ازدواج پیامبر خاتم با زینب دختر جحش

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

زینب دختر جحش از متقدمان اسلام و از اول مهاجران به شمار می‌رود. پیامبر او را که از خانواده‌ای متمول و بزرگ در مکه بود برای پسر خوانده‌اش، زید بن حارثه خواستگاری کرد؛ اما وی از ازدواج با زید امتناع ورزید؛ تا اینکه آیه ۳۶ سوره احزاب نازل شد. پس از نزول آیه، زینب به ازدواج با زید رضایت داد؛ اما اختلاف و مشاجره‌هایشان، زندگی را به کام آنان تلخ کرد و زید، صلاح را در جدایی دانست. پس از پایان عِده، رسول خدا (ص) به فرمان الهی برای از بین بردن رسم جاهلی که همسر پسر خوانده را عروس شخص می‌شمردند؛ از این‌رو، او را به پدرشوهر محرم می‌دانستند، از زینب خواستگاری کرد.

مقدمه

زینب دختر جحش از متقدمان اسلام و از اول مهاجران به شمار می‌رود[۱]. پیامبر او را که از خانواده‌ای متمول و بزرگ در مکه بود برای پسر خوانده‌اش، زید بن حارثه خواستگاری کرد؛ اما وی از ازدواج با زید امتناع ورزید؛ تا اینکه آیه ۳۶ سوره احزاب نازل شد: وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[۲].

پس از نزول این آیه، زینب به ازدواج با زید رضایت داد؛ اما اختلاف و مشاجره‌هایشان، زندگی را به کام آنان تلخ کرد و باعث شکایت مکرر زید از زینب به رسول خدا (ص) شد. گویا منشأ این اختلاف، تفاخر زینب و تکبر و زبان‌درازی و بداخلاقی او بود[۳]؛ اما پیامبر (ص) هر بار زید را به مدارا و نگهداری همسر توصیه می‌کرد: وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا[۴].

سرانجام در پی این ناسازگاری‌ها، زید، صلاح خویش و زینب را در جدایی دانست؛ از این‌رو، او را طلاق داد. پس از پایان عده زینب، رسول خدا (ص) به فرمان الهی برای از بین بردن این رسم جاهلی از زینب خواستگاری کرد. آن رسم، این بود که همسر پسر خوانده را عروس شخص می‌شمردند؛ از این‌رو، او را به پدرشوهر محرم می‌دانستند[۵].

زمانی که زینب از نزول این آیات و خواستگاری حضرت از ایشان باخبر شد از فرط شادی، سجده شکر به جا آورد[۶] و به شکرانه این نعمت الهی دو ماه روزه گرفت[۷].

برادرش، ابواحمد بن جحش او را با مهریه چهارصد درهم[۸] به عقد پیامبر در آورد[۹]. بدین ترتیب زینب بنت جحش در اواخر سال پنجم هجرت در سن ۳۵ سالگی به خانه رسول خدا (ص) وارد شد[۱۰]. حضرت در روز عروسی‌اش غذایی از گوشت و نان تدارک دید و همه مردم را دعوت کرد[۱۱].

برخی مفسران و مؤرخان در باب چگونگی ازدواج رسول الله (ص) با زینب بنت جحش، روایات سخیف، ضعیف و مذمومی را نقل کرده‌اند که بی‌تردید، وجود مقدس آن حضرت از این اتهامات، بری بوده است[۱۲].

زینب، همواره به ازدواجش با رسول خدا (ص) افتخار می‌کرد. او گاهی خطاب به پیامبر (ص) می‌گفت: "من به سه جهت مثل دیگر زنانت نیستم: اول اینکه جد من و تو یکی است؛ دوم اینکه عقد من و تو را خداوند در آسمان بسته است و سوم اینکه جبرئیل، فرستاده این امر بود"[۱۳]. او به زنان دیگر پیامبر (ص) نیز می‌بالید و می‌گفت: "شما را پدرانتان به مَهر به ازدواج حضرت در آوردند؛ اما مرا خدا به مِهر"[۱۴].

