اغراء به جهل

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

مقدمه

اغراء به جهل؛ یعنی حقیقتی را مخفی کردن و شخص را در جهل نگه داشتن، یا اظهار خلاف واقع کردن است. که این کار گاهی جایز و صحیح است مانند توریه کردن و گاهی غیرجایز و ناپسند مثل قراردادن معجزه در دست پیامبر دروغین که این قسم بر خداوند قبیح و محال است؛ چه این که این کار، ظلم، نقص و خلاف غرض به شمار می‌آید. قاعده قبح اغراء به جهل یکی از مهمترین قواعد به شمار می‌رود. تحقیق و پژوهش در گستره کاربرد این قاعده نشان خواهد داد که قاعده مذکور در اثبات مسایلی مانند وجوب لطف بر خداوند، لزوم تکلیف برای بشریت، ضرورت فرستادن پیامبران، ضرورت نصب امام، حتمیت عصمت پیامبر و امام، دلالت اعجاز بر راستگویی پیامبران و... کارایی دارد. تحقیق حاضر با روش کتابخانه‌ای و رویکرد گزارشی – تحلیلی، به تفصیل کارکردهای مختلف این قاعده را در تراث مهم علم کلام مورد کنکاش و مداقه قرار داده، و روشن ساخته که این قاعده، در ابواب و مسایل مهم کلامی کارایی دارد‌. و در بخش پایانی مقاله مهم‌ترین ادله قبح اغراء به جهل بر خداوند مانند قاعده سنخیت علت و معلول، قاعده حسن و قبح عقلی و قبیح و محال بودن نقض غرض مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.

اگر علم کلام، را به «قواعد و مسائلی که نتیجه‌اش، تسلط انسان بر اثبات و دفاع از اصول دین و رد و دفع شبهات با اقامه دلیل و برهان»[۱] تعریف کنیم، رسالت مهم علم کلام، دفاع از مجموعه تعالیم دین خواهد بود[۲]. بر این اساس، ضرورت و اهمیت بالای بحث از قاعده قبح اغراء به جهل از آن رو ست که این قاعده از شاخص‌ترین قواعد کلامی به شمار می‌رود و پایه و اساس برخی قواعد مهم دیگر نیز تلقی می‌شود، و در استدلال بر مسایل مهم علم کلام و مسایل معرفتی نقش مهمی دارد؛ به ویژه که استدلال به آن در مسایل کلیدی و اساسی (مانند تکلیف‌، نبوت‌، معجزه، امامت، عصمت و... که قاعده اغراء به جهل در آنها نقش اساسی دارد‌) رایج است‌، و نیز آگاهی از گستره کاربردی آن می‌تواند در شناخت آثار و فواید آن در مقام فهم پژوهش‌های اعتقادی مفید افتد و پیامدهای ارزشمند آن در قلمرو مباحث کلامی روشن گردد‌. اندیشمندان کلامی از صدر اسلام تاکنون[۳] در بسیاری از مسایل کلامی به صورت پراکنده و بدون انسجام این قاعده را مد نظر قرار داده و بدان استدلال کرده‌اند. نخستین بار که از این قاعده استفاده شده مسئله هدایت الهی در بحث نبوت و امامت است؛ به این که اگر خداوند متعال پیامبر و امام نفرستد اغراء به جهل لازم می‌آید[۴]. سپس در بحث دلالت معجزه بر صداقت پیامبر مورد دقت قرار گرفته است‌؛ به این که اگر پیامبر صادق نباشد باید خداوند او را تکذیب کند و الا اغراء به جهل لازم می‌آید. و نیز در بحث عصمت پیامبران و امامان این قاعده مطرح شده است که اگر پیامبران و امامان معصوم نباشند اغراء به جهل لازم می‌آید. لیکن نوعاً در صدد تعریف، تحلیل و بحث درباره آن برنیامده‌اند، بلکه آن را به عنوان یک امر، مسلم شمرده و با توجه به پیش‌فرض‌های ذهنی خود درباره آن‌، آن را در جای جای دانش کلام به کار بسته‌اند. که در این پژوهش افزون بر تحلیل نوین از این قاعده و ارائه جایگاه و کارکرد آن در علم کلام، ادله قبح اغراء به جهل بر خداوند که تاکنون در بین متکلمان مورد غفلت قرار گرفته بود مورد بررسی و مداقه قرار گرفته است‌. برای تبین این مسئله با پرسش‌های بسیاری مواجهیم که مهمترین آنها از این قرار است: قاعده اغراء به جهل چیست؟ چند قسم است و قسم قبیح آن کدام است؟ قاعده قبح اغراء به جهل چه مقدار در علم کلام تأثیر دارد؟ و دلیل قبح آن چیست؟ این مقاله کوششی برای پاسخ دادن به این پرسش‌هاست که از روش عقلی - که اصل اولی در اثبات مسایل کلامی است[۵] و نیز به جهت دفاع از معارف دینی، که ضرورت به‌کارگیری منبع عقل به‌ویژه کاربرد استقلالی آن را در تبیین مبانی و قواعد کلامی دو چندان می‌کند - استفاده شده است.[۶]

