روح در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ آوریل ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۰۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

روح مبدأ حیات و حرکت ارادی انسان‌هاست و به معنای جان و روان است که حیات انسان بستگی به آن داشته و مبدأ و مایۀ زندگی است. انسان به علت مأنوس بودن با جهان ماده، قدرت درک حقیقت آن را ندارد. به آیه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا به دلیل وجود واژه روح در آن آیه روح گفته می‌شود. روح موجودی مجرد بوده و وجود معاد دلیلی بر آن است.

معناشناسی

روح در لغت، مبدأ حیات و به وسیلۀ آن، پدیده زنده، بر احساس و حرکت ارادی تواناست[۱]. لفظ مذکر و مؤنث آن یکسان است و گاهی مجازی بر چیزی اطلاق می‌شود که مایه بروز آثار نیکویی است، چنان‌که علم، حیات نفوس به‌شمار می‌آید[۲]. به دیده برخی، واژه روح بیشتر در کتاب مقدس (انجیل) مجاز به کار رفته و معنای آن از قراین دانسته می‌شود[۳].[۴]

روح در قرآن

این واژه در قرآن به دو گونه مطلق و مضاف[۵] در ۲۱ مورد به کار رفته و نگاه فراگیر به آیات آن ـ که با روایات نیز تأیید می‌گردد ـ به‌دست می‌دهد که روح، موجودی واحد، مستقل، بلندمرتبه، برتر از فرشتگان، دانا، توانا و دارای مراتب و درجاتی در گیاهان، حیوانات، همه انسان‌ها، مؤمنان و مرتبه‌ای همراه فرشتگان و درجه‌ای از آن برای تأیید پیامبران است[۶].

عارفان از این روح که به اعتقادشان مظهر ذات الهی است، به روح اعظم یاد می‌کنند و برای آن در عالم کبیر و عالم صغیر انسانی به مظاهری معتقدند که به دیدهای گوناگون نام‌های مختلفی می‌پذیرند؛ از جمله مظاهر آن مرتبه روح انسان است که به لحاظ مربّی بدن بودن و اینکه منبع فیضان حیات حسی بر همه قوای نفسانی است، این نامگذاری انجام گرفته است[۷] (نفس)، چنان‌که به اعتبار تصرف در عالم روح، عقل اول نیز نامیده می‌شود[۸]؛ البته به آن روح‌القدس اعلا هم گفته می‌شود؛ در مقابل جبرئیل که به روح‌القدس ادنا نامبردار است[۹]. روح‌القدس اعلا، محمدیه بیضاء است که سرّ خدا[۱۰] و ابتدای سلسله نزول و انتهای سلسله صعود است[۱۱].[۱۲]

آیه روح

کلمه روح در ساختار مفرد و به دو صورت معرفه و نکره، ۲۱ بار در قرآن به کار رفته است؛ اما از آنجا که فقط در آیه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۱۳] موضوع پرسش یهودیان از رسول خدا (ص) درباره روح مطرح گردیده، آن را آیه روح نام نهاده‌اند.

رُوح و رَوح در اصل یکی هستند، اما رُوح اسمی است برای نفس انسانی، چرا که نفس، بخشی از روح است، یعنی نسبت نوع به اسم جنس، مانند نسبت انسان به حیوان در مورد تفاوت روح و حیات، گفته‌اند که روح از قرائن حیات و جسمی است لطیف و حساس از جنس ریح / باد. روح و ریح نیز در زبان عربی یکی هستند و لذا درباره آن عمل نفخ به کار می‌رود و می‌گویند: "نَفَخَ فِيهِ الرُّوحَ" = در او روح دمید.

در شأن نزول آیه چنین گزارش شده است که برخی مشرکان مکه برای مقابله با رسول خدا (ص) و تخطئه کردن رسالت وی از علمای یهود مدینه کمک خواستند؛ یهودیان به ایشان گفتند از او درباره سه چیز بپرسید: اصحاب کهف، ذوالقرنین و روح، اگر سکوت کرد یا همه را پاسخ گفت، او دروغ می‌گوید و چنانچه دوتا را به روشنی پاسخ گفت و یکی را مبهم گذاشت، او حتماً نبی است. پس پیامبر دو داستان اصحاب کهف و ذوالقرنین را بیان نمود[۱۴]؛ و در مورد روح، آیه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۱۵] نازل شد و پاسخی اجمالی و مبهم به ایشان داد، زیرا در تورات نیز مبهم بیان شده است؛ لذا مشرکین از سؤال خویش پشیمان شدند[۱۶].[۱۷]

معانی روح در قرآن کریم

قرآن کریم از کلمۀ "روح" معانی متعددی اراده کرده است که عبارت‌اند از:

  1. روح مقدسی که پیامبران (ع) را برای ادای وظیفۀ الهی‌شان یاری می‌کند: ﴿تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ[۱۸].
  2. نیرویی معنوی و الهی که مؤمنان را پشتیبانی می‌کند: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ[۱۹].
  3. فرشتۀ وحی که "امین" نیز خوانده می‌شود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ[۲۰]. مراد از روح مرتبط با پیامبر و به معنای ملائکه خاص است. در قرآن چیزی که صلاحیت معرف روح کلی باشد نکته‌ای است که در آیه ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي[۲۱]. بیان شده که به طور مطلق و بدون هیچ قیدی آورده، و در معرفیش فرموده: روح از امر خداست، آن گاه امر خدا را در جای دیگر معرفی کرده: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۲۲] ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ[۲۳]:». در تفسیر قمی آمده است که: روح ملک اعظم از جبرئیل و میکائیل است و با پیامبر خدا همراه بوده است. نسبتی که روح مضاف در این آیات با روح مطلق در سوره قدر دارد، نسبتی است که افاضه به مفیض و یا سایه با صاحب سایه دارد. از آنجا که باید روح القدسی پیامبر را همراهی و هدایت و کمک کند، جایگاه آن در تعالیم غیبی الهی دارای اهمیت است. قرآن در باره مریم فرموده: ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا[۲۴] و یا فرموده: ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ[۲۵]. حال چرا به این تعبیر آمده، به این دلیل که ملائکه با همه اختلافی که در مراتبِ قرب و بُعد از خدای تعالی دارند، روح محضند، و اگر احیانا به صورت جسمی به چشم اشخاصی در می‌آیند، تمثلی است که به خود می‌گیرند، نه اینکه به راستی جسم و سر و پایی داشته باشند، هم چنان که می‌بینیم در داستان مریم (ع) می‌فرماید: ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا[۲۶] حال بسا گفته شود: روح القدس لقب جبرئیل است. خداوند می‌فرماید: ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ[۲۷]. روح بزرگواری است که واسطه بین خداوند متعال و این عالم هستند و هیچ حادثه یا واقعه کوچک و بزرگی نیست مگر اینکه ملائکه روح القدس در آن دخالت دارد و به نوعی سرپرستی آن را به عهده دارند. به همین دلیل جبرائیل، از فرشتگان مقرب الاهی و آورنده وحی در اسلام است[۲۸].
  4. فرشتۀ بزرگی از فرشتگان خاص خدا یا مخلوقی برتر از فرشتگان: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ[۲۹]؛ ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا[۳۰].
  5. قرآن و وحی: ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۳۱].
  6. روح انسان: ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۳۲]؛ ارتباط روح با بدن به گونۀ حاکمیت و تصرف است. خداوند جسم آدمی را از گِل آفرید: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ[۳۳] و سپس از روح خویش در آن دمید. روحی با نفخۀ ربوبی: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[۳۴]؛ ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ[۳۵] در بدن آدمی دمیده شده، شایستۀ آن است معیار انسانیت انسان شود و بدن را در تأثیر خویش گیرد و خودِ راستین و شخصیت حقیقی آدمی را بسازَد[۳۶].
  7. روح خدا: در قرآن از حضرت عیسی به نام "روح خدا" یاد شده است: ﴿إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ[۳۷].[۳۸]

