نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۱۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۹ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۸:۱۱ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
«برخلاف اهل سنت که نگاهشان به مسئله امامت یک نگاه عادی و دنیوی در حد یک مسئله سیاسی و اجتماعی بود؛ امامیه، امامت را فراتر از دنیوی نگریسته و آن را یک امر الهی و آسمانی تلقی میکند. در اینجا نخست به تعاریف اندیشهوران امامیه میپردازیم.
شیخ صدوق: او با تفسیر معنای "مولی" در حدیث غدیر به واجب الاطاعة میگوید:" فهو معنی الأمامة بان الامامة انما هی مشتقة من الأئتمام بالإنسان و الائتمام هو الأتباع و الاقتداء و و العمل بعمله و الول به" وی طاعت امام و دیگر فضایلامام را تالی تلو پیامبر میداند و تنها امر نبوت و وحی را استثنا میکند." و یجب ان یعتقد انه یلزم من طاعة الامام مایلزمنا من طاعة النبی(ص) و انّ کل فضل آتاه اللّه عزوجل بنبیه فد اتاه اللّه الامام الا النبوة"[۱].
شیخ مفید: " الامام هو الإنسان الذی له رئاسة عامة فی امور الدین و الدنیا نیابة عن النبی"[۲].
سید مرتضی: " الامامة ریاسة عامة فی الدین بالاصاله لا بالنیابة عمن هو فی دارالتکلیف"[۳].
شیخ طوسی: " الامام هو الذی یتولی الریاسة العامة فی الدین و الدنیا جمیعا"[۴].
محقق طوسی: " الامام هو الإنسان الذی له الریاسة العامة فی الدین و الدنیا بالاصالخ فی دارالتکلیف"[۵].
ابن میثم بحرانی: " الامامة رئاسة عامة لشخص من الناس فی امور الدین و الدنیا بالاصالة"[۶].
علامه حلی: " الامام هو الإنسان الذی له الریاسة العامة فی امور الدین و الدنیا بالاصالة فی دارالتکلیف"[۷].
حمصی رازی: " رئاسة عامة فی امور الدین بالاصالة"[۸]. وی در ادامه بحث علت عدم ذکر قید "الدنیا" در تعریف امامت را اشاره و خاطرنشان میسازد قید " امور الدین " عام و کلی بوده و کلیات امور دنیوی مثل رفع اختلاف طبقات و قشرهای مختلف جامعه مثل صنعتگران و خطاطان را شامل میشود، ولو اینکه رسیدگی به امور صنفی و جزئی از قبیل تعیین برترینها و دستمزدها از شئونامام نیست[۹].
فاضل مقداد: " فهی رئاسة عامة فی الدین و الدنیا لشخص انسانی خلافة عن النبی"[۱۰].
نگاه اولیه به تعاریف اهل سنت و امامیه در تعریف امامت چنین وانمود میکند که هر دو مکتبکلامی تعریف مشترک و واحدی از امامت ارائه میدهند؛ چراکه هر دو امامت را به "ریاست بر دو قلمرو حوزه دین و دنیا" تعریف نموده و آن را پذیرفتند. لکن این داوری چنانکه ذکر شد حاصل نگاه اولیه است[۱۲]«[۱۳].
به بیان دیگر تامل در حقیقت امامت و منزلتعظیم آن، سؤال از روش نصب و جایگاه بحث از آن را هم جواب میدهد. میزان سنجش در این مسأله، قرآن کریم و سنتقطعیهنبی اکرم(ص) است و ما با عرضه آراء بر این میزان مورد قبول طرفین میتوانیم پاسخ این پرسش مقدماتی و بلکه پرسشهای دیگر را هم در مسائل امامت به دست آوریم.
در اینجا توجه به یک سخن رسول خدا(ص) میتواند راهگشای این معضل باشد که فرمود: « مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً ». این حدیث که با نقلهای گوناگون و محتوای واحد مورد قبول فریقین است[۱۴]، جایگاه رفیع بحث امامت را روشن میسازد. دانشمندانامامیه برای بیان جایگاه بحث از امامت و اینکه از اصول است نه از فروع به دلایلی استناد کردهاند[۱۵]. از جمله مستندات آنان این حدیث است زیرا لازمه وجوبمعرفت امام به گونهای که تخلف از او مستوجب مرگ جاهلی باشد و عذری از متخلف پذیرفته نخواهد شد، آن است که امامت را مانند نبوت از اصول عقائد بدانیم نه از فروع و مسائل فقهی. در فرهنگ دینیمرگ جاهلی مردن در بیدینی و شرک و کفر است بنابراین تخلف از امام همانند تخلف از رسول خدا(ص) و عدم پذیرش او موجب کفر است و این با اصلی بودن امامت سازگار است نه فرعی بودن آن[۱۶][۱۷]