بحث:حضرت ابراهیم در قرآن
داستان حضرت ابراهیم در قرآن مجید
۱. پدر حضرت ابراهیم، بت ساز و بت پرست بود ولی ابراهیم از بت پرستی نفرت داشت. خداوند، ملکوت آسمان و زمین را به ابراهیم ارائه فرمود تا به وحدانیت وی یقین و ایمان پیدا کرد. ابراهیم از خدا خواست که وی را از کیفیت زنده کردن مردگان آگهی بخشد. خداوند، او را امر فرمود که چهار مرغ بگیرد و آنها را به خود عادت دهد و آنگاه در کوهستانها متفرق کند و چون آنها را بخواند، به سوی او خواهند آمد.
بیشتر مفسرین، از عبارت ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا[۱] چنین استفاده کردهاند که حضرت ابراهیم چهار مرغ را کشته و اندام آنها را هم گوفته و در کوهستانها پخش کرده است. راجع به مرغان ابراهیم، باید به سفر تکوین باب ۱۵ آیه ۱۱-۷ مراجعه کرد: در این باب، «مدراش هاگادل» طبع کمبریج سال ۱۹۰۲ صفحه ۲۴۰ مینویسد که چون در تورات مسطور است، ابراهیم آنها را فرار داد، میبایست مرغان قبل از فرار زنده شده باشند.
۲. حضرت ابراهیم هنگام شب ستاره زهره را میبیند و میگوید این پروردگار من است و چون آن اختر تابان غروب میکند، میگوید: من چیزی را که دستخوش افول و غروب باشد دوست ندارم. ماه را پروردگار خود فرض میکند، آن هم پس از مدتی ناپدید میگردد. خورشید را که بزرگتر از ماه است خدای جهان میپندارد، آن هم دستخوش افول میشود و ابراهیم از آن اظهار بیزاری میکند و به خدای یکتا که وی و آسمانها و زمین را آفریده است روی میآورد.
قوم او در مقام محاجه با وی بر میآیند، لیکن وی در برابر ایشان مقاومت میکند و آنان را به خطایشان متوجه میسازد.
اظهار توحید به وسیله حضرت ابراهیم و استنتاج یکتاپرستی از مطالعه سیر کواکب که در قرآن کریم مذکور است، در مدراش Sepher Hayachar موجود است، این مدراش بعد از حضرت محمد نوشته شده لکن این داستان را در تاریخ Antiquites judaiques تألیف Flavius Josephمیبینیم، در این کتاب نوشته شده که ابراهیم نخستین کسی بود که خدا را خالق جهان دانست و به وسیله سیر کواکب و مشاهده آن چه در زمین و دریا میگذشت به این معنی پی برد و دانست که حرکات آنها تابع قدرتی است و خود آنها قدرتی ندارند که به ما نفعی رسانند وهمه مطیع نیروی اویند.
ابراهیم، پدر خود آزر را از تماثیل و بتهائی که عبادت کرده و در برابر آنان سجده مینموده است باز میدارد و او را از عذاب الهی میترساند. قصه گفتگوی ابراهیم با پدرش، در کتاب Jubiles (یوبیلیه) جلد ۱۲ شماره ۱-۵ و در همان کتاب باب ۱۲ شماره ۶-۷ مسطور است: پدر ابراهیم، به وی میگوید «فرزندم، میدانم که بتان به هیچ کار نیایند اما با مردم محیط چه کنم؟ اگر حقیقت را به آنها بگویم مرا خواهند کشت، تو هم خاموش باش، چه اگر به این سخنان ادامه دهی، تو را خواهند کشت».
«مدراش رباح» راجع به تفسیر آیه ۱۵ از باب ۱۵ سفر تکوین گفته است، ابراهیم برای پدرش در جهان دیگر جائی در بهشت ذخیره کرده است.
ابراهیم، از گناه پدر خود در حضور خدا استغفار میکند، ولی چون بر وی روشن میگردد که از گمراهی باز نخواهد گشت و با خدا دشمن است از پدر تبری و بیزاری میجوید[۲].
