آیا امام رضا علم غیب دارد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۴:۴۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
آیا امام رضا علم غیب دارد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا امام رضا(ع) علم غیب دارد؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «آیا امامان از اهل بیت پیامبر خاتم علم غیب داشته‌اند؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

ضیاءآبادی
آیت‌الله ضیاءآبادی در کتاب «حبل متین شناخت ارکان دین» در این‌باره گفته‌ است:
«احمد بن ابی نصیر بزنطی می‌گوید: من ابتدا واقفی مذهب بودم؛ بعد، مستبسر شدم. روزی از امام رضا(ع) تقاضا کردم وقت مناسبی تعیین بفرماید تا شرفیاب حضور گردم و مسائلم را مطرح کنم. این گذشت تا روزی من در خانه‌ام نشسته بودم، در زدند. دیدم خادم امام مرکب مخصوص امام را آورده تا مرا خدمت امام ببرد. با خشوحالی تمام سوار شدم و شرفیاب گشتم. مسائلی را مطرح کردم و بهره‌ها بردم تا شب شد. همان جا نماز و عشا را با امام(ع) خواندم. بعد، غذا آوردند و پس از صرف غذا خواستم برخیزم برای رفتن. فرمود: دیر وقت شده و منزل شما هم دور است، صلاح این است که همین جا استراحت کنی. من هم که از خدا می‌خواستم خدمت امام(ع) باشم، اطاعت کردم و ماندم. به خادمشان گفتند: رختخواب مخصوص خودم را بیاور، برای آقای احمد بزنطی پهن کن. من در این موقع به فکر فرو رفتم و از ذهنم گذشت که معلوم می‌شود من آدم بسیار بزرگواری هستم که امام این گونه با من رفتار می‌کنن؛ امام(ع) مرکب مخصوص خود را برای من فرستاده و مرا به خانه‌اش آورده و با من هم غذا شده وبعد، رختخواب مخصوص خودش را در اختیار من گذاشته است، عجب! این منم که چنین بزرگوارم؟. امام نیم خیز شده بود تا برخیزد و به اتاق خود برود. دیدم نشست فرمود: احمد، قصه‌ای برایت بگویم. وقتی صعصعة بن سوهان، از اصحاب جدم امیرالمؤمنین(ع) مریض شد، امیرالمؤمنین(ع) به عیادت او رفت و کنار بسترش نشست و دست بر پیشانی او گذشت و او را مورد ملاطفت قرار داد. بعد، وقتی خواست برخیزد، فرمود: صعصعه نکند این آمدن من به عیادتت را مایه امتیاز خود از برادران ایمانی‌ات بشماری. این تکلیف دینی من بود که انجام دادم. امام رضا(ع) این قصه را گفت و برخاست و در واقع، با این عمل، هم آگاهی خود را از مافی الضمیر من نشان داد، که نمونه‌ای از علم غیب بود، هم به من پند داد و مرا از بیماری عجب و خودپسندی شفا بخشید [۱]»[۲].






پاسخ‌های دیگر