کثرت‌گرایی در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۰:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

واژه پلورالیسم از واژه لاتینی «Pluralis» به مفهوم گرایش به کثرت گرفته شده است. پلورالیست ابتدا در عرصه کلیسا درباره اشخاصی که دارای چندین منصب کلیسایی بوده‌اند به کار رفته است. کم‌کم این مفهوم در معنای اصالت دادن به کثرت در عرصه‌های مختلفی همچون اجتماع، سیاست، فرهنگ، دین، اخلاق و معرفت به کار رفت. همین امر سبب شده است کثرت‌گرایی انواع و اقسام مختلفی پیدا کند؛ کثرت‌گرایی سیاسی، کثرت‌گرایی فرهنگی، کثرت‌گرایی اخلاقی، کثرت‌گرایی دینی... [۱].

کثرت‌گرایی اخلاقی یک نوع غیرواقع‌گرایی در باورها و ارزش‌های اخلاقی است. چنان که می‌دانیم مکاتب اخلاقی در یک تقسیم‌بندی به مکاتب واقع‌گرا و غیرواقع‌گرا تقسیم می‌شوند. غیرواقع‌گرایان معتقدند هیچ جمله اخلاقی قابلیت صدق و کذب واقعی را ندارد و بنابراین بر اساس این نظریه، دو جمله به ظاهر متناقض اخلاقی هر دو می‌توانند قابل قبول باشند. بر اساس این دیدگاه، باورهای اخلاقی اموری واقعی و عینی نبوده و تابع قرارداد، سلیقه یا احساس افراد تلقی می‌شوند. به اعتقاد پلورالیست‌ها، همان گونه که جمله «غذاهای هندی خوشمزه هستند» ناظر به هیچ امر واقعی نیست و از این رو با جمله «غذاهای هندی خوشمزه نیستند» تناقض ندارد، گزاره‌های اخلاقی نیز چنین بوده و ناظر به هیچ امر واقعی نیستند و به همین دلیل قابلیت صدق و کذب ندارند. برای مثال دو جمله «راستگویی خوب است» و «راستگویی خوب نیست» همانند دو جمله فوق هیچ تناقضی با هم نداشته و هر دو می‌توانند قابل قبول باشند. دلیل این امر آن است که این گونه قضایا بیانگر احساس یا سلیقه یا قرارداد افراد هستند و نمی‌توانند ناظر به یک امر خارجی باشند، تا قابل صدق و کذب باشند و چنان که می‌دانیم سلیقه‌های افراد ممکن است متفاوت باشند[۲]. قابل قبول دانستن مکاتب اخلاقی مختلف، همان کثرت‌گرایی اخلاقی است[۳].

در کثرت‌گرایی اخلاقی نوعی نسبیت‌انگاری ارزشی و نفی ضوابط عام و ثابت وجود دارد که بر اساس آن، امکان پذیرش و مقبولیت ایده‌آل‌های اخلاقی متفاوت، در گستره جغرافیایی و فرهنگ‌های مختلف پذیرفته می‌شود. این نسبیت ارزشی، البته منحصر در کثرت عرضی و جغرافیایی نیست؛ بلکه کثرت ناشی از گذر زمان و تنوع و تطور در ارزش‌های اخلاقی به صورت طولی (در زمان) نیز پذیرفته می‌شود.

کثرت‌گرایی اخلاقی خود انواع مختلفی دارد. به عبارت دیگر برخی از کثرت‌گرایان رویکردی اعتدالی به مسئله کثرت‌گرایی اخلاقی داشته و تنها به تحمل و مدارا با پیروان سایر ایده‌آل‌های اخلاقی توصیه می‌کنند، اما برخی دیگر از کثرت‌گرایان که می‌توان آنها را کثرت‌گرایان اخلاقی افراطی نامید، اساساً جزمیت در باورها و ارزش‌های اخلاقی را انکار و نسبی انگاری مطلق را ترویج می‌کنند. چنین نسبی‌گرایی در نهایت به جدیت در سودانگاری شخصی و عدم اغماض در منافع مادی می‌انجامد؛ زیرا هیچ نسبیت‌گرایی حاضر نمی‌شود در به دست آوردن منافع مادی خود کوتاه آمده و آنها را فدای منافع دیگران بنماید[۴].