واقدی در باب تفاخرهای زینب به دیگر زنان، از زینب دختر ام‌سلمه روایت کرده است: "مادرم، ام‌سلمه، سخن از زینب دختر جحش به میان آورد. پس بر او رحمت فرستاد و پاره‌ای از بگومگوهایی را که میان عایشه و زینب اتفاق افتاده بود نقل کرد و گفت: زینب، در پاسخ عایشه گفته است: به خدا سوگند! من مانند دیگر همسران پیامبر (ص) نیستم؛ چراکه ایشان با پرداخت مهریه و با اجازه اولیایشان آنان را به همسری گرفته است؛ حال آنکه خداوند مرا به همسری رسول خود در آورده و درباره‌ام قرآن نازل فرموده است که مسلمانان آن را بدون هیچ تغییر و تبدیل می‌خوانند و سپس آیه ۳۷ سوره احزاب را تلاوت کرد..."[۱۵].[۱۶]

تهمت‌های فرزندخواندگی

بعضی از مفسرین اهل سنت موضوع ازدواج رسول خدا با زینب بنت جحش را با بی‌شرمی نقل کرده‌اند، مثلاً گفته‌اند: علت اینکه زید، زینب را طلاق داد و به ازدواج پیامبر (ص) در آمد این بود که روزی رسول خدا او را دید فرمود: «سُبْحَانَ خَالِقَكَ» یا اینکه گویند: پرده‌ای بین رسول خدا و زینب بود، بادی وزید، پرده عقب رفت، پیامبر زینب را دید که خوابیده است، پس آن جمله را فرمود وقتی که زید به خانه آمد زینب ماجرا را به زید گفت، زید آن گونه متوجه شد که رسول خدا عاشق زن او شده است؛ لذا او را طلاق گفت و بعد پیامبر (ص) او را ترویج کرد. این تحلیل افترایی وقیحانه بیش نیست و این اکاذیب به پیامبر (ص) نمی‌رسد.

نویسندگان بیگانه این‌گونه نوشته‌اند و وانمود کرده‌اند که پیامبر (ص) اسیر شهوت شده است. می‌گویند: مراد از جمله وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ[۱۷] آن است که تو عشق به زینب را در دل پنهان کردی و از ترس مردم اظهار ننمودی! باید به آنها گفت که آیه می‌گوید: آنچه تو در دل پنهان کردی خدا آشکار می‌سازد.

زید در دوران کودکی همراه مادرش سعدی دختر ثعلبة بن عبد به دیدن بستگانش رفت. طایفه بنی‌قین به فامیل و بستگان مادریش حمله برده و آنها را غارت نمودند، از جمله زید هم جزء اسرا قرار گرفت او را به بازار مکه آورده در معرض فروش قرار دادند. حکیم بن حزام او را برای خدیجه خرید. خدیجه هم او را به رسول خدا بخشید. پیامبر (ص) زید را با دختر عمه خودش زینب دختر جحش تزویج کرد. به دلیل عدم سنخیت بین آن دو، منجر به طلاق شد. پیامبر (ص) بعد از پایان عده طلاق با زینب ازدواج کرد.

حق مسئله این بود که رسول خدا (ص) زینب را تزویج کرد از برای زید و خویشان زینب و خود زینب به این وصلت دل خوش نبودند و بسیار کراهت داشتند، چون زید از موالی بود و زینب دختر عمه رسول خدا بود و زید را کفو خود نمی‌دانست، این آیه شریفه نازل شد: وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا[۱۸]. چون این آیه نازل گردید چاره نداشتند از اطاعت رسول خدا، بالاخره رسول خدا (ص) زینب را به زید تزویج کرد تا نخوت جاهلیت از بین برود و به‌رغم عدم رضایت جمعی، این کار را کرد و اگر رسول خدا به قول آن جاهل سفیه، عاشق زینب بود انگیزه تزویج در آن وقت بیشتر و اسباب ازدواج برای او آسان‌تر بود. گذشته از آنکه زینب از زنانی نبود که حضرت او را تا به آن وقت ندیده باشد، بلکه امیمه مادر زینب عمه رسول خدا بود و آن حضرت در خانه عمه خود رفت و شد داشته و امیمه آن حضرت را چون جان شیرین خود دوست می‌داشت. فرضاً اگر آن حضرت نسبت به زینب اظهار رغبت می‌فرمود خویشان او به جان و دل اقدام می‌کردند.

