ابراهیم فرزند پیامبر خاتم در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

فرزند پیامبر (ص) از زنی مصری به نام ماریه قبطیه. ماریه در دوران کهنسالی پیامبر (ص) به همسری‌اش در آمده بود و پس از تولد فرزندش ابراهیم، برخی او را متهم کردند که آیا به راستی این کودک ثمره وصلت با آن حضرت است یا نه چنان که به روایتی نه چندان استوار، همسر امام رضا (ع) سبیکه و فرزندش محمد جواد (ع) نیز به این تهمت دچار شدند و به حکم تشابه وضعیت، امام رضا (ع) درباره ابراهیم و مادرش سخنانی را مطرح فرمود. بر اساس آنچه نخستین بار خصیبی در کتاب الهدایة الکبری به تفصیل آورده[۱]، مقوله انتساب محمدجواد مورد تردید برخی قرار گرفت و چالش‌هایی را بر انگیخت، هر چند به زعم وی در نهایت به شکست خصم منتهی گردید. یکی از شبهات مطرح در عهد امام رضا (ع) مسأله جانشینی آن حضرت بود که به راستی چه کسی امامت شیعه را پس از ایشان به دست خواهد گرفت. این پرسش به اصل وجود فرزند پسر برای آن امام کشیده شد و برخی در چنین پدیده‌ای تردید کردند. خصیبی در باب یازدهم کتاب خود که به زندگی امام جواد (ع) اختصاص یافته، از این جریان سخن به میان آورده است. وی پس از ذکر زیست‌نامه اجمالی و مشخصات اسمی آن حضرت، به ویژگی‌های ظاهری ایشان پرداخته و می‌نویسد: وی سیه چرده و دارای موی مجعد بود و همین امر برخی از افراد را به شک و دودلی افکند که آیا وی فرزند رضا (ع) است یا نه. برخی وی را فرزند سیف الاسود، غلام امام، یا لؤلؤ می‌دانسته‌اند. به دنبال این شبهه‌افکنی، وی را، با اینکه پدرش رضا (ع) در طوس پیش مأمون بود، به مکه بردند و در مسجد الحرام به قیافه شناسانی عرضه کردند. آنان پس از مشاهده شکلی و بر اساس اطلاعات قیافه‌شناسی گفتند وی حقاً که از اصلاب شامخ و از ذریه رسول خدا (ص) است. سپس به درگاه خداوند به سجده افتادند و تردیدافکنان را به سبب طرح چنین شبهاتی سرزنش کردند. خصیبی در ادامه به کرامتی از امام جواد (ع) اشاره می‌کند که چگونه در آن سن طفولیت و در ۲۵ ماهگی با زبانی برنده‌تر از شمشیر و فصیح‌تر از فصیحان به پاسخ افراد پرداخت و پس از بیان نسب و خاندان خویش، به علم خود به انساب عرب اشاره کرد و گفت: اگر نبود سلطه باطل بر ما و غلبه دولت کفر و ولایت اهل شک و شرک و جدایی افکنان، چیزهایی می‌گفتم که اولیان و آخریان به شگفتی در آیند. بدین گونه حضرت همگان را مجاب ساخت. پس از آن، مردم به شعف آمدند و عده‌ای از بزرگان حله که از بنی‌هاشم بودند، زبان به اعتراف گشودند و گفتند: خداوند داناتر است که رسالتش را در کجا قرار دهد[۲].

خصیبی ادامه می‌دهد: این خبر و رفتاری که با فرزند رضا (ع) شده بود، به گوش آن حضرت رسید و ایشان پش از شکر خداوند، رو به حاضران مجلس که از شیعیانش بودند، کرد و فرمود: آیا تهمتی را که به همسر پیامبر (ص) ماریه قبطیه زدند و ادعایی را که درباره فرزندش ابراهیم شده بود می‌دانید؟ گفتند: نه، به ما خبر بده تا بدانیم. امام بر اساس داده پیش‌گفته، این گونه به ذکر جریان پرداخت: ماریه را مقوقس به جدم رسول خدا (ص) هدیه داد و چیزی نگذشت که او به همسری آن حضرت در آمد. این امر حسادت دیگر همسران آن حضرت را برانگیخت و دو تن از آنان پس از گفت‌و‌گو با پدرشان، زمینه اتهامی را فراهم ساختند و فرزند به وجود آمده از آن زن را به غلامی جریح (ابن جریح)[۳] نام که برای آموزش ماریه یا انجام کارهای او به کار گرفته شده بود، نسبت دادند. این تهمت خشم پیامبر را بر انگیخت، تا بدانجا که امام علی (ع) را برای کشتن جریح فرستاد، اما امام پس از تعقیب او، دریافت که وی اساساً از ویژگی‌های مردانگی بی‌بهره است و از کشتنش دست کشید. پیامبر (ص) پس از آگاهی از آن، خشنود شد و تهمت زنندگان نیز عذرخواهی کردند و آیه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۴] در تبرئه ماریه نازل گردید. امام رضا (ع) در ادامه فرمود: حمد خدای را که در فرزندم محمد، الگویی به پیامبر (ص) و فرزندش ابراهیم وجود دارد. بدین گونه از ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) یاد می‌کند.

