بریدة بن حصیب اسلمی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Ali (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
عامر بن حصیب بن عبدالله بن حارث
تاریخ درگذشت۶۳ هجری قمری
آرامگاهمرو
محل زندگیمدینه، مرو، بصره
دیناسلام
اطلاعات علمی
استادانسلمان فارسی، علی بن ابی طالب، عمر بن خطاب عدوی، لاحق بن حمید سدوسی، معاذ بن جبل انصاری
شاگردانبشیر بن مهاجر غنوی، بشیر بن نهیک سدوسی، جامع بن شداد محاربی، سلیمان بن بریدة اسلمی، سهل بن عبدالله اسلمی

مقدمه

وی از تیره سَهم بن مَازِن بن حارث از قبیله بنی اسلم[۱] و رئیس قبیله بود[۲]. در نام و کنیه او اختلاف است. نام او را عامر نیز گفته‌اند[۳]. ابونعیم گوید: نام او پیش از مسلمان شدن عامر بود[۴]، اما برخی گفته‌اند «بریده» لقب و نامش «عامر» است[۵]. کنیه او را به اختلاف «ابوسهل»، «ابوالحصیب»، «ابوسامان» و «ابوعبدالله»[۶] گفته‌اند، اما شهرت او به «ابوعبدالله اسلمی» است[۷].

منسوبان به بریدة بن حصیب را بریدی گفته‌اند[۸]. بریده در هجرت رسول خدا (ص) به مدینه، هنگامی که حضرت از کنار قبیله او می‌گذشت، مسلمان شد[۹]. واقدی به نقل از ابن سعد همان گفته است: وقتی رسول خدا (ص) به ناحیه غَمِیم[۱۰] رسید، بریده نزد رسول خدا (ص) آمد، حضرت او را به اسلام دعوت کرد و او با هشتاد خانوار دیگر از قومش مسلمان شدند که این نشان از منزلت بُرید در نزد قوم اسلم است. حضرت در غمیم نماز عشا خواند و اسلمیان نیز با آن حضرت نماز خواندند[۱۱]. برخی دیگر گفته‌اند: بریده با هفتاد سوار از قوم خود به رسول خدا (ص) برخورد. حضرت از بریده پرسید، از کدام قبیله‌ای؟ گفت: از قبیله اسلم. حضرت فرمود: این (نام اسلم) را باید به فال نیک گرفت. بریده با توجه به داستان بالا گوید: رسول خدا (ص) تفأل می‌زد، اما تطیر (فال بد) نمی‌زد[۱۲]. از ظاهر داستان بالا بر می‌آید که این داستان مربوط به نخستین ملاقات بریده با رسول خدا (ص) نماید و به همراه عده‌ای از قبیله اسلم در راه هجرت به مدینه است. بنابراین، بریده باید از نخستین مهاجران به مدینه باشد [۱۳].

برخی اسلام او را بعد از بدر دانسته‌اند[۱۴] که احتمالاً با زمان سکونت او در مدینه اشتباه شده است. شبی که بریده مسلمان شد، رسول خدا (ص) بخشی از سوره مریم (ع) را به او آموخت. سپس بریده همراه اسلمیان نزد قبیله خود برگشت و بعد از بدر و احد به مدینه آمد و بقیه سوره مریم (ع) را از آن حضرت فرا گرفت و در مدینه ماند و از ساکنان آنجا شد[۱۵]. بریده در تمام نبردهای رسول خدا (ص) پس از احد شرکت داشت[۱۶].

در شعبان سال پنجم، به دستور پیامبر میان قبیله بنی‌المصطلق که آماده هجوم به مدینه بودند، رفت و از آنان برای رسول خدا (ص) خبر آورد[۱۷]، پس از غزوه بنی‌المصطلق رسول خدا (ص) او را بر اسیران بنی‌المصطلق گماشت[۱۸] و در سال ششم در سریه کُزز بن جابر، به ناحیه ذی الجذر (هشت میلی مدینه) رفت[۱۹]. سپس در جنگ خیبر شرکت کرد و وقتی اسلمیان به رسول خدا (ص) پیام فرستادند که در اثر گرسنگی، ناتوان شده‌اند، بریده مانع از رسیدن این پیغام شد و آن را ناپسند شمرد و گفت: ندیده‌ام عرب چنین کاری بکند[۲۰].

