آیا علم به امور غیبی منوط به مصلحت و موارد ضروری است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا علم به امور غیبی منوط به مصلحت و موارد ضروری است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا علم به امور غیبی منوط به مصلحت و موارد ضروری است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم (ع) است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

پاسخ نخست

طیب

آیت‌الله سید عبدالحسین طیب در کتاب «اطیب البیان فی تفسیر القرآن» در این‌باره گفته‌است:

«در بسیاری از آیات علم غیب را مختص به خدا ذکر فرموده و در بعض آیات استثنایی فرموده همانند سوره جن آیه ۲۶: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ. و تحقیق کلام این است که احدی از ممکنات از ملک و جن و انس خبر و علمی به امور غیبیه ندارند مگر آنچه از جانب حق به آنها به قدر قابلیت آنها افاضه شود (...) و اخباری که در این امور از ائمه (ع) رسیده بلی آنچه که افاضه نشده یا بواسطه فقدان استعداد طرف یا عدم اقتضاء حکمت و مصلحت مختص به او است»[۱].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله مکارم شیرازی؛
آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «تفسیر نمونه» در این‌باره گفته‌ است:
  • «کسی از همه چیز با خبر است، که در هر مکان و هر زمانی حاضر و ناظر باشد و او تنها ذات پاک خدا است. اما غیر او که وجودش محدود به زمان و مکان معینی است طبعاً نمی‌تواند از همه چیز با خبر باشد، ولی هیچ مانعی ندارد که خداوند قسمتی از علم غیب را که مصلحت می‌داند، و برای تکمیل رهبری رهبران الهی لازم است، در اختیار آنها بگذارد که البته این را علم غیب بالذات نمی‌گویند، بلکه علم غیب بالعرض و به تعبیر دیگر: یادگیری و تعلم از دانای غیب است. آیات متعددی از قرآن گواهی می‌دهد که: خداوند چنین علمی را نه تنها در اختیار پیامبران و پیشوایان الهی قرار داده، که گاهی در اختیار غیر آنها نیز قرار می‌داده است، از جمله در سوره جن آیات ۲۶ و ۲۷ می‌خوانیم: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲].
  • «آگاهی از غیب به طور مطلق و بدون هیچ گونه قید و شرط از آن خدا است، ولی او هر مقدار از این آگاهی را مصلحت ببیند، در اختیار پیامبران و اولیای خود می‌گذارد، همان طور که در آیه: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۳]. (...) آگاهی از اسرار غیب، بالذات مخصوص خدا است، و دیگران هر چه دارند بالعرض و از طریق تعلیم الهی می‌باشد، و به همین دلیل، محدود به حدودی است که او اراده می‌کند»[۴].
  • «در حدیثی از امام صادق (ع) می‏‌خوانیم: «اذا اراد الامام ان یعلم شیئا اعلمه اللّه بذلک»[۵]این وجه جمع، بسیاری از مشکلات را در زمینه علم پیامبر (ص) و امام (ع) حل می‏‌کند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذائی را که مثلًا مسموم بود می‌‏خوردند، در حالی که جایز نیست انسان به کاری که موجب خطر برای او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر (ص) یا امام (ع) اجازه نداشته‏‌اند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد. همچنین گاه مصلحت ایجاب می‏‌کند پیامبر (ص) یا امام (ع) مطلبی را نداند، یا آزمایشی برای او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان‏ لیلة المبیت آمده است که علی (ع) در بستر پیغمبر خوابید، در حالی که از خود آن حضرت نقل شده است که نمی‌‏دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله می‌‏کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت می‏‌برد؟ در اینجا مصلحت این است که امام از سر انجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهی تحقق یابد، و اگر امام می‏‌دانست که در بستر پیامبر می‏‌خوابد و صبح سالم برمی‏‌خیزد چندان افتخاری محسوب نمی‌‏شد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگری وارد شده است چندان موجّه به نظر نمی‌‏رسید. آری مسأله علم ارادی، پاسخی است برای تمام اینگونه اشکالات»[۶].
۲. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در دو کتاب «راهنمای حقیقت» و «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است:
  • «با بررسی آیاتی که در مورد آگاهی پیامبران از غیب وارد شده است، می‌توان گفت که پیامبران الهی در مواردی که مصلحت ایجاد می‌کرد، از پس پرده غیب گزارش داده‌اند»[۷].
  • «آگاهى پيامبر و امام بسان كسى است كه نامه‌اى همراه داشته باشد. هرگاه بخواهد از محتويات نامه آگاه گردد، مى‌تواند نامه را بگشايد و از مضمون آن آگاه گردد. و در مواردى كه پيامبر و امام هدف تير حوادث ناگوار و مصايب، قرار مى‌گرفتند به خاطر اين بوده كه روى مصالحى نخواسته اند به علمى كه در كانون وجود آنان بوده توجه كنند و مصلحت الهى اقتضا مى‎كرده كه در اين موارد از اختيار خود استفاده ننمايند. اين پاسخ مخصوص مواردى است كه دليل قطعى بر آگاهى فعلى امام، در دست نباشد. بنابراين، موضوع نهضت و قيام حضرت حسين بن على (ع) كه با آگاهى كامل، به سوى بستر شهادت روانه گرديد از قلمرو اين پاسخ خارج است».[۸]
۳. آیت‌الله مصباح یزدی؛
آیت‌الله مصباح یزدی، در «شرح دعای ۴۵ صحیفه سجادیه» در این‌باره گفته‌ است: «در اصول کافی، کتاب حجت، فصلی درباره علم امام (ع) آمده که عنوان آن این است: ائمه اطهار (ع) هر گاه بخواهند بدانند می‌دانند «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا علِمُوا»[۹] معنای این روایات آن است که ائمه (ع) مقامی دارند که علم به هر چه که بخواهند در دسترس ایشان است، اما اگر مصلحت در ندانستن چیزی باشد کاری نمی‌کنند که آن را بدانند»[۱۰].
۴. حجت الاسلام و المسلمین قرائتی؛
حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی در کتاب «تفسیر نور» در این‌باره گفته‌ است: «پيامبران الهى، از علم غيب برخوردارند. چنان كه در آيه‏ ۲۶ سوره‏ جنّ می‌‏فرمايد: ‏عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ[۱۱] نه فقط علم غيب، بلكه قدرت انجام كارهاى خارق‌العاده نيز مخصوص خداست، امّا خداوند به هر كس كه بخواهد و به هر مقدار كه مصلحت بداند عطا مى‏‌كند»[۱۲].
۵. حجت الاسلام و المسلمین رضایی اصفهانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد علی رضایی اصفهانی در کتاب‌های «تفسیر قرآن مهر» و «پرسش‌های قرآنی جوانان» در این‌باره گفته‌ است:
۶. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی نویسنده کتاب «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است: «باید توجه داشت که علم پیامبران و ائمه (ع)، فعلی نبوده است؛ یعنی این‌گونه نیست که علم، به‌ طور کامل نزد معصوم (ع) (پیامبر (ص) یا امام (ع)) بوده باشد تا بلافاصله از آن استفاده کنند. در مواقعی اگر آنها اراده می‌کردند و خداوند نیز صلاح می‌دانست، علمی در اختیار آنها قرار می‌گرفت؛ هرچند معصومین (ع) علوم بالفعل زیادی داشتند؛ برای مثال علم ائمه (ع) در امور دینی علمی بالفعل بوده است. بنابر روایات، علم معصومین (ع) غالباً شأنی بوده است و در مواقع نیاز از آن استفاده می‌کردند؛ همچنین از آنجایی که اراده معصوم (ع) مطابق با اراده خداوند است، اگر خداوند اراده می‌کرده علمی را در اختیار معصومین (ع) قرار دهد، آنان آن علم را دارا می‌شدند. در حقیقت باید گفت: معصومین (ع) در امور بشری و عادی خودشان قصد استفاده از علم غیبشان را به‌ طور کامل نداشته‌اند؛ افزون‌ بر این، علمشان به همه این موارد فعلی نبوده است. بنابراین، معصوم علمش بالفعل نبوده است تا گفته شود چرا در فلان مورد از علمش استفاده نکرد؛ بلکه بایستی اراده علم داشته باشند و خدا نیز مصلحت بداند؛ در این صورت است که خداوند علم غیب را به آنها افاضه می‌کند. امکان دارد معصوم (ع) اراده چیزی یا میل به چیزی داشته باشند؛ اما مصلحت خداوند آن را اقتضاء نمی‌کند. در روایتی - تقریباً به این مضمون - بیان شده است: «لَيْسَ‏ كُلُ‏ مَا طُلِبَ‏ وُجِد‏‏‏»[۱۶]؛ مثلاً در شهادت بعضی از معصومین (ع) آمده است که خداوند مانع استفاده معصوم (ع) از علم غیب شد؛ زیرا صلاح خداوند در این نبود؛ بنابراین، اراده خداوند حاکم بر همه چیز است؛ پس اگر معصومین (ع) اراده علم به چیزی را داشته باشند و خداوند آن را مصلحت بداند، به آن دست پیدا خواهند کرد؛ اما ممکن است از خیلی اموری عادی آگاهی نداشته باشند»[۱۷].
۷. حجج الاسلام و المسلمین سبحانی و هاشمی؛
حجج الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی و دکتر هاشمی در مقاله «قلمرو علوم پیامبر امام علی و صحابه در مهم‌ترین منابع حدیثی اهل سنت» در این‌باره گفته‌‍‌اند:

«در مجموع می‌توان این گونه نتیجه گرفت که علم با واسطه به غیب و خبر از آن، ممکن بوده و محقق شده است. رسول خدا (ص) در موارد متعددی از این حقایق سخن گفته است، بلکه اکثر تعالیم دینی را می‌توان مصادیقی از خبر دادن از حقایق غیبی دانست. خداوند به ایشان علومی عطا کرده بود که دیگران از آن آگاه نبودند [۱۸]؛ بنابراین می‌توان این قانون کلی را مطرح کرد که«و یقْضی اللَّه علَی لسانِ رسوله ما شَاء»[۱۹]

روایات دلالت کننده بر عدم علم یا محدودیت آگاهی پیامبر (ص) از غیب، به معنای نفی هرگونه دانش ایشان به غیب نیستند؛ هرچند پاره‌ای از آنها محدودیتهایی را در قلمرو این علوم می‌رسانند. این دو دسته روایات قابل جمع بوده و با هم منافاتی ندارند. وجه جمع این دو دسته آن است که پیامبر اکرم (ص) علم مطلق، فعلی و استقلالی به همه حقایق پنهان نداشتند. خداوند هر آنچه را صلاح می‌دید برای آن حضرت آشکار می‌کرد؛ بنابراین اولاً، ممکن است خداوند در مواردی برحسب شرایط و مصالح، پیامبر (ص) خود را از حقایق غیبی آگاه نسازد. خداوند متعال بر حسب مصلحت، گاهی درهای غیب را بر پیامبرش باز کرده و گاهی می‌بندد؛ ثانیاً، در همین موارد که پیامبر از حقایق غیبی آگاه شده است، ممکن است گاهی مأمور به عمل مطابق علوم عادی و ظاهری باشند. بعید نیست که آن حضرت در مواردی موظف بوده باشند که همانند دیگر افراد به زندگی و کسب علم بپردازند؛ مثلاً به روش عادی از احوال اصحاب خود خبردار شوند یا به طریق عادی به قضاوت بپردازند»[۲۰].
۸. آقای صالحی (پژوهشگر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)؛
آقای نادعلی صالحی در مقاله «پرسمان» در این‌باره گفته‌ است: «بر اساس دیدگاهی - که افرادی همانند: مرحوم آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی طرفدار آن بودند - امامان معصوم (ع) در چارچوب امامت و رسالت‌های سنگین آن؛ یعنی تبیین و تفسیر احکام الهی و حفظ آن از تغییر و تحریف، به طور مستقیم از پیامبر اکرم (ص) یا از طریق غیر عادی و الهامات غیبی و یا از طریق امامان قبلی، از علوم غیبی به میزان لازم و کافی برخوردارند ولی این علم بی‌نهایت نیست، چون علم بی‌نهایت از خالق هستی است و هر یک از مخلوقات به اندازه سعه وجودی خود از علم الهی برخوردارند و این علم محدود است به آنچه خدا می‌خواهد. وانگهی، علم امام (ع)، ارادی است، اگر نخواهند نمی‌دانند و اراده آنها هم تحت مشیّت الهی است. اگر خدا بخواهد و مأذون باشند اراده می‌کنند تا مسائل پنهانی را بدانند. بنابراین امامان معصوم (ع) نیز خارج از چارچوب مشیّت الهی کار نمی‌کنند و می‌خواهند هر آنچه را خدا می‌خواهد و برخوردارند آن مقداری را که خدا مصلحت و ضروری بداند. این طور نیست که آن بزرگواران به همه مسائل و موضوعات ریز و درشت، حتی آن اموری که به انجام رسالت یا وظیفه امامتشان مربوط نیست علم فعلی داشته باشند. اگر غذای مسمومی را میل می‌کنند و یا مثلا با زنی به ظاهر شایسته اما در باطن ناشایست، ازدواج می‌کنند، کاملا طبیعی است. البته در ازدواج آنها حکمت‌هایی نهفته است که مأذون به اعلام آن نمی‌باشند، وگرنه آن بزرگواران نیز همانند سایر مردم بشرند و ممکن است در بعضی مسائل به دلیل پذیرش محدود بودن علمشان از حوادث، مطلع نشوند و این ضربه‌ای به امامت و رسالت آنان نمی‌زند»[۲۱].
۹. آقای هاشمی (پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)؛
آقای سید علی هاشمی نشلجی، در کتاب «پرسمان قرآنی نبوت» در این‌باره گفته‌ است: «از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود که پیامبران (ع) از علم غیب و علوم لدنی برخوردار بودند: تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ...[۲۲] منتهی این آگاهی از طریق الهی و به مقداری که خدا می‌خواست انجام می‌گرفت، در مورد سؤال پیامبر (ص) از مردم نیز از موارد بشری و مواردی بود که مکلف بود بر اساس علوم بشری با آنها برخورد شود، زیرا علم موهبتی آنها اثری در اعمالشان و ارتباطی با تکالیف خاصه آنها نداشت. آنها مانند سایر افراد انسانی بنده خدا و به تکالیف و مقررات دینی مکلف و موظف می‌باشند و طبق سرپرستی و پیشوایی که از جانب خدا دارند، با موازین عادی انسان باید انجام دهند. آنها با داشتن شخصیت الهی و روح ولایت در زندگی شخصی و رویارویی با مردم و پیش‌آمدهای اجتماعی و در مقام قضاوت و داوری، به علم عادی خود عمل می‌کنند. پیامبر اکرم (ص) با داشتن علم غیب از این سلاح در مواردی که اثبات نبوت و ولایت الهی به اِعمال آن نیاز دارد استفاده می‌کرد. در روایات نیز ملاک قضاوت و داوری آنان همان گواه ها و سوگندها و سؤال و جواب و عمل به سبب های عادی و صدور حکم ظاهری بود. البته، مواردی هم اگر مصلحت و تکلیف باشد از علم غیب استفاده می‌کنند؛ مثلا در روایت می‌خوانیم که پیامبراکرم (ص) پیش از ماه رمضان خطبه‌ای در باره این ماه و برتری‌های آن ایراد کردند و در فرازی از آن به گریه افتادند! علی (ع) گفت چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: برای آن چه در چنین ماهی برای تو پیش می‌آید، گویا می‌بینم که در حال نماز هستی و شقی‌ترین مردم همتای کشنده شتر صالح، محاسن تو را به خون سرت رنگین می‌کنند[۲۳]»[۲۴].
۱۰. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است: «ابن طاووس معتقد است که علم غیب ذاتی، مخصوص خداوند است و هیچ انسان سلیم العقل و با بصیرت نمی‌گوید که بشر علم غیب ذاتی دارد. بنابراین، اگر برخی گفته‌اند، شیعه امامیه معتقد است که پیامبر (ص) و امامان (ع)، علم غیب دارند دروغ است و از اتهاماتی بی‌پایه و اساس است که مخالفان بدون دلیل به شیعیان نسبت می‌دهند. اما آنچه برخی از عالمان شیعه می‌گویند، این است که خدای متعال بر اساس مصالح اگر بخواهد، انبیا و اولیای خاص خودش را در صورت نیاز آنها از امور پنهانی آگاه می‌سازد و اگر هم مصلحت نباشد، آنها را بر آنان می‌پوشاند. دلیل این سخن شواهدی است از عقل و نقل، مبنی بر اینکه بسیاری از انبیا و اولیا و اوصیا از بسیاری امور غیبی و پنهانی آگاه بوده‌اند. وی مواردی از امور پنهانی را که به اعتقاد وی، امام آنها را می‌داند برشمرده است که از این قرار است: علم به اخبار آسمان، آگاهی از اخبار امت‌های پیشین، آگاهی از اسرار روز قیامت، اطلاع از آجال مردم، علم به تعداد فرزندان مردم و اسامی آنها، آگاهی از کتاب‌های آسمانی گذشته مانند تورات و انجیل بدون آنکه با پیروان آنها ارتباط داشته باشد. با توجه به اینکه ابن طاووس، آگاهی امام از امور غیبی را منوط به اراده الهی و وجود مصلحت می‌داند و تصریح می‌کند که امامان بسیاری از امور غیبی را می‌داند نه همه آنها را، روشن می‌شود که وی از طرفداران محدود بودن علم امام در امور غیبی است، نه عمومیت علم امام»[۲۵].
۱۱. آقای مطهری (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای منصف علی مطهری در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم ائمه از نظر عقل و نقل» در این‌باره گفته‌ است:

«از این آیه با توجه به تفاسیر مختلف نکات ذیل به‌دست می‌آیند:

  1. علم غیب مخصوص خداوند است مگر آن کسی را که پسندیده است. "من" بیانیه است. یعنی مگر رسول خدا که به بعضی از آن اطلاع دهد به توسط ملک و مشاهده او برحسب مصلحت و حکمت تا معجزه وی باشد (...)[۲۶]
  2. رسول خدا و پیامبران در اثر ارتباط با تعلیمات ربوبی و اخبار و انباء غیبی پاره‌ای از اسرار خلقت و حقائق بر آنها مکشوف است، [۲۷]»[۲۸].
۱۲. آقای عرفانی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد نظیر عرفانی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین» در این‌باره گفته‌ است:
  • «علی بن ابراهیم قمی در تفسیر آیه می‌گوید: "علی (ع) از رسول خدا (ص) و رسول خدا (ص) از خداوند علم غیب را فرا گرفتند"
  • شیخ طوسی در تفسیر خود ذیل آیه شریفه می‌نویسد: "به تحقیق خداوند، رسولش را مطلع کرده بر آنچه که از دیگر خلائق پنهان است به وسیله وحی"
  • فضل بن حسن طبرسی در ذیل آیه می‌آورد: "خدا هیچکس از بندگانش را بر غیبش مطّلع نمی‌کند و استثناء نموده آن کسی از پیامبران را که پسندیده باشند. به جهت اینکه خدا استدلال می‌کند بر نبوت ایشان به اینکه خبر به ‌غیب می‌دادند. برای اینکه نشانه‏‌ای از معجزه برای ایشان باشد. و کسی که خدا او را پسندیده و انتخاب برای نبوت و رسالت نمود پس او را مطّلع می‌سازد بر آنچه می‌خواهد از غیبش بر حسب آنچه مصلحت اقتضاء کند."
  • ملا محسن فیض کاشانی در ذیل آیه می‌گوید: "در کتاب کافی از امام باقر (ع) در مورد این آیه روایتی نقل شده که فرمودند: محمد (ص) و آل او همان کسانی هستند که خداوند از آنها خشنود است. و نیز در کتاب خرائج از امام رضا (ع)در مورد این آیه روایت شده که فرمودند: رسول‌ خدا (ص) کسی است که خداوند از او خشنود است و ما جانشین و وارث آن رسول هستیم که ایشان را خدا مطلع ساخت بر غیب."
  • علی بن جمعه عروسی حویزی در تفسیر خود ذیل آیه روایات فراوانی را در مورد علم پیامبر (ص) و نیز علم ائمه (ع) به غیب می‌آورد همانند روایت أبی بصیر از ابی عبد الله (ع) که فرمودند: برای خداوند دو علم می‌باشد، یک نوع علمی است که هیچ یک از مخلوقات به آن آگاهی نمی‌یابند و نوع دیگر علمی است که در اختیار ملائکه و فرستادگانش قرار داده است که این نوع علم به ما رسیده است. ابی الربیع الشامی از ابی عبدالله (ع) نقل می‌کند که فرمودند: "امام هر گاه که اراده کند که چیزی را بداند به آن آگاهی می‌یابد."
  • مؤلف تفسیر من وحی القرآن می‌نویسد: "آگاهی پیامبران از برخی علوم غیبی نه چنان است که ملکه وجودی در شخصیت آنان به‌شمار آید، به‌طوری که هر وقت اراده دانستن آن را نمایند، بدانند؛ بلکه علمی است که از صاحب علم اخذ می‌کنند؛ و آن علوم محدود به مسائلی است که در چارچوب امر رسالت مورد نیاز است، نه اینکه به صورت بالفعل و حضوری، جزء خصوصیات ذاتی آنان قرار گرفته باشد."
  • ابو جعفر محمد بن جریر طبری در ذیل آیه چنین بحث کرده است: "غیب عالم پنهان از چشم‌ها می‌باشد و خداوند بدان آگاهی و علم می‌دهد فقط به رسولانی که از آنها خشنود باشد. ابن عباس در مورد این آیه می‌گوید: خداوند رسولانش را به وسیله وحی از غیب آگاه ساخت."
  • ابن زید در تفسیر آیه می‌گوید: "نازل نمود بر انبیاء از غیبش هر مقدار که می‌خواست و نازل کرد بر رسول خدا (ص) غیب را که قرآن است."
  • محمود زمخشری در ذیل آیه می‌نویسد: "خداوند مطلع نمی‌کند بر غیب مگر برگزیدگان را که همان منتخبان به نبوت خاصه هستند نه اینکه تمام برگزیدگان را به آن آگاهی و علم دهد و اولیاء برگزیده شامل رسولان نمی‌شود لهذا تخصیص شده رسولان از برگزیدگان با اطلاع از غیب و لهذا دلیل است بر نفی کرامات اولیاء به وسیله مکاشافات زیرا که این آیه تخصیص زده علم غیب را فقط به رسولان برگزیده."
  • ابو عبد الله محمد بن عمر فخر الدین رازی در ذیل آیه می‌آورد: "آیه بیان می‌کند که خداوند ظاهر نمی کند بر خلق یکی از غیوب را که ما آن را حمل می‌کنیم به وقت قیامت، پس مراد از آیه این است که خداوند این غیب را بر احدی آشکار نمی‌کند و دلالتی در آیه بر اینکه خداوند چیزی از غیوب را بر کسی آشکار نمی‌کند وجود ندارد و چیزی که این تأویل را تأیید می کند آیه قبل از این آیه است که می‌فرماید: قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا [۲۹]