این داستان با اندکی تفاوت در برخی از متون شیعی آمده است. محمد بن جریر بن رستم طبری، معاصر خصیبی، در دو کتاب خویش از آن یاد کرده است، بی آنکه مأخذ خود را باز گوید[۵]. ابن‌شهرآشوب نیز بدون نقل منبع، به ذکر آن پرداخته است[۶]، اما بحرانی در مدینة المعاجز به نقل از ابن‌جریر بن رستم[۷]، مجلسی به نقل ابن‌شهرآشوب[۸] و معاصران نیز طبق داده طبری یا مجلسی به نقل داستان پرداخته‌اند[۹]، هر چند مشایخ ثلاثه، در کتب اربعه از آن یادی نکرده‌اند، چنان که بسیاری از دیگر کتب شیعی نیز متذکر آن نشده‌اند. به نظر می‌رسد چند نکته مسأله را رازگشایی کند: اول. اتهام عدم انتساب امام جواد (ع) به امام رضا (ع) در هیچ یک از منابع معتبر کهن و نیز نوشته‌های مخالفان و رقیبان نیامده است و اگر چنین چیزی در آن زمان مطرح می‌شد، قطعاً مورد استقبال مدعیان و کهنه‌کاران عرصه کلام قرار می‌گرفت، دوم. زمان حضور امام رضا (ع) در طوس، سال ۲۰۱-۲۰۳ق بود و در این زمان فرزندش در مدینه و با مادرش می‌زیست نه در مکه و هیچ منبعی نیز از مسافرت او با مادرش به مکه سخن نگفته است. چنان که چنین سفری در غیاب امام رضا (ع) و حاکمیت وضع نامساعد، چندان معقول به نظر نمی‌رسد. سوم. در این هنگام، امام جواد (ع) عمری حداقل شش تا هشت ساله داشته است نه ۲۵ ماهه. بنابراین، پذیرش این داستان سخت می‌نماید. بر اساس آنچه در مشارق الأنوار آمده، بخشی از آنچه به عنوان سخن امام جواد (ع) در مکه نقل شده، مربوط به زمانی است که امام رضا (ع) رحلت کرده بود (۲۰۳ق). در این کتاب آمده است: در این زمان، امام به مسجد رسول خدا (ص) آمد و با حالت رقت‌انگیزی بر فراز منبر رفت و پس از معرفی خود و آگاهی‌اش به انساب عرب و اسرار و آشکارهایشان، به اوضاع بد زمانه اشاره کرد و گفت: اگر چنین نبود، چیزهایی می‌گفتم که اولیان و آخریان از آن به شگفتی در آیند. سپس دست بر دهان خویش نهاد و گفت: ای محمد، سکوت کن، همان طور که پدرانت از پیش خاموشی گزیدند[۱۰]. این داده با واقعیت‌های تاریخی و مقام امام سازگارتر می‌نماید. چهارم. آخرین نکته ای که داده خصیبی را با تأمل مقرون به انکار مواجه می‌سازد، نسبت هم‌پشتی باطل و غلبه دولت کفر است که اساساً در ادبیات ائمه (ع) دیده نمی‌شود، ضمن اینکه امام رضا (ع) خود در همان دستگاه حضور داشت. مجموعه این موارد، تردید در روایت پیش‌گفته را مجاز می‌سازد، هر چند برخی از اطلاعات آن، چه بسا همسو با واقعیات باشد، از جمله نفس تهمت که در جامعه انسانی، به ویژه راجع به بزرگان دینی و سیاسی، به فراوانی وجود دارد.