بُریده ضمن شرکت در غزوه خیبر (سال هفتم) گوید: وقتی رسول خدا (ص) در خیبر مستقر شد، برای فتح آن نخست پرچم را به ابوبکر سپرد، ولی او شکست خورده بازگشت. سپس پرچم را به عمر بن خطاب سپرد[۲۱] و عده‌ای را همراه وی کرد. آنان در نبرد با خیبریان ناتوان شدند و فرار کردند و نزد رسول خدا (ص) برگشتند [۲۲]. یاران عمر او را ترسو خواندند و عمر نیز آنان را به ترس متهم کرد. رسول خدا (ص) فرمود: فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و رسول او را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند[۲۳]. بریده گوید: علی (ع) نزد رسول خدا نبود؛ از این رو هر یک از قریش آرزوی گرفتن پرچم را داشتند و ابوبکر و عمر نیز می‌خواستند پرچم را بگیرند که پیامبر، علی را فراخواند، صبحگاه امیرمؤمنان علی در حالی که از درد، چشمان خویش را با پارچه‌ای بسته بود، نزد آن حضرت آمد. رسول خدا، امام علی (ع) را نزد خود خواند و آب دهان در چشمان او انداخت. چشمان او بهبود یافت و آن حضرت پرچم را به او سپرد. علی (ع) به خیبر رفت و هنوز دنباله لشکر نیامده، مرحب را کشت و خیبر را فتح کرد[۲۴].

بُریده در غزوه حدیبیه همراه رسول خدا (ص) بود که رسول خدا (ص) با دیدن جاسوسان قریش فرمود: کدام یک از شما دروازه «ذات الحنظل» را می‌شناسید؟ بریده گفت: من. دستور داد بریده پیشاپیش جمعیت حرکت کرد، اما پس از اندکی بریده راه را نشناخت و حضرت دستور داد شخص دیگری راهنما شود[۲۵]. بریده پس از غزوه حدیبیه[۲۶]، گروهی از اسلمیان را در منطقه آبگیر اَشطاط (سه میلی عُسفان) نزد رسول خدا (ص) آورد و عرض کرد: یا رسول الله، این محل، محل سکونت قبیله اسلم است. گروهی از آنان به مدینه هجرت کرده‌اند و گروهی نیز با حیوانات و دام‌های خود در این منطقه مانده‌اند. رسول خدا (ص) فرمود: شما هر کجا باشید، مهاجر به حساب می‌آیید[۲۷]. سپس علاء بن حضرمی را صدا زد و دستور داد میان قبیله اسلم و مسلمانان پیمانی نوشت [۲۸]. رسول خدا (ص) با توجه به مسلمان شدن عده‌ای از قبیله اسلم به سبب اسلام بریده، فرمود: بریده چه مرد نیکویی برای قوم خود و غیر قوم خود است. به درستی که بهترین مردمان کسانی هستند که از مردم خود دفاع کنند تا وقتی که به گناه نیفتند که در گناه هیچ خیر و برکتی نیست [۲۹].

در فتح مکه، چهارصد نفر از قبیله اسلم با دو پرچم شرکت داشتند که یکی از پرچم‌ها در دست بریده بود[۳۰]. در آستانه جنگ تبوک، رسول خدا (ص) کسانی را برای جذب نیرو به قبایل مکه فرستاد که نخستین آنان بریده بود و او را نزد اسلمیان فرستاد[۳۱].

در محرم سال نهم هجری، او را برای گرفتن صدقات راهی قبایل اسلم و غفار کرد[۳۲] و دستور داد درباره کسانی که زکات می‌دهند، با گذشت عمل کنند و اموالی را که زکات دهندگان به خودشان اختصاص داده‌اند، به آنان واگذارند[۳۳].

در سال دهم هجری که امام علی (ع) از طرف پیامبر به یمن مأمور شد، بریده همراه او بود و امام علی (ع) پس از پیروزی، او را بر غنایم به دست آمده از یمن گماشت[۳۴]. از بریده نقل شده است که پس از برگشتن از یمن، خدمت رسول خدا (ص) رسیدم و نزد او از علی بن ابی طالب (ع) گله کردم. چهره مبارک رسول خدا (ص) برافروخته شد و فرمود: «يَا بُرَيْدَةُ، أَ لَسْتُ أَوْلىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ عرض کردم: بله یا رسول الله. سپس فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ»[۳۵]؛ حدیث غدیر از طریق دیگر نیز از بریده نقل شده است[۳۶].

