انتقاد در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۰ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۵۵ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

معناشناسی

انتقاد واژه‌ای عربی از ریشه «نقد» به معنای جداسازی درهم‌های مرغوب از نامرغوب است.[۱] واژه نقد تفاوت مفهومی چندانی با انتقاد ندارد و چه بسا با هم یا به جای هم به کار می‌روند. انتقاد در فارسی نیز به معنای جداکردن خوب از بد،[۲] خرده‌گرفتن، به‌گزینی و برشمردن درستی و نادرستی‌های یک اثر ادبی یا هنری[۳] یا رفتار، گفتار یا ظاهر کسی[۴] یا داوری و ارزیابی است. داوری گاه مثبت و گاه منفی است؛ اما بار منفیِ خرده‌گیری و عیب‌جویی از واژه انتقاد، جداناشدنی به نظر می‌رسد.[۵]

در آموزه‌های دینی، واژه‌های نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصی به حق، دعوت به خیر و امر به معروف و نهی از منکر هر یک به گونه‌ای اهمیت و جایگاه انتقاد و انتقادپذیری را بیان می‌کنند.[۶] در این میان امر به معروف و نهی از منکر از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.[۷]

انتقاد در اندیشه اسلامی

انتقاد در قرآن کریم با تأکید بر امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده و این کتاب آسمانی مؤمنان را کسانی معرفی کرده که برهم ولایت دارند و یکدیگر را به خوبی امر و از بدی نهی می‌کنند﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۸] و در مقابل، منافقان را کسانی برشمرده که یکدیگر را به کارهای زشت فرمان می‌دهند و از کارهای نیک، بازمی‌دارند﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۹] قرآن کریم تأکید می‌کند در میان مسلمانان باید همواره گروهی برای امر به معروف و نهی از منکر حضور داشته باشند.﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۱۰]

اهل بیت(ع)، نیز از ابعاد مختلف علمی، اخلاقی و سیاسی-اجتماعی به موضوع انتقاد پرداخته‌اند و در بخش اول از مردم خواسته‌اند اهل تجزیه و تحلیل و نقد کلام باشند و هر سخنی را نپذیرند،[۱۱] حتی روایات آنان را با سنجه قرآن، ارزیابی کنند.[۱۲] آنان حتی منتقد خود را محبوب‌ترین برادر خود و انتقاد را هدیه معرفی کرده‌اند،[۱۳] همچنان که مؤمن را آینه مؤمن و نمایانگر زیبایی و زشتی[۱۴] و دوست واقعی را کسی دانسته‌اند که در بیان عیب‌های انسان، صداقت داشته باشد و در برابر، پوشاننده عیب را دشمن معرفی کرده‌اند.[۱۵]

در حوزه اجتماع و سیاست، پیامبر اکرم(ص)، خاطرنشان کرده‌ است که قلب هیچ مسلمانی نباید در نصیحت زمامداران جامعه اسلامی تردید به خود راه دهد.[۱۶] امیرالمؤمنین علی(ع)، جامعه مطلوب را جامعه‌ای معرفی کرده‌است که ناتوان‌ترین فرد آن نیز توان انتقاد از صاحبان قدرت را بدون لکنت زبان داشته باشد.[۱۷] ایشان یکی از ویژگی‌های خود را انتقادپذیری و پذیرش سخن حق برمی‌شمرد و از مردم می‌خواست آزادانه، سخن حق را به او بگویند.[۱۸] آن حضرت از مالک اشتر نیز خواست نزدیک‌ترین وزیر و همکار خود را از میان کسانی برگزیند که سخن حق را اگرچه تلخ، بدون ملاحظه بیان می‌کنند.[۱۹]

حق انتقاد که یکی از جلوه‌های آزادی بیان است، از حقوق مسلم و پذیرفته‌ شده در جهان معاصر است، به گونه‌ای که در ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز به آن اشاره شده‌است.[۲۰] انتقاد به انواع انتقاد سازنده و ویرانگر، انتقاد منصفانه و غیر منصفانه و انتقاد خیر خواهانه و مغرضانه تقسیم‌بندی می‌شود.[۲۱]

