قیس بن مسهر صیداوی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۹ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

قیس بن مُسَهّرٍ بن خالد بن جندب اسدی صیداوی و صیدا تیره‌ای از قبیله بنی اسد است. وی از شیعیان راستین خاندان پیامبر (ص) و مردی دلاور و شجاع و از یاران با وفای حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به شمار می‌‌آید[۱].

قیس حامل دعوت کوفیان

ابومخنف و دیگران نقل می‌‌کنند: هنگامی که خبر مرگ معاویه و نیز مخالفت اباعبدالله الحسین (ع) با حکومت یزید بن معاویه و هجرت ایشان از مدینه به مکه، به مردم کوفه رسید. بزرگان کوفه تصمیم گرفتند که از آن حضرت برای رهبری مردم و شیعیان کوفه دعوت به عمل آورند؛ به همین منظور در منزل سلیمان بن صرد خزاعی[۲] اجتماع کردند و نامه‌ای را با امضای جمعی از شیعیان و بزرگان کوفه، توسط عبدالله بن مسمع همدانی و عبدالله بن وال به مکه فرستادند و دو روز بعد، مجدداً نامه‌های زیادی توسط قیس بن مسهر صیداوی و عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی و عمارة بن عبدالله سلولی و پس از دو روز دیگر نامه‌های بسیاری دیگر به وسیله هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی برای حضرت فرستادند. متن همه نامه‌ها اعلام برائت از حکومت بنی امیه و دعوت از حضرت برای آمدن به کوفه، برای رهبری امت اسلامی بود. تعداد نامه‌ها در سه نوبت به دوازده هزار امضا و نامه رسید. از جمله افراد سرشناس و امضا کنندگان این نامه‌ها: حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعة بن شداد، شبث بن ربعی، حجار بن أبجر، یزید بن حارث، یزید بن رویم، عروة بن قیس، عمرو بن حجاج و محمد بن عمیر را می‌‌توان نام برد[۳]. این نامه‌ها از دهم ماه مبارک رمضان سال ۶۰ه‍.ق تا چند روز بعد در مکه به دست امام (ع) رسید[۴].

همان طوری که اشاره شد از جمله کسانی که نامه‌های شیعیان و بزرگان کوفه را به مکه برای امام (ع) آورد قیس بن مسهر صیداوی بود که دلیل بر شخصیت و اعتماد مردم کوفه به ایشان است. نامه‌های آنها را نوشت و آمادگی خود را برای حرکت به سوی کوفه اعلام کرد[۵].

همراهی قیس با مسلم تا کوفه

پس از آنکه نامه‌های شیعیان کوفه به دست امام (ع) در مکه رسید. برای حضرت ثابت شد که شیعیان کوفه با هم همراه و همدل هستند و آماده بیعت با آن حضرت در دفاع از کیان اسلام و مقابله با حکومت یزید و اعوانش می‌‌باشند؛ لذا حضرت پاسخ نامه‌های آنها را نوشت و آمادگی خود را برای حرکت به سوی کوفه اعلام کرد. و امام (ع) این نامه را به مسلم بن عقیل سپرد و او را به عنوان سفیر و نماینده خود به کوفه اعزام کرد تا پس از بررسی اوضاع و آمادگی مردم، حضرت به جانب آنان حرکت نماید. به دستور امام (ع) قیس بن مسهر صیداوی و عبدالرحمان ارحبی، حضرت مسلم را تا کوفه همراهی کردند.

حضرت مسلم (ع) و همراهانش در پانزدهم رمضان سال ۶۰ه‍.ق وارد کوفه شدند. مسلم ابتدا به خانه مختار بن ابی عبیده ثقفی که از شیعیان مخلص اهل بیت (ع) بود وارد شد[۶] و مردم برای زیارت حضرت و اعلام وفاداری نسبت به ایشان و امام (ع) در آنجا رفت و آمد می‌‌نمودند[۷].