در داستان شکایت نامه بر ضد علی (ع) که خالد تنظیم کرد و از یمن به مدینه فرستاد، حامل آن بریده بود که رسول خدا (ص) به او فرمود: «يَا بُرَيْدَةُ لاَ تَقَعْ فِي عَلِيٍّ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي»[۳۷]؛ بریده در حدیث دیگری گوید: رسول خدا (ص) به عده‌ای که ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر نیز در میان آنان بودند و من نیز هفتمین آنان بودم دستور داد به علی بن ابی طالب به عنوان امیرمؤمنان سلام دهیم و ما جلو چشمان حضرت چنین کردیم[۳۸]. همو گفته است که خداوند مرا به دوستی این چهار نفر: رسول خدا (ص)، علی بن ابی طالب، ابوذر و مقداد امر فرمود[۳۹].

پس از رحلت رسول خدا (ص)، موضع بریده، حمایت از امام علی (ع) بود[۴۰]. پرچم سیاه اسامه که در سال دهم هجری از طرف رسول خدا (ص) مأمور شد به روم برود، در جرف به دست بریدة بن حصیب بود. هنگامی که لشکر حرکت نکرد، بریده پرچم را به مدینه آورد و در خانه رسول خدا (ص) گذاشت [۴۱]. بنا به برخی روایات، وقتی بریده شنید رسول خدا (ص) رحلت کرده است، در بین قبیله خود بود. در آن حال، پرچمی برداشت و آن را بر در خانه امام علی بن ابی طالب (ع) نصب کرد و گفت به غیر از صاحب این خانه با شخص دیگری بیعت نمی‌کنم[۴۲]، مجلسی[۴۳] به طریق خود به نقل از حذیفة بن یمان گوید: بریدة بن حصیب در راه شام بود که شنید رسول خدا (ص) رحلت کرده است. پس به مدینه آمد و داخل مسجد رسول خدا (ص) شد و خطاب به ابوبکر و عمر گفت: آیا شما نبودید که چند صباح قبل به علی بن ابی طالب به عنوان امیر مؤمنان سلام دادید. آن دو گفتند: بعد از آن واقعه، امر جدیدی حادث شد. حذیفه گفته است: بریده پس از خلافت ابوبکر، به حالت قهر به میان قوم خود (بنی اسلم) برگشت و تا زمان خلافت امام علی (ع) در آنجا بود. وقتی شنید امام علی بن ابی طالب به خلافت رسیده، به عراق و بعد از شهادت آن حضرت به خراسان رفت[۴۴].

بریده گفته است: در شانزده غزوه همراه رسول خدا (ص) بودم[۴۵]. او ابتدا در مدینه سکونت گزید، آنگاه به بصره رفت و در آنجا خانه ساخت، سپس برای جنگ به مرو رفت و در سال ۶۳ هجری و به قولی ۶۲[۴۶] به روزگار خلافت یزید بن معاویه در همین شهر درگذشت.

ابن حبان[۴۷] زمان ورود وی را به بصره مشخص نکرده، اما گفته است: او نخست به بصره رفت و مدتی در آنجا ماند. سپس به سجستان و از آنجا در ایام خلافت یزید بن معاویه به مرو رفت. فرزندان او مقیم خراسان شدند. عده‌‍‌ای از فرزندان او به عراق برگشتند و در آن شهر درگذشتند[۴۸]. گفته شده است او آخرین صحابی است که در سال ۶۳ هجری در خراسان درگذشت[۴۹].

عبدالله پسر بُریده گفته است: پدرم در مرو درگذشت و قبر او در حصن است و او قائد اهل مشرق و نور آنان است؛ چون رسول خدا (ص) درباره او فرمود: « أَيُّمَا رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِي مَاتَ بِبَلْدَةٍ فَهُوَ قَائِدَهُمْ وشفيعهم يَوْمَ الْقِيَامَةِ »[۵۰].

