باعث شد[۲۷] حسین بن علی (صاحب فخ) که مدت‌ها دنبال فرصت برای قیام بود، زمان را غنیمت شمارد و قیام خود را آغاز کند. این قیام با گفتن «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ‌» در اذان صبح از مناره‌های مسجدالنبی آغاز شد[۲۸]. والی مدینه فرار کرد و مدینه به دست قیام کنندگان افتاد. صاحب فخ از امام خواست به قیام او بپیوندد، ولی امام کاظم(ع) شکست قیام او را گوشزد کرد و به او فرمود: پسر عمو! مرا بر کاری مجبور نکن که عمویت (محمد نفس زکیه) پدرم (امام صادق(ع)) را بر آن کار مجبور ساخت، او چیزی گفت که نمی‌خواست بگوید و من چیزی بگویم که نمی‌خواهم بگویم[۲۹]. سخن امام سبب شد صاحب فخ از درخواست همراهی امام با قیام او صرف نظر کند، اما امام فرمود: پسرعمو تو کشته خواهی شد، پس نیکو جنگ کن. ضربت را جدی بزن؛ زیرا این قوم فاسق هستند[۳۰].

در قیام فخ دو تن از بزرگان علوی، یعنی امام کاظم(ع) و حسن بن جعفر بن حسن مثنی، حاضر نشدند. به هر حال، هادی عباسی ۴ هزار نفر برای سرکوبی آنان فرستاد و در شش میلی مکه در منطقه فخ دو سپاه در هشتم ذی الحجه سال ۱۶۹ برابر هم قرار گرفتند. سپاه عباسی نخست امان دادند، اما حسین بن علی (صاحب فخ) نپذیرفت و در نبردی که درگرفت، او و عده زیادی از یارانش به شهادت رسیدند، گروهی اسیر و برخی نیز گریختند. آنان همه اسرا را قتل عام کردند و سر حسین بن علی و دیگر شهدا را به بغداد فرستادند[۳۱]. از آنجا که این قیام در منطقه فخ در نزدیکی مکه رخ داد به «قیام فخ» مشهور شد. بر اساس برخی روایات، رسول خدا(ص) بر شهیدان فخ گریه کرد[۳۲]. امام صادق(ع) در سرزمین فخ نماز خواند[۳۳]، امام کاظم(ع) شهدای فخ را ستود[۳۴] و[۳۵]، بر آنان گریست و در حضور هادی از شهید فخ تمجید کرد[۳۶]، حتی بنا بر روایت ابوالفرج اصفهانی شهید فخ با امام کاظم(ع) مشورت کرد و پس از اجازه ایشان قیام کرد[۳۷]. امام جواد(ع)، واقعه فخ را پس از قیام کربلا بزرگ‌ترین مصیبت اهل بیت(ع) خواند[۳۸].

برخی با استناد به این روایات بر آن‌اند که امام کاظم و اهل بیت(ع) به این قیام رضایت داشته و آن را تأیید کرده‌اند[۳۹]. حتی هادی عباسی نیز چنین باور داشت که این قیام به دستور موسی بن جعفر بوده و قسم یاد کرد که او را خواهد کشت. امام این تهدید را که شنید او را نفرین کرد و بلافاصله هلاک شد[۴۰]. گروهی دیگر از پژوهشگران بر این باورند که هر چند قیام فخ از سالم‌ترین قیام‌های علویان است، اما یقین نداریم به اجازه امام کاظم(ع) بوده است[۴۱]. رد بیعت درخواست شهید فخ از سوی امام کاظم(ع)[۴۲] نیز گواه این مطلب است؛ علاوه بر اینکه تمجید آنان و گریه بر شهدا به معنای تأیید اصل آن نیست و بنا بر روایتی دیگر امام کاظم(ع) از شهید فخ خواست تا او را مجبور به امری ناخواسته نکند[۴۳]. علاوه بر اینکه حضور و یا مشارکت امام کاظم(ع) در هر حرکت نظامی در آن عصر می‌توانست به نابودی جنبش علمی و نهاد وکالت[۴۴] و محدودیت برای شیعیان بینجامد. با وجود این، پس از قیام فخ، با اینکه علویان از اقدام‌های انقلابی علیه هارون الرشید پرهیز می‌کردند، اما آن حضرت و پیروانش به شدت مورد سوء ظن و مراقبت خلیفه عباسی قرار گرفتند و فعالیت فرهنگی امام کاظم(ع) نیز محدود شد. آنچه این سوء ظن به امام را بیشتر می‌کرد، بخشش‌های فراوان آن حضرت در میان بازماندگان و خانواده‌های شهدای فخ، مردم و همچنین منبع به دست آوردن این اموال بود. این سوءظن به امام و ترس عباسیان از قیام‌های علویان افزون بر محدود کردن امام کاظم(ع) و سخت‌گیری بر اهل بیت(ع)، سبب شد خلیفه عباسی از آن حضرت تعهد بگیرد تا ایشان در هیچ قیامی شرکت نکند[۴۵].[۴۶]

