عدالت اجتماعی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عدالت اجتماعی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- از جمله مهمترین ارکانی که به بحث عدالت اجتماعی مربوط میشود، عبارتاند از:
#توازن: توازن به معنای رعایت شرایط شرایط معین کمی و کیفی میان اجزای یک مجموعه است، به گونهای که ضمن حفظ تداوم و استمرار، آن مجموعه بتواند اثر مطلوب خود را داشته باشد و نقش مورد نظر را ایفا کند. اجتماع انسانی همانند روح و بدن و سایر مجموعههای طبیعی، مجموعهای نیازمند تعادل است که از آن به تعادل اجتماعی تعبیر میشود؛ این تعادل باید همهجانبه بوده و جنبههای مختلف حقوق، مواهب و وظایف را میان افراد در نظر داشته باشد. پایداری و دوام یک جامعه در این است که کارهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی، تربیتی و غیره که برای تداوم یک اجتماع ضروری است، به میزان لازم وجود داشته باشد و میان افراد توزیع شود؛ همچنین افراد به میزانی که مورد نیاز و ضروری است، به کار گماشته شوند. به عبارت دیگر، باید میزان نیازمندیهای جامعه سنجیده و بودجه و نیروی متناسب با آن مصرف شود[۱]. برای نمونه، مناصب و افتخارات به طور مساوی تقسیم شود؛ همانگونه که پیامبر اسلام عمل میکرد، او تنابز به القاب را جایز نمیدانست[۲] و اگر در جمعی حضور مییافت، به صورت حلقه مینشست و اجازه نمیداد کسی جلو پایش بلند شود. برخلاف آنچه در زمان خلیفه سوم پیدا شد که مناصب را میان خویشاوندان خود تقسیم میکرد و بدعتهای تازهای در دین پدید آورد. در این مفهوم از عدالت، بحث مصلحت کل نیز مطرح میشود. توازن مربوط به اجتماع است نه فرد، و معنای متضاد عدالت در این مفهوم، عدم تناسب است که با یک مجموعه ارتباط مییابد. این مسئله سبب شده تا این مبحث، مرتبط با اندیشه اشتراکیت و اصالت اجتماع تعبیر شده و در تناقض با فردگرایی و اصالت فرد نمایانده شود. بحثهای دیگری پیرامون این مطلب - به ویژه ارتباط یا عدم ارتباط آن با اندیشههای مارکسیستی - انجام شده که در مبانی عدالت اجتماعی بیان شده است.
- مساوات و برابری: برابری یا مساوات از مفاهیمی است که بهرغم وضوح و تصویر روشنی که در اذهان دارد، با برداشتها و تعبیرهای مختلفی مواجه شده است. بحثهای مبسوطی درباره مساوات انجام شده و تلقیهای مختلفی از آن بیان شده است تا مراد از مساوات در اندیشه اسلام روشن شود. همچنین لوازم و نیازمندیهای برقراری مساوات در جامعه نیز مورد توجه قرار گرفته است. میتوان در تعریفی جامع از مساوات چنین گفت: مساوات این است که امکانات مساوی برای همه افراد فراهم شود؛ میدان برای همه به طور مساوی باز باشد؛ زمینه برای همه فراهم باشد تا اگر کسی همت داشته باشد، در هر کجا که هست و در هر طبقهای که هست، بتواند در پرتو لیاقت و استعداد و بروز فعالیت به کمال لایق خود برسد[۳]. این تعریف از برابری، مغایر با تعریفی است که آن را به معنای نادیده گرفتن تفاوت انسانها در زمینه هوش، فعالیت و ویژگیهای اخلاقی و غیره میداند و همه مردم را در یک حد و مرتبه و درجه قرار میدهد. این عقیده که مساوات را در همسطح ساختن زندگی همه مردم میداند، اولاً شدنی نیست؛ زیرا همه موجبات سعادت در اختیار انسان قرار ندارد و حتی اگر از لحاظ مادی امکان چنین کاری وجود داشته باشد، به لحاظ معنوی امکانپذیر نیست؛ ثانیاً با عدالت بیگانه است و حتی خود به بیعدالتی میانجامد؛ و ثالثاً برهمزننده اجتماع است؛ زیرا تمامی انسانها در شرایط روحی و جسمی همسان قرار ندارند و در خلقت نیز مساوی آفریده نشدهاند[۴]. برای ارائه برداشت صحیح از مفهوم برابری، میتوان مفهوم اعطای حقوق را به کار برد. مقتضای عدالت این