أخبار و روایات او در کتاب‌های روایی و سیره فراوان است[۵۱]. فرزندانش سلیمان و عبدالله از او روایت دارند [۵۲]. بریده گوید: بعد از نزول آیه تَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ[۵۳]. پیامبر از خداوند خواست اذن واعیه (شنونده و نگاه دارنده) امام علی (ع) باشد و چنین شد[۵۴]. همو گفته است: آیه شریفه يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ[۵۵]. درباره حمزة بن عبدالمطلب نازل شد[۵۶]، اما در منابع شیعی این آیه به اهل بیت (ع) و امام حسین (ع) تفسیر شده است[۵۷][۵۸]

بریدة بن حصیب اسلمی در دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۴

بریدة بن حصیب بن عبدالله بن حارث[۵۹]، کنیه‌اش را ابا عبدالله، ابا سهل، ابا حصیب و ابا ساسان نقل کرده‌اند و مشهور آن همان ابا عبدالله است. وی قبل از جنگ بدر اسلام آورد[۶۰].

هنگامی که پیامبر اسلام (ص) از مکه به مدینه مهاجرت می‌فرمود، بریدة بن الحصیب، مشهور به اسلمی، در منزل غمیم به حضور حضرت رسید و خود و حدود هشتاد خانواده از قبیله‌اش اسلام آوردند. او پس از جنگ احد به مدینه رفت و آنجا ساکن شد و در جنگ‌های پس از احد شرکت داشت[۶۱] و همراه پیامبر (ص) در شانزده جنگ حضور داشت [۶۲]. بریده در صلح حدیبیه نیز حضور داشته و از اصحاب بیعت رضوان می‌باشد[۶۳]. او مدتی ساکن مدینه بود تا آنکه بصره فتح شد، در آنجا خانه‌ای ساخت و ساکن بصره شد.

در فتح خراسان و شهرهای ایران از لشکریان اسلام بود و پس از استقرار اسلام در ایران، ساکن مرو شد و در زمان خلافت یزید بن معاویه در همان جا از دنیا رفت و به خاک سپرده شد ولی فرزندانش در مرو ماندگار شدند[۶۴][۶۵]


بریده بن حصیب اسلمی در راویان مشترک

نام وی «بریده» یا «برید» و نام پدرش «حصیب» یا «خضیب» و از اسلمی‌ها (فرزندان اسلم بن قصی) تیره‌ای از خزاعه است.

او یکی از اصحاب پیامبر(ص) و از سابقین در اسلام است که به هنگام مهاجرت آن حضرت به مدینه، در منطقه (غمیم) ایشان را ملاقات کرد و به دعوت رسول خدا(ص) با همراهانش اسلام آورد. وی پس از پذیرفتن اسلام به آن حضرت پیشنهاد کرد هنگام ورود به مدینه پرچمی همراه داشته باشند، سپس دستار خویش از سر باز کرد و به نیزه ای بست و پیشاپیش پیامبر(ص) وارد مدینه شد و پس از آموختن آیاتی از سوره مریم از رسول خدا(ص) به سوی قبیله‌اش بازگشت. آن گاه پس از جنگ احد، برای همیشه به مدینه هجرت کرد و در آنجا ساکن شد.و ی در جنگ‌های پیامبر(ص) و در صلح حدیبیّه شرکت داشت و در فتح مکه و در سپاه اسامة بن زید (هنگام وفات پیامبر(ص)) پرچم دار بود. وی می‌‌گوید: در شانزده غزوه با پیامبر(ص) بودم و در جنگ خیبر لباس سرخی به تن داشتم و جانانه جنگیدم تا توجه دیگران را به جایگاه خود جلب کنم و اکنون برای خود گناهی بزرگ‌تر از آن خودنمایی و شهرت‌ طلبی نمی‌شناسم.

بریده نماینده پیامبر(ص) در نظارت بر امور اسیران در جنگ بنی المصطلق و نیز در جمع‌آوری زکات از یک قبیله بود.

او پس از رحلت پیامبر(ص) در میان معترضان به خلافت ابوبکر بود[۶۶] و طبق روایت امام صادق(ع) خطاب به خلیفه چنین گفت: آیا فراموش کرده ای که رسول خدا(ص) دستور داد بر علی(ع) به عنوان امیرمؤمنان(ع) سلام کنیم ابوبکر گفت: هنگام وفات پیامبر(ص) در مدینه نبودی. اوضاع دگرگون شد و خداوند نبوت و حکومت را به اهل این خانه یکجا نمی‌دهد و در روایتی، عمر گفت: نبوت و امامت در یک خانه جمع نمی‌گردد. بریده در پاسخ وی، این آیه را خواند: أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا[۶۷] آیا بر مردم به سبب نعمتی که خدا از فضل خویش به آنان ارزانی داشته حسد می‌‌برند در حالی که ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و فرمانروایی بزرگی ارزانی داشتیم و گفت: آری خداوند بر اهل این خانه نبوت و ولایت را یکجا داده است)[۶۸]. وی فرمانروای (نوبة سرغ)[۶۹] در زمان خلافت عمر بود و در زمان خلافت عثمان برای جنگ به خراسان رفت، سپس به مرو عزیمت نمود و به نشر معارف پرداخت و تا پایان عمر آنجا زیست.