این مفهوم حتی در ادبیات شاعران مسلمان نیز مطرح شده‌است. از دیدگاه سعدی، انتقاد مصلح امور است[۲۲] و از نگاه مولانا، همانند بادی است که با وزش بر خرمن، کاه را از گندم جدا می‌کند.[۲۳] دانشمندان مسلمان، از دیرباز به مسئله نقد و ارزیابی زمامداران اسلامی توجه کرده‌اند و کتاب‌هایی را در قالب نصیحت ائمه مسلمانان، برای پند و اندرزدادن به حاکمان زمان خویش نگاشته‌اند که التاج و المحاسن و الاضداد جاحظ، نصیحة الملوک غزالی و سیاستنامه خواجه‌نظام‌الملک از آن جمله است.[۲۴] خواجه‌ نصیرالدین طوسی یکی از آداب معاشرت با ملوک را نصیحت و نیکوخواهی برای ایشان از دل و زبان برشمرده است.[۲۵] اندیشمندان معاصر نیز کم و بیش به مقوله انتقاد پرداخته‌اند؛ چنان‌که میرزا محمد حسین نایینی یکی از راه‌های جلوگیری از استبداد حاکمان را مراقبت، محاسبه و نظارت هیئتی دانسته‌است که خود تحت نظارت تک‌ تک مردم باشند.[۲۶]

از دیدگاه سید محمد حسین طباطبایی، اسلام برای حاکمیت و حاکمان، امتیاز خاصی قائل نیست و هر فرد جامعه اسلامی وظیفه دارد دیگری را به خیر و خوبی دعوت و امر به معروف و نهی از منکر کند.[۲۷] مرتضی مطهری ضمن واجب شرعی شمردن انتقاد به کجروی‌های حاکمان[۲۸] و ضامن بقای اسلام دانستن امر به معروف و نهی از منکر،[۲۹] انتقاد را موجب اصلاح و رفع عیب‌ها معرفی کرده، بر این باور است که اگر از دستگاهی انتقاد نشود، امید اصلاح در آن نیست.[۳۰] وی انتقاد مبتنی بر تحلیل، منطق و به دور از احساسات را ارزشمند، آموزنده و نشان‌دهنده واقع‌بینی منتقد برشمرده است.[۳۱] به گفته وی، هر انسانی در حوزه تعلیم و آموزش نیز باید از تفکر انتقادی و قدرت تجزیه و تحلیل برخوردار باشد[۳۲] و اساساً حیات و رشد علم، در گروی نقد و انتقاد است.[۳۳] سید محمود طالقانی با بیان اینکه ترس و جلوگیری از انتقاد، نشان نارسایی یک مکتب است، اسلام را مخالف محدود کردن آزادی بیان و انتقاد می‌شمرد.[۳۴] در نگاه سید محمد حسینی بهشتی انتقاد، سازنده و امید آفرین است[۳۵] و جامعه در سایه حاکمیت منطق گفتگو، انتقاد و تحمل مخالف سامان می‌یابد.[۳۶] به باور او در چنین جامعه‌ای «خودانتقادی»، مقدم بر انتقاد از دیگران است.[۳۷] امام‌ خمینی نیز انتقاد را لازمه پیشرفت جامعه می‌دانست و با تشریح انواع انتقاد، بر انتقاد سازنده تأکید می‌کرد.[۳۸]

اهمیت و جایگاه

امام‌ خمینی انتقاد و امر به معروف و نهی از منکر را لازمه اصلاح امور جامعه می‌دانست[۳۹] از این‌رو امر به معروف و نهی از منکر را که نزدیکی زیادی با انتقاد دارد، یکی از والاترین و شریف‌ترین فرایض اسلام، موجب اقامه واجبات دیگر و از ضروریات دین شمرده‌است.[۴۰] ایشان انتقاد را برای جامعه ضروری می‌دانست[۴۱] و باور داشت تا انتقاد نشود و عیب‌ها گوشزد نگردد، جامعه اصلاح نمی‌شود.[۴۲] ایشان اشکال و حتی تخطئه را هدیه‌ای الهی و مایه رشد انسان شمرده‌است.[۴۳]