زینب پس از ازدواج به زید کم اعتنا بود و زید شکایت او را به رسول خدا می‌آورد و عرض می‌کرد می‌خواهم او را طلاق بگویم. رسول خدا (ص) سفارش می‌کرد که زوجه خود را از دست مده! زید چندی صبر می‌کرد تا اینکه مصلحت و راحت خود را در طلاق زینب دیده او را طلاق گفت.

چون عده او سرآمد، رسول خدا خواست حکم جاهلیت را بر هم بزند و آن حکم این بود که هرگاه کسی را پسر خود می‌خواندند آن پسر از او ارث می‌برد و عیال آن پسر بر آن مردی که او را پسر گرفته، حرام بود. آن حضرت خواست این حکم را باطل کند و زن پسر خوانده را مانند پسر صلبی حرام نداند؛ ولی از طعن و توبیخ منافقین خائف بود و لذا این آیه نازل شد وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ[۱۹] و نیز هنگامی که زید را مردم زید بن محمد می‌خواندند، این آیه نازل شد: ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ[۲۰] یعنی بگویید زید بن حارثه و نگویید زید بن محمد (ص).

و باز این آیه نازل شد: مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا[۲۱] و سرانجام این آیه نازل شد: وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءَكُمْ أَبْنَاءَكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْوَاهِكُمْ[۲۲]. هر کس پسر پدر خود است حقیقتاً و پسر خوانده، پسر حقیقی نیست.

بالاخره این آیه نازل شد: فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا[۲۳]، یعنی هنگامی که زید زینب را طلاق داد و عده او سر آمد، ما زینب را در آسمان برای رسول خدا تزویج کردیم تا این که دشوار نباشد بر مؤمنین در تزویج کردن زنان پسر خوانده‌های خود، هنگامی که او را طلاق داده باشند و عده آنها به سر رفته باشد، پس رسول خدا فرمان خدا را امتثال کرد و احکام جاهلیت را باطل فرمود[۲۴].[۲۵]

ازدواج پیامبر(ص) با زینب

قبل از زمان بعثت و بعد از آنکه خدیجه با پیامبر(ص) ازدواج کرد خدیجه برده‌ای به نام «زید» خریداری نمود که بعداً آن را به پیامبر(ص)، بخشید و پیامبر(ص) او را آزاد فرمود، و چون طائفه‌اش او را از خود راندند پیامبر(ص) نام «فرزند خود» بر او نهاد و به اصطلاح او را «تبنی» کرد. بعد از ظهور اسلام «زید» مسلمانی مخلص و پیشتاز شد، و موقعیت ممتازی در اسلام پیدا کرد، و چنانکه می‌دانیم سرانجام یکی از فرماندهان لشکر اسلام در جنگ موته شد که در همان جنگ شربت شهادت نوشید. هنگامی که پیامبر(ص) تصمیم گرفت برای «زید» همسری برگزیند از «زینب بنت جحش» که دختر «امیه» دختر «عبدالمطلب» (دختر عمّه‌اش) بود برای او خواستگاری نمود «زینب» نخست چنین تصور می‌کرد که پیامبر(ص) می‌خواهد او را برای خود انتخاب کند، خوشحال شد و رضایت داد، ولی بعداً که فهمید خواستگاری از او برای «زید» است، سخت ناراحت شد و سرباز زد، برادرش که «عبدالله» نام داشت او نیز با این امر به سختی مخالفت نمود. در اینجا بود که نازل شد و به امثال «زینب» و «عبدالله» هشدار داد که آنها نمی‌توانند هنگامی که خدا و پیامبرش کاری را لازم می‌دانند مخالفت کنند، آنها که این مسأله را شنیدند در برابر فرمان خدا تسلیم شدند البته این ازدواج، ازدواج ساده‌ای نبود و مقدمه‌ای بود برای شکستن یک سنت غلط جاهلی؛ زیرا در عصر جاهلیت هیچ زن با شخصیت و سرشناسی حاضر نبود با برده‌ای ازدواج کند، هرچند دارای ارزش‌های والای انسانی باشد. اما این ازدواج دیری نپائید و بر اثر ناسازگاری‌های اخلاقی میان طرفین، منجر به طلاق شد، هرچند پیامبر اسلام(ص) اصرار داشت که این طلاق رخ ندهد اما رخ داد. سپس پیامبر اسلام(ص) برای جبران این شکست زینب در ازدواج، او را به فرمان خدا به همسری خود برگزید، و این قضیه در اینجا خاتمه یافت، ولی گفتگوهای دیگری در میان مردم پدید آمد که وحی الهی آنها را برچید.