است که تفاوتهای موجود در اجتماع، تابع استعدادها و لیاقت افراد باشد. برای نمونه، اگر میان هنرمند و بیهنر فرقی نهاده نشود، ظلم صورت گرفته است. بنابراین، این رکن از عدالت به مؤلفه بعدی که مراعات حقوق و شایستگیهای افراد است، ارجاع میشود. استنباطهایی که در باب برابری صورت گرفته است، برگرفته از آیات قرآن و روایتهای معصومان(ع) است. پیامبر اکرم(ص) مردم را آفریدگانی خاکی، مخلوق یک خدا و برآمده از پدری واحد میداند که در نتیجه همچون دندانههای شانه با یکدیگر برابرند[۵]. از نظر قرآن، انسانها در عین برابر بودن، با داشتن امتیازاتی از دیگران متمایز شده و برتری مییابند. ملاکهای قرآنی، متفاوت از ملاکهای برتری جاهلیت، رنگ، امتیاز طبقاتی، زبان، قومیت، ثروت و قدرت است. ملاک برتری انسانها در قرآن، علم، تقوا، عمل صالح و جهاد در راه خدا است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾[۶]. ﴿أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ﴾[۷]. ﴿قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۸]. ﴿لَا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً وَكُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۹]. ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ﴾[۱۰]. در برخی آیههای فوق، به دلایل خلقت متفاوت انسانها و تمایز آنها در دنیا اشاره شده است؛ توان شناخت یکدیگر و اداره امور دنیا که با فرمانبری برخی از برخی دیگر میسر است، از جمله این مواردند[۱۱].
- اعطای حقوق: درباره حق، بحثهای بسیاری انجام شده است در این باب، ضمن تأیید و اثبات حقوق فطری و تکوینی در اسلام، به بحث از انواع حقوق و مقایسه میان حقوق فطری در اسلام و اعلامیه حقوق بشر نیز پرداخته شده است. پرسشهای اساسی درباره حق و عدالت مورد توجه قرار گرفته و دیدگاه اسلام در این موارد به خوبی تبیین شده است. ضمن بیان انواع حقوق و ویژگیهای آنها، اعتباری بودن حق و لوازم این مسئله از نظر دور نمانده است.
تعریف عدالت اجتماعی
- معنای حقیقی عدالت اجتماعی که افراد بشر باید آن را محترم شمارند، رعایت حقوق افراد و عطا کردن حق به صاحبان حقوق است. عدالت به این مفهوم، بر دو چیز مبتنی است که نخستین آن حقوق و اولویتهایی است که افراد نسبت به یکدیگر پیدا میکنند. کسی که با تلاش خویش محصولی را تولید کرده است، نسبت به آن محصول نوعی اولویت پیدا میکند که منشأ آن، کار و فعالیت او است. مفروض دیگر اعطای حقوق، اندیشههای اعتباری است. انسان به گونهای آفریده شده که برای رسیدن به مقاصد طبیعی خود، نوعی از اندیشه موسوم به اندیشههای اعتباری را استخدام کند. این اندیشهها از نوع انشایی یا باید و نبایدی است. مانند این جمله که: برای دست یافتن به سعادت باید حقوق و اولویتها رعایت شود.
- با توجه به اینکه تعریف عدالت به اعطای حقوق، یکی از مبناییترین معانی عدالت معرفی شده است، فهم دقیق مفهوم حق و مبنا و منشأ ایجاد آن، اهمیت مییابد. این مطلب به برخی پرسشهای جدی درباره حق و عدالت نیز پاسخ میدهد؛ مانند این سؤال که آیا حق مبنای عدالت است با عدالت مبنای حق به شمار میرود؟ یعنی آیا حقوق واقعی در عالم وجود دارد و عدالت عبارت از اعطای حقوق به صاحبان آنها است؟ و یا اینکه عدالت واقعیت دارد و حقوق نیز که با قانون وضع میشود، براساس عدالت است و در جامعه به حکم عقل و آثار مطلوبش و به لحاظ تکلیف و از جهت حقوقی که قانون وضع و جعل میکند، باید بین مردم مساوات باشد؟ از منظر اخیر، عدالت عبارت از مساوات در برابر قانون خواهد بود و قانون (که حقوق را وضع میکند) نیز بر اساس عدالت و مساوات وضع میکند و عدالت مبنای حقوق موضوعه میباشد[۱۲].