اسامی روح نورانی در قرآن

  1. نفس الهام‌پذیر: در این کتاب آسمانی می‌‌خوانیم: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۳۹]. شاید این نام‌گذاری، از آن رو صورت گرفته که نفسْ شماری از فضائل و رذائل را بدون آموزش، به گونه خودآموز درمی‌‌یابد. عفت، شجاعت و... از صفاتی است که به صورت علم حضوری در نفس آدمی حضور داشته، نیازی به آموزش او برای درک اینگونه فضائل نیست. از این علم حضوری به "الهام" تعبیر شده و نفس، "الهام پذیر" دانسته شده است.
  2. نفس سرزنشگر: ﴿لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ[۴۰]. شاید وجه تسمیه این نفس، آن باشد که گذشته از آنکه انسان را پیش از انجام فعل ناشایستْ از آن باز می‌‌دارد، پس از انجام آن نیز او را سرزنش نموده ملامت می‌‌کند، تا دوباره به آن دست نیازد؛ هما گونه که در انجام کارهای شایسته و نیکو، پیش از انجام او را ترغیب و پس از انجام او را تحسین می‌کند. از این‌رو، می‌‌توان آن را "نفس نیکوکار نیکوخواه" نیز نامید.
  3. فطرت: در قرآن کریم آمده است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۴۱]. این نفس را خداوند متعال از آنرو "فطرت" خوانده است که فطرت در لغت عرب بمعنی آهنگ آرام و صدای آهسته است. حال از آنرو که این نفس، انسان را به انجام اعمال شایسته و اجتناب از رفتارهای ناشایست فرا می‌‌خواند و گوئی او را با صدای آهسته به این سو دعوت می‌‌نماید، فطرتش خوانده‌اند. ظاهراً در آیه شریفه: ﴿ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۴۲] ـ نیز بر همین اساس "فطرت" نامیده شده است. راغب اصفهانی، در کتاب سترگ "مفردات ألفاظ القرآن الکریم" فرموده است: "... فطرت الهی]... در این آیه به اشارت گرفته شده است: ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[۴۳].
  4. روح : ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي[۴۴]. روح را از آن جهت "روح" خوانده‌اند که جوهری بس لطیف و ربّانی است، که تدبیر امر بدن انسان بر عهده اوست. این جوهر به گونه‌ای لطیف است که گوئی همچون نسیم، در بدن انسان دمیده شده. شاید آیه شریفه: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[۴۵]، ناظر به همین معنی باشد.
  5. عقل : ﴿كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۴۶]. در قرآن کریم، عبارت شریف ﴿لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۴۷] چندین مرتبه تکرار شده است و این تکرار دلالت بر محبوبیت تعقّل و خردورزی در پیشگاه الهی دارد. از این‌رو می‌‌توان از این آیه و نظائر فراوان آن، استفاده نمود که دعوت به تدبّر و خردورزی را، می‌‌توان در شمار اهداف نهائی نزول این کتاب آسمانی دانست. فراتر از این، اشاره می‌‌نمائیم که قرآن کریم، آنان که اهل تفکّر و تدبّر نیستند را فرومایه‌تر از چهارپایان و پست‌تر از آنان دانسته است: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۴۸]. و نیز فرموده است: ﴿وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ[۴۹]. و باز از زبان اهل آتش نقل می‌‌فرماید که: ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ[۵۰]. عقل از "عِقال" مشتق شده، که به معنی خویشتن‌داری و امساک آمده است؛ از این‌رو دیۀ مذکور در فقه را نیز "عقل" خوانده‌اند. چراکه حکم پرداخت دیه، مانع از خونریزی و تعدّی نسبت به دیگران می‌‌شود؛ عقل را نیز از آنرو که مانع از انجام اعمال ناشایست و اشتباه می‌‌شود، عقل نامیده‌اند.
  6. لُب: ﴿وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ[۵۱]. برخی از دانشمندان، بر آن رفته‌اند که "لُب"، مرتبه خالص و سرۀ عقل است؛ از این‌رو بر خِردی که با اعمال زشت و یا اعتقادات باطل آمیخته شده باشد، اطلاق نمی‌گردد. شاید خداوند متعال روح را از آنروی لُب خوانده است که همانگونه که لُب، بخش خالص هر شیء و حقیقت آن است، روح نیز نسبت به انسان همین‌گونه است؛ چه حقیقت انسانْ روح اوست و انسانیّت انسان نیز به همو.
  7. قلب : ﴿يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ[۵۲]؛ نیز می‌‌فرماید: ﴿إِنَّ فِي ذَلِكَ لَذِكْرَى لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ[۵۳] و نیز: ﴿كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ[۵۴]. از آیاتی که دلالت بر رتبت والای قلب و اهمیّت آن دارد، این آیه شریفه است: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ[۵۵]؛ چراکه مراد از آن، آنست که خداوند خود قلوب مردمان را به دست دارد، و آن را همانگونه که خود می‌‌خواهد، دیگرگون می‌‌سازد. قلب را نیز به همین دلیل "قلب" خوانده‌اند، که تقلّبات و صورت‌های گونه گونِ فراوانی می‌‌پذیرد. برخی بر آن رفته‌اند که آیه شریفه: ﴿يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ[۵۶]؛ را اشارتی است به بندگان خاصّ حضرت حق، که آنان را اراده‌ای جز اراده او و خواستی جز از خواست او نیست؛ همانگونه که حضرت حق خود فرموده است: ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ[۵۷]. همین معنی، در حدیث شریف نبوی نیز آمده است: "قلب فرد مؤمن، در میان دو انگشت حضرت قرار دارد؛ ‌ او آن قلب را هرگونه که بخواهد دگرگون می‌‌فرماید"[۵۸]؛ برخی دیگر از عالمان نیز، بر آن رفته‌اند که منظور از این آیه شریفه، آنست که قوام و پایداری قلب انسان، به خداوند متعال است؛ از این‌رو او از قلب انسان به او نزدیکتر است!. کوتاه سخن آنکه قلب را از آنرو "قلب" نامیده‌اند، که هر لحظه در دیگرگونی و انقلابی تازه است؛ حال اگر در تصرّف شیطان باشد بواسطة خواطر شیطانی دگرگونی می‌‌یابد، و اگر در دست خداوند به جلّ وعلا! - باشد، بواسطة الهام‌ها و عنایت‌های خاصّ او تبدّل حال می‌‌یابد. بارخدایا! قلوب ما را در دستان پر مهر خویش‌گیر، و نیکی‌ها را به ما الهام فرما، و با عنایات خاصّه‌ات بر ما کرم نما!.
  8. نفس مطمئنّه : در قرآن کریم آمده است: ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً[۵۹]. روح از آنرو "نفس مطمئنّه" خوانده شده، که انسانی که به مرحله یقین رسیده، از روحی مطمئن و غیر مضطرب برخوردار است؛ چرا که- همانگونه که پیش از این اشاره کردیم - یقین ثبات فکر و اندیشه است و از این‌رو وَهم را در آن هیچ تصرّفی نیست؛ بر این اساس می‌‌توان گفت که مراد از نفس مطمئنّه، قلبی است که به مرحله یقین رسیده و اضطرابها و خواطر وهمی را به حریم آن راهی نمانده است. چنین نفسی تنها به دست خداوند متعال است و شرور شیطان‌های جنّی و انسی به آن ضرری نخواهد رساند.
  9. صدر : خداوند متعال فرموده است: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۶۰]. نیز در همین کتاب حیات‌بخش می‌‌فرماید: ﴿قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي[۶۱]. شاید روح را به آن جهت "صدر" نامیده‌اند، که صدر: سینه. محلّ قلب است؛ از این‌رو به گونه مجاز، روح واقع در قلب را به اعتبار محلّ آن صدر خوانده‌اند. آیه شریفه: ﴿فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۶۲] که بعد از عبارت مبارک: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ[۶۳] وارد شده است، می‌‌تواند قرینه‌ای بر درستی این سخن باشد. هرچند این سخن چندان برخوردار از صحّت نمی‌نماید. چه چشم و عقل و خیال و... در شمار آلات و وسائلی است که روح، امور خود را بوسیله آنها تدبیر می‌‌نماید؛ هم ازینروست که در لغت عرب، از شرح صدر و سعه صدر سخن گفته می‌‌شود، امّا هیچگاه عبارت شرح قلب یا سعه عقل به کار برده نمی‌شود؛ از این‌رو نمی‌توان روح را هم‌معنای صدر و قلب دانست.
  10. نفس : در ذکر حکیم وارد شده است: ﴿وَاذْكُرْ رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ وَلَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلِينَ[۶۴]. و نیز آمده است: ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ[۶۵]. در وجه نامگذاریِ روح به "نفس"، می‌‌توان گفت که از آنجا که از سوئی نفس، واقعیّت و حقیقت هر چیز است، و از سوئی دیگر، حقیقت انسان همان روح اوست که بدون او انسانیّت انسان متحقّق نمی‌شود، می‌‌توان روح او را نفس او خواند؛ از همین روست که حکیمان بر آن رفته‌اند که: "حقیقت هر شیء، به صورت آن و نه به مادّة او تحقّق می‌‌یابد؛ انسانیّت انسان نیز تنها به واسطه روح اوست که پدید می‌‌آید[۶۶].

