نافع بن هلال بجلی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث نافع بن هلال بجلی است. "نافع بن هلال بجلی" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

«اَلسَّلاَمُ عَلَى نَافِعِ بْنِ هِلاَلٍ اَلْبَجَلِيِّ اَلْمُرَادِيِّ»[۱]؛

«نافع» فرزند هلال بن نافع جملی مرادی؛ و به قولی فرزند «هلال بن نافع بَجَلی مرادی»[۲] است. وی از اصحاب و یاران امام حسین(ع) و از شهیدان کربلاست[۳].

برخی از مورخان و کتب رجال، نافع را در زمره اصحاب امیر مؤمنان به شمار آورده و می‌نویسند او در جنگ‌های جمل و صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین(ع) حضور داشت و امام را یاری نمود[۴].

نافع، از اشراف و بزرگان کوفه و از مردان شجاع و قاری قرآن و کاتب حدیث بوده است و در کربلا مکررا شجاعت و ایمان خود را نسبت به حضرت حسین و یارانش ابراز داشته است.[۵]

نافع در کجا به کاروان حسینی ملحق شد؟

در این که نافع بن هلال همراه امام(ع) در بین راه کربلا بود و نیز در روز عاشورا به شهادت رسیده است جای تردید نیست؛ اما در کجا و چه زمانی به کاروان حسینی پیوست، در کتابی نیامده است تنها برخی از مورخین گفته‌اند که نافع پس از شهادت مسلم بن عقیل به همراه مجمع بن عبدالله و عمر بن خالد و.. از کوفه خارج شدند و با راهنمایی طرماح بن عدی، در عذیب الهجانات به امام ملحق شدند.

بلکه گفته‌اند اسب نافع همراه آنها بوده‌اند و ثانیاً در نفس المهموم[۶] می‌نویسد: موقعی که امام حسین(ع) در ذی حسم خطبه «إِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً»، را مقابل سپاه حُر، ایراد کردند، افرادی از جمله نافع بن هلال و زهیر بن قین و بریر برخاستند و تا مرز شهادت اعلان وفاداری کردند، و نافع چنین گفت: «به خدا سوگند ما برای ملاقات پروردگارمان با نیت‌ها و حرکاتمان اکرهی نداریم با هرکس دوستی شما دارد دوست و با کسی که دشمنی با شما دارد دشمن می‌باشیم»[۷]

از این نقل حدیث معلوم می‌شود نافع قبل از عذیب الهجانات خدمت امام حسین(ع) بوده است بنابراین، نافع بن هلال، قبل از مجمع بن عبدالله و عمرو بن خالد به امام(ع) ملحق شده است، روی این تحقیق معلوم نیست که نافع بن هلال، کجا به کاروان حسینی ملحق شده است. البته آن چه مهم است این است که نافع در رکاب امام جنگید و جانش را فدای جانان کرد.[۸]

شب هشتم محرم و تلاش برای آوردن آب

نافع بن هلال همان‌گونه که گفته شد همراه کاروان امام(ع) در راه کربلا بود و در ذی حسم در مقابل سپاه حر بن یزید ریاحی وقتی امام(ع) خطبه، «إِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً»، را ایراد کردند از جمله کسانی که اعلان وفاداری نمود نافع بن هلال بود، و از آنجا وی امام را همراهی کرد تا در روز هفتم محرم موقعی که نامه‌ای از ابن زیاد برای عمرسعد به کربلا آمد که برای فشار بیشتر بر حسین و یارانش، آب فرات را به روی خیمه‌های حسین ببندد به طوری که حتی یک قطره آب هم به آنها نرسد تا آنکه مجبور به تسلیم شوند!

عمرسعد طبق این دستور، عمرو بن حجاج[۹] را با پانصد نفر بر شریعه گمارد و آب را به روی خیمه‌های حسینی بستند! عصر روز هشتم محرم، چون تشنگی بر اهل بیت پیامبر و اصحاب امام حسین(ع) سخت فشار آورده بود، حضرت به برادرش قمر بنی هاشم فرمان داد شبانه با جمعی از نیروهای سواره و پیاده به شریعه رفته و مقداری آب به خیمه‌ها بیاورند. حضرت عباس(ع) با سی نفر سواره و بیست پیاده، به همراه بیست مشک آب حرکت کردند و به سوی شریعه پیش رفتند، اما در پیشاپیش این جمع، نافع بن هلال بود که پرچم مخصوصی را حرکت می‌‌داد و پیش می‌‌رفت.

عمرو بن حجاج، فرمانده نیروهای مراقبت از شریعه، وقتی نافع را که پیشاپیش آن جمع در حرکت بود دید، سؤال کرد: تو کیستی؟ وی خود را معرفی کرد و گفت: بن هلال‌ام.

پرسید برای چه آمده‌ای؟ گفت: آمدم تا از این آبی که به روی ما بسته‌اید بنوشم!