چنان که گذشت او از اصحاب پیامبر(ص) و معتقد به خلافت بلافصل امیرمؤمنان(ع) بوده است. کشی و علامه حلی او را از سابقین در اسلام که به سوی امیرمؤمنان(ع) آمدند، معرفی کرده‌اند و شیخ طوسی او را از اصحاب پیامبر(ص) و امیرمؤمنان شمرده است. بریده می‌‌گوید: کسی را مانند علی بن ابی طالب(ع) دشمن نداشتم تا این که همراه سپاهی از مسلمانان راهی جنگ شدیم. در آن جنگ از رفتار علی(ع)ناخرسند شدم. پس از مراجعت، نزد پیامبر(ص) رفته و از علی(ع) بدگویی کردم. رسول خدا(ص) خشمگین شد و فرمود: از علی(ع) بدگویی مکن. او از من است و من از اویم. او پس از من ولی و سرپرست شماست. اینک پس از شنیدن کلام رسول خدا(ص) کسی را مانند علی(ع) دوست ندارم[۷۰].

او میان قبیله‌اش بود و با شنیدن خبر رحلت پیامبر(ص) پرچمی به دست گرفت و آن را بر در خانه امیرمؤمنان(ع) افراشت و گفت: من جز با صاحب این خانه بیعت نخواهم کرد. در جنگ صفین با علی(ع) بود و از کنار آن حضرت لحظه ای دور نمی‌شد و هنگام دفن فاطمه(س) که شبانه انجام گرفت، حاضر بود.

سید محسن امین و سید علی خان مدنی او را در شمار اعلام و طبقات شیعه آورده و به تفصیل در باره وی سخن گفته‌اند. مامقانی نیز تصریح می‌‌کند که او بدون شک امامی و شیعی است[۷۱].

منزلت والای این صحابی بزرگ نزد رجالیون سنی روشن است. بیشتر علمای شیعی نیز به تشیع و وثاقت او گواهی داده‌اند.

بریده از پیامبر(ص) روایت کرده است و راویان او عبارتند از: سلیمان و عبدالله (پسران بریده)، ابن عباس، عبدالله بن موله، عامر شعبی و دیگران. اینان بیش از ۱۵۰ حدیث از وی نقل کرده‌اند که در مسند احمد بن حنبل و صحیح مسلم و بخاری آمده است.