به هر حال، ابراهیم بن رسول الله، از ماریه قبطیه که در پی جریانی به همسری پیامبر (ص) درآمد، در سال هشتم قمری متولد شد[۱۱]. داستان پیوند ماریه را چنین گفته‌اند که در سال ششم قمری، پیامبر نامه‌ای توسط حاطب بن ابی بلتعه برای مقوقس، پادشاه اسکندریه، فرستاد تا او را به اسلام دعوت کند. مقوقس به رسم هدیه، چهار کنیز برای پیامبر (ص) فرستاد که یکی از آنها ماریه بود[۱۲]. پیامبر در سال هفتم با او ازدواج کرد که ثمره آن فرزند پسری شد[۱۳]. وقتی این فرزند در ذی‌حجه سال هشتم قمری متولد شد[۱۴]، جبرئیل بر پیامبر (ص) فرود آمد و او را با عنوان ابوابراهیم سلام داد[۱۵]. همچنین آورده‌اند که پیامبر پس از آنکه نامش را برگزید، در روز هفتم برای وی عقیقه کرد و به وزن موهای سرش نقره‌ای به مساکین صدقه داد و بنده‌ای برایش آزاد کرد. زنان انصار دایه‌گری داوطلب او شدند و در نهایت رسول خدا (ص)، او را به ام‌برده، دختر منذر بن زید و همسر براء بن اوس، یا ام‌سیف زن برده‌ای در مدینه، داد تا شیرش دهد. آن حضرت از شدت علاقه در فرصت‌های مختلف نزد کودک می‌رفت. این رفتار از یک سو حسادت دیگر همسرانش را بر می‌انگیخت[۱۶] و از دیگر سو میزان مهربانی و عطوفت حضرتش را به نمایش می‌گذاشت، تا جایی که انس بن مالک می‌گوید: پیامبر بیش از حد به خانواده‌اش مهربان بود[۱۷].

ابراهیم که در کهنسالی پیامبر (ص) به دنیا آمده بود، مایه شادمانی و خوشحالی آن حضرت و مسلمانان گردید، اما چیزی نگذشت که دست تقدیر او را از پیامبر (ص) گرفت. بر اساس داده‌های روایی، ابراهیم در شانزده[۱۸] یا هجده ماهگی[۱۹] از دنیا رفت. در گذشت وی پیامبر (ص) را به شدت اندوهگین کرد. آن جناب سخت می‌گریست و می‌فرمود: چشم می‌گرید و قلب محزون می‌شود، ولی چیزی که مایه نارضایتی خداوند شود نمی‌گوییم. سپس فرمود: ما به خاطر تو محزونیم ای ابراهیم[۲۰]. همچنین فرمود: برای ابراهیم دایه‌ای در بهشت است که دوران شیرخوارگی‌اش را تمام می‌کند[۲۱]. نقل است که چون وی درگذشت، عمرو عاص گفت: پیامبر ابتر شد، اما نزول سوره کوثر پاسخی به او بود[۲۲]. ابراهیم را در بقیع و کنار عبدالله بن مظعون دفن کردند[۲۳]. امام صادق (ع) فرمود: اگر ابراهیم زنده می‌بود بر راه پدرش بود[۲۴]. از امام کاظم (ع) نقل است که با مرگ ابراهیم سه سنت اسلامی جاری شد: اول نماز کسوف و خسوف بود؛ دیگر عدم وجوب نماز میت بر طفل، به حکم آنکه نماز بر کسی که نماز می‌گزارد واجب است؛ سوم عدم ورود پدر به قبر فرزند، از آن رو که ممکن است موجب گریه و زاری و از بین رفتن اجر الهی شود[۲۵].

درباره ابراهیم و ماریه دو نکته دیگر باید گفت. آنچه به مرگ ابراهیم مربوط است و بیش از همه مایه گفت‌وگو شد، مسأله کسوف خورشید بود که برخی از مسلمانان را به این توهم انداخت که آسمان با اندوه آن حضرت همراهی می‌کند، اما پیامبر (ص) در عین ناراحتی، خسوف و کسوف ماه و خورشید را از نشانه‌های الهی دانست که به خاطر کسی پدید نمی‌آیند[۲۶]. حضرت به مسلمانان دستور داد تا در چنین مواقعی به دعا بپردازند تا خورشید و ماه مکشوف گردند[۲۷]. نکته دیگر که حساسیت بیشتری دارد و به همین دلیل مورد توجه امام رضا (ع) قرار گرفته است، مقوله تهمتی است که بر اساس پاره‌ای از داده‌ها متوجه ماریه گردیده است[۲۸]. برابر برخی از داده‌ها، حدیث افک به ماریه مربوط است[۲۹]. انس بن مالک است روایت کرده است: ام‌ابراهیم که در چراگاه خود بود و مردی قبطی نزد او رفت‌و‌آمد می‌کرد و برایش آب و چوب می‌برد. برخی از مردم این مراوده را حمل بر رابطه میان آن دو کردند و گفتند: کافری به کافری (نیرومندی به نیرومندی) پناه می‌برد. این خبر چون به گوش رسول خدا (ص) رسید، خشمگین شد و امام علی (ع) یا عمر را برای کشتن آن مرد قبطی که جریح نام داشت فرستاد، اما مشخص شد که او فردی خنثی است و بدین گونه خشم آن حضرت فرو کش کرد[۳۰]. در متون شیعی این اتهام‌زنی به برخی از زنان پیامبر (ص) نسبت داده شده و علی (ع) مأمور کشتن مرد قبطی می‌شود، اما روشن شدن وضعیت او، آن حضرت را از کشتنش باز می‌دارد[۳۱]. گفته‌اند آیه‌های ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۲] در این باره نازل شده است. البته در این باره نیز چند و چونی می‌توان داشت، به ویژه از آن حیث که چگونه رسول خدا (ص) که بر داوری و قضاوت حکیمانه و عادلانه پافشاری می‌کرد، در اینجا بدواً به قتل متهمی حکم می‌کند. نقل نوع مواجهه امام علی (ع) با متهم نیز اندکی غیر طبیعی به نظر می‌رسد[۳۳][۳۴][۳۵]