روزی که مردم، از شهر بیرون میرفتند، ابراهیم به عذر بیماری در خانه میماند و با خود میاندیشد که خدائی که به او نان و آب میرساند و مرگ و زندگیش در دست اوست، خدائی که بیماری اورا شفا میبخشد، شایسته پرستش است، پس بتها و هیکلهائی که قوم، میپرستند باید نابود شوند. از این رو همه بتها را جز بت بزرگ میشکند و چون مردم به خانه باز میگردند، متوجه میشوند که جوانی به نام ابراهیم که از خدایان آنها یاد میکرده ممکن است مرتکب چنین کاری شده باشد.
ابراهیم را به محاکمه دعوت میکنند و مقرر میگردد که به قصد یاری کردن به خدایان خویش، او را در آتش افکنند. خداوند، آتش را بر وی سرد و سلام میسازد و نیرنگ آنان به هدر میرود و خود در زمره زیانکاران منسلک میگردند. (در قرآن مجید به وقوع واقعة القاء در آتش تصریح نشده و همچنین در خطاب به آتش لفظ «صیروره» بکار نرفته، در نتیجه ممکن است استحالهای حاصل نشده باشد).
۳. حضرت ابراهیم با شخصی که نامش در قرآن، مذکور نیست و مفسرین او را نمرود معرفی میکنند به محاجه میپردازد، ابراهیم میگوید: خدای من آن خدائی است که زنده میکند و میمیراند. آن شخص که رتبه سلطنت داشته، میگوید من هم زنده میکنم و میمیرانم (مراد او آن بوده که محکومین به اعدام را میتواند عفو کند یا به مجازات برساند). آنگاه ابراهیم میگوید خدای من آفتاب را از مشرق پدیدار میسازد، اگر تو خدائی، خورشید را از مغرب برآور. به این حجت، آن مرد کافر که بر حسب سیاق آیه قرآنی مدعی الوهیت بوده مبهوت و مجاب میگردد.
داستان محاجه ابراهیم با نمرود، در مدراش هاگادل موجود است، با این تفاوت که در قسمت دوم محاجه، ابراهیم به نمرود میگوید: ای پسر کوش، اگر تو خدا هستی، پدرت را زنده کن.
۴. در قرآن مجید راجع به بنای کعبه به دست ابراهیم در سوره بقره آیاتی مندرج است و با تلفیق آن آیات و آیههای مربوط در سوره ابراهیم و آیاتی از سوره حج چنین نتیجه میشود: در بیابانی لم یزرع که جای مکه فعلی بوده و شاید شهر مکه هم در آن وقت وجود داشته است، حضرت ابراهیم با اسمعیل پایههای کعبه را بالا برده و پس از بنای کعبه، اسمعیل را در آنجا ساکن گردانیده و از خدا خواسته است که دلهای مردم آن وادی را به او راغب گرداند.
۵. در سورۀ صافات مسطور است که حضرت ابراهیم به فرزند خود میگوید: در خواب چنان دیدم که تو را قربانی میکنم. پسر با طیب خاطر برای قربانی حاضر میگردد و میگوید: ای پدر، به هر آنچه مأموری عمل کن. چون پسر آماده میشود، به ابراهیم خطاب میرسد که به رؤیای خود عمل کردی و ما قربانی بزرگی فدای او ساختهایم. (قرآن مجید از این قربانی نام نبرده است.)
به عقیده یهودیان و بر حسب مندرجات تورات، حضرت ابراهیم، اسحق را میخواسته است در راه خدا قربانی کند و به عقیده اکثر مسلمین این واقعه نسبت به اسمعیل انجام یافته است. در سوره هود و حجر در مقدمه قصه لوط، قصهای از حضرت ابراهیم مسطور است و نظیر آن هم در تورات آمده است و واقعه بر حسب مندرجات قرآن مجید چنین است: چند میهمان بر ابراهیم وارد میشوند. ابراهیم مقدم ایشان را گرامی میدارد و برای آنان گوساله نازکی میکشد و غذائی آماده میسازد، ولی آنان از آن گوساله نمیخورند و اظهار میدارند که به تعذیب قوم لوط مأمور شدهاند و فقط خاندان لوط را از عذاب معاف خواهند داشت. آنگاه حضرت ابراهیم و زنش را به تولد پسری دانا بشارت میدهند و در این هنگام، حضرت ابراهیم، به سن شیخوخت رسیده و زنش در سن نازائی است. زن در دل خود میخندد و از اینکه وی دارای فرزندی خواهد بود تعجب میکند.
