امام در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث امامت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.
«امام به معنای پیشوا است. کلمه پیشوا در فارسی، درست ترجمه تحتاللّفظی کلمه امام است در عربی. خود کلمه امام یا پیشوا مفهوم مقدسی ندارد. پیشوا یعنی کسی که پیشرو است. عدّهای تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا عادل و راه یافته و درست رو باشد یا باطل و گمراه باشد. قرآن هم کلمه امام را در هر دو مورد اطلاق کرده است. پس کلمه امام یعنی پیشوا[۱]. یعنی آن کسی که قرآن میگوید [با انتصاب او] من دین را تکمیل کردم و نیز میدانیم که جزئیات مسائل در قرآن نیست و حقیقت اسلام نزد اوست[۲].
کلمه امامت همچنانکه در مورد پیشوایی در اخذ معالم دین استعمال نشده است، یعنی امام گفته میشود و مفهومش کسی است که معالم دین را از او باید فرا گرفت[۸].
امام یعنی کسی که تعلیمات و حقایق اسلامی را از طریق وراثت خوب میداند[۹]. امامان یعنی انسانهایی معنوی مادون پیغمبر که از طریقی معنوی اسلام را میدانند و میشناسند و مانند پیغمبر، معصوم از خطا و لغزش و گناهند. امام، مرجع قاطعی است که اگر جملهای از او بشنوید نه احتمال خطا در آن میدهید و به احتمال انحراف عمدی که اسمش میشود عصمت»[۱۰][۱۱]
«واژه "امام" از ریشه "أَمَ" گرفته شده و معنای متعددی برای این ریشه در متون لغوی بیان شده است که جمع میان آنها چندان آسان به نظر نمیرسد؛ مثلاً ابن فارس با وجود آنکه تلاش کرده است تمام معانی این واژه را به یک ریشه برگرداند، به نظر میرسد در این امر موفق نبوده است. وی با تتبع در کاربردهای مختلف واژه "أَمَ" چهار اصل برای آن بیان میکند. ابن فارس بدون آنکه عنوانی خاص برای اصل اول ذکر کند، چهار باب با عناوین "اصل"، "مرجع"، "جماعت" و "دین" از آن متفرع میسازد. از دیدگاه وی سه اصل دیگر عبارتاند از: "القامة"، "الحین" و "القصد" که هر کدام کاربردهایی خاص دارد[۱۲].
خلیل بن احمد فراهیدی نیز درباره نخستین معنای این ریشه چنین میگوید: اعلم أن كل شيء يضم إليه سائر ما يليه فإن العرب تسمي ذلك الشيء أمّا...[۱۳]؛ "بدان که هر چیزی که سایر آنچه که از پی او میآید به او ضمیمه شود، پس همانا عرب آن چیز را امّ مینامد".
به نظر میرسد این معنا، همان چیزی است که ابن فارس از آن به "اصل" یا "مرجع" و یا حتبی "قصد" تعبیر میکند؛ چرا که فروعات به اصل ضمیمه میشوند، أمّ مرجع سایر چیزهاست و سایر امور قصد آن را میکنند[۱۴].
برخی دیگر از محققان عرصه لغت، با نگاهی جامع و کلان به کاربردها و مشتقات واژه "أَمّ"، معنای "قصد مخصوص" یا "قصد همراه با توجه خاص" را برای آن در نظر گرفتهاند و تمامی معانی یاد شده را به این معنا برگرداندهاند[۱۵]. به نظر میرسد، کاربردهایی مانند "القامة" و "الحین" را که در سخن ابن فارس به آن اشاره شد، را نتوان به اصل یاد شده برگرداند.
صرف نظر از این اختلافات، اغلب ارباب لغت "امام" را از مصدر "ائتمام"، به معنای تقدم و پیشوایی دانستهاند. بنابراین، امام کسی است که یک قوم یا گروه به او اقتدا کنند و او پیشوای آنها باشد؛ از اینرو به پیامبر، امام گفته میشود، چرا که پیشوای امت است؛ چنانکه به خلیفه نیز از اینرو که پیشوای رعیت است، امام میگویند. قرآن نیز از آنجا که پیشوای مسلمانان است، امام خوانده میشود[۱۶].
ابن منظور در این باره مینویسد: أَمَّ القومَ و أَمَّ بهم: تقدَّمهم، و هي الإِمامةُ. و الإِمامُ: كل من ائتَمَّ به قومٌ كانوا على الصراط المستقيم أَو كانوا ضالِّين[۱۷]؛ "قوم را امامت کرد و بر قومامامت کرد: بر آنها پیشی گرفت و آن همان معنای امامت است و امام کسی است که گروهی به او اقتدا کنند، خواه در راه مستقیم باشند یا آنکه گمراه باشند".