بریده از رسول خدا(ص) روایت می‌‌کند که: هر کس من مولای اویم، علی(ع) مولای اوست. خدایا دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن بدارد[۷۲]. و نیز از رسول خدا(ص) روایت می‌‌کند که در جنگ خیبر فرمود: فردا پرچم را به دست مردی می‌‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد، خدا و رسول هم او را دوست دارند. آن روز علی(ع) را که سخت به درد چشم مبتلا بود صدا زد و از آب دهان مبارکش به چشم او مالید و چشم آن حضرت بهبود یافت، سپس پرچم را به دستش داد و امیرمؤمنان(ع)رفت و با پیروزی برگشت[۷۳]. و ی به سال ۶۲ یا ۶۳ه.ق. در زمان خلافت یزید بن معاویه در مرو وفات یافت و در محله جصّین به خاک سپرده شد[۷۴].[۷۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، ج۲، ص۱۴۴.
  2. یعقوبی، ج۲، ص۷۹.
  3. ابن حجر، ج۱، ص۴۱۸.
  4. ابونعیم، ج۱، ص۴۳۰.
  5. مزی، ج۳۵، ص۳۷؛ ابن حجر، ج۷، ص۱۶۷.
  6. ابن سعد، ج۴، ص۱۸۲؛ ابن عبد البر، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۶۸؛ ذهبی، ج۱، ص۴۷.
  7. ابن اثیر، ج۱، ص۳۶۸؛ ذهبی، ج۲، ص۴۶۹؛ طبرانی، کبیر، ج۳، ص۱۹.
  8. سمعانی، ج۱، ص۳۳۴.
  9. ابن سعد، ج۴، ص۱۸۲.
  10. در هشت میلی عسفان نزدیک مکه، بین رابغ و جحنه، ر. ک: یاقوت حموی، ج۴، ص۲۱۴ و ۴۴۳.
  11. ابن اثیر، ج۱، ص۳۶۸.
  12. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۶۹.
  13. ابن حبان، ج۳، ص۲۹.
  14. ابن حجر، ج۱، ص۴۱۸.
  15. ابن سعد، ج۶، ص۲۵۹.
  16. ابن سعد، ج۴، ص۱۸۳؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۰۹.
  17. واقدی، ج۱، ص۴۰۵؛ ابن سعد، ج۲، ص۴۸؛ ابن سید الناس، ج۲، ص۷۹.
  18. ابن سعد، ج۲، ص۲۹.
  19. واقدی، ج۲، ص۴۱۰.
  20. واقدی، ج۲، ص۶۵۹؛ شامی، ج۵، ص۱۲۱.
  21. ابن شبه، ج۲، ص۶۶۵.
  22. نسائی، ص۵۳؛ ابن کثیر، البدایه، ج۷، ص۳۷۲.
  23. کوفی، ج۲، ص۵۰۹؛ طبری، ج۳، ص۱۲.
  24. طبری، ج۳، ص۱۱.
  25. واقدی، ج۲، ص۵۸۳.
  26. واقدی، ج۲، ص۷۱۹؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۶۳؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۶۸.
  27. احمد بن حنبل، ج۴، ص۵۵؛ طبرانی، کبیر، ج۷، ص۲۴.
  28. احمدی میانجی، ج۳، ص۲۳۵.
  29. واقدی، ج۲، ص۷۸۲.
  30. واقدی، ج۲، ص۸۰۰ و ۸۱۹.
  31. واقدی، ج۳، ص۱۹۰.
  32. واقدی، ج۳، ص۹۷۳؛ ابن سعد، ج۲، ص۴۲۱ و ج۴، ص۱۸۲.
  33. ابن سعد، ج۲، ص۱۲۱.
  34. واقدی، ج۳، ص۱۰۸۰؛ ابن سعد، ج۲، ص۱۲۸.
  35. نسائی، ص۹۴؛ ابونعیم، ج۱، ص۴۳۱؛ و با کمی اختلاف در نقل، ر. ک: کوفی، ج۱، ص۴۳۴؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۶۸.
  36. کوفی، ج۲، ص۴۱۸؛ بلاذری، أنساب، ج۲، ص۳۵۷؛ طبرانی، المعجم الصغیر، ج۱، ص۷۱.
  37. کوفی، ج۱، ص۴۳۴.
  38. مفید، ج۱، ص۴۸؛ ابن جبر، ص۴۶۲.
  39. مبارکفوری، ج۱۰، ص۱۵۱.
  40. مجلسی، ج۲۸، ص۲۹۹.
  41. ابن سعد، ص۱۴۷؛ واقدی، ج۳، ص۱۱۱۸.
  42. مامقانی، ص۱۲ و ۱۴۵.
  43. مجلسی، ج۲۸، ص۹۳.
  44. مجلسی، ج۱۸، ص۹۳.
  45. ابن حجر، ج۱، ص۴۱۸.
  46. طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹.
  47. ابن حبان، ج۳، ص۲۹.
  48. ابن سعد، ج۴، ص۱۸۳ و ج۶، ص۲۵۹ و ج۷، ص۵؛ بلاذری، فتوح، ج۳، ص۵۰۷؛ ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۶۳.
  49. ابونعیم، ج۱، ص۴۳۱؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۶۸.
  50. ابن عبدالبر، ج۱، ص۲۶۵؛ ابن اثیر، ج۱، ص۳۶۸.
  51. برای نمونه ر. ک: بیهقی، ج۳، ص۳۶۶؛ هیثمی، ج۱، ص۲۶۴.
  52. ابن شبه، ج۱، ص۳۰؛ ابن ابی حاتم، ج۲، ص۴۲۴.
  53. «تا آن را برایتان یادکردی کنیم و گوش‌های نیوشنده آن را به گوش گیرند» سوره حاقه، آیه ۱۲.
