اسم مستأثر در عرفان اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

تعریف اصطلاحی

اسمای مستأثره از اسمای ذاتیه‌ای هستند که دارای کلم و اثر متعیّنی نبوده و تحت اسم باطن و اول مندرج‌اند. منشأ نام‌گذاری این اسما به مستأثره، پاره‌ای از ادعیه مأثوره: «أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ... أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ» و برخی از احادیث، مانند: «... اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً... وَ حَرْفٌ عِنْدَ اللَّهِ مُسْتَأْثِرٌ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ» می‌باشد. مرحوم شاه‌آبادی، استاد عرفان امام خمینی، اسم مستأثر را این‌گونه تعریف کرده‌اند: اسم مستأثر، همان ذات احدیه مطلقه است، زیرا ذات با حیثیت تعیّن، منشأ ظهور است، به خلاف ذات مطلقه؛ یعنی ذات بدون تعیّن و اطلاق اسم بر آنکه اِشعار به تعین دارد، نحوی از مسامحه است. تناسب تعریف لغوی با اصطلاحی اسم مستأثر در این است که این اسم، مخصوص حق تعالی است و غیر خدا از آن بهره‌ای ندارد، زیرا حکم و اثر در عالم خارجی و محسوس ندارند. اسم مستأثر در اصطلاح عارفان شیخ اکبر محیی الدین، معروف به «ابن عربی» در کتاب معروفش فتوحات مکیه، اسم مستأثر را این‌چنین توضیح می‌دهد: برخی از اسمای الهی از خلقت و نسبت اکوان بیرون و خارج می‌باشند و جز خدای سبحان، کسی از آنها آگاه نیست، زیرا آنها با اکوان و اعیان خارجی تعلّق و ارتباط ندارند.

شیخ صدرالدین قونوی، معروف به «شیخ کبیر» در کتاب مفتاح الغیب، پیرامون اسم مستأثر بیش‌تر از ابن عربی توضیح داده که ترجمه آن را از شرح مقدمه قیصری استاد جلال‌الدین آشتیانی نقل می‌کنیم: بعضی از اسما در علم، دارای حکم متعینی هستند که به واسطه تعین، حکم آن اسم دانسته می‌شود. علم به این اسم یا از پشت پرده اثر است - این مقام بهره عارفان از ابرار است- یا بدون واسطه و حجاب مکشوف و مشهود می‌شود که این مقام، به مقربان اختصاص دارد. برخی از اسمای ذاتیه، دارای حکم و اثر متعینی در عالم خلق نمی‌باشند؛ این قبیل از اسما را اسمای مستأثره نامیده‌اند. پیامبر (ص) در دعای خود عرض می‌کند: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ أَوْ أَنْزَلْتَهُ فِي كِتَابِكَ أَوْ عَلَّمْتَهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِكَ أَوِ اسْتَأْثَرْتَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ»[۱]؛ «بار خدایا من تو را می‌خوانم به هر اسمی که برای تو است و خودت را به آن نامیده‌ای یا در قرآن فرو فرستادی یا آن را به بنده‌ای از بندگانت آموخته‌ای یا در علم غیب خودت به آن متفرّد و مخصوص شده‌ای».

ابن فناری، مؤلف کتاب معروف مصباح الانس که شرح بر مفتاح الغیب قونوی است، عبارت قونوی را با شرح و توضیح چنین بیان می‌کند: اسمای ذات دو قسم است: یکی اسمایی است که حکم و اثر در عالَم خارج دارند که از پس پرده اثر شناخته شده و یا از راه کشف و شهود شناخته می‌شوند. دوم اسمایی است که اثر و حکمی در عالم خارج ندارند که همان اسم مستأثری است که در دعای پیامبر (ص) آمده است. و این بدان خاطر است که شئون الهی، بی‌نهایت است و مقدار محدودی از آن موجود می‌شود که شئون متناهی از نامتناهی بسیار فاصله دارد. و آن‌چه از شئونات موجود نمی‌شود، بسیار بیش‌تر است؛ پس نسبت اسمایی که حکم و اثر در خارج دارند، به اسمای مستأثره که حکم و اثر ندارند، نسبت متناهی با نامتناهی است[۲].