منابع

  1. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲

پانویس

  1. عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، مشهور به ابوجعفر منصور، هنگام درگذشت سفاح و به خلافت رسیدن، امیرالحاج سفاح بود. منصور بعد از خلافت، تمام قیام‌ها را سرکوب کرد و همه تمام مخالفان را یکی پس از دیگری از سر راه خود برداشت و شهر بغداد را تأسیس کرد و آن را مقر حکومت عباسیان قرار داد.
  2. محمد بن عبدالله بن محمد بن علی، مشهور به مهدی بود. وی در سال ۱۲۶ ق در حُمَیْمَه، مکانی در شام، متولد شد.
  3. ابن قتیبه، الإمامة و السیاسة، ج۲، ص۱۶۵.
  4. ابن قتیبه، الأخبار الطوال، ص۳۸۰.
  5. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۳۷.
  6. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۴۵.
  7. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۴۴.
  8. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۸، ص۲۱۸؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۸۵؛ ابن فقیه همدانی، البلدان، ص۴۳۷.
  9. قلمرو جهان اسلام در عصر هارون الرشید شامل شامات، اندلس، مغرب، هند و چین در شرق، ارمنستان در شمال و یمن در جنوب بوده است (ر.ک: جومرد، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته، ص۳۰۹).
  10. کشی، اختیار معرفة الرجال، ص۲۶۲.
  11. برقی، محاسن، ج۱، ص۲۵۸.
  12. ابن صباغ، الفصول المهمة، ج۲، ص۹۵۰.
  13. کشی، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۵۴۲؛ رامی، نخستین اندیشه‌های حدیثی شیعه، ص۱۶۵.
  14. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ترجمه و تحقیق: محمدرضا رحمتی، ج۱، ص۷۵.
  15. شریف قرشی، حیاة الامام موسی بن جعفر(ع)، ج۲۹، ص۱۹۱.
  16. به خدا مزه آرامش را نمی‌چشم، حتی پس از آنکه مردم همه آرمیده‌اند. مرا ستمکاران آواره کرده‌اند و گناهم این است که از معاد یاد می‌کنم.
  17. کلینی، کافی، ج۳، ص۹۳.
  18. کشی، رجال، ص۲۸۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۲۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۶.
  19. کلینی، کافی (ط - الإسلامیة)، ج۱، ص۳۵۲؛ کشی، رجال، ص۲۸۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۲۱.
  20. امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۹.
  21. کلینی، کافی، ج۱، ص۳۵۲؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۱۶ - ۲۲۳؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۸، ص۵۰.
  22. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۴۵.
  23. ابن ابی زرع، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینه فاس، ص۱۸.
  24. ابن ابی زرع، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار ملوک المغرب و تاریخ مدینه فاس، ص۱۹.
  25. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۳۱.
  26. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۰۷؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۵.
  27. رازی، اخبار فخ، ج۱، ص۱۳۲؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۳۵.
  28. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۲۱۲.
  29. کلینی، کافی، ج۸، ص۲۲۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۱۳.
  30. اصول کافی، ج۱، ص۳۶۶.
  31. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۶۶.
  32. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۶۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۷۰؛ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج۳، ص۲۸۹.
  33. مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۷۰.
  34. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۰۲؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۴، ص۱۵۵.
  35. مجلسی، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج۴، ص۱۵۵.
  36. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص۳۶۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۷۰؛ مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ج۳، ص۲۸۹.
  37. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۳۸۳؛ مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال (ط الحدیثة)، ج۲۲، ص۲۸۶؛ ما خرجنا حتى شاورنا موسى بن جعفر(ع)، فأمرنا بالخروج.
  38. مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال (ط الحدیثة)، ج۲۲، ص۲۸۶.
  39. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۵۷؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۶۵.
  40. صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۷۹؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۷۰؛ دعای مفصلی که امام با رسیدن خبر تهدید از جانب خلیفه خوانده، معروف به جوشن صغیر است که در کتب ادعیه وارد شده است. مقاتل الطالبیین، ص۲۹۸-۲۹۷.
  41. جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص۳۸۹.
  42. کلینی، کافی، ج۸، ص۲۲۰.
  43. کلینی، کافی، ج۸، ص۲۲۰.
  44. برای آگاهی بیشتر در خصوص نهاد وکالت در ادامه مباحث به تفصیل بحث شده است.
  45. طبری، تاریخ، ج۸، ص۱۷۷؛ سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواص، ص۳۱۴.
  46. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۳۲.