مفهوم‌شناسی قاعده قبح اغراء به جهل

قاعده در زبان عربی و فارسی معانی و کاربردهای متعددی[۷] مانند اساس و ریشه دارد و به این تناسب، ستون‌های خانه را «قواعد» می‌گویند[۸]. در قرآن نیز در این معنا به کار رفته است: وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ[۹]. به گفته طبرسی، قواعد، اساس و ارکان مانند هم‌اند. مفرد قواعد، قاعده است و معنای اصلی آن در لغت ثبات و استقرار است. قاعده کوه، ریشه آن و قاعده خانه اساس و پایه‌ای است که خانه بر آن بنا شده است[۱۰] و در اصطلاح عبارت است از دستورالعمل‌هایی کلی مبتنی بر مبانی متقن عقلی، نقلی و عقلایی‌اند[۱۱] که منشأ و زیربنای استنباط قوانین و معارف دینی دیگر می‌گردند که از این دستورالعمل‌هایی کلی در فقه، اصول و کلام به عنوان قواعد فقهی، اصولی و کلامی تعبیر می‌شود. از جمله این قواعد، قاعده قبح اغراء به جهل است‌.[۱۲]

معنای اغراء

اغراء در لغت به معنی تشویق کردن، ترغیب کردن، تحریض کردن، فریفتن، به باطل امیدوار نمودن و جز آن[۱۳]. و قول خداوند هم اشاره به همین مطلب دارد که فرموده: لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ[۱۴]؛ یعنی بر ضد آنها ترغیب و تشویق می‌کنم[۱۵].[۱۶]

معنای لغوی اغراء به جهل

اغراء به جهل در لغت به معنای کشانیدن به جهل، در جهل نگهداشتن، حقیقت را مخفی کردن، اظهار خلاف واقع کردن، دیگری را فریب دادن[۱۷].[۱۸]

معنای اصطلاحی اغراء به جهل

اغراء به جهل در معنای اصطلاحی به همان معنای لغوی استعمال شده است؛ یعنی حقیقتی را مخفی کردن و شخص را در جهل نگه داشتن، یا اظهار خلاف واقع کردن است[۱۹].[۲۰]

اقسام اغراء به جهل

اغراء به جهل گاهی قبیح و محال است که از آن تعبیر به اغراء به جهل مرجوح و حرام هم می‌شود مثل تدلیس در معاملات، شهادت دروغ و مانند اینها که حق غیر در کار است[۲۱]. یا بدون علم و آگاهی فتوا دادن[۲۲]. گاهی هم اغراء به جهل جایز و غیرمرجوح است؛ مانند این که به خاطر دفع ظلم سخن خلاف واقع بگوید که از آن تعبیر به توریه می‌شود.[۲۳]

مفاد اجمالی قاعده قبح اغراء به جهل

مفاد قاعده اجمالاً آن است که مادامی که حکم یا اعتقادی که وظیفه شارع مقدس بیان آنهاست ولی بیان نکند یا خلاف آنها را بیان کند چنین کاری از نظر عقل بر خداوند متعال قبیح است.[۲۴]