یعنی من وقت وقوع قیامت را نمی‌دانم، سپس می‌فرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا یعنی وقت وقوع قیامت غیبی است که خداوند بر کسی آن را آشکار نمی‌کند. فخر رازی در ادامه دیدگاه افرادی که می‌گویند مراد از این آیه این است که به غیر از رسولان کسی از غیب آگاه نیست را رد نموده و می‌گوید به قطع مراد از آیه این نیست زیرا که به اخبار قریب به تواتر ثابت شده که شقا و سطیحا کاهنانی بودند که به ظهور پیامبر (ص) قبل از ایشان خبر دادند و در عرب این دو به این نوع علم مشهور بوده‌اند و از سویی جمیع ملل و ادیان صحت علم تعبیر را که معبر از آینده خبر می‎دهد و خبرهای آن صادق است قبول دارند."

  • محمد بن احمد قرطبی در تفسیر آیه می‌نویسد: "رسولان الهی به‌وسیله معجزات تأیید می‌شدند و اخبار از غیب نیز معجزه است پس خداوند آنها را از غیب آگاه نمود تا دلالتی بر نبوت آنها باشد."
  • ابن کثیر در تفسیر آیه می‌گوید: "هیچ یک از مخلوقات به علم خدا آگاهی ندارند مگر کسانی که خداوند آنها را مطلع ساخته به آن و فرموده: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ و این عمومیت دارد بر رسول ملکی و بشری."
  • عبدالکریم خطیب در تفسیر خویش ذیل آیه می‌نویسد: "آیه دلالت دارد بر اینکه خداوند سبحان مطلع نمی‌کند احدی را از غیب مگر رسولانی را که برگزیده باشد. و کلمه "مِنْ" در مِن رَّسُولٍ برای تبعیض است که اشاره دارد تمامی رسولان از غیب اطلاع ندارند بلکه خداوند برخی از آنها را که بخواهد بر می‌گزیند و از غیب آگاهشان می‌نماید. همانند آنچه که وحی نمود به نوح در مورد غرق شدن قومش و همانند وحی به ابراهیم در مورد هلاکت قوم لوط و وحی به صالح در مورد هلاکت قومش، سه روز بعد از کشتن شتر، که این آگاهی‌های غیبی را خداوند در اختیار آنها قرار داده بود. همچنین رسول خدا (ص) نیز به بسیاری از حوادثی که در مسیر دعوتش واقع می‌شد، آگاهی داشتند چه به صورت فهم خاص در ضمن اسرار آیات قرآن و یا به وسیله وحی خاص از ناحیه خداوند."

بررسی و جمع‌بندی دیدگاه‌ها:

  • از دیدگاه‌های مفسران مذهب اهل بیت (ع) که بیان شد می‌توان مطالب ذیل از آیه به دست می‌آید:

فرا گرفتن علم غیب توسط حضرت علی (ع) از رسول خدا (ص) و رسول (ص) از خداوند؛

مطلع نمودن رسول بر آنچه از خلائق پنهان است به‌وسیله وحی؛

مطلع نمودن رسولان بر غیب برای اثبات نبوت و معجزه بودن این امر؛

محمد و آل او همان کسانی‌ هستند که خداوند از آنها خشنود است؛

آیه دلالت دارد بر اختصاص علم غیب به خداوند و او هر پیغمبری را که بخواهد به هر مقدار از آن آگاه می‌سازد؛

علم غیب پیامبران محدود به مسائل مورد نیاز در امر رسالت است و بالفعل و حضوری نمی‌باشد.