علامه داوود قیصری که سخن‌گوی عارفان است، با جمع‌بندی کلمات و سخنان عارفان نامدار، نظر خود و مشهور بین عارفان را این‌گونه بیان می‌کند که ما ترجمه آن را از استاد آشتیانی نقل می‌کنیم: بعضی از اسما، مفاتیح غیب وجودند، که منشأ تعین وجود می‌شوند و کسی علم به مفاتیح غیب ندارد و فقط خداوند به آن عالم است؛ چون در غیب وجود برزخ، موجودند و کسی راه به غیب وجود ندارد، مگر کسی که مورد تجلی حق، به هویت ذاتیه واقع شود؛ یعنی مورد تجلی ذاتی حق واقع گردد؛ کسانی که مظهر تجلی صفاتی هستند، از این اسما خبر ندارند. عالم به غیب؛ یعنی مفاتیح غیب حق است و غیب وجود خود را برای کسی ظاهر نمی‌نماید، مگر به بعضی از بندگان خود و آن بندگان کمّل، مخصوصی به تجلی ذاتی‌اند. این قبیل از اسما را که کسی به آنها وقوف حاصل نمی‌نماید، اسمای مستأثره نامیده‌اند و مکنون در غیب وجودند. این اسما، داخل حیطه اسم اول و اسم باطنند و چون داخل در اسم باطنند، هرگز ظاهر نمی‌شوند. این اسما، مبدأ ظهور اسمایی هستند که مبدأ ظهور اعیان ثابته‌اند، و اعیان ثابته، صور و تعین این اسما می‌باشند. اعیان ثابته، ظهور اسمای الهیه‌اند و اسمای الهیه، باطن اعیان ثابته‌اند و اسمایی که حکومت بر اعیان ثابته دارند، ظهور اسمای مستأثره‌اند و اسمای مستأثره، داخل در حیطه اسم باطن و اسم اولند. بنابراین، آن‌چه که مربوط به غیب وجود است، منتسب به اسم باطن و اول است. و آن‌چه که اختصاص به ظاهر و صورت وجود (آخر) دارد، محکوم به حکم اسم ظاهر است[۳].

از مجموع سخنان عارفان مذبور، این مطلب به دست می‌آید که اسمای مستأثره از اسمای ذاتیه حق هستند که حکم و اثر و مظهری در عالم خارج ندارند، زیرا آنها با غیر خدا ارتباط ندارند و از شئونات نامتناهی هستند که چون تحت پوشش اسم اول و باطن می‌باشند، مبدأ ظهور اعیان ثابته‌اند و حکومتی بر اشخاص خارجی ندارند.[۴].

اسم مستأثر در اصطلاح عارفان

ابن عربی می‌گوید: برخی از اسما از خلقت و نسبت اکوان بیرون می‌باشند و جز خدا کسی از آنها آگاه نیست، زیرا با اعیان خارجی ارتباط ندارند. صدرالدین قونوی می‌گوید: برخی از اسماء ذاتیه که دارای اثر متعیّنی در عالَم نمی‌باشند، اسمای مستأثره نام دارند. پیامبر (ص) فرمود: بار خدایا! تو را می‌خوانم به هر اسمی که برای تو است یا در قرآن فرو فرستاده‌ای یا آن را به بنده‌ای آموخته‌ای و یا در علم غیب خودت به آن مخصوص شده‌ای. ابن فناری در توضیح آن گوید: شئون الهی، بی نهایت است که مقداری از آن موجود می‌شود این متناهی و مربوط به اسماء با اثر است، و بیش‌ترِ آن موجود نمی‌شود که این نامتناهی و مربوط به اسماء مستأثره است، پس نسبت اسما با اثر به اسماء مستأثره، نسبت متناهی با نامتناهی است. قیصری می‌گوید: بعضی از اسما، مفاتیح غیب وجودند که منشأ تعیّن وجود می‌شوند و کسی علم به مفاتیح غیب ندارد و فقط خدا به آن عالم است؛ چون در غیب وجود برزخ، موجودند و کسی راه به غیب وجود ندارد، مگر مورد تجلی حق به هویت ذاتیه واقع شود. این اسما را که کسی به آنها واقف نمی‌شود، اسمای مستأثره می‌گویند و نهان در غیب وجوند، و زیر پوشش اسم اول و باطنند و چون داخل در اسم باطنند، هرگز ظاهر نمی‌شوند و مبدأ ظهور اسمایی هستند که مبدأ ظهور اعیان ثابته‌اند. در نتیجه: اسمای مستأثره از اسماء ذاتیه‌اند که اثر متعینی در خارج ندارند و جز حق و برگزیدگان او، کسی بر آنها آگاه نیست، و از شئونات نامتناهی حقند و زیر پوشش اسم اول و باطنند، به همین خاطر، هرگز وجود خارجی پیدا نمی‌کنند، اما مبدأ ظهور اسمایی می‌باشند که آنها مبدأ ظهور اعیان ثابته‌اند.[۵].