فرزند دانائی که به ابراهیم مژده داده بودند به موجب قرآن مجید و تورات، اسحق بوده است. (بعضی از مفسرین ضحک مندرج در آیه را کنایه از وقوع عادت زنانه پنداشتهاند)
۶. بر حسب مسطورات قرآن، حضرت ابراهیم دارای ملتی به نام حنیف بوده یا اینکه حنیف و مسلم از صفات خود حضرت ابراهیم به شمار رفته است (در این خصوص در مقاله حنیفسخن به میان خواهد آمد).
به موجب آیه ۱۸ از سورۀ اعلی حضرت ابراهیم مانند حضرت موسی دارای صحفی است و بنا بر آیه ۱۱۸ از سوره بقره خداوند، حضرت ابراهیم را با کلماتی آزموده است و او را پیشوای مردم قرار داده و با وی عهد خود را استوار فرموده که ابراهیم و فرزندش خانه را برای طواف کنندگان و معتکفان و اهل سجده و عبادت پاک کنند. ابراهیم، از خدا خواسته است که شهر مکه را مأمن و پناهگاه قرار دهد و از شر و فتن، در امان دارد و مردم آن را برکت بخشد و از میوهها روزی دهد. همچنین از خداوند خواسته که از ذریه او پیشوا انتخاب شود. خداوند به او فرموده که عهد او با ستمگاران استوار نیست. شاید در این آیه اشارهای مشعر بر محرومیت یهود از عهد خداوندی، به علت ستمگاری و بت پرستیشان موجود باشد. به موجب آیه ۱۲۴ از سوره نساء، خداوند، ابراهیم را خلیل یعنی دوست خود قرارداده است و به موجب آیه ۷۷ از سوره هود و آیه ۱۱۴ از سوره توبه، حضرت ابراهیم به وصف «اوّاه» موصوف شده است و در معنی «اواه» مفسرین، اختلاف نظر دارند. بعضی «اواه» را صاحب یقین و مؤمن و برخی رحیم و مهربان و عدههای هم اظهار کننده اندوه و درد دانستهاند، و (سیوطی) در رساله متوکلی (اواه) را از جمله الفاظ حبشی به شمار آورده است. این بود خلاصه وقایعی که قرآن مجید از حضرت ابراهیم حکایت میکند.[۳]
ابراهیم در تورات
نقل تورات نیز نزدیک به مندرجات قرآن مجید است جز آن که:
- وقایع، مفصلتر ذکر شده و اسماء اشخاص معین گردیده است.
- قصه به آتش انداختن ابراهیم در تورات موجود نیست.
- واقعه کشتن چهار مرغ در تورات یافت نمیشود، فقط تورات مینویسد که حضرت ابراهیم گوسالهای و قوچی و قمریی و کبوتری ذبح کرده است. و مفسرین اسلامی خروس و طاوس و کلاغ و کبوتر یا کرکس را چهار مرغ خلیل پنداشتهاند و عرفاء درباره چهار مرغ خلیل تعبیری لطیف دارند. (رجوع شود به مثنوی مولوی).
- در تورات، مندرج است که ابراهیم به ختنه کردن خود و تمام افراد خانوادهاش مأمور گردیده و مأموریت خود را انجام داده است ومفسرین قرآن، در ذیل بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ[۴] مینویسند که ختان از جمله دستورها وکلمات بوده است.
- تورات، بنای دو مذبح را به ابراهیم نسبت میدهد ولی از کعبه و مکه ذکری نمیکند.
- بر حسب تورات، ابراهیم دو بار زن خود ساره را ضمن مسافرتها برای حفظ جان خویش خواهر خود معرفی میکند: یک بار به فرعون مصر و بار دیگر به ابی ملک پادشاه خونخوار.
