اسماء بنت عمیس در تراجم و رجال

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۵۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

اسماء دختر عمیس بن معبد از قبیله خثعم بود. مادرش هند دختر عوف بن زهیر[۱] از بانوان بسیار مجلّل و خردمندی بود که در خاندان بزرگ و با شخصیت پرورش یافت. وی قبل از آمدن پیامبر (ص) به خانه ارقم در مکه با پیامبر (ص) بیعت کرد و مسلمان شد و از اصحاب باوفای رسول خدا (ص) و یاران مخلص و محرم اسرار خاندان رسالت گردید. پس از وفات شوهرش جعفر طیار به همسری ابوبکر و پس از او به همسری امیرمؤمنان (ع) درآمد و فرزندان بزرگوار و باشخصیتی چون عبدالله بن جعفر، محمد بن جعفر و عون بن جعفر فرزندان جعفر طیار، و فرزندی به نام محمد بن ابی بکر را از ابوبکر و یحیی را از علی بن ابی‌طالب (ع) به دنیا آورد[۲].

اسماء و هجرت به حبشه و مدینه

اسماء از سابقان در اسلام بود و همواره زندگانی پر فراز و نشیبی داشت. وی از بانوان مسلمانی است که همراه شوهرش جعفر بن ابی‌طالب (مشهور به جعفر طیار) به حبشه مهاجرت کرد و در مدتی که در آنجا بود، سه فرزند از جعفر طیار به نام‌های عبدالله بن جعفر (شوهر زینب کبری دختر امیرالمؤمنین (ع)) محمد بن جعفر و عون بن جعفر به دنیا آورد[۳].

ازدواج با ابوبکر و امیرالمؤمنین (ع)

اسماء پس از آن‌که جعفر طیار در جنگ موته (سال هشتم هجری) به شهادت رسید، به همسری ابوبکر در آمد و از او هم فرزند پسری به نام محمد بن ابی بکر به دنیا آورد[۴]. محمد بن ابی بکر با این که پسر ابوبکر بود، ولی از فدائیان حضرت علی (ع) به شمار می‌آمد و برای خود پدری غیر از حضرت علی (ع) نمی‌شناخت و کسی را هم بر ایشان ترجیح نمی‌داد و متقابلاً امیرالمؤمنین (ع) هم علاقه زیادی به او داشت تا جایی که می‌فرمود: "محمد پسر من از صلب ابوبکر است"[۵]؛

اسماء همواره مورد اعتماد ابوبکر بود و به هنگام وفات وصیت کرد که بدنش را اسماء غسل دهد. اسماء هم طبق وصیت ابوبکر عمل کرد و او را غسل داد[۶]. اسماء از وفات ابوبکر به همسری امیرالمؤمنین (ع) مفتخر شد و از آن حضرت صاحب پسری به نام یحیی شد. وی دارای پنج پسر از سه شوهر است، از جعفر طیار عبدالله بن جعفر، محمد بن جعفر و عون بن جعفر، و از ابوبکر محمد بن ابی بکر و از حضرت علی (ع) یحیی که همه برادران مادری‌اند[۷].

ابن ابی الحدید می‌نویسد: اسماء از حضرت علی (ع) دو پسر به نام‌های: یحیی و عون به دنیا آورد[۸] که در مجموع شش پسر داشته است[۹].

خردمندی و هوشیاری اسماء

گاهی بین فرزندان اسماء (برادران مادری) اختلافی به وجود می‌آمد و اسماء با درایت و هوشیاری به نزاع آنها خاتمه می‌داد. از جمله آن موقعی که اسماء همسر امیرمؤمنان (ع) بود، میان محمد بن ابی بکر فرزند ابوبکر و محمد بن جعفر فرزند جعفر طیار نزاعی رخ داد که به یک دیگر می‌گفتند: من از تو کریم‌تر و پدرم از پدرت بهتر است.

در این موقع حضرت امیر (ع) به اسماء فرمود: "بین این دو پسر قضاوت کن!"

اسماء گفت: من در میان عرب، جوانی بهتر از جعفر طیار و پیری بهتر از ابوبکر ندیده‌ام. او با گفتن این جمله دل هر دو فرزند را به دست آورد و جلو آزردگی و اختلاف آنان را گرفت.