رابطه اسم مستأثر و اسم اول و باطن

همان‌گونه که در تعریف اسم مستأثر گذشت، عارفان بر این عقیده‌اند که اسم مستأثر از اسماء ذاتیه است که تحت اسم باطن و اول مندرج است. برای روشن شدن ارتباط اسم مستأثر با اسم اول و باطن، لازم است، چهار اسم اول، آخر، ظاهر و باطن که به امهات اسما معروفند، معرفی شوند. این چهار اسم یک بار در قرآن به کار رفته‌اند: ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۶].

﴿الْأَوَّلُ: اصل این اسم از آل، یؤول و مؤنث آن، اولی و در فارسی به معنای نخستین است که نقیض آخر می‌باشد. برای این اسم، معانی گوناگونی بیان شده است، مانند: بی‌ابتدا است، قبل از همه اشیا است و در تمام اوصاف نیکو و فضایل و کمالات، اول است، زیرا حق تعالی، وجود مطلق، بلکه مطلق وجود است و واجد کمالات می‌باشد و چون علت تمام اشیا است، تمام کمالات از او نشأت گرفته و او اولویت به تمام کمالات خواهد داشت. ﴿الْآخِرُ: بر وزن فاعل، ضد واژه اول است. برای این اسم، معانی گوناگونی بیان شده است، مانند: بی‌انتها بودن و بعد تمام اشیا بودن، و چون خداوند جامع کمالات است، لذا هیچ کمالی ماورای او و بعد از او قابل اعتبار و تصور نیست و تمام کمالات بدو ختم می‌شود. ﴿الظَّاهِرُ: این واژه از اسمای خداوند است و به معنای «پیدا» می‌باشد.

﴿الْبَاطِنُ: این واژه بر وزن فاعل، به معنای نهان و پنهان است که از اسمای خداوند می‌باشد که برای آن معانی گوناگونی ذکر کرده‌اند، مانند بی‌اختفا است، به حقایق همه اشیا عالم است و دیده نمی‌شود، زیرا حق تعالی مقوّم و علت جهان است و جهان معلول و متقوّم است و علت، هر لحظه با معلول حضور دارد که نحوه این حضور برای مخلوقات ناپیدا است و او به واسطه شدت اتصال معلول به علت در بطون محض است و معرفتش در گرو شهود مظاهر اسم ظاهر است، نه باطن[۷]. عرفای متأله، اسم اول و باطن و ظاهر و آخر را اسماء اُوَل نامیده‌اند که عبارتند از: اسمایی که پس از اعتبار، مفاتیح الغیب، مفتاح بطون و شهادت می‌گردند. مفاتیح بطون، اسم باطن و اول است و مفاتیح شهادت، اسم ظاهر و آخر است. این اسما در مرتبه واحدیت اعتبار می‌گردند[۸].

قیصری می‌گوید: اسما از جهتی منقسم به چهار قسمت می‌شوند که آنها را امّهات اسما می‌گویند و عبارت‌اند از: اول و آخر و ظاهر و باطن که جامع آنها الله و رحمان است و هر اسمی، مظهری از ذات حق است، یا مظهر ازلیت اوست و یا مظهر ابدیت، چنان‌که اول، مظهر ازلیت است و آخر، مظهر ابدیت است، ظهور او از اسم ظاهر و بطون از اسم باطن است[۹]. چون منشأ انتزاع این چهار اسم، ذات حق تعالی است، پس آنها جزو اسم ذات می‌باشند، و از طرفی، چون معنای اول، اولیت به تمام کمالات بود و معنای باطن، سرّ معیت وجودی حضور حق تعالی با جهان در نهان بود، و از طرف دیگر، اسم مستأثر، منحصر به حق تعالی بود و از دید غیر خدا نهان بود، به همین خاطر، اسم مستأثر را نیز جزو اسماء ذاتیه شمرده‌اند که تحت پوشش اول و باطن می‌باشد، پس هم‌آهنگی کامل اسم مستأثر با اسم اول و باطن، در ویژگی‌هایشان معلوم می‌گردد.[۱۰].

