عصمت پیامبران در حدیث

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ ژانویهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

عصمت پیامبران از جمله موضوعات مهمی است که در روایات اسلامی مورد تاکید قرار گرفته است. مراد از عصمت انبیا، مصونیت آنان از ارتکاب هر گونه خطا و اشتباه، گناه و عصیان در تمام مراحل زندگی، حتی قبل از نبوت و در زمان کودکی است. امامیه عصمت انبیا را از ضروری‌ترین شروط إعطای نبوت می‌داند. عصمت پیامبران(ع) ریشه در روایات اسلامی دارد و در کنار واژه عصمت، واژه‌های دیگری نیز هستند که در روایات به کار رفته و به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. پیرامون منشا عصمت انبیا نیز در روایات به اموری اشاره شده است. برخی روایات علم خاص نبی، برخی دیگر روح القدس و برخی نیز منشا عصمت را لطف و امداد الهی معرفی کرده‌اند. ادله نقلی عصمت پیامبران، مشتمل بر روایاتی است که بر عصمت انبیا دلالت می‌کنند.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

پیشینه عصمت پیامبران

عصمت پیامبران(ع) ریشه در روایات اسلامی دارد. چه اینکه در کنار واژه عصمت، واژه‌های دیگری هستند که در روایات به کار رفته و به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری اوقات به جای واژه عصمت به کار گرفته شده و از آنها معنایی اعم یا اخص اراده می‌گردد. حال آنکه مخاطب محدوده دیگری از معنا را تصور می‌کند؛ به همین سبب بازشناسی این مفاهیم و حوزه‌های هر یک می‌تواند مکمل مناسبی در مبحث تبیین مفهوم عصمت باشد.

  1. اخلاص: واژه مخلَص در اصطلاح قرآنی بر کسی اطلاق می‌شود که برگزیده خداست برای خالص‌سازی یا برگزیده اوست برای خالص کننده‌ای که آن ذکر آخرت باشد: ﴿إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ[۱۱].
  2. اصطفاء: در برخی روایات از انبیای الهی به عنوان «مصطفَوْن» یاد شده است؛ یعنی کسانی که برگزیدگان ویژه الهی‌اند. خداوند متعال نیز در قرآن کریم از این واژه برای گزینش رسولان ویژه خود مانند ابراهیم، آدم، نوح و موسی یا اولیای خاص خود مانند مریم که دارای ویژگی انحصاری بودند، استفاده کرده است.
  3. اجتباء: این تعبیر همانند اصطفا به معنای گزینشِ ویژه الهی، در خصوص انبیا و اوصیا آمده است که علاوه بر روایات در قرآن کریم نیز به کار رفته است[۱۲].
  4. نزاهت: این تعبیر معادل مفهوم عصمت نیز آمده است؛ حتی بعضی از دانشمندان اسلامی به جای تعبیر عصمت و عصمةالانبیاء از تنزیه و تنزیه الانبیاء استفاده می‌کنند؛ همان طورکه در کتاب تنزیه الانبیاء اثر سیدِ مرتضی، چنین امری مشاهده می‌شود[۱۳]. بعضی از عالمان اهل سنت به جای تعبیر عصمت تنها از واژه «تنزیه» استفاده می‌کنند[۱۴]. در ادعیه و زیارات اهل بیت(ع) نیز معمولاً در کنار واژه عصمت کلمه تنزیه نیز به کار رفته است. گرچه در قرآن از کلمه تنزیه و مشتقات آن استفاده شده است، تعبیر «الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ... الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ»[۱۵] در زیارت حضرت امیر(ع) و نیز در زیارت جامعه «الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ، الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ»[۱۶] و نیز «الْمُنَزَّهِ عَنِ الْمَآثِمِ»[۱۷] آمده است.
  5. تطهیر: افزون بر آیه تطهیر در قرآن که برای عصمت از یک نوع پاک کردن مخصوص توسط خداوند یاد کرده است، همانند تنزیه، در بسیاری از روایات تعبیر مطهّر و مطهّرون مرادف با معصوم و معصومون آمده است. تعابیر «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ»[۱۸]، «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْمَظَالِمِ»[۱۹] و «الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ»[۲۰] در مورد معصومان بارها نقل شده است. تعبیر ائمه اطهار به جای امامان معصوم در عرف متشرعه بسیار شایع است.
  6. صدق، امانت، تبلیغ، فطانت: برخی نویسندگان اهل سنت به جای اصطلاح عصمت در مورد صفات پیامبران چهار ویژگی صدق، امانت، تبلیغ و فطانت را به عنوان صفت پیامبر یاد کرده‌اند و در توضیح آنها گفته‌اند: «صدق»، مطابقت خبر با واقع است؛ یعنی هر خبری که پیامبر می‌دهد چه از ناحیه خود و چه از ناحیه خداوند، محال است کذب در آن راه داشته باشد. «امانت» به این است که خداوند ظاهر و باطن پیامبران را از گناه حفظ می‌کند؛ هم گناهان اعضا و جوارحی مانند دزدی، زنا و هم گناهان قلبی و اخلاقی مانند حسد، کبر و ریا. «تبلیغ» این است که آنچه را که خداوند به انبیا فرمان ابلاغ داده است با بیانی روشن و واضح برای مردم بیان کنند. «فطانت» یعنی اینکه پیامبران دارای قدرت فهم بسیار بالایی بوده، توانایی قابل توجهی برای استدلال و احتجاج در مقابل شبهه‌های مخالفان دارند[۲۱].