امیرمؤمنان (ع) به او فرمود: "تو که برای ما چیزی باقی نگذاشتی، پس من چه خوبی دارم؟" اسماء برای آن‌که حق را گفته باشد، گفت: "به خدا قسم، در میان این سه نفر بهرۀ شما از زناشویی با من از همه کمتر (چون سن اسماء زیاد بوده)؛ ولی تو از همه برتری". حضرت از پاسخ منطقی و خردمندانه او خشنود گردید[۱۰].[۱۱]

خوابی که تعبیر شد

ابن ابی الحدید نقل می‌کند: در حیات رسول خدا (ص)، ابوبکر برای شرکت در جنگی از مدینه خارج شد، در همین ایام همسرش اسماء بنت عمیس خواب دید که ابوبکر موهای سر و ریش خود را حنا بسته و جامه سفیدی بر تن دارد، اسماء از خواب بیدار شد و خواب خود را برای عایشه نقل کرد. عایشه گفت: اگر خوابت درست باشد، پدرم کشته شده است؛ شروع به گریستن کرد. در همین حال رسول خدا (ص) وارد شد و فرمود: "چه چیزی سبب گریه عایشه شده؟" گفتند: ای رسول خدا؛ اسماء خوابی را درباره ابوبکر دیده و تعبیر عایشه به شهادت اوست.

حضرت فرمود: "چنان نیست که عایشه تعبیر کرده است، بلکه ابوبکر به سلامت باز می‌گردد و اسماء از او پسری به دنیا می‌آورد و نامش را محمد می‌گذارد و خداوند این فرزند را مایه خشم کافران و منافقان قرار خواهد داد"[۱۲].

راوی گوید: درست همان‌گونه که پیامبر (ص) خبر داد، واقع شد[۱۳]؛ زیرا وقتی محمد بن ابی بکر بزرگ شد از یاوران باوفای حضرت علی (ع) گردید و در صفین در رکاب آن حضرت جنگید و همواره مایه خشم شرک و نفاق بود تا سرانجام به دست منافقان و یاران معاویه به شهادت رسید[۱۴].

اسماء و حدیث رد شمس

از روایات بسیار معتبر که از شیعه و اهل سنت به طور متواتر نقل شده است، حدیث رد شمس (بازگشت خورشید) برای امیرالمؤمنین علی (ع) است و این روایت را بسیاری از اصحاب مثل جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری، ام سلمه و اسماء بنت عمیس نقل کرده‌اند. طبق نقل موثق ۳۳ نفر از محدثین و بزرگان علمای اهل سنت این حدیث را از اسماء بنت عمیس در آثار خود آورده‌اند[۱۵].

ابو جعفر احمد بن محمد معروف به طحاوی (از علمای حنفی مذهب) از احمد بن صالح نقل می‌کند: کسی که در راه علم گام برمی‌دارد، سزاوار نیست از حدیث اسماء سرپیچی کند؛ زیرا این حدیث از نشانه‌های نبوت است[۱۶].[۱۷]

اسماء و اطلاع رسانی از توطئه

پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، اسماء که همسر ابوبکر بود، با خبر شد که از توطئه خطرناکی در سقیفه کشیده شد تا حضرت علی (ع) به هنگام نماز صبح به دست خالد ابن ولید کشته شود! لذا فوراً از کنیز خود خواست به خانه فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) برود و پس از ادای سلام این آیه را بخواند: ﴿إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ[۱۸] اشاره به اینکه یا علی، مراقب باش که قصد کشتن تو را دارند.

کنیز آمد در خانه را کوبید و بعد از سلام، آیه را تلاوت کرد. موقعی که خواست برگردد، دوباره آیه را قرائت کرد. حضرت علی (ع) چون از توطئه آگاه شد، شمشیرش را برداشت و برای نماز صبح با به مسجد آمد و با ابوبکر نماز را به جماعت خواند، خالد ابن ولید هم کنار حضرت علی (ع) ایستاد و تصمیم داشت موقعی که ابوبکر سلام نماز را می‌دهد، کار آن حضرت را تمام کند؛ اما ابوبکر قبل از آن‌که سلام بدهد از این پیشنهاد پشیمان شد و با خود گفت: ممکن است خالد ابن ولید نتواند کار را تمام کند و سبب فتنه گردد، از این رو موقع تشهد گفت: "ای خالد ابن ولید، آنچه به تو دستور داده شده هرگز انجام نده". و بعد سلام نماز را داد.

به نقل دیگر، ابوبکر قبل از سلام نماز گفت: ای خالد ابن ولید، آنچه را دستور دادم، انجام نده، اگر انجام دهی تو را خواهم کشت. این را گفت و سلام نماز را داد.

وقتی نماز تمام شد، حضرت گریبان خالد ابن ولید را گرفت و شمشیر او را از دستش کشید و به سرعت او را به زمین انداخت و روی سینه‌اش نشست و خواست او را بکشد، اهل مسجد هر چه کردند تا خالد ابن ولید را از دست حضرت (ع) نجات دهند، نتوانستند. عباس گفت: او را به صاحب این قبر یعنی رسول الله (ص) قسم بدهید که دست از او بردارد. آنان حضرت را به قبر مطهر رسول خدا قسم دادند؛ حضرت خالد ابن ولید را رها کرد و برخاست و به منزل رفت[۱۹].