دیدگاه امام خمینی درباره اسم مستأثر

حضرت امام خمینی به لحاظ ویژگی‌های منحصر به فردی که داشت، تحولات چشم‌گیری در جهان اسلام و علوم اسلامی به وجود آورد که نیاز به بیان نیست. این عارف ربانی در عرفان اسلامی، از صاحب‌نظران بنام معاصر است و با دقت و ژرف‌نگری در مباحث عرفان نظری مکتب ابن عربی، آرا و ابتکارات ویژه‌ای ارائه نمود که از دید سایر عارفان مخفی بود. تعلیقات ایشان بر شرح فصوص الحکم قیصری و به خصوص مصباح الانس ابن فناری و به طور عموم سایر تألیفات عرفانی او، مشحون از نظرات او می‌باشد. یکی از تحقیقات ابتکاری امام خمینی «دیدگاه ایشان درباره اسم مستأثر» است که با دیدگان عارفان بزرگی، چون ابن عربی، قونوی، قیصری کاملاً متفاوت است. ما دیدگاه حضرت امام را تقریر می‌کنیم و در لابه‌لای مطالب، به بررسی و داوری اختلاف دیدگاه ایشان با عارفان دیگر می‌پردازیم: «وجود، یا به تجلی غیبی احدی که همه اسما و صفات در ساحتش مقهور و مستهلکند تجلی می‌کند و این تجلی به اسم مستأثر که هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم است، واقع می‌شود که مقام به شرط لایی همین است، و در این مقام، برای حق تعالی اسمی است که این اسم بر احدی معلوم نیست و حق تعالی متفرّد به علم به آن اسم است و آن نام مقدس در علم غیب خدای تعالی برگزیده و انحصاری او است و این تجلی، همان تجلی غیب احدی است که به وجهه غیبیه حضرت فیض اقدس واقع می‌شود، و اما ذات حق از حیث ذات در هیچ مرآتی از مرآت‌ها تجلی نمی‌کند و هیچ رهروی از اهل الله، تاب شهود او را ندارد.»..[۱۱].

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود حضرت امام در عبارت بالا، اسم مستأثر را هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم می‌داند که کاملاً با متن حدیث اول که قبلاً بیان کردیم یکی است و دیدگاه ایشان، مطابق مفاد حدیث است. دیگر این که معنایی که برای اسم مستأثر ارائه می‌دهد، دقیقاً معنای لغوی است که از کتب لغت بیان کردیم. سوم این که خدا با اسم مستأثر تجلی می‌کند، اما کلم و اثر آن را در اینجا بیان نفرموده است، بلکه در جای دیگر می‌فرماید: «ولی نزد من -یعنی امام بزرگوار- تحقیقاً برای اسم مستأثر در عالم خارج اثر است، در نهایت، اثر آن نیز مستأثر است، زیرا برای احدیث ذاتیه با هر چیزی، وجهه و ارتباط خاصی و ربط مخصوصی است که همان سرّ وجودی ذات احدی است که هیچ کس جز خدای تعالی بدان علم ندارد»[۱۲].

ایشان در این سخن تصریح می‌کند که اسم مستأثر، دارای حکم و اثر است، در صورتی که عارفان مذکور به اتفاق می‌گفتند: اسم مستأثر، حکم و اثر ندارد. این دو دیدگاه، کاملاً با هم مخالفند، ولی برای این که مقداری از مخالفت صددرصد کاسته شود، مبنای ایشان را توضیح می‌دهیم که مراد او از این که اسم مستأثر حکم و اثر دارد، اثر در خارج و عالم حسن نیست، بلکه حکم و اثر مستأثر است؛ یعنی ایشان در این که اسم مستأثر، حکم و اثر و مظهر در عالم حسن و خارج ندارد، با عارفان مذکور هم‌عقیده هستند؛ تنها اختلاف‌نظر حضرت امام خمینی با عارفان در این است که عارفان می‌گویند اسم مستأثر به هیچ وجه کلم و اثر ندارد، نه در عالم حس و نه در عالم معنا، نه مستأثر و نه غیر مستأثر، ولی امام بزرگوار بر این عقیده است که درست است که اسم مستأثر، حکم و اثر محسوس ندارد، ولی حکم و اثر و مظهر مستأثر دارد، زیرا هیچ اسمی بدون مظهر نیست، چنان که قیصری در فصل دوم از مقدمات دوازده‌گانه شرح فصوص می‌گوید: برای هر یک از اسما، مظهری در وجود علمی و عینی (عالَم باطن و ظاهر) است[۱۳]؛ زیرا هر یک از اسما، مظهری می‌طلبد که به وسیله آن مظهر، احکام اسم، ظاهر می‌شود[۱۴]. «و هیچ اسمی از اسمای حق خالی از ظهور و سریان در مظاهر نیست. چیزی که هست، مظاهر در احکام، تابع اسمای حاکمه‌اند و از حقیقت و احکام و خصوصیات اسم حاکم، حکایت می‌نمایند، یکی از احکام اسمای مستأثره، خفای حقیقت آن است. در عالم وجود، مظهر این اسم که ساری در جمیع حقایق است، مستأثر است»[۱۵].