بعضی دیگر تنها صفت دوم یعنی امانت را معادل عصمت گرفته‌اند[۲۲]. امامیه صفت فطانت که همان جودت و خوش فهمی و ادراک قوی و سریع باشد، را از صفات انبیا برشمرده‌اند با این حال که نمی‌توان آن را مرادف عصمت تلقی کرد.

اما «امانت» بنا بر معنایی که ذکر شد، به معنای عصمت بوده و دست کم عصمت از گناه را شامل می‌شود؛ امین به عنوان یکی از صفات فرشتگان الهی مانند جبرئیل و روح که واسطه نزول وحی بر پیامبر اکرم(ص) هستند، اطلاق شده است[۲۳] و در مورد انبیای الهی مانند لوط، موسی، هود، نوح، صالح و شعیب با تعبیر ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ[۲۴] آمده است. در همه این موارد همواره با کلمه رسول در کنار هم آمده است.

در تمام این موارد اگر امین افاده معنای عصمت را داشته باشد، عصمت در مقام اخذ و بازخوانی وحی را بیشتر از عصمت از گناه ایفاد می‌کند؛ گرچه رساندن عصمت مطلقه نیز مشکلی ایجاد نمی‌کند.

البته «امین» در کنار کلمه «قوی» و «مکین» به عنوان صفت یوسف[۲۵] و آصف بن برخیا[۲۶] (آورنده تخت بلقیس از صنعا به بیت المقدس در یک چشم به هم زدن) و نیز حضرت موسی[۲۷] به عنوان استیجار برای شعیب در قرآن آمده است که در این موارد شاید معنای عرفی آن یعنی مورد اعتماد بودن مراد باشد تا معنای معصوم.

در مورد صدق نیز می‌توان گفت صفت صدّیق در مورد بعضی از انبیا و اولیا مانند ابراهیم[۲۸]، حضرت مریم[۲۹]، ادریس[۳۰] و یوسف[۳۱] در قرآن آمده است؛ اما آیا این کلمه می‌تواند دقیقاً مرادف مطهّر و مخلّص یا معصوم باشد که نشان‌دهنده افاضه موهبتی الهی از سوی خداوند به معصومان باشد، جای شک باقی است.