همچنین برخی از لغویون بر این باورند که "امام" گاه به معنای طریق نیز آمده است؛ چنانکه در قرآن کریم میخوانیم: ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۱۸][۱۹].
البته به نظر میرسد، "امام" که از ریشه أَمَّ گرفته شده است، چه آنگاه که به معنای پیشوا و چه آنگاه که به معنای طریق به کار میرود، باز هم بریده از معنای "قصد" نیست؛ چرا که پیشوا کسی است که مردم او را قصد میکنند و طریق نیز چیزی است که رهپوی آن، قصدش را میکند.
از آنچه که بیان شد، میتوان بدین نتیجه دست یافت که امام، آنگاه که بر فردی اطلاق میشود، چنانکه همین استعمال در این نوشتار مدنظر است، کسی است که اصل، مرجع و پیشوای مردم باشد و در یک سخن، کسی است که مردم او را قصد کنند»[۲۰].
«امام، فرد یا چیزی است که به او اقتدا میشود. در کتابهای لغت برای امام مصادیقی برشمرده شده است که عبارت اند از: قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (ص)، جانشینپیامبر (ص)، امام در نماز جماعت، فرمانده سپاه، راهنمای مسافران، ساربان و راهنمای شتران، چوب و ریسمان، تراز در ساختمان، راه پهن و آشکار، دانشمندی که از او پیروی میشود [۲۱][۲۲].
مجموع تعریفهایی که متکلمان اسلامی برای امامت بیان کردهاند دو دسته است: تعریفهای عام که نبوت را نیز در برمیگیرد و تعریفهای خاصی که شامل نبوت نمیشود. عبارت: "امام کسی که دارای رهبری عمومی در مسائل دینی و دنیوی است"[۲۳] و عبارتهای دیگری همانند آن، تعریفهای عام امامت است[۲۴]. در این تعریفها به خلافت یا نیابت از پیامبر (ص) اشاره نشده است، بدین جهت، نبوت را نیز شامل میشود، ولی دسته دوم، تعریفهایی است که قید خلافت یا نیابت از پیامبر (ص) در آنها آمده است و بدین جهت شامل نبوت نمیشود. دو نمونه از این تعریفها به قرار ذیل است.
برخی از متکلمان قید بالأصالة فی دار التکلیف؛ رهبری اصالی در سرای تکلیف و عبارتهایی همانند آن را به تعریف امامت افزودهاند[۲۵] مقصود آنان این است که رهبری امام اگر چه نسبت به پیامبر (ص) نیابی است، ولی نسبت به کسانی که در سرای تکلیف هستند و از دنیا نرفتهاند اصالی است. بر این اساس تعریف امامت کسانی را که از طرف امام نیابت دارند، هر چند گستره رهبری آنان عمومیت داشته باشد، شامل نخواهد شد، زیرا رهبری آنان نیابی است، نه اصالی»[۲۶].
راغب در مفردات میگوید: امامپیشوائی است که به او اقتدا میشود خواه انسان باشد که به سخن و رفتارش اقتدا شود و خواه کتاب و نوشته باشد یا غیر از این، خواه بر حق باشد یا باطل[۲۸]
در قرآن کریم کلمۀ "امام" و "ائمه" دوازده مورد بکار رفته است که در همه موارد بمعنی مقتدا و پیشواست مانند این آیات: ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۲۹]. ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾[۳۰]. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۳۱]. ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾[۳۲]. ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ﴾[۳۳]. ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۳۴]. ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً﴾[۳۵]. ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۳۶]. در این آیات شریفه کلمه امام به معنای پیشوا و مقتداست اعم از این که این پیشواانسان باشد یا غیرانسان مانند کتاب و جاده و طریق و اعم از اینکه امام بر حق باشد یا بر باطل. در آیه﴿وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۳۷] هم تبعیت و تسلیم خلق در برابر قضاهای مبین و حتمی الهی لحاظ شده است و لذا خلق تابع و مقدرات مقتدا هستند و نوعی اقتدا و ایتمام و پیروی کردن در نظر گرفته شده است[۳۸].
در تعریف امامت لحاظ کرده و این مفهوم را با الفاظ گوناگون مطرح نمودهاند. خواجه طوسی در رساله الامامه میگوید: الْمَسْأَلَةُ الاولى مَا الامام؟ الامامُ هُوَ الانسانُ الَّذِي لَهُ الرِّئَاسَةَ الْعَامَّةَِ فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا بالأصالة فِي دَارِ التَّكْلِيفِ[۳۹].