از نگاه تاریخی، منشأ آغاز نهضت اسلامی ایران، قیام پانزده خرداد و در پی آن زندانی و تبعیدشدن امام‌ خمینی و در نهایت سرنگونی رژیم پهلوی را می‌توان از پیامدهای آشکار مواجههرژیم پهلوی با انتقاد، انتقادکنندگان و انتقاد ناپذیر بودن این رژیم به‌شمار آورد. یکی از کاستی‌های آن رژیم، نبود آزادی بیان و تقابل حکومت با هر گونه انتقاد بود؛ به گونه‌ای که یکی از عوامل فروپاشی رژیم را رویارویی با انتقاد و سرکوب انتقادکنندگان و بازداشتن مردم از مشارکت سیاسی برشمرده‌اند.[۴۴] اوریانا فالاچی خبرنگار معروف ایتالیایی در مصاحبه با محمدرضا پهلوی، او را به دلیل مقابله با انتقاد و انتقادکنندگان، نکوهش کرده و نبود آزادی بیان را یکی از نقاط ضعف حکومت وی دانسته‌است.[۴۵] امام‌ خمینی دوران پیش از انقلاب را دورانی معرفی می‌کرد که کسی را یارای حرف‌ زدن و انتقاد نبود و یک کلمه یا نیم سطر انتقاد می‌توانست به قیمت نابودی شخص تمام شود.[۴۶] ایشان ریشه جرئت و شجاعت‌نداشتن مردم در نقد و انتقاد به آن رژیم را سرنیزه‌هایی می‌دانست که به سوی مردم نشانه رفته بودند.[۴۷]

از نگاه امام‌ خمینی حکومت اسلامی علاوه بر تکیه بر آرای مردم، باید تحت نظارت، ارزیابی و انتقاد عمومی باشد.[۴۸] در چنین حکومتی، همه حق انتقاد دارند[۴۹] و حتی کوچک‌ترین فرد جامعه نیز باید بتواند آزادانه و بدون احساس کمترین خطر، به بالاترین مقام حکومتی انتقاد کند و دربارهٔ عملکرد او توضیح بخواهد.[۵۰] ایشان انتقاد را از نگاه مسئولیت دینی[۵۱] وظیفه‌ای شرعی[۵۲] و حق همگانی[۵۳] می‌دید. اصل ۸ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه‌ای همگانی برشمرده، آن را وظیفه متقابل دولت و ملت می‌داند. همچنین در اصول ۱۷۳ و ۱۷۴ برای بررسی قانونی انتقادها، کاستی‌ها و اجرای صحیح قوانین، ایجاد نهادهایی نظیر دیوان عدالت اداری و سازمان بازرسی، پیش‌بینی شده‌است.

در دیدگاه امام‌ خمینی، نقد و انتقاد در رسانه‌های جمهوری اسلامی ایران با رعایت ضوابط و مقررات، آزاد است.[۵۴] ایشان آزادی روزنامه‌ها و رسانه‌ها را در نقد و انتقاد به دلیل تأثیرگذاری و نقشی که در اصلاح جامعه دارند، لازم می‌دانست[۵۵] و معتقد بود اصحاب رسانه باید مستقل و آزادانه بنویسند[۵۶] و انتقاداتشان با زبان و قلم نصیحت[۵۷] دلسوزانه،[۵۸] برای ارشاد و به دور از مخاصمه،[۵۹] توطئه‌چینی[۶۰] و لجن‌ مال‌ کردن و ضایع‌ کردن افراد[۶۱] و بدون غرض‌ ورزی و ضربه‌ زدن به نظام[۶۲] باشد چنان‌که ایشان، هدف و انگیزه مخالفان نظام اسلامی از انتقاد را مأیوس و دلسرد کردن مردم، ایجاد اختلاف و دشمنی در میان مردم و مسئولان[۶۳]شکست نظام[۶۴] و به دنبال آن، سپردن کشور به بیگانگان[۶۵] می‌دانست.[۶۶]