قیس حامل نامه مسلم (ع) به مکه و مجدداً حامل نامه امام (ع) به کوفه

مسلم بن عقیل پس از آنکه در کوفه مورد استقبال شیعیان قرار گرفت و تشریف فرمایی امام (ع) برای رهبری مردم را مناسب دید، در نامه‌ای صداقت و وفاداری مردم کوفه را در دعوت از آن حضرت مورد تأیید قرار داد. مضمون نامه چنین بود: پس از سلام و دعا نوشته بود: اینک هجده هزار نفر از مردم کوفه با من بیعت کرده‌اند و همه آماده پذیرایی از شما هستند و به محض وصول نامه به جانب کوفه حرکت نمایید؛ زیرا مردم خواهان شما هستند و از خاندان اموی گریزانند[۸].

حضرت مسلم نامه را توسط قیس بن مسهر صیداوی و عابس بن ابی شبیب شاکری و شوذب مولی شاکر، به مکه برای امام (ع) فرستاد. امام (ع) پس از اطمینان از آمادگی مردم کوفه، در هشتم ذیحجه[۹]، درست همان روزی که مسلم بن عقیل در شهر کوفه به شهادت رسید، از در مکه روز خارج هشتم شد ذیحجه و رهسپار از مکه کوفه گردید[۱۰].

امام (ع) با همراهانش در روز هشتم ذیحجه از مکه بیرون آمدند. و به سوی کوفه راه افتادند و راه مکه تا کوفه را منزل به منزل طی می‌‌کردند و به کوفه نزدیک می‌‌شدند، اما از اوضاع اجتماعی و امنیتی و نیز از سرنوشت حضرت مسلم نماینده و سفیر خود و نیز شیعیان کوفه اطلاعی در دست نداشتند تا پس از هفت روز طی مسیر در پانزدهم ذیحجه به منزل «حاجر» از «بطن الترمة» رسیدند. در این منزل، امام (ع) نامه‌ای برای حضرت مسلم و شیعیان کوفه نوشت تا مردم از حرکت کاروان حضرت به جانب آنان آگاه شوند. نامه امام (ع) را قیس بن مسهر صیداوی[۱۱]، با خود به کوفه برد[۱۲].

قیس با شتاب به سوی کوفه رفت تا هر چه زودتر نامه امام (ع) را به حضرت مسلم و شیعیان کوفه برساند، اما وقتی به قادسیه رسید[۱۳] توسط حصین بن تمیم و نیروهای تحت امرش که مأمور کنترل راه‌ها بودند، دستگیر شد. مأموران، نامه امام (ع) به مردم کوفه را یافتند، اما قیس پیش دستی کرد و نامه را پاره پاره کرد تا آنها از مضمون آن آگاه نشوند. حصین بن تمیم بلافاصله قیس بن مسهر و قطعه‌های نامه را به نزد عبیدالله بن زیاد به کوفه فرستاد.

وقتی ابن زیاد قیس را دید، پرسید تو کیستی؟ پاسخ داد: من از شیعیان فرزند امیر مؤمنان (حسین بن علی (ع)) هستم. وقتی از او پرسید، چرا نامه را پاره کردی؟ گفت: چون می‌‌خواستم تو از مضمون آن آگاه نشوی. باز پرسید نامه را از چه شخصی و برای چه کسی می‌‌آوردی؟ گفت: از حسین بن علی (ع) برای گروهی از اهل کوفه که نام آنها را نمی‌دانم.

عبیدالله غضبناک شد و گفت: هرگز از من جدا نمی‌شوی تا اسامی افرادی که حسین برای آنها نامه فرستاده است به من بدهی و یا آنکه بر فراز منبر (در برخی تواریخ مثل تاریخ طبری آمده که گفت: بالای قصر دار الاماره) بروی و حسین را کذاب فرزند کذاب معرفی کنی، در غیر این صورت تو را با شمشیر قطعه قطعه خواهم کرد؛ اما قیس در برابر خواست ابن زیاد گفت: اسامی آنها را نمی‌دانم [و اگر هم بدانم به تو نخواهم گفت]، ولی پیشنهاد دیگر تو را که بالای منبر (قصر دارالاماره) می‌‌روم و لعن و نفرین خواهم کرد.