منابع

پانویس

  1. الهدایة الکبری، ص۲۹۵-۲۹۷.
  2. ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ «و هنگامی که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  3. بحار الأنوار، ج۲۲، ص۱۵۵.
  4. «به راستی آنان که به زنان پاکدامن بی‌خبر مؤمن، تهمت (زنا) می‌زنند، در این جهان و در جهان واپسین لعنت شده‌اند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود * روزی که زبان و دست و پای آنها بدانچه می‌کرده‌اند به زیان آنها، گواهی می‌دهد» سوره نور، آیه ۲۳-۲۴.
  5. نوادر المعجزات، ص۱۷۶؛ دلائل الإمامة، ص۳۸۵-۳۸۷.
  6. المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۴۹۳.
  7. مدینة المعاجز، ج۷، ص۲۶۴-۲۶۸.
  8. بحار الأنوار، ج۵، ص۸-۱۰.
  9. موسوعة الإمام الجواد (ع)، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۸؛ موسوعة المصطفی و العترة (ع)، ج۱۳، ص۲۳۹.
  10. مشارق أنوار الیقین، ص۱۵۱؛ بحار الأنوار، ج۵۰، ص۱۰۸.
  11. تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۱۶.
  12. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۱۳۴؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۵۲؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۲۸۹-۳۰۷.
  13. تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۱۶.
  14. تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۱۴۶؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۷.
  15. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۶۰۴؛ فتح الباری، ج۶، ص۴۰۸؛ بحار الأنوار، ج۲۱، ص۱۸۳.
  16. بحار الأنوار، ج۲۱، ص۱۸۳.
  17. صحیح ابن حبان، ج۱۵، ص۴۰۰.
  18. المسند، ابن حنبل، ج۴، ص۲۸۹؛ ج۴، ص۳۰۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۱۳۷.
  19. المسند، ابن حنبل، ج۶ ص۲۶۷؛ العلل و معرفة الرجال، ج۱، ص۲۸۳؛ التوحید، ص۳۹۵.
  20. فیض القدیر، ج۶، ص۴۷۳؛ الکافی، ج۳، ص۲۶۲.
  21. تاریخ الإسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۹۹.
  22. بحار الأنوار، ج۳۳، ص۲۲۴.
  23. الکافی، ج۳، ص۲۶۲؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۲۶۴.
  24. التوحید، ص۳۹۵؛ من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۴۹۱.
  25. المحاسن، ج۲، ص۳۱۳؛ الکافی، ج۳، ص۲۰۹، ۴۶۳؛ دعائم الإسلام، ج۱، ص۲۲۴؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۱۵۵-۱۵۶؛ ج۷۸، ص۳۸۰.
  26. الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۱۴۲؛ سنن أبی داوود، ج۱، ص۲۶۲؛ المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۷۴؛ المسند، ابن حنبل، ج۵، ص۳۷؛ ج۴، ص۲۴۹.
  27. بحارالأنوار، ج۲۱، ص۴۰۹.
  28. حدیث الإفک، ص۲۴۰.
  29. تفسیر القمی، ج۲، ص۹۹؛ تفسیر الصافی، ج۳، ص۴۲۳.
  30. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۲.
  31. تفسیر القمی، ج۲، ص۹۹؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۱۵۵.
  32. «و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) می‌زنند سپس چهار گواه نمی‌آورند هشتاد تازیانه بزنید و دیگر هرگز گواهی آنان را نپذیرید و آنانند که نافرمانند * مگر آنان که پس از آن، توبه کنند و به راه آیند؛ که بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نور، آیه ۴-۵.
  33. الهدایة الکبری، ص۲۹۷.
  34. منابع: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علی، محمد باقر بن محمدتقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محمد بن احمد معروف به ذهبی (۷۴۸ق)، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، دوم، ۱۴۱۳ق؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چهارم، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی تا؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط شباب عصفری (۲۴۰ق)، تحقیق: سهیل زگار، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ مدینة دمشق، علی بن حسن معروف