گستره انتقاد

امام‌ خمینی اعتقاد داشت غیر از رسول اکرم(ص)، و امامان معصوم(ع)، همه در معرض اشتباه‌اند.[۶۷] بنابراین هیچ‌کس نباید خود را مطلق و مبرّای از انتقاد ببیند[۶۸] و از مسئولان می‌خواست از انتقاد نرنجند و حتی انتقاد ناحق را نیز تحمل کنند.[۶۹] در نگاه ایشان انتقادپذیری از کمالاتی است که انسان را از سطح موجودی غریزی و خودخواه، به موجودی متعالی و خداخواه می‌رساند و همه ضعف‌های او را برطرف می‌سازد.[۷۰] چنین انسانی در رویارویی با انتقاد، به جای پرسیدن از منبع انتقاد، به خود انتقاد توجه می‌کند و از منتقدانش سپاسگزاری نیز می‌کند.[۷۱] ایشان خودسازی را عامل اصلی پذیرش انتقاد می‌دانست.[۷۲] ایشان در عمل نیز خود را نیازمند نصیحت، حتی از جانب کودکان می‌دانست[۷۳] انتقاد دیگران را می‌پذیرفت[۷۴] و خودانتقادی نیز می‌کرد و از بیان اشتباهات خود، ابایی نداشت،[۷۵] همچنین ایشان با توجه به آموزه‌های دینی همه مردم را در برابر خطاهایی که در جامعه و حاکمیت صورت می‌گیرد، مسئول می‌شمرد و احساس مسئولیت و انتقاد همگانی را موجب دست‌کشیدن افراد خطاکار از خطا و تخلف خود و جلوگیری از دیکتاتوری می‌دانست.[۷۶].[۷۷]

خودانتقادی

یکی از راه‌های رسیدن به رشد و کمال انسانی، ارزیابی منتقدانه انسان از خویشتن است.[۷۸] امیرالمؤمنین علی(ع)، خودانتقادی و بررسی اعمال و رفتار خویش را مایه بی‌نیازی از انتقاد دیگران برشمرده است،[۷۹] همان گونه که امام‌ حسین(ع)، یکی از نشانه‌های عالِم را انتقاد از خویش دانسته‌است.[۸۰]

امام‌ خمینی بارها با اشاره به موضوع خودانتقادی، یادآور شده‌ است انسان اگر بخواهد برای خدا کار کند و به مقام انسانیت برسد، باید عیب خود را شناخته، آن را برطرف سازد.[۸۱] به باور ایشان از آنجاکه اجرای موازین اسلامی و شرعی در رتبه اول اهمیت است، اگر یکی از کارگزاران حکومتی مرتکب اشتباهی شود، باید به‌صراحت به اشتباه خود اعتراف کند، همان‌طور که فقها اشتباهات علمی خود را با تغییر فتوا و رفتن به سوی فتوایی دیگر بیان می‌کنند.[۸۲] ایشان اعتراف به خطا و اشتباه را سبب بزرگ‌ شدن افراد نزد ملت‌ها می‌دانست؛ چنان‌که اصرار بر خطا، موجب انحطاط انسان و بروز دیکتاتوری بسیار فاسد خواهد بود.[۸۳].[۸۴]

انواع و آثار انتقاد

به‌طور کلی انتقاد به دو نوع تقسیم می‌شود. گاه راهگشا و مفید است که به آن انتقاد سازنده گویند و گاه ویرانگر و مخرب است که به آن انتقاد غیر سازنده می‌گویند.[۸۵] امام‌ خمینی نیز انتقاد را به سالم و ناسالم تقسیم می‌کرد و معتقد بود انتقاد سالم و سازنده، موجب هدایت و رشد جامعه است.[۸۶] ایشان ضمن اینکه معتقد بود خودِ انسان غالباً به صحیح و سازنده یا زیان‌بار و انتقام‌جویانه‌ بودنِ انتقادهایش از دیگران آگاه است.[۸۷] یکی از شاخص‌های انتقاد سالم را انگیزه نصیحت و خیرخواهی می‌دانست.[۸۸] ایشان شاخص دیگر انتقاد صحیح را بی‌طرفی[۸۹] و نداشتن حب و بغض[۹۰] معرفی می‌کرد و ضمن اذعان به اینکه انسان هیچ‌گاه نمی‌تواند کاملاً بی‌طرف باشد، از منتقدان می‌خواست که در اظهارنظرها، میل درونی خود را زیر پا بگذارند و تنها حق را ملاک قرار دهند و از آمیختن نظرها و انتقادهای خود با حب و بغض[۹۱] و غرض‌های شخصی [۹۲] بپرهیزند.

