نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Shafipour(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۰۹:۱۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۰۹:۱۰ توسط Shafipour(بحث | مشارکتها)
اقسام و انواع غیب کداماند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
امور غیبی چه انواعی دارند؟
امور غیبی چه اقسامی دارند؟
پاسخ جامع
* پاسخ جامع به این پرسش، برگرفته از تمامی پاسخهای تفصیلی (متفرقه) اندیشمندان و نویسدندگانی است که تصویر و متن سخنان آنان در ذیل دیده میشود:
همچنین برخی از اموری که به وسیله حواس ظاهری قابل درک نیستند اما برخی انسانها که به درجاتی از عرفان و عبودیت رسیدهاند، به این نوع از غیب دست یافتهاند و چنین انسانهایی فقط به اذن خداوند متعال میتوانند بر بخشی از امور پنهان هستی، آگاه گردند؛ مانند وجود ملائکه که به وسیله حواس ظاهری قابل درک نیستند اما برخی از انسان ها نسبت به آن آگاهی دارند. چنانکه امام باقر (ع) میفرماید: "گاهی دریچه علم برای ما گشوده میشود و ما از آن آگاه میگردیم و گاهی نیز بسته میشود و ما نیز آگاه نمیشویم"»[۴].
با انتخاب "ادامه مطلب" از پاسخهای تفصیلی ذیل بهرهمند شوید:
یکی غیبهایی که پا به عرصه شهود هم گذاشتهاند؛
و دیگری غیبهایی که از مرحله شهادت خارج اند و ما آنها را "غیب مطلق" مینامیم.
البته آن غیبهایی هم که پا به عرصه وجود و شهود و عالم حد و قدر نهادهاند، در حقیقت و صرف نظر از حد و اندازهای که به خود گرفتهاند، باز به غیب مطلق برمیگردند، و باز همان غیب مطلق هستند، و اگر به آنها شهود میگوییم با حفظ حد و قدری است که دارند، و میتوانند متعلق علم ما قرار گیرند، پس این موجودات هم وقتی شهودند که متعلق علم ما قرار گیرند، و گر نه غیب خواهند بود. البته جا دارد که موجودات عالم را در موقعی که متعلق علم ما قرار نگرفتهاند "غیب نسبی" بنامیم، برای اینکه چنین غیبی، وصفی است نسبی، که بر حسب اختلاف نسبتها، مختلف میشود؛ مثلاً: موجودی که در خانه و محسوس برای ما است، نسبت به کسی که بیرون خانه است، غیب است، و لیکن برای ما غیب نیست، و همچنین نور و رنگها برای حس بینایی، شهود و برای حس شنوایی، غیب است و شنیدنیها برای حس شنوایی شهود و برای حس بینایی، غیب است و محسوسات این دو حس نسبت به انسانی که دارای آن حس است شهود و نسبت به انسان کر و کور غیب است»[۵].
«غیب یعنی نهان. غیب یا نهان دو گونه است: نسبی و مطلق غیب. نسبی یعنی چیزی که از حواس یک نفر به علت دور بودن او از آن یا علتی نظیر این نهان است، مثلاً برای کسی که در تهران است، تهران شهادت است و اصفهان غیب است، اما برای کسی که در اصفهان است، اصفهان شهادت است و تهران غیب است . در قرآن کریم در مواردی کلمه غیب به همین مفهوم نسبی آمده است ، مثل آنجا که میفرماید : ﴿﴿تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ﴾﴾[۶]. اینها از جمله خبرهای غیب است که بر تو وحی میکنیم. بدیهی است که قصص گذشتگان برای مردم این زمان غیب است ، اما برای خود آنها شهادت است. ولی در مواردی دیگر قرآن کریم کلمه غیب را به حقایقی اطلاق میکند که "نادیدنی" است . فرق است میان واقعیتی که قابل حس و لمس باشد ولی به علت دوری یا مانع دیده نشودو میان واقعیتهایی که به علت نامحدودی و غیر مادی بودن، قابل احساس به حواس ظاهره نیست و به این اعتبار نهان است. بدیهی است آنجا که قرآن مؤمنان را توصیف میکند که به غیب ایمان دارند ، مقصود غیب نسبی نیست، به غیب نسبی همه مردم - اعم از کافر و مؤمن - ایمان و اعتراف دارند. همچنین آنجا که میفرماید: ﴿﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ﴾﴾[۷] که اطلاع بر غیب را منحصر به ذات حق میکند ، مقصود غیب مطلق است و با غیب نسبی سازگار نیست. آنجا که غیب و شهادت با یکدیگر ذکر میشوند ، مثلاً میفرماید:﴿﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ﴾﴾[۸] یعنی دانای محسوس و نامحسوس است ، باز ناظر به غیب نادیدنی است نه غیب نسبی»[۹].