نظیر ادعایی که در مورد کلمه امین و صدیق شده است، می‌تواند در مورد کلمه «شهید» به معنای گواه بر اعمال بندگان یا کلمه «حجّت» نیز صورت بگیرد. اما در مورد کلمه تبلیغ به معنای اینکه پیامبر، مأمور ابلاغ فرامین خدا به خلق خداست و اگر مخاطب وحی و خطاب الهی مردم باشند، باز این کلمه هم مفید معنایی در ردیف یکی از مراتب عصمت یعنی عصمت در اخذ و بازخوانی وحی خواهد بود، گرچه تبلیغ رسالات الهی یکی از وظایف اصلی پیامبران و عالمان ربانی تلقی شده است[۳۲].[۳۳]

منشأ عصمت پیامبران

در اینکه منشأ عصمت پیامبران چیست و چه عامل یا عواملی موجب می‌شود تا معصومان در مقام عمل به اختیار خود آلودگی‌ها را ترک کنند و از خطا و نسیان نیز در امان باشند؟ دیدگاه‌های مختلفی از سوی متکلمان اسلامی مطرح شده که بسیاری از آنها برگرفته از روایات است.

به عنوان نمونه برخی روایات علم خاص را منشا عصمت دانسته و در برخی دیگر از روایات از روح القدس به عنوان منبع علم معصومان و به عبارت دیگر منشأ عصمت نام برده شده است. بر اساس این روایات، می‌توان روح‌القدس را مؤید ارواح دیگر و پایه عصمت معصومین دانست[۳۴].

برخی روایات دیگر اما منشا عصمت را لطف و امداد الهی معرفی کرده‌اند که بر اساس آنها امدادها، الطاف و هدایت خداوند با شیوه‌های گوناگون و از همان آغاز تولد و حتی پیش از آن شامل حال انسان‌های معصوم می‌شود. خداوند که به همه چیز در گذشته و آینده جهان هستی دانای مطلق است، پیش از آفرینش انسان‌ها و از راه علم به ذات و صفات خود که انسان‌ها مظهر آن‌اند و نیز علم پیشین الهی به خوبی می‌داند که برخی انسان‌ها شایستگی و قابلیت تکوینی و اکتسابی برای امامت و رهبری دیگران را دارند و بر اساس اراده آزاد و گزینش اختیاری خویش در مسیر درست خداوند قدم می‌گذارند. برای همین، آنها را برگزیده و توجه و عنایت ویژه خود را از همان آغاز به آنها معطوف می‌سازند[۳۵].

گستره عصمت

احادیث متعددی از لسان پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) نقل شده که می‌توان از آنها به گستره عصمت پیامبران پی برد. روایتی از امام رضا (ع) درباره حضرت یوسف (ع) وجود دارد که او را از هر گناهی تبرئه می‌کند و لفظ معصوم را بر وی اطلاق می‌کند: «لَكِنَّهُ كَانَ مَعْصُوماً وَ الْمَعْصُومُ لَا يَهُمُّ بِذَنْبٍ وَ لَا يَأْتِيهِ»، اما حضرت یوسف (ع) معصوم بود و معصوم هیچ گاه قصد گناه نمی‌کند و مرتکب آن نمی‌شود[۳۶].

قدر متیقن از عصمت پیامبران در روایات، مصونیت آنها از انواع گناهان، عیوب، پلیدی‌ها و نسیان، اشتباه است. اما در مورد عصمت پیامبران از سهو میان متکلمان امامیه اختلاف وجود دارد. از بررسی دیدگاه ایشان پیرامون عصمت پیامبر خاتم از سهو که افضل از سایر انبیاست، تکلیف باقی انبیا در این خصوص هم تا حدی روشن خواهد شد. مرحوم صدوق به همراه استاد خود ابن ولید، با ادعای وجود روایات فراوانی مبنی بر وقوع سهو و به تعبیر دقیق‌تر، اسهاء از پیامبر خاتم(ص)، ضرورت عصمت آن حضرت از اشتباه در نماز[۳۷] و نیز خواب ماندن از نماز[۳۸] را نفی می‌کند. اما پس از او مرحوم شیخ مفید قاطعانه امکان اشتباه امام در نماز[۳۹] و به طور کلی عمل به دین را رد نموده و امام را از چنین اشتباهاتی معصوم می‌داند[۴۰]. مرحوم شیخ طوسی را نیز باید از جمله معتقدان به ضرورت عصمت پیامبران و امامان از اشتباه در نماز دانست؛ هر چند وی خواب ماندن از نماز را امری ممکن می‌داند[۴۱]. بدین‌سان باید مدعی شد در اواخر قرن پنجم هجری، عموما نظریه سهو النبی(ص)، نظریه‌ای مردود بوده است[۴۲].