امام‌ خمینی انتقاد ناسالم را انتقادی می‌دانست که از روی هوای نفس[۹۳] و همراه با غرض‌ورزی و بزرگ‌نمایی مشکلات کوچک[۹۴] باشد و هدف‌هایی همچون توطئه‌چینی،[۹۵] انتقام‌جویی،[۹۶] پرده‌دری،[۹۷] تحقیر،[۹۸] و اختلاف‌انگیزی و هتک حرمت[۹۹] را دنبال کند.

از سوی دیگر، آثار و فواید نقد و انتقاد از نگاه امام‌ خمینی را می‌توان به دو دسته عمومی و شخصی تقسیم کرد. ایشان در مقام برشماری آثار عمومی انتقاد، از اصلاح[۱۰۰]رشد، تعالی،[۱۰۱] سعادتمندی جامعه[۱۰۲] و سامان‌ یافتن امور سیاسی کشور[۱۰۳] یاد کرده و در مقام توجه به آثار و فواید شخصی انتقاد، از برطرف‌ شدن عیب‌های شخصِ نقد شده یاد کرده و حتی عیب‌جویی و شایعه‌ پراکنی‌ها را مانند عمل جراحیِ دردناکی معرفی می‌کرد که سبب سلامت بیمار می‌شود.[۱۰۴] به باور ایشان انتقاد از فردی، به منزله ابراز دوستی در حق وی و مایه رشد و اصلاح اوست؛ با این وجود حتی دشمنانی که با عیب‌جویی در صدد دشمنی هستند، ناخواسته به اصلاح انسان کمک کرده و در حق انسان دوستی می‌کنند.[۱۰۵] ایشان حتی بر آن بود که برای یافتن عیب‌های خود باید به سراغ دشمن رفت که اشکال‌ها را بهتر می‌بیند و بی‌ملاحظه بازگو می‌کند، نه دوستی که به جای انتقاد به‌حق، زبان به تملق و ستایش نابه‌جا می‌گشاید که از نگاه ایشان زبان شیطانی است و چنین دوستانی، دشمنان واقعی انسان‌اند.[۱۰۶].[۱۰۷]