پس روشن شد که نظر قیصری در بی حکم و اثر و مظهر بودن اسم مستأثر، با مبانی خود قیصری، در مظهر و حکم و اثر داشتن هر یک از اسما منافات دارد و مسلک امام خمینی درست است که خود ایشان در تبیین نظرشان می‌فرماید: «کیفیت ارتباط غیبی احدی را کسی نمی‌داند، بلکه آن، رابطه‌ای است بین اسمای مستأثره با مظاهر مستأثره، زیرا اسمای مستأثره در نزد ما دارای مظاهر مستأثره‌اند و اصلاً هیچ اسمی از اسما، بدون مظهرنیست و اسم مستأثر الهی نیز مظهر دارد، ولی مظهر آن مانند خود اسم مستأثر، در علم غیب حضرت احدیت است»[۱۶].

دیدگاه امام خمینی درباره اسم مستأثر

حضرت امام خمینی می‌گوید: وجود یا به تجلی غیبی احدی تجلی می‌کند و این تجلی به اسم مستأثر که هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم است، واقع می‌شود، که مقام به شرط لایی همین است، و در این مقام، برای حق تعالی اسمی است، که بر احدی معلوم نیست و حق متفرّد به علم آن است و آن نام مقدس در علم غیب خدا، انحصاری او است.»...

سخن بالا هم با معنای لغوی اسم مستأثر سازگار است و هم با مفاد حدیث اول و هم با اصطلاح عارفان؛ اما درباره حکم و اثر آن در اینجا چیزی نفرموده، فلذا در جای دیگر می‌گوید: برای اسم مستأثر در عالم خارج اثر است، در نهایت اثر آن نیز مستأثر است، زیرا برای احدیت ذاتیه، با هر چیزی ارتباط خاصی است که همان سرّ وجودی ذات احدی است که هیچ کس جز خدا بدان علم ندارد. اختلاف دیدگاه امام خمینی با عارفان در این سخن روشن می‌شود، زیرا ایشان بر خلاف عارفان، معتقد است که اسم مستأثر، اثر خارجی دارد. برای تقریب دو دیدگاه و تبیین اختلاف، باید بگوییم: نظر عارفان در این زمینه اطلاق دارد، زیرا می‌گویند: اسم مستأثر، اثر خارجی ندارد، نه اثر مستأثر و نه غیر مستأثر، اما نظر امام خمینی مقید است، چون می‌گوید: اسم مستأثر، اثر خارجی مستأثر دارد، پس در این که اسم مستأثر، اثر خارجی غیر مستأثر ندارد، بین امام خمینی با عارفان اتفاق نظر است؛ البته این را هم باید بگوییم که مبنای امام خمینی در این جا کاملاً منطبق با قواعد عرفانی است، زیرا همان‌گونه که قیصری در مقدمات شرح فصوص بیان کرده است: هیچ اسمی از اسما، خالی از ظهور در مظاهر نیست. چیزی که هست مظاهر در احکام، تابع اسمای حاکمه‌اند و از خصوصیات اسم حاکم حکایت می‌نمایند، یکی از احکام اسمای مستأثره، خفای حقیقت آن است.

آن‌گاه امام خمینی نظر خود را در مظهر داشتن اسم مستأثر بیان می‌نماید: کیفیت ارتباط غیبی احدی را کسی نمی‌داند، بلکه آن، رابطه‌ای است بین اسمای مستأثره با مظاهر مستأثره، زیرا اسمای مستأثره در نزد ما دارای مظاهر مستأثره‌اند و اصلاً هیچ اسمی از اسما، بدون مظهر نیست و اسم مستأثر الهی نیز مظهری دارد، ولی مظهر آن، مانند خود اسم مستأثر، مستأثر در علم غیب حضرت احدیت است. در این مطلب نیز تفاوت عقیده امام خمینی با عارفان به خوبی روشن است. شاید بتوان گفت که ادعای امام در مظاهر مستأثره، برای اسمای مستأثره، هستند به مفاد حدیث دوم باشد که خدا را به بنده مستأثر در علم غیب حضرت احدیت قسم می‌داد، که در این صورت، این بنده مستأثر، مظهر مستأثر باشد؛ و از طرفی، با اصول مسلّم عرفانی سازگار است، همان‌گونه که قیصری در مقدمات شرح فصوص می‌گوید: برای هر یک از اسماء مظهری در وجود علمی و عینی (عالم باطن و ظاهر) است. و هر یک از اسما، مظهری می‌طلبد که به وسیله آن مظهر، احکام اسم، ظاهر می‌شود.