به ابن عساکر (۵۷۱ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر الصافی، محمدمحسن بن مرتضی معروف به فیض کاشانی (۱۰۹۱ق)، تحقیق: حسین اعلمی، تهران، مکتبة الصدر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی (۳۲۹ق)، تحقیق و تصحیح: سیدطیب موسوی جزائری، نجف، مطبعة النجف، ۱۳۸۷ق، التوحید، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدهاشم حسینی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۳۹۸ق، حدیث الإفک، سید جعفر بن مرتضی حسینی عاملی (معاصر)، بیروت، دار التعارف، ۱۴۰۰ق؛ دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، نعمان بن محمد مغربی معروف به قاضی نعمان (۳۶۳ق)، تحقیق: آصف فیضی، قاهره، دار المعارف، ۱۳۸۳ق؛ دلائل الإمامة، محمد بن جریر طبری (قرن ۵ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة البعثة، قم، اول، ۱۴۱۳ق؛ سنن أبی داوود، سلیمان بن اشعث سجستانی معروف به ابوداوود (۲۷۵ق)، تحقیق: سید محمد لحام، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۰ق، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، محمد بن حبان تمیمی (۳۵۴ق)، تحقیق: شعیب ارنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، دوم، ۱۴۱۴ق، الطبقات الکبری، محمد بن سعد هاشمی معروف به ابن سعد (۲۳۰ق)، بیروت، دار صادر، بیتا؛ العلل و معرفة الرجال، أحمد بن محمد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، تحقیق: وصی الله محمد عباس، بیروت ۔ ریاض، دار المکتب - دار الخانی، اول، ۱۴۰۸ق، فتح الباری بشرح صحیح البخاری، احمد بن علی معروف به ابن حجر عسقلانی (۸۵۲ق)، مصر، المطبعة الکبری المیریة، اول، ۱۳۰۰ق، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، محمد عبد الرؤوف مناوی (۱۰۳۱ق)، تصحیح: احمد عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۵ق، الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ق، المبسوط، محمد بن احمد معروف به سرخسی (۴۸۳ق)، بیروت، دار المعرفة، ۱۴۰۶ق؛ مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابی بکر هیثمی (۸۰۷ق)، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۸ق؛ المحاسن، احمد بن محمد برقی (۲۷۴ق)، تصحیح: سید جلال الدین حسینی ارموی، دار الکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۰ق؛ مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر طلا و دلائل الحجج علی البشر، سیدهاشم بن سلیمان حسینی بحرانی (۱۱۰۷ق)، تحقیق: عزت الله مولایی و دیگران، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، اول، ۱۴۱۵ق؛ المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله معروف به حاکم نیشابوری (۴۰۵ق)، تحقیق: یوسف عبدالرحمن مرعشلی، بیروت، دار المعرفة، بی تا، المسند، احمد بن محمد معروف به ابن حنبل (۲۴۱ق)، بیروت، دار صادر، بی تا؛ مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیر المؤمنین علاء رجب بن محمد معروف به حافظ رجب برسی (قرن ۸ق)، تحقیق: سیدعلی عاشور، بیروت، مؤسسة الأعلمی، اول، ۱۴۱۹ق؛ من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، دوم، ۱۴۰۴ق، مناقب آل ابی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن‌شهرآشوب (۵۸۸ق)، تحقیق: جمعی از اساتید نجف، نجف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۷۶ق؛ موسوعة الإمام الجواد علی، زیر نظر: ابوالقاسم بن غلامرضا خزعلی (معاصر)، قم، مؤسسه ولی عصریة اول، ۱۴۱۹ق؛ موسوعة المصطفی و العترة علی، حسین شاکری (معاصر)، قم، نشر الهادی، اول، ۱۴۱۷ق؛ نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة لم، محمد بن جریر طبری (قرن ۵ق)، تحقیق و نشر: مدرسة الإمام المهدی گ قم، اول، ۱۴۱۰ق، الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی (۳۳۴ق)، بیروت، مؤسسة البلاغ، چهارم، ۱۴۱۱ق.
  35. واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابراهیم بن محمد»، دانشنامه امام رضا ص ۳۶۱.