منابع

پانویس

  1. ابن‌منظور، لسان العرب، ۳/۴۲۵.
  2. دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۲/۲۹۶۵.
  3. معین، فرهنگ فارسی، ۱/۳۶۵.
  4. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ۱/۵۹۱.
  5. اسلامی، حکومت دینی، ۱۲.
  6. اسلام‌پور، انتقاد و انتقادپذیری از نگاه اسلام، ۹۰.
  7. طاهری، سید محمود، مقاله «انتقاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۱۳ – ۳۱۸.
  8. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان می‌برند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش می‌آورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
  9. «مردان و زنان منافق، همگون یکدیگرند که به کار ناپسند فرمان می‌دهند و از کار شایسته باز می‌دارند! و (در بخشش) ناخن خشکی می‌ورزند، خداوند را فراموش کرده‌اند و خداوند نیز آنان را از یاد برده است، بی‌گمان منافقانند که نافرمانند» سوره توبه، آیه ۶۷.
  10. «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا می‌خوانند و به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
  11. حر عاملی، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ۱/۹۵.
  12. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۱/۱۹۰.
  13. کلینی، الکافی، ۲/۶۳۹؛ نوری، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ۸/۳۲۹.
  14. مجلسی، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، ۷۱/۲۳۳.
  15. آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۴۱۸.
  16. کلینی، الکافی، ۱/۴۰۳.
  17. نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۶۸.
  18. نهج البلاغه، خ۲۰۷، ۳۱۱.
  19. نهج البلاغه، ن۵۳، ۴۵۷.
  20. اسلامی، حکومت دینی، ۷.
  21. اسلامی، حکومت دینی، ۱۷.
  22. سعدی، کلیات سعدی، ۱۶۱.
  23. مولانا، مثنوی معنوی، ۲/۵۵۱.
  24. ملک‌زاده، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت، ۱۱۷.
  25. خواجه‌نصیر طوسی، اخلاق ناصری، ۲۷۱.
  26. نایینی، تنبیه الامة و تنزیه المله، ۴۵–۴۸.
  27. طباطبایی، روابط اجتماعی در اسلام، ۱۲۱.
  28. مطهری، مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۵/۷۵۷.
  29. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۷/۲۳۵.
  30. مطهری، یادداشت‌ها، ۱/۲۷۳–۲۷۴.
  31. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۶/۴۷۰.
  32. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۲۱/۱۹۱.
  33. مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ۱۵/۲۹۵.
  34. اسفندیاری، پیک آفتاب، پژوهشی در کارنامه زندگی و فکری آیت‌الله سیدمحمود طالقانی، ۴۰۰.
  35. حسینی بهشتی، شناخت اندیشه‌های اجتماعی، ۲۳۶.
  36. حسینی بهشتی، شناخت اندیشه‌های اجتماعی، ۲۴۰.
  37. حسینی بهشتی، شناخت اندیشه‌های اجتماعی، ۲۵۱.
  38. طاهری، سید محمود، مقاله «انتقاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۱۳ – ۳۱۸.
  39. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۰/۱۱۲ و ۱۴/۳۶۶.
  40. امام‌ خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۳۹.
  41. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۸۱ و ۱۴/۴۰۱.
  42. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۰۱.
  43. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۰/۴۵۱.
  44. آوری، تاریخ ایران دوره پهلوی از رضاشاه تا انقلاب اسلامی، ۲/۱۰۶–۱۰۹.
  45. فالاچی، گفتگوهای اوریانا فالاچی با محمدرضا پهلوی، ۲۰۰–۲۰۱.
  46. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۱/۹.
  47. امام‌ خمینی، ولایت فقیه، ۱۳۳.
  48. امام‌ خمینی، صحیفه، ۴/۱۶۰.
  49. امام‌ خمینی، صحیفه، ۶/۱۵۳–۱۵۴.
  50. امام‌ خمینی، صحیفه، ۵/۴۴۹.
  51. امام‌ خمینی، صحیفه، ۸/۵۱۲.
  52. امام‌ خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۴۳۹–۴۴۰.
  53. امام‌ خمینی، صحیفه، ۶/۱۵۳–۱۵۴.
  54. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۸.
  55. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۰۰–۴۰۱.
  56. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۸.
  57. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۲۷.
  58. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۸۱.
  59. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۴۰۱.
  60. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۸.
  61. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۲۷.
  62. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۸۱.
  63. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۱۹–۱۲۰.
  64. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۷۵–۷۶.
  65. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۹۲.
  66. طاهری، سید محمود، مقاله «انتقاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۱۳ – ۳۱۸.
  67. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۱/۱۶۰.
  68. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۹.
  69. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰.
  70. اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۵۹.
  71. اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۵۹.
  72. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۳/۱۹۸.
  73. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۳۸.
  74. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۰۲–۲۰۳.
  75. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۸۵.
  76. امام‌ خمینی، صحیفه، ۸/۵۱۲.
  77. طاهری، سید محمود، مقاله «انتقاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۱۳ – ۳۱۸.
  78. اسلامی، امام، اخلاق و سیاست، ۲۵۰.
  79. آمدی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ۲۳۹.
  80. ابن‌شعبه، تحف العقول فیما جاء من الحکم و المواعظ عن آل‌الرسول(ص)، ۲۴۸.
  81. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۲۴۶.
  82. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۲۴۱.
  83. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۹۳.
  84. طاهری، سید محمود، مقاله «انتقاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۱۳ – ۳۱۸.
  85. اسلامی، حکومت دینی، ۱۸.
  86. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۷۹.
  87. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۹/۳۶۵.
  88. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۹ و ۲۰/۱۲۷.
  89. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۲/۲۰۸.
  90. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۶.
  91. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۷.
  92. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۳.
  93. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۸۳–۳۸۴.
  94. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۸۱ و ۱۷/۴۶۲.
  95. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۴۶۱.
  96. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۸۳.
  97. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۹/۳۶۲.
  98. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۶.
  99. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۲/۱۲.
  100. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۳۶۶ و ۴۰۱.
  101. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۹/۱۵۳ و ۲۱/۱۷۹.
  102. امام‌ خمینی، صحیفه، ۲۱/۲۴۹.
  103. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۷/۴۶۱.
  104. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۶–۵۱۷.
  105. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۸/۵۱۷؛ ۱۹/۱۵۳ و ۲۰/۴۵۱.
  106. امام‌ خمینی، صحیفه، ۱۴/۱۴۵–۱۴۶.
  107. طاهری، سید محمود، مقاله «انتقاد»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۳۱۳ – ۳۱۸.