موارد کلامی اغراء به جهل

منع لطف‌، اغراء به جهل است

لطف، عبارت است از آن چه که مکلف، با آن‌، به فرمانبری نزدیک و از گناه دور می‌شود و در اصل توان مکلف بر انجام تکلیف‌، مؤثر نبوده و به حد اجبار نرسیده باشد[۲۵]. و چنین کاری بر خداوند ضروری و حتمی است[۲۶]‌. و گر نه اغراء به جهل لازم می‌آید و اغراء به جهل بر خداوند قبیح است[۲۷].[۲۸]

اغراء به جهل واستفاده از نعمت‌های دنیوی‌

یاد دادن روش استفاده از نعمت‌های دنیوی لطف است: اگر مولا به کسی قدرت بدهد و امکاناتی برای او فراهم سازد و بداند که شخص از نحوه به‌کارگیری آنها در مسیر صحیح آگاه نیست و ممکن است قدرت و امکانات را در مسیر ناصحیح به کار گیرد‌، در این صورت بر مولا لازم است که عبد خویش را آگاه کند‌، مانند این که او خلق را آفریده و در آنها شهوت قرار داده است. پس چنان چه لطف نکند یعنی طریق بهره‌گیری صحیح از آنها را بیان نکند‌، اغراء به جهل لازم می‌آید و آن هم بر خداوند قبیح است و خداوند قبیح را انجام نمی‌دهد‌. پس لطف واجب است[۲۹].[۳۰]

اغراء به جهل و فرستادن پیامبران

فرستادن پیامبران لطف است: یکی از دلایل عقلی که برای اثبات اصل نبوت قاعده لطف است. توضیح آنکه بر خداوند لازم است پیامبرانی را برای هدایت انسان‌ها بفرستد. اثبات این ضرورت نیاز به مقدماتی دارد که عبارتند از:

  1. خداوند آفریننده انسان است و از این آفرینش هدفی را دنبال می‌کند. آن هدف به کمال رسیدن انسان است‌.
  2. انسان، موجودی دارای اراده و اختیار است و برای تشخیص مسیر درست زندگی و رسیدن به کمال نیاز به شناخت دارد.
  3. علم تجربی و عقل به تنهایی برای شناسایی همه جنبه‌های مادی و معنوی زندگی کافی نیست.

بر خداوند لازم است از مسیر دیگری غیر از حس و عقل، راه را به انسان نشان دهد. همه انسان‌ها امکان ارتباط وحیانی با عالم غیب را ندارند، از این روی لازم است خداوند افرادی که آمادگی این ارتباط را دارند انتخاب نموده و از طریق آنها هدف و مسیر درست زندگی را برای بشر بیان کند[۳۱]. از این سه مقدمه می‌توان نتیجه گرفت که بیان مسیر درست زندگی و رسیدن به کمال که مصداق بارز لطف است، بر خداوند متعال واجب است و گر نه اغراء به جهل لازم می‌آید و آن هم بر خداوند قبیح است[۳۲].[۳۳]

اغراء به جهل و نصب امام

نصب امام لطف است: امامت "در لغت به معنای پیشوایی کردن و زمامداری امام[۳۴]. و در اصطلاح جمهور متکلمان، زمامداری و ریاست عامه بر امت اسلامی در امور دین و دنیا به نیابت از پیامبر اکرم(ص) است[۳۵]؛ به دیگر سخن، امامت، ولایت و خلافت عام پس از پیامبر اکرم(ص) از شئون نبوت و رسالت است[۳۶]. پس هر آن چه در نبی اکرم معتبر است - جز نبوت - در امام و خلیفه رسول خدا نیز معتبر خواهد بود. از طرفی دیگر از آنجا که «امامت» نیابت از «نبوت» است، تمام وظایفی را که نبی بر عهده داشته است، امام و خلیفه پس از او عهده‌دار خواهد بود. بر این اساس، دلایلِ وجوب بعثت و ارسال رسول بر وجوب نصب امام و خلیفه نیز دلالت خواهد داشت و به تبع، چون بعثت رسول به دست خداوند است، نصب امام نیز به دست خداوند متعال خواهد بود. نصب امام از طرف خداوند لطف در حق عباد است و لطف بر خداوند واجب است‌. پس نصب امام بر خداوند واجب است. وگر نه اغراء به جهل لازم می‌آید وآن هم بر خداوند قبیح است[۳۷].[۳۸]