اسامی روح ظلمانی در قرآن

  1. نفسی که از شیطان الهام می‌‌پذیرد : آیه شریفه: ﴿وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ[۶۷]، ‌بوضوح این نفس را تابع الهام شیطان خوانده است. در روایات خاندان عصمت (ع) نیز آمده است: "در قلب هر انسان مؤمنی دو گوش وجود دارد، گوشی که وسوسه گر پلید در آن می‌‌دمد، و گوشی دیگر که فرشته الهی در آن الهام می‌‌نماید" [۶۸]. پس از این، شماری از دیگر روایات وارد شده در این مطلب، ذکر خواهد شد.
  2. نفسی که زشتی‌ها را زیبا می‌‌نمایاند، و انسان را نسبت به انجام اعمال ناشایست سرزنش نمی‌کند. در قرآن کریم آمده است: ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[۶۹]. نیز خداوند متعال می‌‌فرماید: ﴿فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ[۷۰]؛ و باز می‌‌فرماید: ﴿وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ[۷۱].
  3. نفس لجوج : به این آیات الهی بنگرید: ﴿كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا[۷۲]؛ ﴿أَمَّنْ هَذَا الَّذِي يَرْزُقُكُمْ إِنْ أَمْسَكَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَنُفُورٍ[۷۳].
  4. نفس شیطانی : خداوند جلَّ وعلا! فرموده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۷۴]؛ نیز می‌‌فرماید: ﴿وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ[۷۵]؛ و باز می‌‌فرماید: ﴿وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا * يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِي وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِلْإِنْسَانِ خَذُولًا[۷۶]. این معنی، مبتنی بر آن است که مراد از شیطان در این آیات، شیاطین انسی است، که در زمان پیامبران همواره در پی منحرف نمودن آنان از مسیر وحی بوده‌اند. این معنی در آیه نخست ظهور بیشتری دارد؛ بلکه تنها معنائی است که می‌‌توان از آن آیه استفاده نمود.
  5. نفس مکّار حیلت‌گر: در قرآن کریم آمده است: ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۷۷]. و نیز آمده است: ﴿وَمَكَرُوا مَكْرًا كُبَّارًا[۷۸]؛ و نیز: ﴿يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَمَا يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ[۷۹]. بر همین اساس است که چون از امام صادق (ع) درباره نفس معاویه - که سخت مکّار و حیله‌گر بود – سؤال شد، فرمودند: "نفس او، همان نفس حیله گر و شیطنت‌آمیز بود".
  6. نفس مغشوش و ناخالص: در آیه شریفه وارد شده است: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[۸۰]؛ و باز آمده است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ[۸۱]؛ و نیز: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا[۸۲].
  7. نفسی که مهر شده تا حقیقت را در نیابد؛ نفس غافل خداوند متعال می‌فرماید: ﴿كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ[۸۳]؛ و می‌فرماید: ﴿كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ[۸۴]؛ و باز می‌فرماید: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ[۸۵]؛ و نیز: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ[۸۶].
  8. نفس مضطرب غیر مطمئن : خدای دانا فرموده است: ﴿لَا يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ[۸۷]؛ و فرموده است: ﴿وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ[۸۸]؛ و نیز: ﴿وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ[۸۹].
  9. نفسی که فراخی لازم برای گنجایش حقیقت را از دست داده است: در قرآن کریم آمده است: ﴿فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَمَنْ يُرِدْ أَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ[۹۰]؛ و نیز وارد شده است: ﴿أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ[۹۱].
  10. نفسی که به ناشایستی و پلیدی فرا می‌‌خواند : در شمار آیات کتاب مبارک، آمده است: ﴿نَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي[۹۲].[۹۳]

