حدیث لوح حضرت فاطمه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ ژوئن ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۱۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

حدیث لوح
متن حدیث
«عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ ع وَ قُدَّامَهَا لَوْحٌ يَكَادُ ضَوْؤُهُ يَغْشَى الْأَبْصَارَ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً ...»
ترجمه حدیث
بر مولای خود فاطمه زهرا (س) وارد شدم و در مقابل او لوحی بود که پرتو آن، چشم را خیره می‏‌کرد و در آن، دوازده نام بود ...
مشخصات حدیث
صادره ازحدیث قدسی
راویان
محتوای حدیث
دلالت حدیث
منابع حدیث
منابع شیعه

حدیث لوح حضرت فاطمه (س) از جایگاه والایی در میان روایاتی که درباره حضرت مهدی (ع) وارد شده، برخوردار است و لذا محدثین زیادی این روایت را در کتب خود نقل کرده‌اند. در این حدیث، نام تمام ائمه (ع) از اول تا آخر و نام حضرت مهدی (ع) آمده است.

مقدمه

حدیث لوح حضرت فاطمه (س) را بسیاری از محدثین شیعه از جمله شیخ طوسی، شیخ مفید، شیخ صدوق و شیخ کلینی نقل کرده‌اند. در این حدیث، نام تمام ائمه (ع) از اول تا آخر و نام حضرت مهدی (ع) آمده است[۱]. این حدیث از جایگاه والایی برخوردار است.

شیخ صدوق، با ذکر سند از جابر جعفی از امام باقر (ع) از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل کرده است: "بر مولای خود فاطمه زهرا (س) وارد شدم و در مقابل او لوحی بود که پرتو آن، چشم را خیره می‏‌کرد و در آن، دوازده نام بود ...."[۲].

او روایتی مفصل دیگری نقل کرده که بخشی از آن چنین است: "ابو بصیر از امام صادق (ع) روایت کند که فرمود: پدرم به جابر بن عبد اللّه انصاری فرمود: نیازی به تو دارم، چه‏ وقت بر تو آسان است تا با تو خلوت کنم و آن را از تو بخواهم؟ جابر به او گفت: هر وقت شما بفرمایید. امام باقر (ع) با او خلوت کرد و گفت: ای جابر! آن لوحی که در دست مادرم فاطمه زهرا (س) دختر رسول خدا دیدی، چه بود و مادرم درباره آنچه در آن نوشته بود، چه فرمود؟ جابر گفت: خدا را گواه می‏‌گیرم که در زمان رسول خدا (ص) برای تهنیت ولادت حسین (ع) بر مادرتان فاطمه (س) وارد شدم و در دست او لوح سبز رنگی دیدم که پنداشتم از زمرد است و در آن، نوشته‏‌ای سپید و نورانی ـ مانند نور آفتاب ـ دیدم و گفتم: ای دختر رسول خدا! پدر و مادرم فدایت! این لوح چیست؟ فرمود: این لوح را خدای تعالی به رسولش هدیه کرده است و در آن، اسم پدر و شوهر و دو فرزندم و اسامی اوصیای از فرزندانم ثبت است. رسول خدا (ص) آن را به من عطا فرموده است تا بدان خوشحال شوم. جابر گوید: مادر شما آن را به من عطا فرمود و آن را خواندم و از روی آن، نوشتم. پدرم، امام محمد باقر (ع) فرمود: آیا می‌‏توانی آن را به من نشان دهی؟ گفت: آری و پدرم با او رفت تا به منزل جابر رسیدند. او صحیفه‌‏ای از پوستی نازک نزد پدرم آورد. پدرم فرمود: ای جابر! تو در کتابت بنگر، تا من آن را برایت بخوانم. جابر در کتابش نگریست و پدرم آن را برایش خواند. به خدا سوگند! حرفی اختلاف نداشت. گفت: به خدا سوگند! گواهی می‏‌دهم که در لوح چنین نوشته بود: "بسم اللّه الرحمن الرحیم، این کتابی است از جانب خدای عزیز حکیم، برای محمد، نور و سفیر و حجاب و دلیل او، آن را روح الامین از جانب رب العالمین فرو فرستاده است. ای محمد! اسم‏های مرا بزرگ شمار و نعمت‏‌های مرا شکرگزار و آلای مرا انکار مکن. من خدای یکتا هستم که هیچ معبودی جز من نیست .... در پایان روایت آمده است: و از صلب او ـ امام هادی‏ دعوت کننده به راه و خازن علم‌ام حسن را بیرون می‌‏آورم؛ سپس به سبب رحمتی بر عالمیان، سلسله اوصیا را به وجود فرزندش تکمیل خواهم کرد؛ کسی که کمال موسی و بهاء عیسی‏ و صبر ایوب را داراست و دوستانم در زمان غیبت او خوار شده و سرهای آنان را هدیه می‏‌دهند؛ همچنان که سرهای ترک و دیلم را اهدا می‌‏کنند. آنان را می‌‏کشند و آتش می‌‏زنند و آنان ترسان و هراسان هستند. زمین، از خونشان رنگین شود و صدای فریاد و ناله از زنانشان برخیزد. آنان، دوستان حقیقی من باشند و به واسطه آنها هر فتنه کور ظلمانی را برطرف سازم و سختی‌‏ها و ترس‌‏ها را برطرف نمایم و بارهای سنگین و زنجیرها را از آنان بردارم. ایشان، کسانی‏‌اند که صلوات و رحمت پروردگار بر آنان است و ایشان، ره یافتگان راستین هستند[۳].