معجزه و اغراء به جهل

از جمله مباحث و مسایل کلیدی و مهم در بحث نبوت این است که چگونه بفهمیم شخصی که معجزه آورده و دیگران از آوردن آن عاجز هستند او پیامبر است؛ به عبارت دیگر معجزه چگونه دلالت بر صداقت و راستگویی پیامبر دارد؟ متکلمین معمولاً گفته‌اند که معجزه یک نوع دلالت عقلی به نحو عملی است. مثل مواردی که عقل انسان از عمل شخصی پی به رضایت او می‌برد و یا از سکوت او کشف می‌نماید. تقریر معصوم که در فقه حجت شمرده شده نیز از این قبیل است، که می‌گویند همان‌طور که اگر معصوم صریحاً ترتیب وضو گرفتن را به کسی می‌گفت و یا خودش وضو می‌گرفت برای ما حجت بود، همین‌طور اگر در پیش روی او کسی به نحوی وضو بگیرد و معصوم ایرادی بر او نگیرد، به دلالت عقلی معلوم می‌شود که نحوه وضو گرفتن همان است. به این که اگر صحیح نبود حتماً معصوم اعتراض می‌کرد و چون اعتراض نکرد پس حتماً در نظر او صحیح بوده است. و اگر کسی سؤال کند که چرا اگر صحیح نبود معصوم ایراد می‌گرفت، خواهیم گفت این کار اغراء به جهل است، یعنی مردم را وادار به جهالت کردن است و این عمل زشت و ناپسند است و معصوم چنین عملی را مرتکب نمی‌گردد. دلالت معجزه بر صدق نبوت از این قبیل است به این بیان که وقتی شخصی می‌آید و می‌گوید‌: مردم؟ من از طرف خدا هستم – با توجه به اینکه خداوند بر همه افعال بشر اگاه است – بنابراین، ادعای این شخص در حضورخداوند انجام شده است‌؛ یعنی این شخص برای اثبات ادعای خود، کار خارق‌العاده‌ای انجام داده، حال یا به خودش نسبت داده یا به خداوند، چنین کاری حتماً دلیل صدق او خواهد بود‌؛ زیرا اگر دروغ می‌گفت خداوند نباید بگذارد این کار انجام گیرد؛ زیرا اگر دروغگو باشد عملاً او را تأیید کرده است و مردم را اغراء به جهل کرده است[۳۹].[۴۰]

عصمت و اغراء به جهل‌

اگر انبیا و اهل بیت معصوم نباشند اغراء به جهل لازم می‌آید. عصمت در لغت به معنای مصون و محفوظ بودن[۴۱] و در اصطلاح به معنای مصون و محفوظ بودن از خطا، نسیان، لغزش و گناه است، به عبارت دیگر؛ عصمت، یک ملکه نفسانی و نیروی درونی است که دارنده آن را از فکر و خیال انجام گناه، چه رسد به ارتکاب آن‌، باز می‌دارد هر چند توان آن را دارد[۴۲]. دلائل عقلی فراوانی بر لزوم عصمت انبیاء و اولیاء وجود دارد از جمله آنها عبارت است از این که: روشن است که هدف از بعثت پیامبران هدایت نوع بشر در سایه دستورات الهی است، این هدف در صورتی تأمین می‌شود که هیچ‌گونه شک و تردیدی برای مردم نسبت به سخنان و تعلیمات آنها نباشد، به گونه‌ای که سخن آنها را سخن خدا بدانند، و تعلیمات آنها را تعلیمات الهی‌، تا از جان و دل آنها را بپذیرند، و صددرصد در برابر آن تسلیم باشند و به آن اعتماد کنند. مسلم است شخص عاقل و حکیم و آگاه، هرگز بر خلاف مقصود و هدفش کاری نمی‌کند حال اگر آنها معصوم از گناه و خطا نباشند، اغراء به جهل لازم می‌آید یعنی انسان‌ها را به گمراهی می‌کشانند و این درست نقطه مقابل هدف بعثت پیامبران است[۴۳]‌.[۴۴]