حقیقت، آثار و مراتب روح

واژه روح در آیات مکی و مدنی بسیار ذکر شده؛ ولی همواره از آن، روح جاندار اراده نشده[۹۴]، بلکه متبادر از آن، مبدأ مطلق حیات است که ملاک شعور و اراده است و هرچند در انسان و حیوان مصداق دارد، ویژه آنها نیست[۹۵]، زیرا در آیات ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابً[۹۶]، ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ[۹۷]، ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا[۹۸] و ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا[۹۹] بی‌تردید، روح حیوانی و ملائکه مراد نیست: چنان‌که علی (ع) به آیه﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ[۱۰۰] استدلال فرموده که روح غیر از ملائکه است[۱۰۱]. برپایه این آیه، روح در وحی و تبلیغ همراه فرشتگان است، از این رو تنزیل قرآن بر قلب پیامبر (ص) همان‌گونه که در آیه ﴿قُلْ مَنْ كَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ[۱۰۲] به جبرئیل نسبت یافته است. در آیه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ[۱۰۳] به روح‌الامین و در آیه ﴿فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[۱۰۴] به روح‌القدس نیز نسبت یافته است. در این آیات، روح بر اثر پاک بودن از خیانت و دیگر آلودگی‌های معنوی و عیوب و آفات ارواح انسانی یا مقیّد بودن به بشری بودن[۱۰۵] به امانت و قدس ستوده شده است[۱۰۶].

خدا روح را همراه فرشتگان نازل و آن را در جان هر پیامبری که بخواهد القا می‌کند تا معارف الهی بر آن پیامبر افاضه شود[۱۰۷]: ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ[۱۰۸]. به باور برخی، روح در آیه ﴿يُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنْذِرُوا أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاتَّقُونِ[۱۰۹] به معنای رحمت[۱۱۰] یا وحی یا قرآن و در آیه ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ[۱۱۱] افزون بر دو معنای اخیر، به معنای جبرئیل، نبوّت یا ولایت و ﴿مِنْ أَمْرِهِ در دو آیه مذکور به معنای "بأمره" است[۱۱۲] که بر اساس آن معنای دو آیه با آنچه گفته شد، تفاوت می‌یابد. خداوند خطاب به پیامبر اکرم (ص) بیان می‌دارد که معارف الهی و احکامی که نزد آن حضرت است و مردم را به سوی آنها فرامی‌خواند، از خود ایشان نیست، بلکه این معارف بر اثر نازل کردن روح بر آن حضرت، به وی افاضه شده و پیش از نزول روح ایشان نمی‌دانستند کتاب و ایمان چیست[۱۱۳]: ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۱۴]. روح در شب قدر هر سال تا روز قیامت همراه فرشتگان بر امام آن زمان (ع) نازل می‌شود[۱۱۵]: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ[۱۱۶]، چنان‌که عروج ملائکه در قیامت به سوی حق به همراه وی خواهد بود: ﴿تَعْرُجُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ[۱۱۷].[۱۱۸]

در برخی روایات، واژه ملائکه در آیه ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ[۱۱۹] به مؤمنانی که از علم آل‌محمد (ص) برخوردارند و روح به حضرت فاطمه (س) تفسیر شده است[۱۲۰]. یکی از آیاتی که می‌تواند به تبیین روح بپردازد، آیه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۱۲۱] است که در آن مشرکان از پیامبر اکرم (ص) درباره حقیقت مطلق روح که در قرآن یاد شده است پرسیدند و خدا روح را از امر الهی خوانده و امر نیز در آیات ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ[۱۲۲] کلمه ایجاد و از سنخ ملکوت معرفی شده است[۱۲۳]. (امر الهی) ایجاد همان وجود از حیث انتساب و قیام آن به خدا بدون ماده، زمان و مکان است؛ نه از لحاظ اسنادش به علل و اسباب ظاهری، چنان که این معنا از آیه ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۲۴] ـ که در آن ضمن اینکه امر الهی واحد شمرده شده، به چشم برهم زدنی تشبیه شده است ـ فهمیده می‌شود، چون تشبیه یادشده در امر غیر تدریجی و بی‌ماده و حرکت به کار می‌رود[۱۲۵]. براین پایه، در چیزهایی که به تدریج با اسباب مادی و منطبق بر زمان و مکان، پدید می‌آیند، جهتی غیر تدریجی هست که خارج از احاطه زمان و مکان است و جهت یاد شده امر، قول و کلمه الهی است و از همین رو، خدا مسیح (ع) را کلمه خویش و روحی از خود می‌شمرد، چون او را به مریم (س) از راه‌های غیر عادی بخشیده است: ﴿وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ[۱۲۶].[۱۲۷]. جهت تدریجیّت و ارتباط اشیا با اسباب مادی، جنبه خلقی آنهاست: ﴿ِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ[۱۲۸]، در نتیجه روح، کلمه حیات است که خدا آن را به اشیاء القاء و با او آنها را زنده می‌کند، از همین رو آن را وحی می‌خواند و القا و انزال آن را بر پیامبر (ص) ایحاء[۱۲۹]﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا[۱۳۰]، زیرا روح گرچه موجودی خارجی است، موجوداتی مانند آن، همان‌گونه که از نقایص عالم خلق برکنارند و متصف به ویژگی طهارت‌اند، کلماتی از خدا هستند.