قرآن به داستان معروف «زید» و همسرش «زینب» که یکی از مسائل حساس زندگانی پیامبر گرامی اسلام(ص) است پرداخته چنین می‌گوید: «به خاطر بیاور زمانی را که به کسی که خداوند به او نعمت داده بود، و تو نیز به او نعمت بخشیده بودی می‌گفتی همسرت را نگاهدار، و از خدا بپرهیز»[۲۶]. منظور از نعمت خداوند همان نعمت هدایت و ایمان است که نصیب «زید بن حارثه» کرده بود، و نعمت پیامبر(ص) این بود که وی را آزاد کرد و همچون فرزند خویش گرامیش داشت. از اینجا استفاده می‌شود که میان زید و زینب، مشاجره‌ای در گرفته بود و این مشاجره ادامه یافت و در آستانه جدایی و طلاق قرار گرفت، پیامبر(ص) کراراً و مستمراً او را نصیحت می‌کرد و از جدایی و طلاق باز می‌داشت. آیا این مشاجره به خاطر عدم توافق وضع اجتماعی زینب با زید بود که او از یک قبیله سرشناس و این یک بردۀ آزاد شده بود؟ یا به خاطر پاره‌ای از خشونت‌های اخلاقی زید؟ و یا هیچ‌کدام؟ بلکه توافق روحی و اخلاقی در میان آن دو نبود،؛ چراکه گاه ممکن است دو نفر خوب باشند، ولی از نظر فکر و سلیقه اختلافاتی داشته باشند که نتوانند به زندگی مشترک با هم ادامه دهند.