- برای فهم بهتر مفهوم عدالت، باید مبانی اولیه حقوق اسلامی را از نظر قرآن و پیشوایان دین بدانیم. حق، عبارت است از نوعی علاقه و رابطه خاص میان انسان و یک شیء. علل ایجاد چنین رابطهای، یا فاعلی است و یا غایی. یعنی چیزی که سبب به وجود آمدن چیزی دیگر میشود یا از آن جهت است که فاعل او است و یا غایت و مقصد آن فعل است و آن فعل، مقدمه و وسیله پدید آمدن آن غایت محسوب میشود. برای مثال، انسانی که سخن میگوید، از یک سو، فاعل سخن خویش است و از سوی دیگر، از سخن خود قصدی دارد و میخواهد مخاطب سخن خود را به انجام کاری وادارد یا مطلبی را به اطلاع او برساند و امثال این موارد؛ به گونهای که اگر این هدف نبود و اگر هریک از دو علت فاعلی و غایی وجود نداشت، سخن نیز به وجود نمیآمد. مطابق مباحثی که بیان شد، میان بشر و مخلوقات عالم نیز علاقه و حقوق خاصی وجود دارد که به انسانشناسی و هستیشناسی هر مکتب وابسته است. در مکتب اسلام هر دو نوع علاقه و رابطه میان انسان و مخلوقات دیگر وجود دارد. علاقه غایی وجود دارد؛ زیرا از نظر قرآن کریم قبل از آنکه بشر فعالیتی در روی زمین انجام دهد و دستوری از جانب خدا فرستاده شود، ارتباطی میان او و مواهب خلقت وجود داشته است. برای مثال در زمین انواعی از مواد غذایی وجود دارد و از آن سوی، حیوانات به گونهای آفریده شدهاند که تنها با آن مواد غذایی امکان زیست دارند. از گفتارهای علی(ع) است که: هر صاحب رمق و حیاتی، قوتی دارد و برای هر دانهای نیز خورندهای است. همچنین در قرآن آمده است: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾[۱۳]. نتیجه اینکه قانون خلقت که مقدم قانون شرع است، حق را قرار داده است و انسان نیز به عنوان جزئی از طبیعت و آفرینش از حقوقی بهرهمند است. طبیعت دارای هدف و انسان نیز دارای حقوق خاصی است. برای تشخیص این حقوق که حقوق طبیعی نام دارند، بایستی به نظام خلقت مراجعه کرد، به این صورت که هر استعداد طبیعی مبنای یک حق طبیعی است و از آنجا که هر دو (قانون طبیعت و قانون شرع) از جانب خداوند است، قانون شرع هماهنگ با قوانین فطرت و خلقت مقرر شده است[۱۴]. این رابطه (رابطه غایی میان انسان و مواهب خلقت) رابطهای کلی و عمومی است؛ یعنی کسی به صورت بالفعل حق اختصاصی ندارد و همه چون مخلوق خداوند هستند، بالقوه حق دارند و هیچکس نمیتواند مانع استیفای حق دیگران شود و همه را به خود اختصاص دهد. پس از این مرحله، نحوه استیفای حقوق و بحث تکلیف به میان میآید که مرحله تبدیل حق از حالت بالقوه به بالفعل است. حقوق در اثر انجام تکلیف و وظیفه، فعلیت پیدا میکند و هر کس به حق خود میرسد. در آیهای از قرآن آمده است: ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا﴾[۱۵].
- در این آیه اشاره شده است که تنها فرزند زمین بودن کافی نیست و حق انسان را به فعلیت نمیرساند، بلکه عمل، کوشش و آبادسازی لازم است. به انسان عقل و اراده و اختیار داده شده است تا محدوده عملش زیاد شود. عمران و آبادانی زمین، حق زمین است که بر عهده انسان قرار دارد. در برخی روایتها نیز آمده است که نه تنها در برابر خداوند و مردم مسئول هستید، بلکه در برابر چهارپایان نیز مسئولیت دارید[۱۶].