براین اساس، القای کلمه حیات به قلب پیامبر (ص) انزال روح به سوی ایشان است و انزال روح بر حضرت (ص) وحی قرآن به آن حضرت است، چون روح حامل قرآن است و از این رو نیازی نیست ـ مانند برخی ـ به لحاظ اینکه قرآن سبب هدایت[۱۳۱] و حیات آخرتی است: ﴿وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ[۱۳۲].[۱۳۳] روح را در آیه ﴿وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۳۴] قرآن بدانیم،[۱۳۵] چنان‌که برخی آن را در آیه ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۱۳۶] به معنای وحی یا قرآن، جبرئیل، رحمت، هدایت یا ارواح انسان‌ها دانسته‌اند[۱۳۷]. طبق روایتی از امام صادق (ع) ذیل این آیه، روح فرشته‌ای برتر از جبرئیل و میکائیل است که با رسول خدا (ص) و ائمه (ع) بوده و هست و آنها را تأیید می‌کند[۱۳۸]، چنان‌که مضمون این روایت در تفسیر آیه ﴿يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَقَالَ صَوَابًا[۱۳۹] نیز ذکر شده است[۱۴۰]؛ همچنین برپایه روایاتی، پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) از پنج روح بهره‌مندند که برترین آنها روح‌القدس است که از لهو، غفلت و خواب پیراسته است[۱۴۱].

به گفته برخی، روح بر چیزی نمی‌گذرد مگر آن را زنده می‌سازد و حیات در آن جاری می‌گردد، از این رو سامری مشتی از خاکی را که جبرئیل بر آن گذشته بود، در صورتی از گوساله‌ای که با زیورآلات بنی‌اسرائیل ساخته بود افکند و آن زنده شد و صدای گوساله داد: ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا [۱۴۲] و جبرئیل روح است[۱۴۳].

خدا در بیشتر آیات، روح را با اضافه و قید ذکر می‌کند؛ مانند: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[۱۴۴]، ﴿وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ[۱۴۵]، ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا[۱۴۶]، ﴿وَرُوحٌ مِنْهُ[۱۴۷] و ﴿وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ[۱۴۸] و در برخی آیات، مطلق و بی‌قید؛ مانند: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ[۱۴۹] و از ظاهر آیات دانسته می‌شود که روح، موجودی مستقل و مخلوقی آسمانی ولی غیر از ملائکه و ممکن است از آن به نور و فیض متجلی و رحمت ظاهره مطلقه تعبیر شود[۱۵۰] و به اعتبار اختلاف اثر آن (حیات) دارای مراتبی است[۱۵۱]. مرتبه‌ای از روح، روح دمیده شده در انسان است: ﴿وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي[۱۵۲]، ﴿وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ[۱۵۳] که با کلمه ﴿مِنْ که بر مبدئیت دلالت می‌کند، از آن تعبیر و نفخ نامیده می‌شود؛ مرتبه‌ای از آن، روحی است که مؤمن با آن تأیید می‌گردد و از آن با ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ[۱۵۴] و با کلمه "باء" که بر سببیت دلالت می‌کند، تعبیر و تأیید و تقویت نامیده می‌شود. این مرتبه از روح، بالاتر از روح توده انسان‌هاست، چنان‌که در آیه ﴿أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۱۵۵] مؤمن، زنده‌ای دارای نور شمرده می‌شود که با آن نور در میان مردم راه می‌رود. حیات ویژه مذکور، اثر روح مؤمن است و کافر از آن بهره‌ای ندارد، پس مرده است، حال آنکه از روح دمیده شده بهره‌مند هست.

یکی از مراتب روح، به‌سوی پیامبران نازل گشته و ویژه آنان است و ایشان با آن تأیید می‌شوند. از این روح در آیه ﴿وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ[۱۵۶] تعبیر و در آن روح، به قدس ـ نزاهت و طهارت [۱۵۷] ـ اضافه [۱۵۸] و تأیید نیز نامیده شده است [۱۵۹] و برحسب سیاق آیات، مرتبه این روح برتر از روحی است که در دیگر انسان‌هاست: ﴿رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ[۱۶۰]، ﴿أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا[۱۶۱]. همچنین یکی از مراتب روح، متعلق به ملائکه، نیز روح حیوانی و روح نباتی است، چون نبات نیز دارای اثر حیات است، به گواهی آیاتی که گویای احیای زمین پس از مرگ آن‌اند؛ مانند: ﴿وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا[۱۶۲]، ﴿فَانْظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذَلِكَ لَمُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۶۳]، ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ[۱۶۴].[۱۶۵] و حیات به روح وابسته است[۱۶۶]. از پیوست آیاتی که روح در آنها با اضافه و قید ذکر شده، به آیاتی که روح در آنها مطلق است، به دست می‌آید که نسبت روح مضاف و مقید به روح مطلق، نسبت افاضه به مفیض و ظل به ذی ظل است، بنابراین روح متعلق به ملائکه، از افاضات روح با اذن الهی است؛ ولی درباره روح فرشته ـ مثل روح انسان ـ به نفخ و تأیید تعبیر نشده ـ مانند آیه ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا[۱۶۷] و ﴿قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِيُثَبِّتَ الَّذِينَ آمَنُوا وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ[۱۶۸] و ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ[۱۶۹]، چون فرشتگان با اختلاف مراتبی که از نظر نزدیکی و دوری به پروردگار خویش دارند، روح محض‌اند و اجسامی که برای آنها بنظر می‌آید، به نحو تمثّل است، چنان‌که آیه ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّ[۱۷۰] به آن اشاره دارد (تمثّل)؛ به‌خلاف انسان که ترکیبی از جسم و روح است و تعبیر به "نفخ" درباره او مناسب است: ﴿فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ[۱۷۱] همان‌گونه که اختلاف روح در آفرینش فرشته و انسان به اختلاف در تعبیر به "نفخ" و عدم آن می‌انجامد، تفاوت روح از نظر شرافت و پستی اثر، سبب تفاوت در تعبیر به "نفخ" و "تأیید" می‌گردد[۱۷۲].[۱۷۳]

