قیام شهید فخ در معارف و سیره امام کاظم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۰۴ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان می‌دهد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مقدمه

«قیام فخ» مهمترین رخداد دوره خلافت هادی عباسی بود. این قیام توسط «حسین بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب(ع)» علیه حاکم عباسی سامان داده شد. چندین عامل موجب به وجود آمدن این قیام شد که در اینجا به دو مورد از آنها اشاره می‌کنیم: نخست: ستمگری‌های خلفای عباسی، به‌ویژه استبداد موسی (هادی) بود که نسبت به علویان روا داشته می‌شد. دوم: والیانی بودند که از سوی هادی عباسی بر مدینه گمارده شده بودند که از جمله آنان «اسحاق بن عیسی بن علی» بود. این والی، فردی از نوادگان عمر بن خطاب، معروف به «عبد العزیز» را به جانشینی خود برگزید. عبد العزیز در آزار و تحقیر علویان کار را به نهایت رساند. او علویان را ملزم کرده بود تا همه روزه نزد او رفته، حضور خود را اعلام کنند. عبد العزیز، علویان را واداشته بود تا برای حضور همه روزه، یکدیگر را ضمانت کنند. شرطه تحت امر عبد العزیز، در اقدامی جائرانه، سه تن را به نام‌های «حسین بن محمد بن عبد الله بن حسن»، «مسلم بن جندب» و «عمر بن سلام» دستگیر کرده، مدعی شدند که این افراد را بر خوان شراب دیده و گرفته‌اند. به دستور عبد العزیز آنان را زدند، سپس بر گردن ایشان ریسمان نهاد و به منظور رسواکردن‌شان فرمان داد تا آنان را در شهر بگردانند[۱]. در سال ۱۶۹ ق. حسین آهنگ قیام کرد و امام کاظم(ع) را از قصد خود آگاه‌ نموده، از امام(ع) خواست تا با او بیعت کند. امام(ع) فرمود: ای عموزاده، آنچه را که عموزاده‌ات محمد نفس زکیه‌ از عمویت ابو عبد الله (امام صادق(ع)) خواست، از من نخواه؛ زیرا همان‌گونه که ابو عبد الله برخلاف میل خود رفتار کرد، من نیز چنان خواهم کرد. حسین به امام کاظم(ع) گفت: من به تو پیشنهاد دادم. اگر بخواهی آن را بپذیر و بدان تن در ده و اگر نمی‌پسندی تو را به قبول آن مجبور نمی‌کنم که از خداوند یاری خواسته می‌شود، سپس با امام خداحافظی کرد.

آن‌گاه حسین یاران خود از جمله: «یحیی»، «سلیمان»، «ادریس بن عبد الله بن الحسن» و «عبد الله بن الحسن افطس» را گرد آورد. چون بانگ اذان صبح برخاست وارد مسجد شدند و بانگ أَحَدٌ أَحَدٌ برآوردند. افطس بر فراز گلدسته رفت و مؤذن را به گفتن جمله حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ واداشت و حسین امامت جماعت را به عهده گرفت. پس از نماز خطبه‌ای خواند و مردم با وی بیعت کردند. حسین که از استیلای بر مدینه فارغ شد همراه سیصد جنگجو آهنگ مکه کرد و چون به «فخ» رسید در آنجا اردو زد. سپاه خلیفه عباسی او را تعقیب کرده، در «فخ» با وی و یارانش وارد جنگی پرهراس شد که این رویارویی به شهادت حسین و یارانش انجامید. آن‌گاه سرهای شهیدان فخ را از تن جدا کرده، همراه اسیران که دست و پای آنان را در کندهای آهنین قرار داشت برای هادی سرکش فرستادند. به دستور هادی اسیران را در غل و زنجیر کشتند و پیکرهای آنان را بر در محبس به دار آویختند[۲].[۳]

پیامدهای قیام فخ‌

شهادت حسین رهبر قیام فخ و یارانش نقطه پایانی بر قیام آنان بود. هادی عباسی بازماندگان از علویان را آماج تهدید خود قرار داد و با اشاره به ارتباط قیام حسین با بزرگ این خاندان؛ یعنی موسی بن جعفر(ع)، گفت: «به خدا سوگند، حسین جز به فرمان او (امام کاظم(ع)) قیام نکرد و غیر از جلب محبت او، راه دیگری را پیروی ننمود و نخواست‌؛ زیرا او از میان افراد خاندان رسالت، صاحب وصیت (امامت) است. خدای مرا بکشد اگر او را مهلت زنده بودن بدهم»[۴]. علی بن یقطین امام کاظم(ع) را از این تصمیم هادی آگاه کرد. امام افراد خاندان و شیعیان خود را گرد آورد و از نامه علی بن یقطین آگاهشان نمود، سپس فرمود: در این‌باره چه می‌گویید؟

گفتند: پیشنهاد ما به تو- که خدایت سلامت بدارد- این است که از دید و دسترس این سرکش دور شده و خویش را پنهان نمایی. امام لبخندی زدند و به یک بیت از «کعب بن مالک» از بنی‌سلیمه تمثل جست که: «قریش مدعی شد که بر خدای (آفریدگار) خود پیروز خواهد گشت، پس برود و بر پیروز مطلق‌ که همه را از پای درمی‌آورد. پیروز شود (هرچه در توان دارد انجام دهد که او را در برابر خداوند سودی ندارد)»[۵]. سپس حضرت کاظم(ع) روی به قبله گرداند و دعای جوشن صغیر را- که از حضرتش وارد شده است- خواند، و پس از دعا فرمود: سوگند به حرمت این قبر (قبر پیامبر اکرم) که او (هادی) در همین روز مرد«این واقعه‌ به مانند سخن گفتن شما حق است و بی‌تردید واقع شده است‌[۶]. راوی این خبر می‌گوید: آن‌گاه نماز گزاردیم و مردم متفرق شدند. زمانی آنان دوباره گرد آمدند که نامه حاوی خبر مرگ هادی و بیعت با هارون الرشید را بخوانند»[۷].[۸]