علامه حلی در باب حادی عشر امامت را اینگونه تعریف کرده است: الْإِمَامَةُ رئاسة عَامَّةً فِى أُمُورِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا لِشَخْصٍ مِنِ الْأَشْخَاصِ نِيَابَةً عَنِ النَّبِيِّ [۴۰]. دیگر دانشمندانامامیه مانند محقق حلی[۴۱] و ابن میثم بحرانی[۴۲] همین تعریف را پذیرفته و یا تکملهای بر آن افزودهاند[۴۳].
حجت الاسلام و المسلمین یارمحمدیان در کتاب «ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت» در اینباره گفته است:
«واژه امام در لغت برای معانی گوناگونی به کار گرفته شده است؛ اما همگی در یک راستا بوده و جامع تمامی آنها معنای رئیس، رهبر و پیشوای هر گروه است[۵۳]. با وجود اندک اختلافی پیرامون اصطلاحشناسی امامت در علم کلام[۵۴]، متکلمان در مجموع، آن را به ریاست فراگیر در تمام مسائل دینی و دنیایی، به نیابت از پیامبر اکرم (ص) تعریف کردهاند[۵۵]. در مباحث معرفتی، گاهی سخن از امامت به معنایی فراگیر است که حتی پیامبران را هم در بر میگیرد و بار دیگر، تنها سخن از جانشینی پیامبر اکرم (ص) میباشد. در این صورت نیز، گاه سخن راجع به امامت جانشینان پیامبر (ص) به صورت مطلق است، اما گاه بحث ناظر به اشخاص ایشان میباشد»[۵۶].
حجت الاسلام و المسلمین مصطفیپور در مقاله «امامت» در اینباره گفته است:
«امام به معنای "پیشوا"، "پیشرو"[۵۷]، "مقتدا"، "قیّم"، "مصلح"، "الگو"، "راه اصلی" و "راهنما" است[۵۸] کسی یا چیزی که مورد پیروی واقع میگردد، انسان باشد یا کتاب یا چیزی دیگر، به حق باشد یا بر باطل[۵۹] امام است[۶۰]ریشه این واژه "ا ـ م ـ م" و به معنای قصد[۶۱] یا قصد با توجه خاص و این معنا در همه مشتقات آن محفوظ است.
امام کسی است که همواره مقصود و هدف حرکت و تلاش دیگران قرار گیرد، گرچه با اختلاف موارد و قصدکنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون میشود؛ مانند: امام جمعه و جماعت، امام هدایت و امام ضلالت[۶۲]، بر این اساس دیگر معانی این واژه و مشتقات آن از لوازم معنای ریشه است»[۶۳].
«واژه «امام» بر وزن فِعال اسم مصدر است و از سه حرف اصلی (أ م م) که مهموز و مضاعف است، گرفته شده و مصدر آن امامت و فعل آن «أمّ یؤمّ» به معنی قصد کردن و جمع آن «أئمه» (بر وزن أفعله) میباشد و در لغت به هرکس یا هر چیز که مورد تبعیت و پیروی قرار گیرد یا سرپرست و رهبر گروهی شود امام گویند[۶۴].
همچنین در قرآن کریم واژه امام ۱۲ بار و در مصادیق مختلفی استعمال شده است، مانند:
امام حق: ﴿قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۶۵].
همینطور که مشاهده میشود محور واژه امام در استعمالات قرآنی مسئله پیروی و سرپرستی میباشد، و میتوان گفت هر شیعهای امامی دارد و هر امامی شیعهای دارد»[۶۹]
«واژه «امام» از نظر لغوی به معنای «پیشوا» است؛ خواه پیشوای عادل مانند «امام جماعت»، «امام جمعه» و «امام حج»[۷۰] - که عدالت در آنان شرط است - وخواه پیشوای ظالم. در قرآن کریم، واژه امام به پیشوایان حق و باطل هر دو اطلاق شده است؛ مانند: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۷۱] و نیز: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۷۲].
امام، صفت مشبهه از ماده "اَمّ، یاُمُّ" و جمع آن ائمه یا ایمه است[۸۶]. اهل لغت امام را در تمام مواردی که برای آن مصداق ذکر کردهاند به معنای مقتدا، پیشرو و کسی و چیزی معنا کردهاند که در جلو قرار دارد یا مورد اقتدای غیر است و جهت را معین میکند. قرآن نیز از آن جایی که مورد اقتدای همه مسلمین میباشد، به امام معروف است و اینکه به پیامبر اکرم و خلفای آن حضرت و رؤسای قوم، امام گفته میشود به جهت اقتدای اقوام و ملتها از آنهاست.