این روایت، با اندک تفاوت‌‏هایی در منابع روایی دیگر نیز ذکر شده است[۴].[۵]

منابع

پانویس

  1. تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۰۵.
  2. «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ ع وَ قُدَّامَهَا لَوْحٌ يَكَادُ ضَوْؤُهُ يَغْشَى الْأَبْصَارَ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، باب ۲۸، ح ۲.
  3. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ أَبِي ع لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ فِي أَيِّ الْأَوْقَاتِ شِئْتَ فَخَلَا بِهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَالَ لَهُ يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدَيْ أُمِّي فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوباً فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى‏ أُمِّكَ فَاطِمَةَ ع فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص أُهَنِّؤُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ ع فَرَأَيْتُ فِي يَدِهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَيْتُ فِيهِ كِتَابَةً بَيْضَاءَ شَبِيهَةً بِنُورِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي أَنْتِ وَ أُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا اللَّوْحُ أَهْدَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى رَسُولِهِ ص فِيهِ اسْمُ أَبِي وَ اسْمُ بَعْلِي وَ اسْمُ ابْنَيَّ وَ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي فَأَعْطَانِيهِ أَبِي لِيَسُرَّنِي بِذَلِكَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ ع فَقَرَأْتُهُ وَ انْتَسَخْتُهُ فَقَالَ لَهُ أَبِي ع فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ فَقَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِي ع حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ إِلَى أَبِي صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ يَا جَابِرُ انْظُرْ أَنْتَ فِي كِتَابِكَ لِأَقْرَأَهُ أَنَا عَلَيْكَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَتِهِ فَقَرَأَهُ عَلَيْهِ أَبِي ع فَوَ اللَّهِ مَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً ... َ ثُمَّ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ سَتَذِلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَ يُتَهَادَوْنَ رُءُوسُهُمْ كَمَا تُهَادَى‏ ...»؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، باب ۲۸، ح ۱.
  4. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۱، ص ۵۲۷، ح ۳؛ نعمانی، الغیبة، ص ۶۲، ح ۵؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام، ج ۱، ص ۴۱، ح ۲، ص ۴۶، ح ۵؛ قرطبی انصاری، القاب الرسول و عترته، ص ۱۳؛ طبرسی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۱۶۲؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص ۱۴۳، ح ۱۰۸
  5. سلیمیان، خدامراد، فرهنگ‌نامه مهدویت، ص ۳۶۷ ـ ۳۶۹؛ تونه‌ای، مجتبی، موعودنامه، ص۶۰۵.