- ابراهیم، نخست «آبرام، نامیده میشد که در عبرانی به معنی پدر عالی است و پس از آنکه خداوند عهد خود را با او استوار کرد و ذریه او را فزونی بخشید، «ابراهام» نامیده شد که آن را پدر قبائل ترجمه کردهاند. نام اولی که برای ابراهیم در تورات مسطوراست (ابرام - پدر عالی) نامناسب مینماید و نام دوم وی هم (لقبگونه) است.[۵]
اعتراضات
علماء مسیحی در قصهابراهیم چند اعتراض بر مندرجات قرآن مجید توهم کردهاند:
١. گفتهاند که قرآن، نام پدر ابراهیم را آزر ذکر کرده در صورتی که الیعازر نام خادم اوست و نام پدر ابراهیم تارح بوده است. این اعتراض به جا نیست و برای جواب تحقیقی آن به مقاله آزر مراجعه شود.
۲. اعتراض کردهاند که قصه به آتش انداختن ابراهیم که در قرآن موجود است، در تورات یافت نمیشود و میگویند اصل این قصه از فصل هشتم «مدراش رباح» به این مضمون گرفته شده است. نمرود به ابراهیم گفت: باید به آتش سجده کنی، ابراهیم جواب داد آتش به وسیله آب خاموش میشود و قابل سجده نیست. نمرود گفت: پس آب را سجده کنیم. ابراهیم گفت: بلکه ابر را که آب میآورد.
بالاخره ابر هم آورده باد است و بنی آدم مقاوم با باد میباشند بدین جهت بنی آدم بر این اشیاء شرافت دارند و نباید به آنها سجده کنند. از این جهت نمرود، ابراهیم را به آتش افکند. علماء مسیحی میگویند که این قصه در نتیجه اشتباه یکی از مفسرین تورات پیش آمده. وی کلمه (اور) را که در تورات. عبرانی بوده و به معنی شهر موطن ابراهیم است با (اور) که از جهت حروف به آن نزدیک است و معنی شعله میباشد، اشتباه کردهاند. در نتیجه نجات ابراهیم از شعله آتش جانشین نجات وی از شهر (اور کلدانیان) شده است.
این اعتراض نیز صحیح نیست. البته مطابقت قرآن را با مدراش نباید منکر شد، لکن ذکر نشدن قصه در تورات دلیل آن نیست که این قصه قدیم نبوده و در نتیجه اشتباه نویسندۀ مدراش پیدا شده باشد. به علاوه وجود قصه در مدراش، برای معتقد بودن یهودیان زمان پیغمبر به آن حکایت کافی است و چون غرض قرآن از ذکر قصص، استفاده خطابی و جدلی در برابر یهود است، هم چنان که قصص تورات را مایه اعتبار ساخته با قصص مدراش هم درس عبرتی داده است.
٣. بعضی از محققین جدید از قبیل (سنوک هور گرونژ) معتقدند که در سورههای مکی قرآن، برای جلب یهودیان از ابراهیمسخن گفته و وی را فقط به عنوان اینکه پدر یهود است تا حدودی که تورات به وی اهمیت میداده، مورد توجه قرار داده است، ولی در سور مدنی پس از آنکه پیغمبرa از یهودیان مایوس گردیده ابراهیم را اولین رسول شناخته و صاحب ملت حنیف معرفی کرده و بنای کعبه را به او و فرزندش اسمعیل که پدر قبائل عرب است نسبت داده است.
این سخن نیز به جا نیست زیرا:
- در تورات، اسمعیل، پدر قبائل عرب معرفی شده و بنای دو مذبح نیز به ابراهیم در تورات منسوب است که یکی از آنها را در محل اقامت فرزندش اسمعیل در حدود کوه فاران که محل کنونی مکه بوده ساخته است. پس تنها قرآن از این مقوله سخن نگفته و تورات هم به آن اشاره دارد.