کاربرد این واژه در آیات شریفه قرآن نیز به همان معنای پیشوا و کسی یا چیزی است که به او اقتدا میشود. گاهی به “کتاب”[۹۱] یا “راه”[۹۲] از آن جهت که مورد اقتدا قرار گرفتهاند، اطلاق شده و گاهی به انسانهایی که پیشوای دیگران بودهاند، گفته شده است. نکته قابل توجه این است که این تعبیر، در قرآن مجید، همانطور که برای پیشوایانهدایت و اهلتقوا استفاده شده[۹۳]، در مورد پیشوایانآتش و گمراهی نیز به کار رفته است[۹۴]. بدین جهت، لفظ امام در قرآن کریم، به تنهایی ندارد، بلکه آنگاه ارزش مثبت دارد که منظور از آن، پیشوای اهل حق و هدایت بوده، و فرد مورد نظر چنانکه خودِ قرآن بیان کرده است، ویژگیهای لازم را داشته باشد[۹۵]. ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۹۶].
«اصل این لغت، از ماده أَمَّ -ُ إماماً، إمامةً به معنای مقدم گروهی واقع شدن است و "امام" به معنای مقتدا قرار گرفتن توسط کسی است که قولاً و فعلاً پیشوا و الگوی مردم قرار میگیرد. معنای اصلی در امام، مرجع و مقصد است؛ بنابر نقل خلیل در لسان العرب، هر چیز که غیر به او متصل شوند و محور و مرجع بقیه واقع شود، امام نام دارد؛ مثل امالرأس: مغز، امالقری: مکه وامالجیش: فرمانده در قلبلشکر. به این ترتیب، امت یعنی جماعتی که بر محوری خاص به دور یکدیگر جمع میشوند و امام محور اجتماع امت است[۱۰۵].
امام، به معنای الگو و پیشوا، ممکن است برای غیرذویالعقول هم به کار برده شود؛ مثل راه روشن و بدون اعوجاج که الگوی رونده است و او را مستقیم به مقصد میرساند؛ چنان که خداوند درباره راه روشن حجاز به شام، که ویرانههای قوم لوط واصحاب ایکه در کنار آن است، فرمود: ﴿فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ﴾[۱۰۶].
همچنین به نخ بنایی (شاقول) که ملاک استقامت و درستی برپایی دیوار است، امام گفته میشود؛ نیز به کتابهای آسمانی که مقتدای انسانها است، امام گفته میشود: ﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً﴾[۱۰۷].
استعمال واژه امام درباره انسان، میتواند به پیشوای حق یا باطل اشاره کند؛ مانند امامت باطل فرعون بر قوم خود: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۱۰۸]. و یا امامت بر حق انبیاء الهی (ع): مانند آیه: ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾[۱۰۹].
امام در هر دو صورت، به معنای پیشوا و رهبری است که عمل و قول او ملاک و الگویی برای امتش میباشد»[۱۱۰]
«واژه «امام» از ریشه «أ م م» به معنای قصد مخصوص، یعنی قصد توأم با توجه است[۱۱۱]. لغتشناسان برای کلمه «امام» تعاریفی را ذکر کردهاند. در کتاب مقاییساللغه آمده است: «امام کسی است که در کارها به او اقتدا میشود و در امور مقدم است؛ مانند پیامبر که امام ائمه است یا خلیفه که امام عامهمردم است و قرآن که امام مسلمین است»[۱۱۲].
زبیدی در کتاب تاجالعروس مینویسد: «امام هر آن کسی است که گروهی به او اقتدا کرده است؛ مانند رئیس و غیره، چه این که آن قوم به راه راست و استوار باشند یا گمراه»[۱۱۳].
ابنمنظور، لغتشناس معروف در کتاب لسانالعرب، واژه «امام» را چنین معنا میکند: «امام هر آن کسی است که گروهی به او اقتدا کرده است، چه اینکه آن قوم به راه راست و استوار باشند یا گمراه»[۱۱۴].
در ادامه بیان میکند: «امام هر چیز، کسی است که قائم به امور او و اصلاحکننده کارهای اوست و قرآن، امام مسلمانان است»[۱۱۵].
راغب اصفهانی درباره واژه «امام» مینویسد:
امام آن چیزی است که مورد اقتدا واقع میشود، چه اینکه آن شیء مورد اقتدا انسان باشد که به گفتار یا رفتار او اقتدا شود یا کتاب و یاغیر آن باشد، اعم از اینکه آن امام بر حق باشد و یا بر باطل و جمع امام، ائمه میآید[۱۱۶].