  54. حسکانی، ج۲، ص۳۷۱.
  55. «ای روان آرمیده!» سوره فجر، آیه ۲۷.
  56. ابن کثیر، تفسیر، ج۴، ص۵۴۵.
  57. قمی، ج۲، ص۴۴۲.
  58. محمدی، رمضان، مقاله «بریدة بن حصیب بن عبدالله اسلمی»، دانشنامه سیره نبوی ج۲، ص:۲۲۱-۲۲۳.
  59. بریده، به ضم باء و فتح راء و سکون یاء و حصیب، به ضم حاء و فتح صاد.
  60. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۸۵.
  61. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۸۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
  62. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۷۱، ص۳۷۹؛ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴۱۸.
  63. داستان بیعت شجره یا بیعت رضوان این چنین است: هنگامی که رسول خدا از مدینه به قصد عمره و زیارت خانه کعبه با جمعیتی در حدود ۱۴۰۰ نفر حرکت کردند و به حدیبیه رسیدند، شتری که پیامبر را بر آن سوار بود، از حرکت ایستاد و هر چه کردند، حرکت نکرد. پیامبر (ص) فرمود: عادت این شتر چنین نبود لکن همان دستوری که فیل سفید را هنگامی که اصحاب فیل او را به طرف مکه می‌بردند، بازداشت، این شتر را بازداشته است. سپس خواست تا عمر بن خطاب را به مکه بفرستند و از اهل مکه برای ورود به مکه و زیارت آنجا و کشتن قربانی‌ها اجازه بگیرد. عمر گفت: یا رسول الله! من در مکه خویشی ندارم و از قریش می‌ترسم ولی کسی را که در مکه محترم است، به شما معرفی می‌کنم و او عثمان بن عفان است. پیامبر (ص) عثمان را خواست و به او فرمود: به مکه و نزد ابوسفیان و بزرگان قریش برو و به ایشان بگو که ما برای جنگ نیامده‌ایم؛ خانه کعبه را زیارت و شتران خود را تحر می‌کنیم و برمی‌گردیم. عثمان رفت اما بازگشتش طولانی شد. به پیامبر (ص) و مسلمانان خبر رسید که عثمان را کشتند؛ حضرت ناراحت شد و فرمود: از این جا بر نمی‌گردیم تا با قریش بجنگیم. سپس مسلمانان و یارانش را به تجدید بیعت دعوت کرد و خود به درختی تکیه داد و مردم می‌آمدند و با وی برای اینکه از جنگ فرار نکنند، بیعت می‌کردند. در این موقع این آیه شریفه نازل شد: لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا * وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا. نزول این آیه شریفه برای آن دسته از یاران پیامبر (ص) که در این بیعت شرکت داشتند، مقام و فضیلتی را اثبات کرد. (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۹، ص۱۷۸).
  64. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۱۸۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۱۰.
  65. علی‌زاده، فرهاد، مقاله «بریده بن الحصیب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۸۱-۸۲.
  66. رجال برقی ۶۵؛ کتاب الخصال ۴۶۱/ ۲ و الاحتجاج ۱۹۰/ ۱.
  67. «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک می‌برند؟ بی‌گمان ما به خاندان ابراهیم کتاب (آسمانی) و فرزانگی دادیم و به آنان فرمانروایی سترگی بخشیدیم» سوره نساء، آیه ۵۴.
  68. اعیان الشیعه ۵۵۹/ ۳.
  69. محلّی در مرز شام و حجاز در منطقه تبوک که از مدینه تا آنجا سه روز راه فاصله است (مراصد الاطلاع ۷۰۷ و ۱۳۹۴).
  70. مسند احمد بن حنبل ۳۶۵/ ۵؛ مستدرک حاکم ۱۱۰/ ۳؛ خصائص نسایی ۱۰۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ۱۷۰/ ۹.
  71. اعیان الشیعه ۵۵۹/ ۳؛ الدرجات الرفیعه ۴۰۰ و تنقیح المقال ۱۶۲/ ۱.
  72. حلیة الاولیاء ۲۳/ ۴؛ الاستیعاب ۱۰۹۹/ ۳؛ الغدیر ۲۰/ ۱ و اعیان الشیعه ۵۵۹/ ۳.
  73. مسند احمد ۳۵۸/ ۵ و مستدرک حاکم ۲۷۶/ ۱.
  74. الطبقات الکبری ۴/ ۲۴۲؛ کتاب الثقات ۳/ ۲۹و تاریخ الصحابه ۴۴.
  75. عزیزی، رستگار، بیات، راویان مشترک، ص 36.