ابن زیاد گمان کرد او از مرگ هراسیده و حاضر است بر حسین (ع) و بر امیرالمؤمنین علی (ع) و برادرش امام مجتبی (ع) سب و لعن کند؛ لذا دستور داد، مردم کوفه در مسجد اعظم شهر (یا دور قصر دارالاماره) اجتماع کنند و سخنان قیس؛ فرستاده حسین بن علی را بشنوند.

پس از اجتماع مردم، قیس در بالای منبر (قصر دارالاماره) رفت و پس از حمد و ثنای الهی با صدای بلند فریاد برآورد: هان ای مردم! همانا، این حسین بن علی بهترین خلق خدا و فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص) است و من فرستاده او به سوی شما هستم. من از منزل «حاجر» از او جدا شده و نزد شما آمدم تا پیام او را به شما برسانم و به ندای او لبیک بگویید!

سپس این دلاور مرد با ایمان بر عبیدالله و پدرش زیاد، لعن و نفرین فرستاد و برای حضرت علی (ع) ضمن درود و سلام طلب غفران و رحمت الهی نمود![۱۴].

طبق نقل سید ابن طاوس، قیس بن مسهر پس از حمد و ثنای الهی و درود و سلام و صلوات بر پیامبر اسلام (ص) و توجه و ترحم نسبت به امیرمؤمنان و فرزندش ابا عبدالله الحسین ـ سلام الله علیهما ـ لعن و نفرین بر عبیدالله و پدرش زیاد و افراد سرکش بنی امیه کرد و سپس مردم را مخاطب قرار داد و گفت: من فرستاده حسین بن علی (ع) به سوی شما هستم و او در بین راه است و به سوی شما تشریف می‌آورد و من در فلان منزل از او جدا شدم، پس او را اجابت کنید.[۱۵]؛

مأموران چون این خبر را به ابن زیاد گزارش دادند، دستور داد او را از بالای قصر دارالاماره به روی زمین پرتاب کنند، جیره خواران بنی امیه با کمال بی‌رحمی قیس بن مسهر صیداوی این یار با وفای امام حسین (ع) را از بالای دارالاماره به روی زمین انداختند و استخوان‌هایش درهم شکست و در دم جان سپرد و به خیل شهیدان راه خدا پیوست[۱۶] و به قولی یکی از جیره خواران دربار بنی امیه به نام عبدالملک بن عمیر لخمی سر مبارک قیس را از بدن جدا کرد و سپس به او اعتراض شد که چرا این کار را کردی؟ گفت: می‌خواستم او راحت شود!![۱۷].

همان طوری که در زیارت ناحیه مقدسه بر او سلام داده است، سلام خدا و انبیا و فرشتگان الهی هم بر او باد: «اَلسَّلاَمُ عَلَى قَيْسِ بْنِ مُسْهِرٍ اَلصَّيْدَاوِيِّ»[۱۸].[۱۹]

اندوه امام (ع) پس از آگاهی از شهادت قیس

شیخ مفید از عبدالله بن سلیمان و منذر بن مشعل که هر دو از قبیله بنی اسد بودند، نقل می‌کند، که ما پس از مناسک حج با سرعت از مکه بیرون آمدیم تا به امام حسین (ع) ملحق شویم و از علت حرکت حضرتش به جانب کوفه آگاه گردیم، به منزلی به نام «زرود»[۲۰] رسیدیم، در همین منزل متوجه شدیم که مردی از کوفه می‌‌آید، اما با دیدن حسین (ع) راه خود را عوض کرد و از مسیر دیگری رفت، حضرت (ع) هم ایستاد گویا می‌‌خواست او را ببیند و سؤالی کند، اما نشد و آن مرد به راه خود ادامه داد. سلیمان و منذر می‌‌گویند: ما دو نفر به آن مرد کوفی نزدیک شدیم، پس از سلام! از او پرسیدیم: از کدام طایفه‌ای؟

گفت: از قبیله بنی اسد هستم! سلیمان می‌‌گوید، گفتیم: ما هم از قبیله بنی اسدیم. پرسیدیم نام تو چیست؟ گفت: بکر بن فلان. از اوضاع مردم کوفه چه خبر؟ گفت: از کوفه هنوز بیرون نیامده بودم که شاهد بودم مسلم بن عقیل و هانی بن عروة را کشتند و خودم دیدم که جسد آنان را با پایشان در بازار کوفه می‌‌کشاندند!