متکلمان متأخر و معاصر غالباً قائل به ضرورت عصمت امام از اشتباه در ادای واجبات و به عبارت دیگر معصوم از سهو می‌دانند. با این حال به واسطه صحت اسناد روایاتی که متضمن سهو پیامبر خاتم(ص) در نماز هستند، بر این باورند که مراد از سهو در اینجا، اسهاء است یعنی خدای متعال گاهی به دلایلی پیامبرش را در سهو می‌اندازد تا مردم به واسطه عدم افتادن او در اشتباه، عدم فراموشی و.. مقامی والاتر از جایگاهش را به او نسبت نداده و او را عبادت نکنند.

اثبات عصمت

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۴۳] از جمله آنها روایتی از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۴۴].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۴۵].[۴۶]

در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الاهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام.

در قسمتی از دعای ندبه اشاره شده است که اگر نبی یا امام معصوم نباشد، احتجاجی باطل میان خداوند و مکلفان صورت خواهد گرفت. در قسمتی از دعای ندبه می‌خوانیم: و به پیامبران شریعت، طریقت و آیینی عطا کردی و برای آنان اوصیاء و جانشینانی برگزینی تا یکی پس از دیگری، از مدتی تا مدتی معین نگهبان دین و پاسدار آیین و شریعت و حجت بر بندگان تو باشد، تا آنکه دین حق از قرارگاه خود خارج نشود و اهل باطل غلبه پیدا نکنند و تا کسی نتواند بگوید: ای خدا، چرا به سوی ما رسول نفرستادی تا ما را از جانب تو به نصیحت ارشاد کند و چرا پیشوا نگماشتی که ما از آیات و رسولانت پیروی کنیم؟[۴۷]

محل شاهد دو عبارت «إِقامَةً لِدِينِكَ» و «حُجَّةً عَلى عِبادِكَ» است. هدف از بعثت أنبیاء و نصب اوصیاء همانا برپایی دین و اتمام حجت بر بندگان است. حجت یعنی دلالت روشن. اینکه خبر واحد حجت است؛ یعنی خبر واحد وظیفه مکلف را روشن می‌نماید و موجب اشتغال ذمّه و گردن‌گیری مکلّف است،؛ چراکه خبر واحد یا حکمی را بر عهده مکلّف می‌گذارد که می‌گوئیم حکم منجّز است و به گردن مکلّف مسئولیتی را بار می‌کند، و یا رخصتی برای او می‌آورد که اصطلاحاً به آن می‌گویند معذّر. پس باید حجّت باشد تا بازخواست الهی از ناحیه پروردگار بر مکلّفان تمام باشد و از ناحیه مکلفان، در مقام عذرآوری برای خداوند متعال کامل باشد.

حال اگر در امام ارتکاب سهو، خطا، فراموشی راه داشته باشد، آیا این بازخواست و احتجاج کامل می‌شود؟ خیر!؛ چراکه با وجود احتمال خطا در اعمال، گفتار و تقریر امام، احتجاج با بندگان باطل است؛ از همین رو باید در قول، فعل و تقریر پیامبر و امام، احتمال سهو و فراموشی و خطا راه نداشته باشد[۴۸].