خلاصه نظر امام خمینی این است: اسم مستأثر، هفتاد و سومین حرف از اسم اعظم است و منشأ تجلی وجود، به تجلی غیبی احدی است که بر احدی معلوم نمی‌شود و حق متفرّد به علم آن است که دارای اثر مستأثر و مظهر مستأثر است.[۱۷].

نتیجه‌گیری

در نتیجه، اسم مستأثر، مظهر مستأثر دارد، این مطلب کاملاً با روایت دوم که در گذشته بیان شد، هم‌آهنگ است، زیرا در آن روایت آمده است: خدا را به بنده‌ای قسم می‌داد که آن بنده مستأثر در علم غیب حضرت احدیت است، که این بنده مستأثر، همان پیامبر گرامی اسلام (ص) است که البته معلوم است، مراد روح و حقیقت محمدی است، نه جسم عنصری آن حضرت؛ پس اگر به نظر امام خمینی، اسم مستأثر، مظهر مستأثر دارد، طبق این روایت، آن مظهر مستأثر، حقیقت و روح محمدی (ص) است که بنده کامل و مستأثر است. از طرفی، یکی از اصول مسلّم عرفان نظری این است که همه اسما، تحت پوشش اسم اعظم هستند[۱۸]؛ پس اسم مستأثر هم تحت پوشش اسم اعظم است و به تعبیر لطیف و شیرین روایت اول، اسم اعظم، هفتاد و سه حرف (علم) است که اسم مستأثر، هفتاد و سومین حرف (علم) آن است. از طرف دیگر، انسان کامل که همان حقیقت روح محمدی (ص) است، مظهر و صاحب اسم اعظم است[۱۹].

از مجموع مطالب بالا این نتیجه به خوبی گرفته می‌شود که مظهر اسم مستأثر، همان انسان کامل و حقیقت روح محمدی (ص) است. مقایسه اسم اعظم و اسم مستأثر در تعیین و تعریفِ اسم اعظم، آرای گوناگونی ارائه شده است که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