«ما یک غیب نسبی داریم و یک غیب به یک اعتبار مطلق. برای ما این غیبها همه نسبی است، یعنی اکثر این چیزهایی که شهادت است نسبی است، چطور؟ مثلا ما الان در این منزل و در این اتاقها که هستیم آنچه که در شعاع دید چشم ما قرار گرفته است برای ما شهادت است، دیگر ماورای آن، همه برای ما غیب است و نهان. ما حتی از جیب یکدیگر اطلاع نداریم. (...) غیب یعنی یک امر نادیدنی نه امر دیدنیای که فعلاً ما آنرا نمیبینیم. اما چیزهایی هست که غیب است به معنی نادیدنی ، یعنی اصلا قابل رؤیت و قابل احساس نیست. پس فرق است میان دیدنی و ندیدنی. غیب در اینجا به معنی "ندیدنی" است، نه آن که ما نمیبینیم. فرق است میان آن که نمیبینیم ولی دیدنی هست "مشهد را الان ما نمیبینیم ولی امری است دیدنی" و آن که اصلاٌ دیدنی نیست»[۱۰].
«غیب به معنای چیزی است که حس به آن دسترسی ندارد و با حواس مادّی ادراک نمیشود (در مقابلِ آنچه در نشئه شهادت است که با حواس ادراک میشود، هر چند ما از آن محجوب باشیم؛ مثل آنچه پشت دیوار است) و آن دو قسم است:
۱. غیب محض و مطلق که تنها خود شیء غایب به خود آگاهی دارد ؛ نظیر ذات اقدس الهی که احدی جز خودش به کنه ذاتش راه ندارد.
۲. غیب نسبی و مقیس که اموری است پنهان؛ اما برخی از اشخاص به آن آگاهی دارند؛ مانند اسما و اسرار الهی، قضا و قدر، کتاب مبین، لوح محو و اثبات و محفوظ که جزو نشئه غیب هستند؛ ولی ملائکه و انبیاء و اولیا(ع) به تعلیم الهی به آنها آگاهاند»[۱۱].
«غیب دو گونه است: نسبی و نفسی.
۱. غیب نسبی مربوط به موجودات مادی است که ذاتاً غایب نیستند و حوادث مادی برای ادراک و شهود آنها توان دارد؛ لیکن بر اثر موانعی مادی، برای عدهای غایب و نسبت به شماری حاضر است؛ مثل اینکه موجودی که در ظرف دیروز محسوس و مشهود دیروزیان بود، امروز نباشد و برای امروزیان غایب باشد؛ موجودات مادی آینده نیز چنیناند.
۲. غیب نفسی در مجردات تصور میشود که فی نفسه غایباند و با حواس مادی ادراک نمیشوند؛ ولی غایب نفسی بودنِ مجرّدات، به این معنا نیست که مطلقاً حتی از خود نیز غایب باشند، زیرا چنین چیزی محال است. موجود مجرد یقینا به خود عالم و شاهد است و چنین معنایی حتی نسبت به ذات اقدس الهی نیز تصور ندارد، چون او هر چند برای دیگران محجوب است؛ اما برای خودش مشهود».[۱۲].
«غیب چند گونه است:
۱. گونهای از آن اصلاً ظهور نکرده و به عالم امکان نیامده است؛ از این قسم کسی جز خدا آگاه نیست و از محور بحث بیرون است و مورد پرسشِ سؤال کنندگان هم نیست.
۲. گونه دوم، غیبی است که ظهور کرده که خدای متعال آن را برابر مشیت و ارادۀ خود به انبیا و اولیایش عطا میکند، به دلیل آیه ﴿﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا﴾﴾[۱۳] و آیه ﴿﴿مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ﴾﴾[۱۴] یعنی خدا شما را به غیب آگاه نمیکند؛ لیکن در میان جامعه بشری، عدهای را برچین و به آنان عطا میکند؛ برچین شدگان انبیای الهیاند. جملۀ ﴿﴿و لکِنَّ اللهَ یَجتَبی مِن رُسُلِهِ مَن یَشاء﴾﴾ استثنا از اطلاع بر غیب است؛ مانند آیاتی که در آغاز این بحث گذشت.