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
  11. «مخلصین کسانی هستند که شیطان در آنها هیچ نفوذی ندارد»، سوره قلم، آیه ۵۰.
  12. سوره طه، آیه ۱۲۲؛ سوره آل عمران، آیه ۱۷۹؛ سوره انعام، آیه ۸۷؛ سوره یوسف، آیه ۶؛ سوره قلم، آیه ۵۰.
  13. ر.ک: محمدحسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶. ایشان از پنج کتاب تحت این عنوان از نویسندگان شیعی نام می‌برد که برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه(ع) نگاشته شده‌اند.
  14. ر.ک: ابوحنیفه، الفقه الاکبر.
  15. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
  16. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰؛ ج۹۹، ص۱۷۸.
  17. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۹۱.
  18. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
  19. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۸۵.
  20. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.
  21. احمد مجازی السقا، البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷ - ۲۸.
  22. حسن ایّوب، تبسیط العقاید الاسلامیه، ص۱۲۳؛ عبارت او چنین است: يَجِبُ لِلرُّسُلِ عَلَيْهِمُ الصَّلاَةُ وَ السَّلَامُ الأمَانَةُ وَ هِيَ الْعِصْمَةُ.
  23. ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.
  24. «من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۴۲، ۱۶۲ و۱۷۸؛ سوره دخان، آیه ۱۸.
  25. ﴿إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ «بی‌گمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۴.
  26. ﴿وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ «و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.
  27. ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ «بی‌گمان بهترین کسی که (می‌توانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.
  28. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
  29. ﴿وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ «و مادر او زنی بسیار راستکردار بود» سوره مائده، آیه ۷۵.
  30. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
  31. ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ «یوسف، ای (یار) راستگو!» سوره یوسف، آیه ۴۶.
  32. ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ «همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند» سوره احزاب، آیه ۳۹.
  33. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص ۱۴۹-۱۵۷.
  34. ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص۱۷-۱۵.
  35. ر.ک: مصنفات شیخ مفید، ج۵، ص۱۲۸؛ شیخ مفید، الافصاح فی الأمامه، ص۲۵. مضامین یاد شده تا حدود زیادی در روایتی منسوب به امام صادق(ع) آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ أُنَاساً طَهَّرَ مِيلَادَهُمْ وَ طَيَّبَ أَبْدَانَهُمْ وَ حَفِظَهُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ أَخْرَجَ مِنْهُمُ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ فَهُمْ أَزْكَى فُرُوعِ آدَمَ فَعَلَ ذَلِكَ لِأَمْرٍ اسْتَحَقُّوهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ عَلِمَ اللَّهُ مِنْهُمْ حِينَ ذَرَأَهُمْ أَنَّهُمْ يُطِيعُونَهُ وَ يَعْبُدُونَهُ وَ لَا يُشْرِكُونَ بِهِ شَيْئاً فَهَؤُلَاءِ بِالطَّاعَةِ نَالُوا مِنَ اللَّهِ الْكَرَامَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ الرَّفِيعَةَ عِنْدَهُ»، بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۷۰؛ همان، ج۱۷، ص۹۴؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص۵۳۲.
  36. ر. ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۱۱، ص۸۲.
  37. ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۳.
  38. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰-۳۵۸، ح۱۰۳۱.
  39. مفید، محمدبن محمد بن نعمان، الفصول المختارة، ص۱۰۴.
  40. مفید، محمد بن محمدبن نعمان، رسالة فی عدم سهو النبی، ص۲۸.
  41. طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، ج۲، ص۳۴۶، ح۲۶؛ همو، الاستبصار، ج۱، ص۳۶۹، ح۱۶ و ص۳۷۰، ح۴؛ همان، ج۲، ص۳۴۶، ح۵ و ص۳۵۲، ح۴۹ و ص۳۴۹، ح۳۷.
  42. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۳ ۴۱۴.
  43. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  44. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  45. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  46. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  47. «وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِيعَةً، وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِياءَ، مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ إِلى مُدَّةٍ، إِقامَةً لِدِينِكَ، وَ حُجَّةً عَلى عِبادِكَ، وَ لِئَلّا يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلى أَهْلِهِ، وَ لا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا مُنْذِراً، وَ أَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‌»، إقبال الأعمال، ج۱، ص۵۰۵؛ بحار الأنوار، ج۹۹، ص۱۰۵.
  48. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۶۹.