از نظر مدافعان کثرت‌گرایی اخلاقی، ایده‌آل‌های اخلاقی بسیار متفاوت بوده و هیچکدام از آن‎ها برتری خاصی بر ایده‌آل‌های دیگر ندارند[۵]. به اعتقاد سوزان ولف، یکی از افراطی‌ترین پلورالیست‌های اخلاقی در مقاله‌ای به نام «قدیس‌های اخلاقی»، در صورتی که کسی قادر به انجام افعال اخلاقی نباشد، رفتن به سوی اهداف غیراخلاقی قابل توجیه بوده و به عبارت دیگر خود این اهداف، اخلاقی حساب خواهند شد[۶].

صورتی دیگر از پلورالیسم، «پلورالیسم دینی» است. پلورالیسم دینی فاقد معنا و تعریف مشخص و معین است اما مروجین پلورالیسم دینی اغلب این مفهوم را در سه تعریف به کار برده‌اند:

  1. پلورالیسم دینی به معنای بهره‌مندی یکسان ادیان از حق و باطل؛
  2. پلورالیسم دینی به معنای این که ادیان همگی راه‌هایی به سوی حق هستند؛
  3. تعریف پلورالیسم دینی بر پایه پوزیتیویسم.

در پلورالیسم دینی در معنای اول، مدعی شده‌اند که همه ادیان از عناصر و معانی حق و باطل به یکسان بهره‌مند هستند. بنابراین در هر دین و آیینی هم حق وجود دارد و هم باطل. روشن است که این معنای «پلورالیسم دینی» از نظر قرآن و تفکر اسلامی قابل قبول نیست؛ زیرا بنا به تعبیر قرآن شریف[۷]، کسانی که می‌خواهند بین خدا و پیامبرانش جدایی بیندازند و می‌گویند به برخی ایمان می‌آوریم و به برخی کافر می‌شویم، اینان در حقیقت کافرانند.

در معنای دوم پلورالیسم دینی به این معنا که ادیان همگی و به یکسان راه‌هایی به سوی حق هستند و از این نظر فرقی با هم دیگر ندارند، نیز ایرادهای نظری و تناقضاتی وجود دارد؛ چگونه می‌توان آیین مسیحیت معتقد به تثلیث را که در قرآن کریم به صراحت مورد نفی قرار گرفته و حتی معتقدان به آن کافر دانسته شده‌اند[۸]، با دین اسلام یکسان و برابر شمرد؟

در حالی که مقصد آیین مسیحیت کنونی شرک آلود است و مقصد اسلام به تمامی توحیدی است. به لحاظ احکام نیز تفاوت‌هایی در حد تناقض میان دو آیین وجود دارد که نمی‌توان آنها را مصداق مسیرهایی مختلف به راهی واحد و لذا یکسان دانست؛ برای مثال در آیین بودیسم اساساً وجود خدا نفی می‌گردد، حال چگونه می‌توان اسلام و بودیسم را راه‌هایی به سمت یک مقصد واحد دانست؟ این سخن بیشتر به درد خیال بافی‌های شاعرانه می‌خورد تا واقعیت قابل بحث و نقد و بررسی.

رویکرد سوم، بر پایه این نگرش پوزیتیویستی بنا شده است که قضایای غیرتجربی و غیرحسی (یعنی قضایای دینی و فلسفی) یا یکسره بی‌معنا هستند و یا اگر بی‌معنا نباشند، راهی برای تحقیق در صحت و سقم آنها وجود ندارد. به عبارت دیگر احکام و باورهای دینی متباین و گاه حتی متناقض ادیان مختلف، به یکسان غیر قابل پذیرش یا غیر قابل ابطال است و راهی برای فهم درستی و حقانیت آنها وجود ندارد، پس در خصوص همه آنها باید بر پایه شکاکیت و نسبی‌انگاری قضاوت کرد.

«جان هیک» آمریکایی (متولد ۱۹۲۲) را می‌توان پرآوازه‌ترین نماینده پلورالیسم دینی در سده بیستم دانست. هیک مدعی است که هر دینی، خود را به منزله مرکز و زمین و مبنای اعتقادی فرض کرده و و عقاید دیگر ادیان را با آنها می‌سنجد؛ در حالی که او مدعی یک «انقلاب کپرنیکی در الهیات» است که بر پایه آن، عناصر مشترک ادیان یعنی صرف اعتقاد به وجود خداوند، مرکز و مبنا فرض می‌شود و بقیه بحث‌های اعتقادی و کلامی ادیان، امور عارضی و جنبی فرض می‌شوند. همین نظریه را «عبدالکریم سروش» در ایران تحت عنوان «ذاتی و عرضی ادیان» مطرح و بسیاری از اعتقادات و احکام اسلامی را به عنوان «عرضیات دین» مطرح کرد.