↑احمد بن فارس بن زکریا، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۱.
↑خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۴۲۶؛ همچنین ر.ک: صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱، ص۴۵۸.
↑البته در خصوص معنای «قصد» ممکن است گفته شود، آنچه در تعریف «امّ» از خلیل بن احمد نقل شد، با معنای «مقصود»، به معنای دقیق کلمه، سازگار است نه با معنای «قصد».
↑حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۳۵.
↑برای نمونه، ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۴۲۸ و ۴۲۹؛ اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۱۸۶۵. یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که برخی لغویون واژه «امت» را به گروه یا قومی اطلاق میکنند که منسوب به یک پیامبر باشند. خلیل بن احمد فراهیدی، ص۴۲۸.
↑در وسائل الشیعة، ج۸، ص۲۹۰ آمده است: اسماعیل بن علی در سال ۱۴۰ قمری به عنوان امیرالحاج به مکه رفت و امام صادق نیز همراه آن کاروان بود. اتفاقاً در یکی از مواقف، آن حضرت از روی مرکب به زمین افتاد، اسماعیل بن علی جلو آمد تا احترام کند و همراه حضرت باشد. اما حضرت فرمود: «سِرْ فَإِنَّ الْإِمَامَ لَا يَقِفُ»؛ «برو امام نمیایستد». همانگونه که مینگریم، در این حدیث، امام صادق (ع) لفظ «امام» را برای امیر الحاج (اسماعیل بن علی) به کار برده است و پیداست که مقصود آن حضرت از لفظ «امام» معنای لغوی آن بوده نه اصطلاحی.
↑«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
↑«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
↑لاجل ما ذكرنا من قبل من تدبير الجيوش و سد الثغور و ردع الظالم و الاخذ للمظلوم و اقامة الحدود و قسم الفيء بين المسلمين و...؛ (ابوبکر باقلانی، تمهید الأوائل، ص۴۷۷. نیز ر.ک: میمون بن محمد نسفی، تبصرة الادلة فی أصول الدین، ج۲، ص۸۲۳-۸۲۴؛ عبدالکریم شهرستانی، نهایة الاقدام، تصحیح آلفرد جیوم، ص۴۷۸).
↑ابوحامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۲۵۳-۲۵۴؛ عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج۸ ص۳۴۵.
↑ابوبکر باقلانی، تمهید الاوائل، ص۴۷۱؛ عبدالملک جوینی، لمع الادلة، ص۱۳۰؛ میمون بن محمد نسفی، تبصرة الادلة فی اصول الدین، ص۸۳۲؛ ابوحامد غزالی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۲۵۶؛ قاضی عبدالجبار اسدآبادی معتزلی، المغنی، ج۱۳، ص۱۶؛ عضدالدین ایجی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۹؛ عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۷۷؛ ج۶، ص۳۷۷؛ ج۱۷، ص۱۶۱.
↑احمد حمیدالدین کرمانی اسماعیلی مذهب، هفت برهان بر وجوب عصت امام اقامه میکند. (ر.ک: احمد کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامة، ص۹۶-۹۹؛ احمد بن ابراهیم نیسابوری، اثبات الامامة، ص۷۱؛ علی بن محمد ولید، تاج العقائد و معدن الفوائد، ص۷۸.
↑ر.ک: احمد بن محمد بن صلاح شرفی قاسمی، عدة الاکیاس فی شرح معانی الاساس، ج۲، ص۱۳۴.
↑﴿وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا...﴾ «و پیش از آن، کتاب موسی پیشوا و رحمت بود.».. سوره احقاف، آیه ۱۲ و سوره هود، آیه ۱۷.
↑﴿فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِينٍ﴾ «پس از آنان داد ستاندیم و (نشانههای) آن دو شهر (لوط و ایکه) بر سر راهی آشکار است» سوره حجر، آیه ۷۹.
↑﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا﴾ «و ما را پیشوای پرهیزگاران کن» سوره فرقان، آیه ۷۴.
↑﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ﴾ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
↑ر.ک: مصطفی سلطانی، امامت از نگاه امامیه و زیدیه، ص۱۵-۱۷؛ علی اله بداشتی، «ضرورت امامت و مسئولیت نصب امام از نگاه ابن میثم بحرانی»، پژوهشهای فلسفی - کلامی، پاییز ۱۳۸۲، ش۲۹، ص۷-۱۲.
↑«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
↑ابوالحسن ماوردی، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیة، ص۵.
↑ک: میرسیدشریف علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، ج۸ ص۳۴۵.
↑ر.ک: سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۲۳۴.