عبدالله بن سلیمان و منذر بن مشعل می‌‌گویند: از آن مرد جدا شدیم و در «ثعلبیة»[۲۱] به قولی در «زبالة»[۲۲] مردی خدمت امام حسین (ع) رسید و خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروة را به عرض امام (ع) رساند. این خبر در روز سه شنبه ۲۲ ذیحجة به امام (ع) رسید.

حضرت با تکرار کلمه استرجاع إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ، به استقبال این خبر رفت و از همان جا تصمیم قاطع و صریح خود مبنی بر ادامه راه را گرفت و لذا به همراهان فرمود: «بعد از اینها خیری در زندگانی دنیا نیست!»[۲۳] و به نقلی دیگر امام (ع) فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند، او به سوی رحمت الهی و بهشت و روح و ریحان خدا شتافت! او به مسئولیت خود به خوبی عمل کرد، ولی هنوز مسئولیت باقی است!»[۲۴]. اما هنوز از سرنوشت قیس بن مسهر که نامه امام را برای مسلم و شیعیان کوفه برده بود خبری نداشتند، شاید امام (ع) نگران این بود که مبادا نامه به دست نیروهای دشمن برسد و جمعی از شیعیان گرفتار مأموران ابن زیاد شوند.

حضرت به راه خود ادامه داد تا به منزل «عذیب الهجانات» شش میلی قادسیه، رسیدند که در این منزل خبر شهادت قیس بن مسهر صیداوی به امام (ع) رسید. این خبر توسط نافع بن هلال، مجمع بن عبدالله عائذی مذحجی و عمرو بن خالد و راهنمای آنان طرماح بن عدی که از کوفه می‌‌آمدند تا به امام ملحق شوند، رسید.

مجمع بن عبدالله در این ملاقات، ماجرای دستگیری قیس و پاره کردن نامه و بالای منبر رفتن او و لعن و نفرین بر عبیدالله و پدرش و درود و رحمت بر علی واولادش را نقل کرد و نیز نحوه شهادت او را برای امام (ع) شرح داد. حضرت با شنیدن این خبر ناگوار اشک در چشمان مبارکش حلقه زد و بر گونه‌اش جاری شد و این آیه را تلاوت کرد: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ[۲۵].

سپس امام (ع) چنین فرمود: «خدایا، برای ما و شیعیان ما منزل کریمی قرار ده و ما را با ایشان در محل استقرار رحمتت جمع نما، همانا تو بر هر چیزی قادری!»[۲۶]؛

برخی از مورخان شبیه همین ماجرای قیس را به عبدالله بن یقطر (برادر رضاعی حضرت)[۲۷] نسبت داده‌اند. لکن امام (ع) پس از آگاهی از شهادت قیس، هیچ تردیدی به خود راه ندادند و به دنبال آن هدف بلند الهی به راه خود ادامه دادند تا به کربلا رسیدند[۲۸].