منابع

پانویس

  1. مفردات، ص ۳۶۹، «روح»؛ المیزان، ج ۱۳، ص ۱۹۵.
  2. المیزان، ج ۱۳، ص ۱۹۵.
  3. قاموس کتاب مقدس، ص ۴۲۴.
  4. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا، مقاله «روح»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۴.
  5. التحقیق، ج ۴، ص ۲۲۶، «روح».
  6. المیزان، ج ۱۲، ص ۲۰۵، ۲۰۷؛ ج ۱۳، ص ۱۹۸؛ البرهان، ج ۳، ص ۵۸۳ - ۵۸۴.
  7. شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۱۳۷ - ۱۳۸.
  8. تفسیر صدرالمتألهین، ج ۷، ص ۲۲؛ تفسیر الصراط المستقیم، ج ۱، ص ۲۷۹.
  9. تفسیر صدرالمتألهین، ج ۱، ص ۴۷۷.
  10. شرح فصوص الحکم، ابن ترکه، ص ۵۶۹.
  11. مواهب الرحمن، ج ۱، ص ۳۵۴.
  12. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا، مقاله «روح»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۴.
  13. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  14. سوره کهف، آیات ۹-۲۶ و ۸۳-۹۸.
  15. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  16. الکشاف، ج۱، ص۷۱۷؛ الاتقان، ج۴، ص۱۹۹؛ مجمع البیان، ج۶، ص۴۳۷؛ المیزان، ج۱۳، ص۲۲۷.
  17. سرمدی، محمود، مقاله «آیه روح»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  18. «برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم؛ از ایشان یکی آن است که خداوند با وی سخن گفت و پایگاه‌های برخی از ایشان را بالا برد. و ما به عیسی پسر مریم، برهان‌ها (ی روشن) دادیم و او را با روح القدس پشتیبانی کردیم» سوره بقره، آیه ۲۵۳.
  19. «گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کردیم» سوره مجادله، آیه ۲۲.
  20. «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.
  21. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  22. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  23. «پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۳.
  24. «و از چشم آنان پنهان شد و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم که چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت» سوره مریم، آیه ۱۷.
  25. «آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است» سوره نحل، آیه ۱۰۲.
  26. «و از چشم آنان پنهان شد و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم که چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت» سوره مریم، آیه ۱۷.
  27. «بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد» سوره نحل، آیه ۱۰۲.
  28. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۶۳۷؛ سرمدی، محمود، مقاله «آیه روح»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  29. «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند» سوره قدر، آیه ۴.
  30. «روزی که روح و فرشتگان (دیگر) ردیف ایستند؛ دم برنیاورند مگر آن کس که (خداوند) بخشنده بدو اذن دهد و او سخن درست گوید» سوره نبأ، آیه ۳۸.
  31. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
  32. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  33. «و بی‌گمان ما انسان را از چکیده‌ای از گل آفریدیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۲.
  34. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  35. «سپس او را باندام برآورد و از روح خویش در او دمید و برایتان گوش و چشمان و دل‌ها را پدیدار کرد، (امّا) اندک سپاس می‌گزارید» سوره سجده، آیه ۹.
  36. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۷۳؛ سرمدی، محمود، مقاله «آیه روح»، دانشنامه معاصر قرآن کریم.
  37. «ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و «کلمه اوست»» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
  38. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۰۶.
  39. و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۷-۸.
  40. «نه، سوگند به روز رستخیز نه، و سوگند به روان سرزنشگر» سوره قیامه، آیه ۱-۲.
  41. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  42. «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۷-۸.
  43. «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند.» سوره لقمان، آیه ۲۵؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۲۷۹.
  44. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  45. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  46. «خداوند این چنین آیات خود را برای شما روشن می‌دارد باشد که شما خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۲۴۲.
  47. «باشد که خرد ورزید» سوره بقره، آیه ۷۳.
  48. «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  49. «و (خداوند) عذاب را بر آنان که خرد نمی‌ورزند برقرار می‌دارد» سوره یونس، آیه ۱۰۰.
  50. «و می‌گویند: اگر ما سخن نیوش یا خردورز می‌بودیم در زمره دوزخیان نبودیم» سوره ملک، آیه ۱۰.
  51. «به هر که خواهد فرزانگی می‌بخشد و هر که را فرزانگی دهند به راستی خیری فراوان داده‌اند؛ و جز خردمندان در یاد نمی‌گیرند» سوره بقره، آیه ۲۶۹.
  52. «روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمی‌رسانند * جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد» سوره شعراء، آیه ۸۸-۸۹.
  53. «بی‌گمان در این، یادکردی است برای آنکه دلی دارد یا (به سخن) گوش می‌سپارد» سوره ق، آیه ۳۷.
  54. «بدین‌گونه خداوند بر دل هر خویش‌بین گردنکشی مهر می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۵.
  55. «و بدانید که خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود» سوره انفال، آیه ۲۴.
  56. «خداوند میان آدمی و دل او میانجی می‌شود» سوره انفال، آیه ۲۴.
  57. «و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید که خداوند دانایی فرزانه است» سوره انسان، آیه ۳۰.
  58. « قَلْبُ الْمُؤْمِنِ بَيْنَ إِصْبَعَيْنِ مِنْ أَصَابِعِ الرَّحْمَنِ يُقَلِّبُهُ كَيْفَ یَشَاءَ»؛ مرآة العقول، ج ۱۰، ص ۳۹۳ و ۳۹۴.
  59. «ای روان آرمیده! به سوی پروردگارت خرسند و پسندیده بازگرد!؛ سوره فجر، آیه ۲۷-۲۸.
  60. «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟ بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند! آنان در گمراهی آشکارند» سوره زمر، آیه ۲۲.