- اظهار قرآن این است که دین ابراهیم ملت حنیف نامیده میشود و تمام ادیان قبل و بعد همان کیش اسلام یعنی دین فطرت بوده و هست و چون صاحب شریعتی از میان مردم میرود، مردم، موافق با هوی و هوس خویش در آن تغییراتی میدهند و پس از مدتی به کلی دین فطری منقلب میگردد. آنگاه خداوند صاحب شریعت تازهای میفرستد که شریعت کاملتری اظهار کند و مردم را به دین اسلام بخواند. به عقیده مسلمین حضرت محمدa نیز دین فطری اسلام را به نحو اکمل آورده بنابراین، ابراهیم، در سور مدنی دارای اختصاصات بیشتری نیست.
- اگر بنا میبود که پیغمبر برای جلب عرب به ابراهیم اهمیت دهد، میبایست در مکه به چنین تبلیغاتی دست زده باشد؛ زیرا مردمی که خود را از نسل اسمعیل میدانستند و دین حنیف میورزیدند ساکن مکه میبودند.
- بنا بر نص قرآن، حضرت ابراهیم اولین پیغمبر نیست، بلکه قرآن حضرت نوح را پیش از وی دارای مقام رسالت معرفی کرده است.[۶]
داستانهای غیرمذکور در قرآن مجید
مخفی کردن ساره در صندوق
ارباب قصص گفتهاند که ابراهیم هنگامی که به مصر وارد میشد ساره را در صندوقی پنهان کرد تا مبادا زیبائی وی مأمورین دولت مصر را شیفته سازد و خیال بد در سر بپرورانند. چون مأموران سرحدی به تفتیش آمدند و گشودن در صندوق را از ابراهیم خواستند ابراهیم گفت: فرض کنید محتویات صندوق پارچه ابریشمی باشد، بیآنکه صندوق را بگشائید، حقوق فرعون را که از این باب به صندوق تعلق میگیرد خواهم پرداخت. مأمورین پیشنهاد او را نپذیرفتند و در گشودن صندوق اصرار کردند. ابراهیم پیشنهاد کرد حقوق سرحدی را به میزانی که محتوی صندوق طلا فرض شود پرداخت نماید و به این ترتیب وارد مصر گردید. چون به حضور فرعون پیوست، فرعون خواست به طرف ساره دست دراز کند، دست او خشک گردید. نظیر این مطالب در «مدراش تنهومالخ لخا» مسطور است با این تفاوت که ابراهیم در اول پیشنهاد میکند که صندوق پر از جو فرض شود و بعد از آن گندم و در بار سوم ادویه و در آخر طلا پیشنهاد مینماید. همچنین راجع به کیفر فرعون میگوید: چون فرعوندست خود را دراز کرد، فرشتهای به فرمان خدا چوب به روی دست او زد واین کار سه بار تکرار گردید.[۷]
تولد ابراهیم
در مدراش Haggadol باب ۱۱ و در کتب قصص اسلامی، تولد ابراهیم و وقایع اولیه زندگانی وی، یکسان نقل شده است: سحره و غیبگویان، نمرود را از ولادت پسری خبر میدهند که تخت او را واژگون خواهد کرد و در این هنگام، ابراهیم در خانواده تارح متولد میشود و نمرود از تولد وی مطلع میگردد. درباریان نمرود پیشنهاد میکنند که آن پسر به مبلغ گزافی از پدرش خریداری شود و به قتل رسد، تارح، پدر ابراهیم که یکی از معاونین نمرود بود میگوید: این واقعه به آن میماند که به قاطری گفته شود که یک کیسه جو سیاه به تو میدهیم به شرط آنکه سرت را ببری. این مبلغ گزاف برای کسی که وارث او را بکشند چه فایده خواهد داشت؟
تارح فرزند خود را سه سال در غار مخفی نگاه میدارد.