عمرو، از او استقبال کرد و گفت: مانعی ندارد از آب بنوش تو را گوارا باشد.

اما نافع این یار با وفا پاسخی داد، که برای شیعیان و دلدادگان در راه اهل بیت عصمت و طهارت، درس صفا و ایثار و از خودگذشتگی است، او گفت: «نه، به خدا سوگند قطره ای از این آب نخواهم آشامید و حال آنکه می‌‌بینی حسین و یارانش تشنه‌اند!»[۱۰]

در همین گفت وگو بودند که نیروهای تحت فرمان عمرو که مراقب شریعه بودند، متوجه قمر بنی هاشم و جمعی از سواره و پیاده همراه او شدند، بلافاصله دست به حمله زدند تا مانع بردن آب شوند. حضرت عباس با نیروهای سواره با آنها درگیر شد و از طرفی به نیروهای پیاده دستور داد مشک‌ها را - که بیست مشک بود - پُر از آب کنند و به خیمه‌ها بازگردند. نافع بن هلال و دیگر همراهان قمر بنی هاشم، پس از ساعتی جنگ و گریز با مجروح کردن یکی از نیروهای دشمن، بدون تلفات و زخمی به خیمه‌ها مراجعت نمودند[۱۱].

به نقل برخی از مورخان چنان که در بحارالانوار آمده: نافع در این مأموریت مجروح شد و قبل از روز عاشورا به شهادت رسید[۱۲]، ولی با دقت در تاریخ و مدارک مستند استفاده می‌‌شود برای جناب نافع در شب هشتم، حادثه‌ای رخ نداد؛ بلکه او در روز عاشورا در رکاب امام(ع) جنگید و در همان روز به شهادت رسید که در ادامه خواهد آمد.[۱۳]

نافع در مصاف با علی بن قرظه

نافع بن هلال این جوانمرد شجاع، دلاور و با ایمان، در مصاف با هم‌رزمان خوفی به دل نداشت و طوری حمله می‌‌کرد که ترس در دل دشمن می‌‌انداخت.

در تاریخ آمده، پس از آنکه عمرو بن قرظه در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسید. برادرش علی بن قرظه که در سپاه عمرسعد بود، خشمگین شد و در برابر امام(ع) قرار گرفت و گفت: یا حسین، برادرم را گمراه کردی و او را کشتی! من انتقام خون او را از تو می‌گیرم! امام(ع) او را نصیحت کرد و فرمود: «خداوند برادرت را گمراه نکرد، بلکه او را هدایت کرد».

سخن امام(ع) اثری بر دل علی بن قرظه نداشت و دست به شمشیر برد و حمله کرد. نافع بن هلال با اذن امام(ع)، فوراً به مصاف او رفت و او را با ضربات شمشیر مجروح ساخت، یارانش چون علی بن قرظه را در خطر دیدند، برای نجات او به نافع حمله کردند، اما نافع شجاعانه با آنان مبارزه کرد و چنین رجز می‌‌خواند:"إِن تُنْكِرُونِي فَأَنا ابْنُ الجَملی دِينِي‏ عَلَى‏ دِينِ‏ حُسَيْنِ‏ بْنِ‏ عَلِيٍّ‏؛ اگر مرا نمی‌شناسید، من فرزند جملی هستم، و دین من همان دین حسین بن علی است.

در این[۱۴]موقع مردی به نام «مزاحم بن حریث» در پاسخ او گفت: اگر تو بر دین حسین هستی، من هم بر دین عثمان هستم! نافع گفت: تو بر دین شیطانی. بعد بر او حمله کرد، و مزاحم چون تاب مقاومت در برابر او نداشت، خواست برگردد که با ضربات شمشیر نافع به هلاکت رسید. در این موقعیت عمرو بن حجاج فریاد برآورد: «آیا می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ مبادا کسی از شما به تنهایی به میدان اصحاب حسین برود!»[۱۵].[۱۶]

ادامه نبرد تا شهادت

ابومخنف می‌گوید: نافع بن هلال، - که تیراندازی ماهر بود – برای آنکه قدرت خود را به دشمن نشان دهد، نام خود را بر روی تیرهای خود می‌نوشت و آنها را مسموم می‌کرد و به سوی دشمن پرتاب می‌کرد و این‌گونه رجز می‌خواند:

"أَرْمِي بِهَا مُعْلَمَةً أَفْوَاقُهَا وَ النَّفْسُ لَا يَنْفَعُهَا إِشْفَاقُهَا"

"مسمومة تجري بها أخفاقها ليملأنّ‏ أرضها رشاقها"؛

تیرهایی پرتاب می‌کنم که بالای آن نوشته‌ام در حالی که ترس از او سودی نبخشد، تیرهای مسمومی که به جلو می‌رود تا آنکه رزم گاه را پر از تیرها کند.

نافع با پرتاب تیرهای سهمگین خود، دوازده نفر از سپاه دشمن را به هلاکت رساند و جمع زیادتری را مجروح ساخت[۱۷].