اسماء توانست حضرت علی (ع) را از توطئه‌ای که برای کشتن او تدارک دیده بودند، آگاه کند[۲۰].

وصایای فاطمه زهرا (س) با اسماء

با این که اسماء در هنگام رحلت پیامبر (ص) و شهادت فاطمه زهرا (س)، همسر ابوبکر بود، اما به خاطر سابقه و علقه خانوادگی که با جعفر طیار برادر حضرت علی (ع) داشت، همواره اما به خانه علی (ع) رفت و آمد داشت و محرم اسرار این خاندان پاک بود. لذا در تشییع پیکر مطهر فاطمه (س) - که محرمانه و شبانه انجام شد -شرکت داشت و حتی در حالت احتضار آن بانوی مکرمه نیز حاضر بود.

طبق نقل مؤرخان، حضرت فاطمه (س) روزهای آخر عمر پر برکتش وصایایی با اسماء در میان گذاشت، از جمله به او فرمود: "همانا من زشت می‌دانم اینگونه که زن‌ها تشییع جنازه می‌شوند، که پارچه‌ای روی او می‌اندازند و اندام او بر هر کسی که نگاهش کند، پیداست"[۲۱].

اسماء می‌گوید: عرض کردم که در سرزمین حبشه عمار‌ه‌ای (تابوتی) می‌ساختند و جنازه را در او می‌گذاشتند و جامه‌ای بر او می‌پوشاندند، که جسد مرده پیدا نبود. حضرت فوراً فرستاد چند قطعه چوب تازه از نخل خرما آوردند و تابوتی به همان نوع که اسماء در حبشه دیده بود، ترتیب دادند. آن وقت فرمود: "چه خوب و زیباست این تابوت؛ زیرا دیگر مرد از زن تشخیص داده نمی‌شود"[۲۲]

چون حضرت فاطمه (س) از دنیا رفت، عایشه آمد که داخل خانه فاطمه (س) شود، اسماء مانع او شد. عایشه نزد پدرش ابوبکر رفت و از رفتار اسماء و تابوت فاطمه (س) که مثل حجله ساخته، گلایه کرد. ابوبکر به سرعت بر در خانۀ فاطمه (س)[۲۳] آمد و گفت: ای اسماء، چرا مانعِ ورود زن‌های پیامبری؟ چرا تابوت حضرت فاطمه (س) مثل هودج عروس است؟ اسماء گفت: حضرت فاطمه (س) به من فرموده، نگذارم کسی داخل خانه او شود و این تابوت در زمان حیات حضرت فاطمه (س) ساخته شده است و خود او فرمود که این‌گونه تابوت بسازم. ابوبکر گفت: مانعی ندارد، همان گونه که حضرت فاطمه (س) دستور داده است عمل نما. این را گفت و برگشت.

اما امیرالمؤمنین (ع) و اسماء پیکر پاک آن حضرت را شبانه و محرمانه غسل دادند، و با حضور چند نفر از نزدیکان مخفیانه به خاک سپردند[۲۴].[۲۵]

اسماء ناظر شهادت حضرت فاطمه (س)

در حدیث آمده است: هنگامی که حضرت زهرا (س) در حال احتضار بود، به اسماء سفارش کرد، از آن کافوری که جبرئیل برای پدرم آورد و سه قسمت کرد: "یک قسمت برای خودش و یک قسمت برای حضرت علی (ع) و یک قسمت برای من گذاشت" و نیز زیادی حنوط پدرم را بیاور و کنار سرم بگذار. بعد او لباس را به روی خود کشید و فرمود: "اسماء، لحظاتی درنگ کن و بعد مرا صدا بزن، اگر تو را پاسخ دادم که هیچ، اگر پاسخ ندادم بدان که به نزد پدرم رسول خدا (ص) رفته‌ام"[۲۶]

اسماء لحظاتی صبر کرد و او را صدا زد اما جواب نیامد، دوباره صدایش کرد و گفت:ای دختر محمد مصطفی، ای دختر بهترین کسی که مادر به او حامله شده، ای بهترین کسی که روی زمین راه رفته، ای دختر کسی که بین او و پروردگار به اندازه قاب دو قوس یا کمتر بود.[۲۷]

اسماء می‌گوید: هر چه گفتم جوابی نیامد. پارچه را کنار زدم، دیدم دختر پیامبر (ص) از دنیا رفته است. اسماء خودش را روی بدن مطهر فاطمه زهرا انداخت و او را بوسید و گفت: "هر گاه به محضر پدرت شرفیاب شدی، سلام اسماء بنت عمیس را به او برسان"[۲۸].[۲۹]

وفات اسماء

اسماء با تربیت فرزندانی صالح[۳۰] و با ایمان همواره خود و فرزندانش در خدمت خاندان پیامبر (ص) بود و هیچ‌گاه از راه و رسمی که برگزیده بود، پا عقب نگذاشت و سختی‌ها و نشیب‌های زندگانی کمترین تأثیری در ایمان و اعتقاد او نگذاشت و سرانجام او با ایمانی استوار و دلی آرام دار فانی را وداع گفت؛ و چشم از جهان فرو بست. البته در کتاب‌های تاریخ، سال وفات او به ثبت نرسیده است[۳۱].