  • از مجموع دیدگاه‌های مفسران اهل سنت در مورد آیه مطالب ذیل به دست می‌آید:

غیب عالم پنهان از چشم که خداوند علم آن را فقط به رسولان خشنود از آنها می‌دهد؛

غیب قرآن است که بر رسول خدا نازل شده است؛

تخصیص علم غیب برای رسولان برگزیده؛

اخبار از غیب معجزه ای جهت تأیید رسالت انبیاء؛

آیه دلالت دارد بر گاهی رسول خدا به بسیاری از غیب‌ها به‌وسیله وحی خاص یا غیره.

در بررسی آیه می‌توان بیان داشت که آیه یک قاعده کلی را در مورد علم غیب بیان می‏دارد و می‏‌فرماید: "عالم الغیب خدا است او هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌‏سازد" سپس به عنوان یک استثنا از این مسأله کلی می‏‌افزاید: "مگر رسولی که او را برگزیده، و از آنان راضی شده" لهذا آیه دلالت روشن دارد بر اینکه خدای تعالی هر پیغمبری از پیامبران را که بخواهد به هر مقدار از غیب مختص به خود که بخواهد آگاه می‌سازد»[۳۰]. }}

۱۳. پژوهشگران وبگاه پرسمان؛
پژوهشگران وبگاه پرسمان، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«در ابتدا مناسب است گفته شود که فهم قرآن، بدون متخصص مشکل است؛ به طور مثال در قرآن، آیات محکم و متشابه وجود دارد. محکمات قرآن را همه مى‌فهمند و نیازى به آیه دیگر هم ندارد؛ مثل الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ[۳۱] اما آیه الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۳۲] و یا جایى که مى‌فرماید: وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ[۳۳] و آیه دیگرى که مى‌گوید: وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ[۳۴] این گونه آیات را متشابه مى‌گویند و معناى متشابهات را فقط خدا مى‌داند و کسانى که راسخ در علم و دانش الهى و متخصص‌اند؛ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۳۵] البته گاهى در این موارد، وقتى چند آیه را کنار هم بگذاریم، معنا روشن مى‌شود.

همچنین در قرآن، آیات عام و خاص داریم؛ به طور مثال در سوره انعام، آیه ۵۱ آمده است: لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ[۳۶] اما در سوره بقره، آیه ۲۵۵ مى‌فرماید:مگر با اجازه خدا؛ که نشان مى‌دهد اگر خدا بخواهد، شفاعت هست؛ یک مثال ساده: من به شما مى‌گویم: در این ۹ روز ماه رمضان، هیچ کس خانه ما نیامد. این، یک عام است و بعد مى‌گویم: الاّ برادرم؛ کلمه الاّ، عام را تخصیص مى‌زند. اگر فقط قسمت اول ملاحظه شود، معنایش این است که هیچ شخصى خانه ما نیامده، ولى با مگر استثنا خورد. این استثنا، گاهى بلافاصله بعد از عام می‌آید که استثناى متصل است و گاهى استثنا در جمله دیگرى می‌آید؛ مثلاً الان به شما مى‌گویم: من به هیچ اتاقى نرفتم و ساعتى بعد می‌گویم: من به سه اتاق رفتم که این، استثناى منفصل است.

با توجه به مقدمه‌اى که گفته شد، آیاتى که مى‌گوید: پیغمبر، علم غیب ندارد، در آیات دیگر استثنا دارد؛ به طور مثال خداوند در آیه مى‌فرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۳۷] و در ادامه آیه، درباره اهمیت بهره‌مندى پیامبر از علم و عصمت آمده است؛ براى او از پشت سرش، نگاهبانانى برخواهد گماشت.

پیغمبر به علم غیب نیاز دارد؛ چون اگر نداند، خیلى از کارهایش ممکن است مختل شوند و همیشه فرشتگان، از چپ و راست نگهبانی‌اش می‌کنند که خطا نرود که منظور عصمت است و این، همان عصمت خدادادى است که پیامبران علاوه بر عصمت اختیارى، در کنار لیاقت و شایستگى خود، از آن بهره‌مندند و هر دو را با هم دارند.