منابع

پانویس

  1. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص ۵۴۹-۵۵۰.
  2. سلیمان بن صرد خزاعی از بزرگان شیعه در کوفه بود. او که به دلیل خفقان و جاسوسان ابن زیاد نتوانست امام (ع) را در کربلا زیارت کند اما پس از واقعه عاشورا گروه توابین را تشکیل داد و خود یکی از فرماندهان نهضت توابین بود که در «عین الوردة» به دست نیروهای ابن زیاد در سال ۶۵ه‍.ق به شهادت رسید.
  3. بسیاری از دعوت کنندگان از امام (ع)، مع الاسف در واقعه کربلا داخل سپاه عمرسعد شدند، مثل شبث بن ربعی و عمرو بن حجاج و... و چه ظلم‌ها به حسین (ع) و یارانش وارد کردند.
  4. ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۳۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۲؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۳۳؛ البدایة و النهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۵۴، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۳۳؛ الفصول المهمة ابن صباغ مالکی، ص۱۸۲ و ابصارالعین، ص۱۰۴.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص ۵۵۰-۵۵۱.
  6. در ذیل نام مسلم بن عقیل، شرح تفصیلی حرکت مسلم از مکه و ورود او را به کوفه ملاحظه نمایید.
  7. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص ۵۵۱.
  8. ر.ک: بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۳۶؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۶۳.
  9. حرکت امام (ع) از مکه، روز هشتم ذیحجة، یا نهم و... بوده به ترجمه مسلم بن عقیل در همین اثر مراجعه نمایید.
  10. الملهوف، ص۱۲۴.
  11. در بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۲، به نقل از مناقب ابن شهرآشوب بنابر قولی قیس بن مسهر صیداوی تا کربلا همراه امام حسین (ع) بود و از آنجا برای مردم کوفه نامه برد و به شهادت رسید، ولی به نظر می‌‌رسد این قول مبنای تاریخی ندارد.
  12. ارشاد مفید، ج۲، ص۷۰؛ البدایة و النهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۷۰؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۶۹؛ نفس المهموم، ص۱۷۳؛ ابصارالعین، ص۱۰۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۹ در ذیل نام عبدالله بن یقطر در همین اثر آوردیم که این نمایندگی توسط عبدالله بن یقطر برادر رضاعی امام حسین (ع) هم انجام شده است.
  13. قادسیه: از بلاد عرب است و چون جمعی از قادس خراسان به این محل آمده‌اند، قادسیه نامیده شده است (لسان العرب).
  14. ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۴؛ مقتل ابومخنف، ص۸۸؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۸، با کمی تفاوت در عبارت ارشاد مفید، ج۲، ص۷۰.
  15. "أَيُّهَا اَلنَّاسُ! أَنَا رَسُولُ‏ الْحُسَيْنِ‏ إِلَيْكُمْ‏ وَ قَدْ خَلَّفْتُهُ بِمَوْضِعِ كَذَا فَأَجِيبُوهُ"اللهوف، ص۱۳۵ و نفس المهموم، ص۱۷۴.
  16. اللهوف، ص۱۳۵ و نفس المهموم، ص۱۷۴.
  17. نفس المهموم، ص۱۷۴.
  18. زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۷۱.
  19. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص ۵۵۲-۵۵۵.
  20. زرود: محلی است در مسیر کوفه بین ثعلبیه و خزیمیه.
  21. ارشاد مفید، ص۷۴. ثعلبیة: منزلی است که شخصی به نام ثعلبیة در آن آب استخراج کرده و بدین جهت آنجا را ثعلبیة گفته‌اند.
  22. اللهوف، ص۱۳۴. زباله: قریه‌ای آباد در راه بین مکه و کوفه است و بین واقصة و ثعلبیة قرار دارد.
  23. «لاَ خَيْرَ فِي اَلْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلاَءِ»
  24. «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ مُسْلِماً فَلَقَدْ صَارَ إِلَى‏ رَوْحِ‏ اللَّهِ‏ وَ رَيْحَانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوَانِهِ أَمَا إِنَّهُ قَدْ قَضَى مَا عَلَيْهِ وَ بَقِيَ مَا عَلَيْنَا»؛ اللهوف، ص۱۳۴.
  25. «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
  26. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ‏ لَنَا وَ لِشِيعَتِنَا مَنْزِلًا كَرِيماً وَ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ فِي مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِكَ‏ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»؛ ر.ک: اللهوف، ص۱۳۶ و مقتل مقرم، ص۱۸۷.
  27. تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۸؛ ارشاد مفید، ج۳، ص۷۵؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۴. و د. ک: ذیل نام عبدالله ابن یقطر، در همین اثر.
  28. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص ۵۵۵-۵۵۸؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۳۵۷.