منابع

پانویس

  1. ر. ک: طبقات الکبری، ج۸ ص۲۸۰؛ اسدالغابه، ج۵، ص۳۹۵؛ سیره ابن هشام، ج۳، ص۳۴۲.
  2. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۵۹.
  3. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۵۹-۱۴۶۰.
  4. اسماء در سال دهم هجری در «حجة الوداع» که به همراه شوهرش و هزاران مسلمان با رسول خدا (ص) عازم بودند در «ذی الحلیفه» درد مخاض گرفت و محمد را به دنیا آورد. ابوبکر می‌خواست او را به مدینه بازگرداند و در این باره از حضرت سؤال کرد، اما پیامبر (ص) دستور داد، او غسل کند و محرم شود و عازم مکه گردد، بدین ترتیب رسول خدا (ص) یک شب را با سایر مسلمانان در آن سرزمین ماند و فردا مُحرم شدند و عازم مکه گردیدند و اسماء نیز مُحرم شد. (ر. ک: طبقات الکبری، ج۸، ص۲۸۲؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۳۸۲ و ۴۰۳).
  5. «مُحَمَّدٌ ابني مِن صُلبِ أبي بَكرٍ»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۵۳.
  6. طبقات الکبری، ج۳، ص۲۰۳ و ج۸، ص۲۸۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵۲۵.
  7. ر.ک: اسدالغابه، ج۵، ص۳۹۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵۲۵.
  8. شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۲۴۳.
  9. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۶۰-۱۴۶۱.
  10. طبقات الکبری، ج۴، ص۴۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۵۲۶.
  11. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۶۱-۱۴۶۲.
  12. «لَيْسَ كَمَا عَبَّرَتْ عَائِشَةُ وَ لَكِنْ يَرْجِعُ أَبُو بَكْرٍ صَالِحاً فَيَلْقَى أَسْمَاءَ فَتَحْمِلُ مِنْهُ أَسْمَاءُ بِغُلَامٍ تُسَمِّيهِ مُحَمَّداً يَجْعَلُهُ اللَّهُ غَيْظاً عَلَى الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ»
  13. شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۸۸.
  14. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۶۲-۱۴۶۳.
  15. احقاق الحق، ج۵، ص۵۲۲ - ۵۳۳.
  16. سفینة البحار، ج۱، عنوان سما، ص۶۶۳.
  17. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۶۲-۱۴۶۳.
  18. «سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده‌اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام» سوره قصص، آیه ۲۰.
  19. بحارالانوار، ج۲۸، ص۳۰۶ و ۳۰۹.
  20. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۶۳-۱۴۶۴.
  21. احتمال دارد معنای کلام حضرت فاطمه (س) که فرمود: «فیصفها لمن رأی» این باشد که: فاطمه توصیف کرد آنچه را دیده بود؟
  22. «مَا أَحْسَنَ هَذَا وَ أَجْمَلَهُ لاَ تُعْرَفُ بِهِ اَلْمَرْأَةُ مِنَ اَلرَّجُلِ »
  23. خانه حضرت فاطمه (س) در ابتدا کنار مسجد پیامبر (ص) بوده و بعد که مسجد النبی توسعه یافت، خانه داخل مسجد، مقابل صفه قرار گرفت و در حال حاضر هم‌چنین است.
  24. کشف الغمه (مترجم)، ج۲، ص۶۷؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۹؛ ج۸۱، ص۲۵۱؛ و ر. ک: طبقات الکبری، ج۸، ص۲۸.
  25. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۶۴-۱۴۶۶.
  26. « اِنْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً وَ اُدْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي (ص)»
  27. "يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَا يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ"
  28. بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۸۶.
  29. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۶۶-۱۴۶۷.
  30. فرزندان اسماء که در ابتدای بخش یادآور شدیم، دارای پنج پسر بود، سه پسر به نام عبدالله و محمد و عون از جعفر به دنیا آورد و محمد را از ابوبکر، و یحیی را از امیرالمؤمنین علی (ع).
  31. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۴۶۷.