  • مردم می‌گویند: اسم اعظم، اسمی است لفظی از اسمای حسنای ملفوظ خداوند متعال که هر کس بدان وقوف یابد، برای هر حاجتی که به آن تکلّم نماید، نیازش برآورده می‌شود، و این تأثیر عجیب در حروف این اسم است که با ترکیبی مرموز ساخته شده است؛
  • برخی می‌گویند: اسم اعظم در حروف مقطعه‌ای که در اوایل بعضی از سور قرآن آمده مستور است؛
  • گروهی می‌گویند: اسم اعظم خدای تعالی «هو» است و تعبیر کامل آن وقت دعا: «يَا هُوَ يَا مَنْ لَا هُوَ إِلَّا هُوَ» است؛
  • پاره‌ای می‌گویند: همانا اسم اعظم، لفظ مبارک جلاله«اللّه» است؛
  • بعضی می‌گویند: هیچ یک از اسمای الهی در اعظم بودن متعین نیست، بلکه هر اسمی از اسمای حسنای الهی که در ارتباط با حاجت عبد است، مورد التجا قرار گیرد و حاجتمند به آن اسم، انقطاع کامل پیدا کند، همان اسم به تناسب حال و حاجتش، اسم اعظم است... و روایت می‌کنند: «شخصی از امام به حق ناطق جعفر صادق (ع) پرسید: که اسم اعظم را به او بیاموزد، امام (ع) به او فرمود: برخیز و داخل این حوض [آب سرد] بشو و غسل کن تا اسم اعظم را به تو بیاموزم، پس آن شخص امتثال کرد و وارد حوض گردید و غسل به جا آورد و و چون خواست از آب بیرون آید، امام (ع) به اصحاب و یاران اشاره کرد که مانع خروج وی از آب شوند، و آن بیچاره هرگاه اراده می‌کرد که از جانبی خارج شود، اصحاب امام او را منع می‌کردند و به آب پرتش می‌نمودند، و هر چه تضرع و استغاثه (زاری و درخواست) کرد که به وی ترحم کنند، سودی نداشت و مطمئن شد که آنها می‌خواهند او را به این وسیله هلاک کنند، و چون از اسباب طبیعی ناامید شد و حال اضطرار در او پدید آمد، بالطبع به سوی حضرت مجیب المضطرین منقطع گردید و تضرع و لابه به درگاه او برد، و آنها چون زاری و ابتهال او را به سوی حق تعالی استماع کردند، او را از آب بیرون آوردند و بر اندامش لباس کردند و مهلتش دادند تا به حال عادی برگشت، آنگاه به امام صادق (ع) عرض کرد: حالا به من اسم اعظم بیاموز، امام به او فرمودند: اسم اعظم را آموختی و خدای تعالی را بدان خواندی که اجابتت فرمود و از آب نجاتت داد، عرض کرد: چطور؟ امام (ع) فرمودند: هر اسمی از اسمای خدای تعالی در نهایت عظمت است، در نهایت وقتی انسان، اسم اعظم خدا را ذکر می‌کند و قلب او به غیر خدا تعلق دارد، از نام بهره‌ای نمی‌برد و هنگامی که خدا را نام می‌برد و از غیر خدا منقطع است، همان نام مذکور، اسم اعظم است، و تو چون مطمئن شدی که ما تو را خواهیم کشت، در قلب تو جز اعتماد به فضل خداوند متعال چیزی نبود، در این حال، هر اسمی را که در ارتباط با حاجت خود بیان کردی، همان اسم، اسم اعظم است»[۲۰]؛
  • از ائمه اطهار (ع) روایت شده است: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به اسم اعظم از سیاهی چشم به سفیدی چشم نزدیک‌تر است؛
  • عده‌ای می‌گویند: اسم اعظم خدای تعالی آن است که آغاز آن ﴿اللَّهِ و انجام آن ﴿هُوَ است و حروفش نقطه ندارد، چه اعراب‌گذاری شود، چه اعراب‌گذاری نشود؛ خواندنش یکسان است و اختلاف قرائت ندارد و این در قرآن مجید، در هفت آیه مبارکه از هفت سوره است که عبارتند از:
  1. ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ[۲۱]؛
  2. ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ[۲۲]؛
  3. ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثًا[۲۳]؛
  4. ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى[۲۴]؛
  5. ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[۲۵]؛
  6. ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[۲۶]؛
  7. ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ[۲۷]. از ملاحظه آیات فوق، عبارت ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ است که شرایط مذکور را دارد و اسم اعظم می‌باشد[۲۸].
  • مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر آیه ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا[۲۹] بحثی درباره اسماء حسناء به طور جداگانه مطرح فرموده که مطالعه آن برای خواننده گرامی مفید خواهد بود، ایشان دو روایت، هم‌مضمون با روایت اولی که ما بیان کردیم نقل نموده که بدین شرح است: در کتاب بصائرالدرجات با اسناد خودش از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: همانا خدای تعالی اسم اعظمش را بر هفتاد و سه حرف قرار داده است، پس به حضرت آدم بیست و پنج حرف از آن را بخشیده است، و به حضرت نوح هشت حرف از آن داده است و به حضرت موسی چهار حرف از آن عنایت فرموده است، و به حضرت عیسی دو حرف از آن داده که به وسیله آن مردگان را زنده و مریضان را شفا می‌داد و به حضرت محمد (ص) هفتاد و دو حرف از آن را بخشیده است و یک حرف را مخفی کرده است تا آن‌چه در ذات احدیت است معلوم نگردد، بلکه آن‌چه در ذات ماسوی الله است معلوم گردد.

سپس علامه می‌فرماید: روایات دیگری با همین مضمون داریم و معلوم است که مراد از این که اسم اعظم در هفتاد وسه حرف پراکنده شده یا از هفتاد و سه حرف تألیف شده، به این معنا نیست که از حروف الفبا تشکیل شده است... ، بلکه مقصود این است که اسم اعظم یک اسم واحدی است. که حروف آن بین پیامبران تقسیم شده و یک حرف از آن استثناء شده است. که اگر از قبیل اسمای لفظی بود که با مجموع حروفشان برمعنای واحدی دلالت می‌کنند، در این صورت بخشیدن چند حرف از یک اسم متشکل از هفتاد و سه حرف، به هر یک از پیامبران، هیچ منفعتی برای آنان نخواهد داشت[۳۰].