عصمت اهل‌بیت و اغراء به جهل‌

حدیث ثقلین حدیثی مشهور و متواتر از پیامبر اسلام‌(ص) درباره لزوم پیروی از قرآن کریم و اهل بیت پیامبر(ص) پس از آن حضرت است که پیامبر اسلام فرمود: « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي: كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَ النُّورُ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّ اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ أَخْبَرَنِي أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ وَ انْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»؛ من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می‌گذارم یکی کتاب خدا یعنی قرآن که با هدایت و نورانیت همراه و از طرف خداوند بر بشریت نازل شده است و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچ‌گاه از هم جدا نمی‌شوند مگر بر سر حوض کوثر»[۴۵]. قرآن مجید بمفاد آیه وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۴۶]. از هر باطل و خطا معرا و مبراست، پس قرین و سهیم او در وجوب اتباع و پیروی کردن مثل قرآن باید منزه و معصوم بوده باشد؛ توضیح آنکه در این حدیث تأکید شده بر اینکه اگر از قرآن و اهل بیت(ع) پیروی کنید، گمراه نخواهید شد. این نکته نشان می‌دهد در آموزه‌های اهل بیت(ع) خطایی وجود ندارد. چنان که به اجماع همه مسلمانان هیچ اشتباهی در قرآن راه ندارد‌، پس در ثِقل دیگر نیز نباید اشتباهی وجود داشته باشد؛ وگرنه اغراء به جهل لازم می‌آید و آن هم قبیح است.[۴۷]