۳. گونه سوم، غیبهاییاند که خدا از راه انبیا و اولیایش به جامعه بشری میفهماند؛ مانند خبر دادن از بهشت و جهنّم و برخی از ویژگیهای آن دو. ذات اقدس الهی این اخبار غیبی را به پیامبرش فرموده و جامعه بشری از طریق او آگاه میشوند. نمونه دیگر، آگاهی از نشئۀ اَخذ میثاق و تعهدی است که انسان به خدا سپرده، که خدا به پیامبرش فرمود و آن حضرت بشر را بدان آگاه کرد».[۱۵].
«در یک تقسیم، غیب بر دو قسم است: مطلق و نسبی.
غیب مطلق: به چیزی گفته میشود که برای همگان و در همه مقاطع وجودی، غیب باشد؛
غیب نسبی: چیزی است که تنها در برخی از مقاطع وجودی یا برای برخی از افراد غیب باشد؛ مانند اخبار گذشتگان یا قیامت یا فرشتگان».[۱۶].
۴. حجج الاسلام و المسلمین غرویان، میرباقری و غلامی؛
بعضی امور غیبی هستند که به طور مطلق از قلمرو حس و عقل و حتی یافت حضوری انسان خارجاند. مانند ذات خداوند که در هیچ انسانی امکان راهیابی علمی به آن وجود ندارد[۱۷].(...)
اموری است که برای بعضی از انسانها امور غیبی و برای بعضی دیگر غیر غیبی و آشکار به حساب میآیند که مناسب است این نوع غیب را "غیب اضافی" نام کنیم»[۱۸].
«میتوان در یک تقسیم بندی، غیب را به: "غیب مطلق" و "غیب نسبی" تقسیم کرد. "غیب مطلق" یعنی: آگاهی بر مسائلی که هیچ کس جز خداوند از آن اطلاعی ندارد، اما غیب نسبی، آگاهی بر مسائلی است که برخی انسانها که به درجاتی از عرفان و عبودیّت رسیدهاند، به آن دست یافتهاند و چنین انسانهایی فقط به اذن خداوند متعال میتوانند بر بخشی از امور پنهان هستی، آگاه گردند؛ چنانکه امام باقر (ع) میفرماید: "گاهی دریچه علم برای ما گشوده میشود و ما از آن آگاه میگردیم و گاهی نیز بسته میشود و ما نیز آگاه نمیشویم"»[۲۱].
یعنی ساحتی از هستی که همیشه در حجاب غیب و برای انسان مستور است، و خواهد بود و انسان در این مسیر کمالی اگر در بالاترین نقطه آن نیز قرار گیرد دست او از آن کوتاه است. مانند ذات خداوند(...)
یعنی اموری است که نسبت به افرادی و حالاتی غیب نیستاما نسبت به انسانهایی غیب محسوب میشوند. مانند اخبار گذشتگان.
﴿﴿ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ﴾﴾[۲۲] و یا قیامت و فرشتگان، زیرا قیامت برای بعضی انسانها شهود است فرشته هم تمثلش برای برخی انسانها ممکن است. ﴿﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا﴾﴾[۲۳] که مشاهده اینها برای اولیای الهی و انبیاء میسور است. (...)
خلاصه اینکه امور غیبی بر دو گونه است:
غیب مطلق آن اموری است که انسان توانایی احاطه علمی بر آن ندارد و غیب نسبی اموری است که انسان قدرت و احاطه بر آن دارد اما به دلیل آماده نبودن شرایط فعلا از او غایب است»[۲۴].
زیرا اولاً: همه چیزهایی که از ما نهان است، برای خداوند آشکار و عیان میباشد. چون وسعت و گستردگی علم او به همه چیز احاطه کامل دارد و او عالم الغیب والشهاده است و معنی ندارد چیزی از او پنهان باشد.
ثانیاً: اگر کسی از رویدادی پرده بردارد، بیگمان غیب گویی کرده است، در حالی که همین رویداد برای کسانی که آن را دیدهاند یا خواهند دید، غیب نمیباشد.
پس با توجه به مطالبی که بیان شد، میتوان گفت که غیب نسبت به انسان بر دو قسم است: یک: غیب مطلق دوم: غیب نسبی.»[۲۵].