بنابر آن چه گفته شد، بعضى آیات می‌گوید: هیچ کسى علم غیب ندارد؛ مانند آیات سوره اعراف و انعام؛ اما سوره جن این مطلب استثنا شده و بیان شده که رسول اللَّه (ص) و همه رسولان، علم غیب دارند. جمع بین این دسته از آیات نیز چند وجه است:

  1. آیه‌اى که می‌گوید پیغمبر علم غیب ندارد، مربوط به زندگى شخصى مى‌شود. آنها می‌گفتند: چرا پیغمبر در خرید گوسفند، ضرر کرده است؟ چرا گوسفند مریض بود و فردایش مرد؛ مگر پیغمبر نیست؟ آیه نازل شد که بگو: من زندگى شخصى‌ام، زندگى عادى است و وقتى گندم و گوسفند از شما مى‌خرم، از علم غیب استفاده نمى‌کنم و چه بسا اصلاً نمی‌دانم؛ زیرا گاهى در مسائل شخصى، اگر ضرورت یا مصلحتى نباشد، علم غیب را پیغمبر دخالت نمى‌دهد و خود معصومان نیز بدون ضرورت، درخواست نمى‌کنند و به همین جهت در اصول کافى درباره علم غیب پیامبر و امامان (ع) آمده است: اگر امامان خواسته باشند، علم پیدا مى‌کنند و به آنها داده می‌شود و اگر نخواهند، به آنها داده نمی‌شود. یکى از نشانه‌هاى بزرگوارى آنها این بود که مانند مردم داد و ستد مى‌کردند و در سود و زیان، تفاوتى با دیگران نداشتند و براى منافع شخصى، از علم غیب استفاده نمی‌کردند و در این باره از خداوند درخواست علم غیب نمی‌کردند.
  2. برخى دیگر گفته‌اند: آیه‌اى که می‌گوید پیامبر (ص) هیچ علم غیبى ندارد، معنایش این است که مستقلاً علم غیب ندارد و آیه دیگرى که می‌گوید رسول خدا، علم غیب دارد، منظور این است که باذن اللَّه دارد؛ چنان که آن آیاتى که می‌گوید هیچ شفاعت نیست، استقلالاً می‌گوید و آیاتى که می‌گوید شفاعت هست، یعنى به اذن خدا هست.
دو چیز هست که هیچ کس غیر از خدا نمی‌داند؛ یکی زمان واقع شدن روز قیامت است و دیگری زمان ظهور حضرت حجت است. حتی از بعضی روایات فهمیده می‌شود که خود حضرت حجت هم نمی‌داند که ظهورش چه وقت است. از این رو، در روایات داریم که حضرت مهدی می‌فرماید: دعا کنید که ظهور نزدیک شود. البته شرط عمومی ظهور، معلوم است؛ اما تاریخش را خود حضرت هم نمی‌داند. پس اگر ما قائلیم که اهل بیت (ع) چیزهایی از علم غیب می‌دانند، مشرک نیستیم؛ زیرا نمی‌گوییم که مستقل از خدا و یا در مقابل خدا، هستند؛ در حالی که پیامبر و امامان هم مثل ما بشرند؛ ولی به خاطر وظیفه هدایت گری شان، بیش از آن چه که به ما داده‌اند، به آنها داده‌اند و به هر مقدار خداوند مصلحت بداند و یا آنها جهت انجام مسئولیت رسالت و امامت از خداوند بخواهند، خداوند به آنها عنایت خواهد کرد»[۳۸].
۱۴. پژوهشگران مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤالات دینی؛
پژوهشگران مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤالات دینی، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«در عین حال، قطع شدن وحی، به معنای قطع رابطه خداوند با انسان کامل مانند امام و پیشوای معصوم نیست. آنها به طریق دیگر به منبع غیب اتصال دارند و حقایق را از منبع پرفیض الهی دریافت می‌کنند. آنها به جهت این که پیشوا و امام هستند، علم و دانش‌های خویش را از طرف خداوند دریافت می‌کنند و دارای علم لدنی الهی هستند. این دریافت حقایق و علوم و دانش و اطلاع بر اسرار غیب را، وحی نمی‌گویند؛ بلکه به آن الهام می‌گویند. بنابراین، اگر چه وحی قطع شده است، اما الهام الهی که نوع دیگری از وحی می‌باشد، برای امامان وجود دارد. بر اساس روایات، امامان دست آموز الهام غیبی‌اند و صدای غیب را می‌شنوند؛ اما بر طبق عقیده برخی از بزرگان، فرشته را نمی‌بینند؛ به خلاف پیامبر که سخن فرشته را می‌شنود و گاه خود ملک را نیز می‌بیند. این الهام، نظیر الهامی است که به حضرت خضر، ذوالقرنین، حضرت مریم و مادر موسی شده است. گاهی در قرآن کریم، از این معنا تعبیر به وحی گردیده که البته منظور از آن، وحی نبوت نیست. حضرت رضا (ع) در ضمن حدیث مفصلی درباره امامت فرمود: هنگامی که خدای متعال کسی را به عنوان امام برای مردم برمی‌گزیند، به او سعه صدر عطا می‌کند و چشمه‌های حکمت را در دلش قرار می‌دهد و علم را به وی الهام می‌کند تا در پاسخ به هیچ سؤالی درنماند و در تشخیص حق، سرگردان نشود. پس او معصوم و مورد تأیید و توفیق و تسدید الهی بوده، از خطاها و لغزش‌ها در امان خواهد بود. باید توجه داشت امام کسی است که از وجودی برتر در عصر خود برخوردار بوده، در نقطه اوج و قلّه هرم هستی قرار دارد. از این رو، باطن امام نیز همانند باطن پیامبر، با نور ولایت حق روشن بوده، با عالم حقایق و معانی غیبی ارتباط دارد. امام نیز همانند پیامبر، واسطه فیض میان خلق و حق، عامل ارتباط خلق با حق و حافظ حریم وحی و شریعت است؛ امّا پیامبر نیست؛ یعنی مقام و شأن و مسؤلیت نبوی و رسالت را به او نداده اند»[۳۹].