حقوق تکوینی و حقوق تشریعی
- میتوان دو نوع حق را از یکدیگر متمایز کرد: حق تکوینی و حق تشریعی. حق تکوینی ناظر به رابطه واقعی میان شیء و شخص است که از آن با عنوان حقوق طبیعی یاد میشود و حق تشریعی که به وضع و جعل حق توجه دارد. اسلام قائل به حقوق فطری و تکوینی است و آن را ریشه حقوق میداند. این حقوق چنانکه ذکر شد، قبل از هر نوع فعالیت و تلاشی برای انسان وجود دارد و توضیح آن نیز بنابر اصل غائیت ممکن است. بسیاری از مکتبها به چنین حقوقی قائل نیستند و به جای آن اراده یا نفع فرد یا جامعه را مبنای حقوق میدانند. برخی مکتبهای حقوقی نیز، نظریه حقوق طبیعی را در مقابل نظریه حقوق الهی قرار دادهاند. یعنی معتقدند حقوق با وضع الهی تکوین شده و اینچنین نیست که به حکم عقل در طبیعت موجود باشد. این نظریه شباهت بسیاری به مباحث اشاعره در کلام اسلامی دارد که به حسن و قبح شرعی قائل بودند.
- حقوق تشریعی به وضع و جعل حق توجه دارد. این حقوق چیزی متفاوت و متضاد با حقوق طبیعی نیستند. اسلام حقی را جعل نکرده است، بلکه همان حقی را که در طبیعت است، به وسیله قانون حفظ کرده است. حقوق طبیعی، که از حقوق تکوینی انسان و برخاسته از فطرت آدمی است، سه ویژگی دارند: دائمی و غیر قابل نسخ هسند؛ عمومی و استثناپذیرند و موافق با مصلحت بشرند؛ زیرا چنانکه گفته شد، طبیعت آنها را وضع کرده است[۱۷]. با این حال چنین نیست که هیچ قانون و مصلحتی نتواند این حقوق را سلب کند، بلکه اگر با مصلحت اجتماع در تعارض قرار گیرد، اصالت اجتماع، حقوق فطری را متزلزل میسازد[۱۸]. این آیه از قرآن که میفرماید: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۱۹]، در واقع ناظر به همین مسئله است. حقوق دولت بر حقوق افراد مقدم است و البته نزاع میان حق دولت و حق فرد در حقیقت نزاع میان حقوق موضوعه و حقوق فطری است[۲۰]. حقوق فطری عبارت از تعیین حقوق برای افراد به تنهایی و بیتوجه به خیر و مصلحت دیگران است، اما حقوق موضوعه، کل جامعه را در نظر دارد. مسئله تضامن اجتماعی و مسئولیت نسل فعلی در قبال نسل آینده نیز از مواردی است که بر حقوق طبیعی قید میزند. از مطالب فوق میتوان نتیجه گرفت که از نظر اسلام، پیش از آنکه کسی تولیدی بکند یا برای کسی کاری انجام دهد، به طور بالقوه دارای حق است و همه مردم از این لحاظ با هم برابرند. در مقابل، تکلیفی برعهده همه نهاده شده است که نه تنها برای همه جایز است و حق به حساب میآید، بلکه واجب است[۲۱]. اعطای حقوق از یکسو به معنای به رسمیت شناختن حقوق اولیه و فطری انسانها و تأمین شرایطی است که آنان از حقوق خود برخوردار گردند و از دیگر سوی، فراهم آوردن شرایطی است که انسانها از حقوق اکتسابی خویش که حاصل کار و فعالیت و یا شایستگیهای آنها است، بهرهمند شوند. اینجا است که نوعی مسابقه میان افراد پیش میآید و هرکس که این حق را از قوه به فعل برساند، اولویت پیدا میکند[۲۲]. نکته دیگر که اشاره به آن لازم به نظر میرسد، این است که مواردی مانند آزادی و مساوات از جمله حقوق نیستند. تعریف حق در مورد این دو صادق نیست، بلکه اینها در حقیقت اموری هستند که نمیتوان درباره آنها تکلیفی وضع کرد و آنها را ممنوع ساخت. یعنی اهمیتشان برای بشر به حدی است که ممنوع ساختن آنها ناممکن است. مساوات در برابر قانون حقی از حقوق نیست؛ زیرا اینکه قانون باید مساوی وضع گردد و مساوی اجرا شود، حتی در مقابل سایر حقوق نیست. اگر باز هم، با تسامح، آزادی و مساوات، حقوق دانسته شوند، تفاوتشان با سایر حقوق طبیعی در این خواهد بود که بالفعل و مشخص هستند؛ بر خلاف حقوق طبیعی که وقتی پای عقل و اراده در کار میآید، بالقوه هستند و با عمل معین میشوند[۲۳]. مسئله دیگری که در زمره حقوق نبودن آزادی و برابری را تأیید میکند، اعتباری بودن حق است. حق از جمله