منابع

پانویس

  1. خاتمی، احمد، فرهنگ علم کلام، ص۱۱.
  2. نک: ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، ص۱۰۲؛ قراملکی، احدفرامرز، هندسه معرفتی کلام جدید، ص۱۰۰‌.
  3. علم الهدی، علی بن الحسین، الحدود و الحقائق (رسائل الشریف المرتضی)، ج۲، ص۴۴۹؛ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الإمامة والإمام، ج۱، ص۳۸.
  4. بحرانی، ابن میثم، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۱۵.
  5. سبحانی، جعفر، «اقتراح»، فصل‌نامه فرهنگی اجتماعی نقد و نظر، ۱۳۷۴، ش۲، ص۳۷‌.
  6. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۵.
  7. دهخدا، علی اکبر، لغت‌نامه، ص۱۵۳۲۴-۱۵۳۲۵.
  8. فراهیدی، خلیل بن احمد، ترتیب العین، ص۱۵۰؛ فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص۵۱۰.
  9. «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (کعبه) را فرا می‌بردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بی‌گمان تویی که شنوای دانایی» سوره بقره، آیه ۱۲۷.
  10. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۶.
  11. دائرة المعارف قرآن کریم، ج۶.
  12. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۷.
  13. صفی پور شیرازی، عبدالکریم، منتهی الارب فی لغة العرب، ج۱؛ ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، ج۲، ص۶۵۱؛ قلعجی، محمد رواس ودیگران، معجم لغة الفقهاء، ج۱، ص۷۸؛ فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۵۳۵.
  14. «اگر منافقان و بیماردلان و شایعه‌افکنان مدینه دست (از کارهایشان) برندارند، تو را بر آنان برمی‌انگیزیم سپس در آن شهر جز زمانی اندک در کنار تو نخواهند بود» سوره احزاب، آیه ۶۰.
  15. طریحی، فخر‌الدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱۷.
  16. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۸.
  17. ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، ج۲، ص۶۵۱؛ قلعجی، محمد رواس ودیگران، معجم لغة الفقهاء، ج۱، ص۷۸؛ فیروز آبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۴، ص۵۳۵؛ طریحی، فخر‌الدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۱۳۱۷؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۰، ص۶۳‌.
  18. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۸.
  19. علم الهدی، علی بن الحسین، رسائل الشریف المرتضی، ج۲، ص۲۶۳.
  20. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۸.
  21. ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه، ج۱، ص۴۸۴؛ ابن سعید، یحیی بن احمد، الجامع للشرائع، ج۱، ص۲۹۵؛ خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۱۲–۱۰۱‌۳؛ نراقی، مولی احمد، مستند الشیعه فی احکام الشریعه، ج۱۴، ص۱۷۱؛ نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۱۱۳؛ ج۴۰، ص۱۶۳؛ علم الهدی، علی بن الحسین، رسائل الشریف المرتضی، ج۱، ص۱۶۵.
  22. طباطبایی، محمد بن علی، مفاتیح الاصول، ج۱، ص۶۱۲؛ آخوند خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول‌، ج۱، ص۲۳۰- ۲۳۱.
  23. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۸.
  24. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۹.
  25. مفید، محمد بن محمد، اوایل المقالات‌، ص۵۹.
  26. شریف مرتضی، علی بن الحسین، الذخیرة فی علم الکلام، ص۱۹۱؛ ابن سینا‌، ابوعلی‌، شفا، ص۴۴۱ و ۵۵۶.
  27. حسینی میلانی‌، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الإمامة والإمام‌، ص۴۰۱.
  28. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۹.
  29. طرابلسی، ابن براج، جواهر الفقه، ص۲۴۷.
  30. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۳۹.
  31. ابن سینا‌، ابوعلی‌، شفا، ص۴۴۱ و ۵۵۶؛ مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۷۷-۱۷۸؛ همو، راه و راهنما‌شناسی، ص۱۶.
  32. طرابلسی، ابن براج، جواهر الفقه، ص۲۴۷.
  33. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۴۰.
  34. ابن فارس، معجم مقایس اللغه، ج۱، ص۲۱ و ۲۸‌؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۲۲ و۲۴؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۱۳۵.
  35. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۴، ص۷۱۷‌-۷۲۰.
  36. جوادی آملی، عبدالله، پیرامون وحی و رهبری، ص۱۱۴.
  37. حسینی میلانی‌، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الإمامة والإمام‌، ج۱، ص۳۸؛ طرابلسی، ابن براج، جواهر الفقه، ص۳۹.
  38. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۴۱.
  39. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، النکت الاعتقادیه، ص۳۱‌-۳۲‌؛ علامه حلی، حسن بن یوسف، باب حادی عشر، ص۶۰؛ بحرانی‌، ابن میثم، قواعد المرام، ص۱۳۰؛ مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، اصول دین، ص۲۵۴؛ خوئی، سید ابوالقاسم، البیان، ص۳۵؛ مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ص۱۵۲؛ سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۲، ص۲۴۸.
  40. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۴۱.
  41. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ماده عصم.
  42. لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان‌، ص۹۰.
  43. ر.ک: حلی، حسن بن یوسف، الالفین، ص۴۲۷.
  44. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۴۲.
  45. ترمذی، محمد بن عیسی‌، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۳‌-۶۶۲ و ۳۲‌۸ به نقل از بیش از ۳۰ نفر از اصحاب؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹، ۱۱۰، ۱۴۸ و۵۳۳؛ ابن ماجه (قزوینی‌)، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۴۳۲؛ ابن حنبل، احمد بن محمد، المسند، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹؛ ج۴، ص۳۶۶، ۳۷۰-۳۷۲؛ جوینی خراسانی، ابراهیم بن محمد، فراید السمطین، ج۲، ص۲۶۸‌؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۳۱، ح۶۴.
  46. «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
  47. متقی‌نژاد، مرتضی، قاعده قبح اغراء به جهل و کاربست آن در علم کلام ص ۱۴۳.