  61. «(موسی) گفت: پروردگارا! سینه‌ام را گشایش بخش * و کارم را برای من آسان کن * و گرهی از زبانم بگشای * تا سخنم را دریابند» سوره طه، آیه ۲۵-۲۸.
  62. «بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند!» سوره زمر، آیه ۲۲.
  63. «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است» سوره زمر، آیه ۲۲.
  64. «و پروردگارت را در دل خود به لابه و ترس و بی‌بانگ بلند در گفتار، سپیده‌دمان و دیرگاه عصرها یاد کن و از غافلان مباش!» سوره اعراف، آیه ۲۰۵.
  65. «پروردگارتان به آنچه در درون شماست داناتر است» سوره اسراء، آیه ۲۵.
  66. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص۳۵۳ ـ ۳۶۰.
  67. «و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  68. « مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ أُذُنَانِ فِي جَوْفِهِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ »؛ اصول کافی، ‌ج۲، ص۲۶۷.
  69. «بگو: آیا شما را از کسان زیانکارتر آگاه کنیم؟ * آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۳-۱۰۴.
  70. «و بی‌گمان تو، به مردگان نمی‌شنوانی و به ناشنوایان (نیز) هنگامی که پشت‌کنان رو بگردانند فراخوان (خود) را نمی‌شنوانی» سوره روم، آیه ۵۲.
  71. «و می‌گویند: اگر ما سخن نیوش یا خردورز می‌بودیم در زمره دوزخیان نبودیم» سوره ملک، آیه ۱۰.
  72. «هرگز! که او با آیات ما ستیزه‌گر است» سوره مدثر، آیه ۱۶.
  73. «یا کیست آنکه اگر (خداوند) روزی دادن خویش را باز دارد، روزیتان دهد؟ (هیچ کس) بلکه آنان در تجاوز و رمیدگی پای فشردند» سوره ملک، آیه ۲۱.
  74. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و» سوره حج، آیه ۵۲.
  75. «و برای آنانکه از یاد (خداوند) بخشنده دل بگردانند شیطانی می‌گماریم که همنشین آنها خواهد بود» سوره زخرف، آیه ۳۶.
  76. «و روزی که ستم پیشه، دست خویش (به دندان) می‌گزد؛ می‌گوید: ای کاش راهی با پیامبر در پیش می‌گرفتم! * ای وای! کاش فلانی را به دوستی نمی‌گرفتم! * به راستی او مرا از قرآن پس از آنکه به من رسیده بود گمراه کرد و شیطان آدمی را وا می‌نهد» سوره فرقان، آیه ۲۷-۲۹.
  77. «و (بنی اسرائیل) نیرنگ ورزیدند و خداوند تدبیر کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۵۴.
  78. «و نیرنگی بزرگ باختند» سوره نوح، آیه ۲۲.
  79. «با خداوند و با کسانی که ایمان دارند فریب می‌ورزند در حالی که جز خود را نمی‌فریبند و در نمی‌یابند» سوره بقره، آیه ۹.
  80. «نه چنین است؛ بلکه آنچه می‌کرده‌اند بر دل‌هاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴.
  81. «و چون (از حق) بگشتند خدا دل‌هایشان را بگردانید» سوره صف، آیه ۵.
  82. «ما بر دل‌های آنان پرده‌هایی افکنده‌ایم تا آن (پیام آسمانی) را درنیابند و در گوش‌هاشان سنگینی‌یی (نهاده‌ایم)» سوره کهف، آیه ۵۷.
  83. «بدین‌گونه بر دل تجاوزگران مهر می‌نهیم» سوره یونس، آیه ۷۴.
  84. «بدین‌گونه خداوند بر دل هر خویش‌بین گردنکشی مهر می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۵.
  85. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  86. «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  87. «همواره بنیانی که بنا نهاده‌اند مایه تردید در دل‌های آنان است» سوره توبه، آیه ۱۱۰.
  88. «و اگر قرآنی بود که کوهساران بدان به جنبش می‌افتاد یا زمین با آن پاره پاره می‌شد یا با آن مردگان به سخن آورده می‌شدند (باز ایمان نمی‌آوردند و کار ایمانشان با شما نیست)؛ بلکه تمام کارها از آن خداوند است؛ آیا مؤمنان درنیافته‌اند که اگر خداوند بخواهد همه م» سوره رعد، آیه ۳۱.
  89. «پاک آیینان برای خداوند باشید، نه شرک‌ورزان به او و هر کس به خداوند شرک ورزد چنان است که از آسمان فرو افتد و پرندگان او را بربایند یا باد او را به جایی دور اندازد» سوره حج، آیه ۳۱.
  90. «خداوند هر کس را که بخواهد راهنمایی کند دلش را برای (پذیرش) اسلام می‌گشاید و هر کس را که بخواهد در گمراهی وانهد دلش را تنگ و بسته می‌دارد گویی به آسمان فرا می‌رود؛ بدین گونه خداوند عذاب را بر کسانی که ایمان نمی‌آورند؛ برمی‌گمارد» سوره انعام، آیه ۱۲۵.
  91. «آیا کسی که خداوند دلش را برای اسلام گشاده داشته است و او از پروردگار خویش با خود فروغی دارد (چون سنگدلان بی‌فروغ است)؟ بنابراین وای بر سخت‌دلان در یاد خداوند! آنان در گمراهی آشکارند» سوره زمر، آیه ۲۲.
  92. «و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.
  93. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص۳۶۱ ـ ۳۶۶.
  94. المیزان، ج ۱۳، ص ۱۹۵.
  95. المیزان، ج ۱۲، ص ۲۰۵؛ ج ۲۰، ص ۱۷۳.
  96. «روزی که روح و فرشتگان (دیگر) ردیف ایستند؛ دم برنیاورند مگر آن کس که (خداوند) بخشنده بدو اذن دهد و او سخن درست گوید» سوره نبأ، آیه ۳۸.
  97. «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند» سوره قدر، آیه ۴.
  98. «و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم» سوره مریم، آیه ۱۷.
  99. «روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
  100. «فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو می‌فرستد که بیم دهید: هیچ خدایی جز من نیست بنابراین از من پروا کنید» سوره نحل، آیه ۲.
  101. الکافی، ج ۱، ص ۲۷۴؛ کنزالدقائق، ج ۷، ص ۱۷۷.
  102. «بگو: هر که دشمن جبرئیل است (آگاه باشد که) بی‌گمان او، آن (قرآن) را بر دلت با اذن خداوند فرو فرستاده است در حالی که آنچه را پیش از آن بوده است راست می‌شمارد و رهنمود و نویدی برای مؤمنان است» سوره بقره، آیه ۹۷.
  103. «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.
  104. «پس کاش ما را بازگشتی بود تا از مؤمنان باشیم» سوره شعراء، آیه ۱۰۲.
  105. رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۵۰۷.
  106. المیزان، ج ۱۳، ص ۱۹۵ - ۱۹۶.
  107. المیزان، ج ۱۲، ص ۲۰۶.
  108. «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  109. «فرشتگان را با روح از (مبدأ) امر خویش بر هر کس از بندگانش که بخواهد فرو می‌فرستد که بیم دهید: هیچ خدایی جز من نیست بنابراین از من پروا کنید» سوره نحل، آیه ۲.
  110. نثر طوبی، ج ۱، ص ۳۲۰.