وقتی تیرهای او به پایان رسید، دست به شمشیر برد و به مصاف دشمن رفت، از آنجا که دشمن در صحنه نبرد توان مبارزه تن به تن او را نداشت با حمله دسته جمعی که در میان آنها شمر بن ذی الجوشن نیز بود او را سنگ باران کردند و با نیزه پرانی بازوان آن بزرگ مرد الهی را شکستند و سپس او را به اسارت گرفتند و نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد خطاب به او گفت: وای بر تو ای نافع! چرا با خود چنین کردی؟ ناقع در حالی که خون بر محاسن مبارکش جاری بود گفت: پروردگارم: از قصد من آگاه است.

گفتند: مگر نمی‌بینی با خود چه کرده‌ای؟

گفت: به خدا سوگند! دوازده نفر از شما را کشته و شماری را زخمی کرده‌ام و خود را برای کارم سرزنش نمی‌کنم و اگر بازوانم سالم می‌‌بود، نمی‌توانستید مرا اسیر کنید.

ابن سعد به شمر گفت: سر از بدنش جدا کنید! همین که شمر شمشیر کشید تا او را به شهادت رساند، نافع گفت: «به خدا سوگند! اگر مسلمان بودی برایت دشوار بود که خدا را در حالی دیدار کنی که خون ما بر گردنت باشد، خدا را سپاس می‌‌گویم که پایان کار و قتل ما را به دست بدترین آفریدگان خود سپرد!»[۱۸]

آن‌گاه این رادمرد خداشناس به دست شمر بن ذی الجوشن به شهادت رسید و سر از بدنش جدا گردید[۱۹].

در فضیلت او همین بس که که در در زیارت زیارت ناحیه ناحیه مقدسه مقدسه بر او سلام و درود فرستاده شده است.[۲۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۷۲ و نیز، ج۱۰۱، ص۲۷۲ و ۳۴۰.
  2. در تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۱؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۸؛ البدایه و النهایه ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۶؛ ابصار العین، ص۱۳۱؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۶۶؛ قاموس الرجال، ج۱۰، ص۳۳۸، او را نافع بن هلال «جملی» آورده، اما در بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۸۲ و در زیارت ناحیه که در بالا آمد و برخی کتب او را «بجلی» آورده است و به نظر می‌رسد که جملی اصح باشد؛ چون اسم جد پدرش هم جملی بوده است و در رجزهای او «انا الجملی» آمده است.
  3. رجال شیخ طوسی.
  4. تنقیح المقال، ج۳، ص۲۶۶ و ابصار العین، ص۱۳۱.
  5. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۹۰.
  6. نفس المهموم، ص۱۸۶.
  7. وَ اَللَّهِ مَا كَرِهْنَا لِقَاءَ رَبِّنَا وَ إِنَّا عَلَى نِيَّاتِنَا وَ بَصَائِرِنَا نُوَالِي مَنْ وَالاَكَ وَ نُعَادِي مَنْ عَادَاكَ؛
  8. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۹۱-۵۹۲.
  9. عمرو بن حجاج از جمله کسانی بود که برای امام حسین(ع) از کوفه نامه نوشت و حضرت را برای رهبری مسلمانان دعوت کرد، اما زود رنگ باخت و در سپاه عمر سعد درآمد.
  10. لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أَشْرَبُ مِنْهُ قَطْرَةً وَ حُسَيْنٌ عَطْشَانُ وَ مَنْ تَرَى مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَشَارَ إِلَى أَصْحَابِهِ
  11. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۲؛ مقاتل الطالبیین، ص۷۸؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۸۸ و نیز، ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۶.
  12. بحار الأنوار، ج۴۴، ص۴۱۲.
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۹۲-۵۹۳.
  14. ابصارالعین، ص۱۳۲.
  15. أَ تَدْرُونَ‏ مَنْ‏ تُقَاتِلُونَ‏؟ لَا يَبْرُزُ إِلَيْهِمْ‏ مِنْكُمْ‏ أَحَدٌ؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۵؛ نفس المهموم، ص۲۵۵؛ ابصار العین، ص۱۳۲ و نیز، ر.ک: ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۳.
  16. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۹۴-۵۹۵.
  17. بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۷؛ و با اختصار: البدایه و النهایه ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۶.
  18. أما وَاللّهِ لَو كُنتَ مِنَ المُسلِمينَ لَعَظُمَ عَلَيكَ أن تَلقَى اللّه َ بِدِمائِنا، فَالحَمدُ لِلّهِ الّذي جَعَلَ مَنايانا عَلى يَدَي شِرارِ خَلقِهِ
  19. ر.ک: ابصارالعین، ص۱۳۳؛ مقتل مقرم، ص۲۴۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۷؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۵؛ تنقیح المقال، ج۳، ص۲۶۶؛ قاموس الرجال، ج۱، ص۳۳۸ و نفس المهموم، ص۲۵۵.
  20. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۵۹۵-۵۹۶.