از ملاحظه تعارف اسم اعظم و مطالبی که در فصول گذشته، درباره اسم مستأثر بیان شد، چنین نتیجه می‌گیریم که اسم اعظم، دارای مراتب متعددی است که آخرین مرتبه آن اسم مستأثر است که ویژه حق تعالی است و غیر خدا از آن بهره‌ای ندارد و ورای علم عالمان و کشف و شهود عارفان است ولی مراتب و مراحل دیگر اسم اعظم، قابل دسترسی است که هر کس نزدیک‌تر به خدا و اسم اعظم خدا باشد، بهره‌اش از آن بیش‌تر است، و چون پیامبر گرامی اسلام (ص) و ائمه اطهار (ع) از همه به خدا و اسم اعظم نزدیک‌ترند، بهره آنان بیش‌تر است و آصف بن برخیا، وزیر حضرت سلیمان یک مرتبه از اسم اعظم را داشت و بهره پیامبران دیگر هم در روایت بالا به عنوان نمونه مشخص گردید.[۳۱].

منابع

پانویس

  1. ابن فناری، مصباح الانس، ص۶؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ص۲۶۰-۲۶۱.
  2. ابن فناری، مصباح الانس، ص۴۷-۴۸.
  3. قیصری، شرح فصوص، ج۱، ص۳۶-۳۷؛ آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ص۲۶۰.
  4. [مقاله: اسم مستأثر در ادعيه و اخبار http://emortezaei.blogfa.com/post/25].
  5. [مقاله: اسم مستأثر در ادعيه و اخبار http://emortezaei.blogfa.com/post/25].
  6. «او، آغاز و انجام و آشکار و نهان است و به هر چیزی داناست» سوره حدید، آیه ۳.
  7. دانشنامه قرآن، خرمشاهی، ج۱ و ۲، ص۲۰، ۳۲۱، ۳۴۸ و ۱۴۱۹.
  8. دانشنامه قرآن، خرمشاهی، ج۱ و ۲، ص۲۰، ۳۲۱، ۳۴۸ و ۱۴۱۹.
  9. فرهنگ معارف اسلامی، سجادی، ج۱، ص۱۸۷.
  10. [مقاله: اسم مستأثر در ادعيه و اخبار http://emortezaei.blogfa.com/post/25].
  11. امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم... ، ص۱۴؛ محمدی گیلانی، اسم مستأثر، ص۳۸.
  12. امام خمینی، تعلیقات علی مصباح الانس، ص۲۱۸؛ محمدی گیلانی، اسم مستأثر، ص۴۲.
  13. شرح فصوص، ج۱، ص۳۷.
  14. شرح فصوص، ج۱، ص۳۸.
  15. آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ص۲۶۱.
  16. امام خمینی، تعلیقات علی شرح فصوص، ص۲۶؛ محمدی گیلانی، اسم مستأثر، ص۴۳.
  17. [مقاله: اسم مستأثر در ادعيه و اخبار http://emortezaei.blogfa.com/post/25].
  18. کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص۲۹.
  19. قیصری، شرح فصوص، ج۱، ص۴۸ و ۱۷۶ و ۱۷۸.
  20. محمدی گیلانی، اسم مستأثر، ص۱۹-۲۲.
  21. «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست که او را چرت و خواب فرا نمی‌گیرد، همه آنچه در آسمان‌ها و زمین است از آن اوست، کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد؛ به آشکار و پنهان آنان داناست و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند؛ اریکه او گستره آسمان‌ها و زمین است و نگاهداشت آنها بر وی دشوار نیست و او فرازمند سترگ است» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  22. «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده بر خویش استوار نیست» سوره آل عمران، آیه ۲.
  23. «خداوند است که جز او هیچ خدایی نیست؛ بی‌گمان (او) شما را به (هنگام) رستخیز که در (برپایی) آن تردیدی نیست فراهم می‌آورد و از خداوند راستگوتر کیست؟» سوره نساء، آیه ۸۷.
  24. «خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست؛ نام‌های نیکوتر از آن اوست» سوره طه، آیه ۸.
  25. «خداوند است که خدایی جز او نیست، پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان)» سوره نمل، آیه ۲۶.
  26. «خداوند است که هیچ خدایی جز او نیست و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند» سوره تغابن، آیه ۱۳.
  27. «این است خداوند پروردگار شما، آفریننده هر چیز که هیچ خدایی جز او نیست پس چگونه (از حق) بازگردانده می‌شوید؟» سوره غافر، آیه ۶۲.
  28. حسن‌زاده آملی، هزار و یک نکته، نکته ۴۷۹، ص۲۴۲-۲۴۳.
  29. «و خداوند را نام‌های نیکوتر است، او را بدان‌ها بخوانید!» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
  30. طباطبایی، المیزان، ج۸، ص۳۶۶.
  31. [مقاله: اسم مستأثر در ادعيه و اخبار http://emortezaei.blogfa.com/post/25].