«آگاهی معصومان از امور غیبی به خواست و اراده آنان باشد. یعنی می‌توان دانش غیبی را به نامه‌ای در بسته همانند دانست که برای آگهی از محتوا، باید در نامه را گشود. که این خواستن و دانستن، وابسته به وجود مصلحت و حکمت است و چه بسا امام نخواهد و در نتیجه نداند. اما همواره آن چه حجت پروردگار را از دیگران جدا می‌سازد و او را در جایگاهی برتر از همه می‌نشاند، این است که اگر او بخواهد از چیزی آگاه شود، می‌تواند»[۴۰].
۱۵. پژوهشگران وبگاه رهروان ولایت.
پژوهشگران رهروان ولایت، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند: «مرحوم ابوالفتح محمد بن علی کراجکی می‌فرماید: امامان در کمال دانش و عصمت هستند و خداوند تمام آنها را به ایشان تعلیم داده و به تمام اسرار آگاهند، اما نه به صورت مستمر و پیوسته، بلکه در مقاطعی ممکن است امری طبق مصلحت از ایشان پنهان بماند[۴۱]»[۴۲].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. اطیب اطیب البیان اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۸۳
  2. تفسیر نمونه، ج۵ ، ص۳۰۷
  3. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند. جز فرستاده‌ای را که بپسندد؛ سوره جن، آیه ۲۶ - ۲۷.
  4. تفسیر نمونه ج۹، ص ۱۰۲.
  5. «هنگامی که امام اراده می‌‏کند چیزی را بداند خدا به او تعلیم می‏‌دهد».
  6. تفسیر نمونه، ج۲۵،ص ۱۵۵
  7. وبگاه بازار کتاب قائمیه.
  8. آگاهی سوم یا علم غیب، ص ۲۳۴
  9. الکافی، ج۱ ص۲۵۸.
  10. شرح دعای ۴۵ صحیفه سجادیه، وبگاه پدیدآورنده
  11. خداوند از تمام امور پنهانى آگاه است و هيچكس را از علم غيب خود آگاه نمی‌كند مگر رسولانى كه مورد رضايت او هستند.
  12. تفسیر نور، ج۵، ص ۳۱۱
  13. «(او) دانای نهان است و هیچ کس را بر (اسرار) نهانش مسلّط نمی‌سازد،* جز کسی از فرستاده [ها] که (خدا از او) خشنود باشد؛ پس در حقیقت، او از پیش رویش و از پشت سرش (محافظانی) کمین کرده وارد می‌سازد،* تا معلوم دارد که یقیناً، رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و به آنچه نزد آنان است احاطه دارد و همه چیز را از نظر عدد شماره کرده است» سوره جن
  14. تفسیر قرآن مهر؛ ج۲۱، ص۲۹۲.
  15. تفسیر قرآن مهر، ج۲۱، ص۲۹۲ و ۲۹۳.
  16. هرچیزی که طلب شود در دسترس قرار نمی‌گیرد.
  17. مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  18. بخاری، صحیح البخاری، ج۶ ،ص۵۴ و ج۷ ،ص۳۵ و ج۸ ،صص۱۰۲؛ نیسابوری، صحیح مسلم، ج۲، ص۶۱۸.
  19. خداوند به زبان رسولش هرچه را بخواهد جاری می‌کند؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۹، ص۱۳۹ و ج۸ ، ص۱۲.
  20. قلمرو علوم پیامبر امام علی و صحابه در مهم‌ترین منابع حدیثی اهل سنت؛ پژوهش‌نامه حکمت و فلسفه اسلامی؛ شماره۳. ص۴۸.
  21. وبگاه کتابخانه مدرسه فقاهت
  22. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید»؛ سوره هود، آیه ۴۹.
  23. بحارالانوار، ج۴۲، ص۱۹۰، باب۱۲۶.
  24. پرسمان قرآنی نبوت.
  25. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۱۳.
  26. ملا فتح‌الله کاشانی، ، منهج الصادقین، ج۱۰، ص۴۱.
  27. سید محمد حسین الهمدانی، انوار درخشان، ج۱۷، ص۱۳۶.
  28. پایان‌نامه علم ائمه از نظر عقل و نقل، ص۱۲۳.
  29. «بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد» سورۀ جن، آیۀ ۲۵
  30. بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص ۱۵۰.
  31. سوره فاتحه، آیه ۱
  32. سوره طه، آیه ۵
  33. «خدا کرسى و تخت دارد که آسمان و زمین را در بر گرفته». سوره بقره، آیه ۲۵۵
  34. خداوند بر عرش نشسته و هشت ملک او را جابه جا مى‌کنند؛ سوره حاقه آیه ۱۷
  35. سوره آل عمران، آیه ۷
  36. «مردم غیر از خدا، هیچ ولىّ و شفیعى ندارند»؛ سوره انعام، آیه ۵۱
  37. «و هیچ احدى بر غیب خدا اطلاع ندارد؛ مگر کسى که خدا از او راضى باشد». سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷
  38. وبگاه پرسمان
  39. مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤالات دینی
  40. مرکز ملی پاسخ‌گویی به سؤالات دینی
  41. مرحوم کراجکی در کنز الفوائد (رساله جمال اعتقاد اهل الأیمان)، ص۱۱۲، ناشر: مکتبه المصطفوی، قم، سال ۱۴۱۰ق.
  42. رهروان ولایت