تحلیلی از قیام فخ و موضع‌گیری امام کاظم(ع)‌

فعالیت‌های امام کاظم(ع) در راه کامل کردن تربیت جماعت صالحان و رساندن آنان به بالاترین مرحله از اعتقادات ایمانی و هشیاری سیاسی که زمینه‌ساز تحقق طرح‌های بزرگ تغییر ساختاری اسلامی بود، در بخش گذشته مطرح شد. دومین عاملی که این طرح را کامل می‌کرد، برانگیختن وجدان امت اسلامی و آزاد کردن اراده آن بود که به امت، قدرت و صلابت بخشیده، او را از نادیده انگاشتن کرامت و ذوب شدن در سیاست‌های ستمگران بازمی‌داشت. این هدف با ادامه یافتن حرکت‌ها و اقدام‌های انقلابی علیه حکومت‌های ستمکار محقق می‌شد. براساس همین ضرورت‌ها می‌توان موضع‌گیری امام کاظم(ع) را در موارد زیر خلاصه کرد:

  1. موضع‌گیری امام کاظم(ع) در این مقطع زمانی در برابر حاکمیت موجود، موضع‌گیری انقلابی نبود.
  2. هنگامی که حسین، رهبر قیام فخ از امام کاظم(ع) خواست تا با وی بیعت کند، امام(ع) با یادآوری قیام «محمد نفس زکیه» و موضع‌گیری امام صادق(ع) در برابر محمد، متذکر شدند که در صورت اصرار از سوی حسین برای بیعت، همانند پدر خود موضع‌گیری خواهد کرد[۹].
  3. زمانی که حسین بر مدینه چیره شد و امامت نماز صبح را به بر عهده گرفت، جز «حسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن» و موسی بن جعفر(ع)، همه هاشمیان نماز را به امامت حسین گزاردند[۱۰].
  4. آن‌گاه که حسین تصمیم خود را مبنی بر قیام به اطلاع امام کاظم(ع) رساند، حضرت به‌طور صریح و با عبارت زیر او را تأیید و حمایت کرده، فرمود: «إِنَّكَ مَقْتُولٌ فَأَجِدَّ الضِّرَابَ، فَإِنَّ الْقَوْمَ فُسَّاقٌ يُظْهِرُونَ إِيمَاناً وَ يُضْمِرُونَ نِفَاقاً وَ شِركاً، فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ عِنْدَهُ أَحْتَسِبُكُمْ مِنْ عُصْبَةٍ»؛ من تو را کشته می‌بینم، پس سخت کارزار کن که این قوم فسق پیشه‌اند، در ظاهر ایمان می‌ورزند، ولی دلشان نهانخانه نفاق و شرک است. همه از آن خدا هستیم و به سوی او باز می‌گردیم. اجر و پاداش شما را از خداوند می‌خواهم[۱۱].
  5. هنگامی که خبر شهادت حسین (رض) به امام موسی بن جعفر(ع) رسید، حضرت در سوگ او گریست و با این جملات او را مرثیه گفت و ستود: «إنا لله و إنا إليه راجعون، مضي و الله مسلما صالحا صواما قوّاما، آمرا بالمعروف، ناهيا عن المنكر، ما كان في أهل بيته مثله»؛ همه از خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم. به خدا سوگند، حسین در حالی از دنیا رفت که مسلمان، درستکار بود. روزها را به روزه سپری می‌کرد و شب‌ها را به نماز زنده می‌داشت، امر به معروف می‌کرد و از منکر بازمی‌داشت. در میان خاندانش همانند او وجود نداشت[۱۲].[۱۳]

منابع

پانویس

  1. بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۶۱ (به نقل از مقاتل الطالبیین).
  2. تاریخ طبرى، ج۱، ص۲۲۹؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۶۱- ۱۶۵ (به نقل از مقاتل الطالبیین).
  3. سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۱۴۴.
  4. بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۵۰- ۱۵۳ (به نقل از ابن طاووس مهج الدعوات).
  5. زَعَمَتْ سَخِينَةُ أَنْ سَتَغْلِبُ رَبَّهَا *** وَ لَيُغْلَبَنَّ مُغَلِّبُ الْغَلَّابِ.
  6. ذاریات، ص۲۳.
  7. بحار الانوار، ج۴۸، ص۲۱۷، حدیث ۱۷ (به نقل از مهج الدعوات).
  8. سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۱۴۶.
  9. اصول کافى، ج۱، ص۳۶۶؛ بحار الانوار، ج۸، ص۱۶۱ (به نقل از اصول کافى، ج۱، ص۳۶۶).
  10. بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۶۳ (به نقل از مقاتل الطالبیین).
  11. اصول کافى، ج۱، ص۳۶۶؛ بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۶۰، حدیث ۶ (به نقل از اصول کافى، ج۱، ص۳۶۶).
  12. بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۶۵ (به نقل از مقاتل الطالبیین).
  13. سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۱۴۷.