«میتوان غیب را در سه گروه به ترتیب زیر طبقهبندی کرد:
غیب عام: انسان در زندگی خود همواره از درون و برون در محاصره غیبها قرار دارد. بسیاری از آنها موقّتی است و با گذشت لحظهای، زمانی، برداشته شدن حجابی و یا با استفاده از ابزار لازم، هویدا شده و از غیب بودن در می آیند، و بسیاری دیگر نیز هستند که همچنان نامعلوم و ناپیدا باقی میمانند، در حالی که انسان قابلیت کشف آنها را دارا میباشد. برای انسان، تاریکی پردهای است که مانع از دیدن اشیاء شده و غیبت چیزی را سبب میشود، امّا هنگامی که چراغی افروخته شد یا هوا روشن گردید، آن چیز ظاهر شده و دیگر مفهوم غیب از آن برچیده میشود. محتوای کتاب و نوشتهای که پیش روی انسان است، غیب نیست، امّا برای کسی که خواندن نمیداند، جنبه غیب دارد. سواد آموزی، ابزاری است که آن غیب را به شهود تبدیل مینماید. اختراعات و اکتشافات که همان کشف قوانین و سنّت های موجود امّا پنهان در جهان طبیعت میباشد، تا زمانی که توسط دانشمندان مورد تحقیق و آزمایشهای مختلف قرار نگرفته و به قوانین و پیچیدگیهای آن آگاهی حاصل نشده است، غیب اطلاق میشود. همچنین گمشدهها تا زمانی که پیدا نشدهاند، برای انسان به منزله غیباند. پرده، دیوار، بُعد مسافت، بی سوادی، جهالت در مسئلهای و امثال اینها از عوامل غیب عمومی است که همگان به نوعی درگیر آن میباشند. انسان هرچه بکوشد تا عوامل غیب عمومی را از سر راه خود برداشته و به ناشناختههایش دست بیابد، باز با بیشماری از ناشناختهها و نادیدنیهای دیگری روبرو خواهد شد؛ زیرا سنّت الهی و مدار عالم بر شالوده غیب و شهود بنیان نهاده شده است. خدا خود بزرگترین غیبی است که اسباب شناخت و معرفتش در وجود همگان به ودیعت نهاده شده است.
غیب أخص: چنان که گفتیم، تشکیلات آفرینش، سراسر غرق در اسرار و غیب است. برخی از آنها با ابزار و دانشی که خداوند در اختیار بشر نهاده، قابل کشف و شهود میباشد. برخی دیگر تنها برای ابرار و مقرّبان درگاه الهی که از دانش خدادادی برخوردارند، قابل درک و تشخیص میباشد. در این میان چه بسا اسرار و غیبهایی که خارج از ظرفیت درک بشری بوده و در خزینه علم خداوندی و در لوح محفوظ همواره مستور میباشد و جز حضرت حق، کسی را از آن آگاهی نیست»[۲۹].
«غیب در یک تقسیم بندی به دو دسته تقسیم میشود: یک: غیب نسبی دوم: غیب مطلق. غیب نسبی آن غیبی است که نسبت به گروهی از افراد و موجودات شهود است و نسبت به گروه دیگر غیب محسوب میشود مانند حوادث گذشته در تاریخ و مانند اموری از این قبیل که از حواس ما خارج هستند. غیب مطلق آن غیبی است که اولاً از حواس ما خارج است و ثانیاً مادی نبوده و توجیه مادی هم ندارد. مثلاً جریان الکتریسیته اگر چه از حواس ما خارج است ولی توجیه مادی دارد و در نتیجه غیب مطلق محسوب نمیشود مصادیق غیب مطلق اموری مانند فرشتگان وحی الهی و ... میباشند»[۳۰].
↑و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمیداند؛ سوره انعام، آیه ۵۹.
↑و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمیداند؛ سوره انعام، آیه ۵۹.
↑ این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است؛ سوره هود، آیه ۴۹
↑ این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است؛ سوره هود، آیه ۴۹
↑و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمیداند؛ سوره انعام، آیه ۵۹.
↑و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمیداند؛ سوره انعام، آیه ۵۹.
↑«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد» سورۀ جن، آیۀ ۲۶ و ۲۷
↑«خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت» سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۷۹
↑محمد حسین مظفر، علم امام، ص ۲۸ ـ ۲۷؛ عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۵، ص ۸۲ ـ ۸۱؛ فخرالدین محمد بن عمر رازی، مفاتیح الغیب ج۲، ص ۲۷۰؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص ۳۵۷.
↑« خزائن همه چیز تنها نزد ماست؛ ولی ما جز به اندازه معیّن آن را نازل نمیکنیم»؛ سوره حجر، آیه۲۱.
↑«چنین نبود که خداوند شما را از اسرار غیب آگاه کند، ولی خداوند از میان فرستادگان خویش هر کس را بخواهد (برای آگاهی از آن) برمی گزیند [و قسمتی از اسرار نهان را در اختیار او می گذارد تا به اطلاع شما برساند»؛ سوره آل عمران، آیه۱۷۹.
↑«از تو درباره روح میپرسند؛ بگو: روح، کار پروردگار من است؛ و شما از دانش آن جز اندکی داده نشدهاید»؛ سوره اسراء، آیه۸۵.