امور اعتباری بوده و ثابت و دائمی نیست[۲۴]. از این رو با توجه به مصلحت فرد و جامعه و وقایع و نیازهایی که پیش میآید، میتواند تغییر کند. حق از آن جهت که اعتباری است، اهمیت و اعتبار خود را از اجتماع و تأیید آن کسب میکند. یعنی زمانی حقی برای کسی به رسمیت شناخته میشود که اجتماع چنین چیزی را تأیید کند و آن را برای او حق به حساب آورد. در این صورت گفته میشود که او صاحب این حق شمرده میشود، نه اینکه او دارای این حق است. مانند ملکیت یا زوجیت که تابع اعتبار جامعه است. این در حالی است که برابری و آزادی به هیچ وجه از انسان گرفته نمیشود و یا حقی نیست که دیگران به انسان بدهند.
- با توجه به مباحث فوق، بهتر میتوان درباره رابطه عدالت و حق بحث کرد. حق (طبیعی) ثابت و لایتغیر است، اما عدالت، رساندن یا اعطای حق به صاحبان حق است. حق در اجتماع، طبیعی است، اما عدالت و اجرا، ارادی و اختیاری است. به عبارت روشنتر، حق مبنای عدل است و عدالت مرحله اجرایی حق است[۲۵][۲۶]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱، ص۷۸-۸۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۶، ص۲۰۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص۱۳۲-۱۳۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۳۰۵-۳۱۰.
- ↑ ابنشعبه حرانی، تحف العقول، ص۳۶۸.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «آیا کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند چون فسادانگیزان در زمین میشماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران میدانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.
- ↑ «بگو: آیا آنان که میدانند با آنها که نمیدانند برابرند؟ تنها خردمندان پند میپذیرند» سوره زمر، آیه ۹.
- ↑ «مؤمنان جهادگریز که آسیب دیده نباشند با جهادگران در راه خداوند به جان و مال، برابر نیستند، خداوند جهادگران به جان و مال را بر جهادگریزان به پایگاهی (والا) برتری بخشیده و به همگان وعده نیکو داده است و خداوند جهادگران را بر جهادگریزان به پاداشی سترگ، برتری بخشیده است» سوره نساء، آیه ۹۵.
- ↑ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند» سوره زخرف، آیه ۳۲.
- ↑ برای مطالعه بیشتر از مباحث «برابری» در آثار استاد مطهری ر.ک: «ریشه عدالت»، پگاه حوزه، ۱۳۸۲، شماره ۹۳.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۳، ص۲۴۲.
- ↑ «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید» سوره بقره، آیه ۲۹.
- ↑ در آیه ۳۰ سوره روم نیز به این مطلب اشاره شده است: «چهره خود را به سوی این دین ثابت نگهدار. این دین مبنایی محکم و خللناپذیر دارد و آن فطرت و سرشتی است که خداوند مردم را بر آن سرشت آفریده. قانون آفرینش تغییرناپذیر است».
- ↑ «خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد» سوره هود، آیه ۶۱.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۶۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۳، ص۲۴۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۳، ص۲۵۲.
- ↑ «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۳، ص۲۵۴.
- ↑ البته تکلیف شرایطی دارد که عبارت از امکان و قدرت است. ر.ک: مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۲، ص۲۳۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۲، ص۲۳۹.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۳، ص۲۴۳-۲۴۴.
- ↑ به نظر میرسد مراد از حق در اینجا، حقوق موضوعه است که قانون معین مینماید و یا حقوقی است که با فعالیت انسانها به فعلیت میرسند؛ و الا حقوق طبیعی ثابت و غیرقابل تغییر است.
- ↑ مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج۶، ص۲۱۵.
- ↑ کیخا، نجمه، چلچراغ حکمت