چنان که دیدیم پلورالیسم دینی به معنای نسبی‌انگاری و شکاکیت در اعتقاد دینی و مترادف و یکسان پنداشتن ادیان، به لحاظ اعتقادات حق و باطل است و از منظر تفکر اسلامی عین کفر محسوب می‌شود. مروجان اصلی پلورالیسم دینی در ایران، گروهی از روشن فکران به اصطلاح دینی بوده‌اند که همیشه کوشیده‌اند تا دین اسلام را بر مبنای باورهای مدرنیستی تعریف و تفسیر کنند. در غرب نیز متکلمانی مثل «جان هیک»، «هانس کونگ» سوییسی و «هاینتز رابرت» و «کارل راینر» به صور مختلف پلورالیسم دینی معتقدند.

سابقه طرح مباحث نسبی‌انگارانه پلورالیستیک دینی در ایران به حدود یکصد سال قبل بر می‌گردد، هر چند که در آن دوران از اصطلاحاتی مثل «پلورالیسم» استفاده نمی‌شد، اما همان معنای نسبی‌انگارانه ترویج می‌شد. از این افراد می‌توان «کیوان قزوینی» را نام برد که در بحث از تعدد ادیان، مایه‌های پلورالیستی را مطرح می‌کرد و همان زمان مرحوم «شیخ مجتبی قزوینی خراسانی» به نقد آن ادعاها پرداختند. در سال ۱۳۴۱ شمسی نیز «کانون یکتاپرستی جهانی» در ایران تأسیس شد و پس از آن کتابی از «رادها کریشنان» تحت عنوان «مذهب در شرق و غرب» در همین مباحث منتشر شد. پلورالیسم دینی صورتی از نسبی‎انگاری لیبرالیستی است که خود را در هیأت اندیشه دینی نشان می‌دهد و به نسبی انگاری و شکاکیت منتهی می‌شود. در ایران پس از انقلاب اسلامی، «عبدالکریم سروش» به تقلید از آرای «جان هیک» و منطق هرمنوتیکی «هانس گادامر»، نظریه‌ای پلورالیستی و نسبی‌انگارانه مطرح کرده که دین را حاصل تجربه دینی و شخصیت نبی - و نه وحی محض الهی - می‌داند و بدینسان بر اساس کثرت تجربه‌های نبوی، قائل به تکثر و پلورالیسم ادیان شده و بحث دین کامل و دین اکمل را اساساً منتفی اعلام می‌کند.

بر این اساس، دین عبارت است از تجربه پیامبر(ص) از تجلی خداوند و هر پیامبری هم این تجلی را به نحوی تجربه کرده و بنابراین همه این تجارب، الهی و درست است هر چند با هم تفاوت دارند و جالب این که عبدالکریم سروش حتی معتقد است که تجربه دینی نبی قابل بسط است و بر اساس «بسط تجربه نبوی»، عرفا و صاحبدلان و دیگران هم می‌توانند صاحب تجربه نبوی (وحی) باشند و بنابراین بر این اساس معرفت دینی را کمال بخشند. چنان که مشهود است این سخنان عین نسبی‌انگاری و پلورالیسم و بلکه زمینی کردن حقیقت وحی الهی است و به آشکارا بر بهره‌مندی ادیان مختلف به ایران که خواهان تفسیر دین بر پایه مشهورات متجددانه است، در کلیت خود تابع و پیرو پلورالیسم دینی است و اکثریت بینی در تلازم با لیبرالیسم قرار دارد. نظریه«پلورالیسم دینی» برای اولین بار به طور فرموله و صریح در مقاله «صراط‌های مستقیم» نوشته عبدالکریم سروش در مجله «کیان» شماره ۳۶ مطرح شد[۹].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فرهنگ واژه‌ها، ص۱۴۲.
  2. نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص۳۴؛ بنیاد اخلاق، ص۳۶.
  3. بنیاد اخلاق، ص۳۶.
  4. فرهنگ واژه‌ها، ص۱۴۴-۱۴۵.
  5. نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص۳۴.
  6. اخلاق و پیوند آن با دین، ص۴۷.
  7. نساء، ۱۵.
  8. مائده، ۷۳.
  9. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص۴۶۰.