قصه به آتش انداختن هم در این کتاب مندرج است اما بنا بر مسطورات این کتاب، شعله آتش به بدن ابراهیم نمیرسد و چون از آتش بیرون میآید مردم دختران و پسران خود را روی زانوی او میگذارند که آنها را خداپرست سازد.[۸]
سفر نمرود به آسمان و ساختن برج نمرود
قصاصان، راجع به سفر نمرود به آسمان به وسیله کرکسها، داستانها پرداختهاند و این داستان شبیه به قصهای است که داستان سرایان ایرانی درباره کیکاوس گفتهاند، ابوعبدالله خوارزمی صاحب مفاتیح العلوم، کیکاوس را با لقب نمرد یاد میکند و میگوید: نمرد به معنی جاویدان یعنی نمردنی است و شاید نمرود همان کیکاوس باشد. راجع به ساختمان برج نمرود در قرآن مجید اشارهای نیست و چنان که در گفتار مربوط به فرعون خواهد آمد، فرعون به هامان امر میدهد که برای او برجی بسازند تا برفراز آن رود و بر خدای موسی اطلاع یابد. ارباب قصص، به نمرود هم ساختن چنین برجی را نسبت دادهاند و درباره برج نمرود، تلمود بابلی سانهدرین نوشته است: «آنها گفتند برجی بنا کنیم و به آسمان بالا رویم. بعضی پیشنهاد کردند که در آسمان بمانند، برخی گفتند که آئین بت پرستی را در آسمان معمول دارند و گروه سوم اظهار داشتند که با آسمان بجنگند». در مدراش رباح باب ۱۸ شماره ۶ در تفسیر آیه ۴ از باب ۱۱ تکوین گفته است: «گفتند به آسمان برویم و در آنجا بتی شمشیر به دست بگذاریم تا با آسمان بجنگد». (در هر حال اهرام مصر و حدایق معلقه بابل به نحوی در داستانها از خود اثر به جا گذاشتهاند).[۹]
هلاک نمرود به وسیله پشه
ارباب قصص، نوشتهاند که چون نمرود، دچار نخوت و غرور گردید و خواست با لشکریان انبوه خود به جنگ خدا رود و مدعی الوهیت شد، خداوند ضعیفترین مخلوقات خود، پشه را مأمور کرد که از راه بینی در کاسه سر او داخل شود و مغز او را بخورد. هنگامی که پشه به خوردن مغز وی مشغول بود، میبایست آهنگری پتک بر سر نمرود بکوبد تا درد سر وی فرونشیند. در آخرکار، فرق نمرود شکافته شد و پشهای که به حجم جثه یک قمری در آمده بود از کاسه سر نمرود بیرون جست و نمرود هلاک گردید. این قصه را یهودیان درباره تیتوس پادشاه روم که در قرن اول میلادی به محاصره اورشلیم آمده و بیت المقدس را ویران ساخته است با اندک تغییری نقل کردهاند.[۱۰]
پانویس
- ↑ «سپس هر پارهای از آنها را بر کوهی نه!» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ به موجب آیه ۱۱۴ از سوره توبه پیغمبر و مؤمنان نمیتوانند برای مشرکان استغفار کنند هر چند با آنان رابطه خویشاوندی داشته باشند و این آیه با استغفار ابراهیم برای پدر خویش به ظاهر معارضه دارد لکن در آیه ۱۱۴ از سوره توبه مقرر است که استغفار ابراهیم برای پدرش برحسب وعده بوده و در این معنی میان مفسرین اختلاف پیدا شده است، برخی گفتهاند که چون وفای به وعد واجب بوده استغفار در موعود بر ابراهیم واجب گردیده است عدهای گفتهاند که پدر ابراهیم به وی وعده قبول توحید داده به شرط آنکه ابراهیم برای وی استغفار کند. عده دیگر گفتهاند که چون ابراهیم به ایمان آوردن پدر خویش گمان میبرده است وعده استغفار به او داده. صاحب تبیان از آیه وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ [«و از پدرم درگذر که او از گمرهان است» سوره شعراء، آیه ۸۶] استفاده میکند که پدر ابراهیم اظهار ایمان کرده و آنگاه حضرت ابراهیم برای وی، استغفار نموده لکن به زودی (آزر) به شرک و کفر باز گشته و حضرت ابراهیم از او تبری جسته است. گویند که چون ابراهیم تصمیم مهاجرت را به پدر خود اظهار داشت وی گفت برو و نگران مباش که خدای یکتای تو، با توست و میگویند همین اظهار، ابراهیم را به ایمان پدر امیدوار ساخت و به استغفار واداشت.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص61-66.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص66-67.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص67-69.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص69-70.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص70.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص70-71.
- ↑ خزائلی، محمد، اعلام قرآن، ص71-72.