  111. «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  112. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۵۳۷؛ ج ۸، ص ۸۰۵؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۹، ص ۲۲۰؛ بیان السعاده، ج ۴، ص ۲ - ۲۱.
  113. تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص ۵۱ - ۵۲؛ تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۹۸؛ المیزان، ج ۱۸، ص ۷۵.
  114. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
  115. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۳۱؛ نورالثقلین، ج ۵، ص ۶۱۹ - ۶۴۲؛ المیزان، ج ۱۲، ص ۲۰۷.
  116. «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند» سوره قدر، آیه ۴.
  117. «فرشتگان و روح، در روزی که اندازه آن پنجاه هزار سال است به سوی او فرا می‌روند» سوره معارج، آیه ۴.
  118. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۷۴؛ نمونه، ج ۲۶، ص ۵۸؛ الفرقان، ج ۲۹، ص ۱۲۰.
  119. «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند» سوره قدر، آیه ۴.
  120. تفسیر فرات الکوفی، ص ۵۸۲.
  121. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  122. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود پس پاکا آنکه فرمانفرمایی هر چیز در دست اوست و به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره یس، آیه ۸۲-۸۳.
  123. الکاشف، ج ۵، ص ۷۹.
  124. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
  125. المیزان، ج ۱۲، ص ۲۰۶.
  126. ««کلمه اوست» که آن را به (دامان) مریم افکند و روحی از اوست» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
  127. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۷۳.
  128. «آفرینش و فرمان او راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  129. المیزان، ج ۱۲، ص ۲۰۶.
  130. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
  131. مجمع البیان، ج ۹، ص ۵۸.
  132. «بی‌گمان زندگی سرای واپسین است» سوره عنکبوت، آیه ۶۴.
  133. مفردات، ص ۳۶۹، «روح».
  134. «و بدین‌گونه ما روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم؛ تو نمی‌دانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بدان از بندگان خویش هر که را بخواهیم راهنمایی می‌کنیم و بی‌گمان تو، به راهی راست راهنمایی می‌کنی» سوره شوری، آیه ۵۲.
  135. الکشاف، ج ۱، ص ۱۶۲؛ نثر طوبی، ج ۱، ص ۳۲۰.
  136. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  137. تفسیر قرطبی، ج ۱۰، ص ۲۹۰ - ۲۹۱؛ نثر طوبی، ج، ص ۳۲۰.
  138. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۶.
  139. «روزی که روح و فرشتگان (دیگر) ردیف ایستند؛ دم برنیاورند مگر آن کس که (خداوند) بخشنده بدو اذن دهد و او سخن درست گوید» سوره نبأ، آیه ۳۸.
  140. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۰۲.
  141. الکافی، ج ۱، ص ۲۷۲؛ ج ۲، ص ۲۸۲؛ بصائرالدرجات، ص ۴۵۴.
  142. «مشتی از جای پای آن فرستاده برداشتم و آن را (در کار تندیس در آتش) افکندم» سوره طه، آیه ۹۶.
  143. شرح فصوص الحکم، ابن ترکه، ص ۵۶۹؛ شرح فصوص الحکم، قیصری، ص ۸۵۲ - ۸۵۳.
  144. «و در او از روان خویش دمیدم» سوره حجر، آیه ۲۹.
  145. «و از روح خویش در او دمید» سوره سجده، آیه ۹.
  146. «و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم» سوره مریم، آیه ۱۷.
  147. «و روحی از اوست» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
  148. «و او را با روح القدس نیرومند کردیم» سوره بقره، آیه ۸۷.
  149. «فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند» سوره قدر، آیه ۴.
  150. التحقیق، ج ۴، ص ۲۲۶، «روح».
  151. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۷۳ - ۱۷۴؛ مخزن‌العرفان، ج ۱۴، ص ۹۲.
  152. «و در او از روان خویش دمیدم» سوره حجر، آیه ۲۹.
  153. «و از روح خویش در او دمید» سوره سجده، آیه ۹.
  154. «آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرد» سوره مجادله، آیه ۲۲.
  155. «و آیا (داستان) آن کس که (به دل) مرده بود و زنده‌اش کردیم و برای او فروغی پدید آوردیم که با آن در میان مردم راه می‌رود، چون داستان کسی است در تیرگی‌ها که از آنها بیرون آمدنی نیست؟ بدین‌گونه آنچه کافران می‌کردند، در نظرشان آراسته شده است» سوره انعام، آیه ۱۲۲.
  156. «و او را با روح القدس نیرومند کردیم» سوره بقره، آیه ۸۷.
  157. زادالمسیر، ج ۱، ص ۱۱۲.
  158. روح البیان، ج ۱، ص ۲۲۵.
  159. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۷۵.
  160. «(او) برفرازنده رتبگان، دارای اورنگ (فرمانفرمایی جهان) است؛ روح (القدس) را از امر خویش نزد هر کس از بندگانش که بخواهد (برای رساندن وحی) می‌فرستد تا روز همدیداری را بیم دهد» سوره غافر، آیه ۱۵.
  161. «روحی از امر خویش را به تو وحی کردیم» سوره شوری، آیه ۵۲.
  162. «و از آسمان، آبی فرو می‌فرستد آنگاه با آن، زمین را پس از مردن آن زنده می‌گرداند» سوره روم، آیه ۲۴.
  163. «باری، به آثار مهر خداوند بنگر که چگونه زمین را پس از مردن آن زنده می‌دارد؛ بی‌گمان همان (خداوند) زنده‌کننده مردگان است و او بر هر کاری تواناست» سوره روم، آیه ۵۰.
  164. «بدانید که خداوند زمین را پس از سترون شدن آن بارور می‌کند؛ به راستی که ما آیات را برایتان روشن بیان داشتیم باشد که خرد ورزید» سوره حدید، آیه ۱۷.
  165. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۷۵.
  166. المیزان، ج ۱۳، ص ۱۹۸.
  167. «و ما روح خود را به سوی او فرو فرستادیم» سوره مریم، آیه ۱۷.
  168. «بگو: آن را روح القدس از نزد پروردگارت، راستین فرو فرستاده است تا مؤمنان را استوار بدارد و برای مسلمانان رهنمود و مژده‌ای باشد» سوره نحل، آیه ۱۰۲.
  169. «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.
  170. «چون انسانی باندام، بر او پدیدار گشت» سوره مریم، آیه ۱۷.
  171. «پس هنگامی که او را باندام برآوردم و در او از روان خویش دمیدم، برای او به فروتنی در افتید!» سوره حجر، آیه ۲۹.
  172. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۷۵.
  173. اسحاق‌نیا تربتی، سید رضا، مقاله «روح»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۴.