پیامبر(ص) در نظر داشت که اگر کار صلح میان دو همسر به انجام نرسد و کارشان به طلاق و جدایی بیانجامد پیامبر(ص) برای جبران این شکست که دامن‌گیر دختر عمه‌اش زینب شده که حتی برده‌ای آزاد شده او را طلاق داده، وی را به همسری خود برگزیند، ولی از این بیم داشت که از دو جهت مردم به او خرده گیرند و مخالفان پیرامون آن جنجال برپا کنند[۲۷]. نخست اینکه «زید» پسر خواندۀ پیامبر(ص) بود، و مطابق یک سنت جاهلی پسرخوانده، تمام احکام پسر را داشت، از جمله اینکه ازدواج با همسر مطلقۀ پسرخوانده را حرام می‌پنداشتند. دیگر اینکه پیامبر(ص) با آن شأن و مقام چگونه حاضر می‌شود با همسر مطلقۀ بردۀ آزاد شده‌ای ازدواج کند. از بعضی از روایات اسلامی به دست می‌آید که پیامبر(ص) به هر حال این تصمیم را به فرمان خدا گرفته بود، و در قسمت بعد نیز قرینه‌ای بر این معنی وجود دارد. بنابراین این مسأله، یک مسألۀ اخلاقی و انسانی بود و نیز وسیلۀ مؤثری برای شکستن دو سنت غلط جاهلی (ازدواج با همسر مطلقۀ پسرخوانده، و ازدواج با همسر مطلقه یک غلام و بردۀ آزاد شده). مسلم است که پیامبر(ص) نباید در این مسایل از مردم بترسد و از جوسازی‌ها و سم‌پاشی‌ها واهمه‌ای به خود راه دهد، ولی به هر حال طبیعی است که انسان در این گونه موارد به خصوص که پای مسائل مربوط به انتخاب همسر در کار بوده باشد، گرفتار ترس و وحشتی می‌شود، به خصوص اینکه ممکن بود این گفتگوها و جنجال‌ها در روند پیشرفت هدف مقدس او و گسترش اسلام اثر بگذارد و افراد ضعیف الایمان را تحت تأثیر قرار دهد و شک و تردید در دل آنها ایجاد کند. لذا قرآن در ادامه می‌فرماید: «هنگامی که زید نیاز خود را از آن زن به پایان برد و او را رها کرد ما او را به همسری تو در آوردیم، تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخوانده‌های خود، هنگامی که از آنها طلاق بگیرند، نباشد»[۲۸]. و این کاری بود که می‌بایست انجام بشود «و فرمان خدا انجام شدنی است»[۲۹]. قابل توجه اینکه قرآن برای رفع هرگونه ابهام، با صراحت تمام، هدف اصلی این ازدواج را که شکستن یک سنت جاهلی در زمینه خودداری از ازدواج با همسران مطلقه پسرخوانده‌ها بوده است بیان می‌دارد، و این خود اشاره‌ای است به یک مسأله کلی در ازدواج‌های متعدد پیامبر(ص) که امر ساده‌ای نبود بلکه هدف‌هایی را تعقیب می‌کرد که در سرنوشت مکتب او اثر داشت[۳۰].[۳۱]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. دائرة المعارف الاسلامیه، ج۱۱، ص۲۸؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۲۵.
  2. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  3. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۴.
  4. «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷؛ همچنین ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۴ به بعد.
  5. دائرة المعارف تشیع، ج۸، ص۵۹۷.
  6. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۱.
  7. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۱.
  8. احمد بن علی مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة والمتاع، ج۶، ص۶۰.
  9. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴۴.
  10. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۶۰۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۱۵۵.
  11. ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۴، ص۱۸۴۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۴.
  12. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۱۱، ص۶۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۲۲۶ به بعد.
  13. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۵.
  14. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۴۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۱-۸۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۳۵.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۸۱.
  16. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، زینب بنت جحش، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص۳۹۱-۳۹۳.
  17. «و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  18. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  19. «و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  20. «آنان را به (نام) پدرانشان بخوانید، این نزد خداوند دادگرانه‌تر است» سوره احزاب، آیه ۵.
  21. «محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  22. «و فرزند خواندگانتان را پسران (راستین) شما نکرده است؛ این تنها گفتار شما بر زبانتان است» سوره احزاب، آیه ۴.
  23. «و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  24. ریاحین الشریعه، ج۲، ص۳۴۱.
  25. راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۲۵۳.
  26. وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  27. قرآن در این زمینه می‌گوید: «تو در دل چیزی را پنهان می‌داشتی که خداوند آن را آشکار می‌کند، و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  28. سوره احزاب، آیه ۳۷.
  29. وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  30. افسانه‌های دروغین. داستان ازدواج پیامبر اسلام(ص) با زینب با تمام صراحتی که قرآن در این مسأله و هدف این ازدواج به خرج داده و آن را شکستن یک سنت جاهلی در ارتباط با ازدواج با همسر مطلقه فرزند خوانده معرفی کرده باز مورد بهره‌برداری سوء جمعی از دشمنان اسلام گردیده است، آنها خواسته‌اند از آن یک داستان عشقی بسازند که ساحت قدس پیامبر را با آن آلوده کنند و احادیث مشکوک و یا مجعولی را در این زمینه دستاویز قرار داده‌اند. از جمله اینکه نوشته‌اند: هنگامی که پیامبر(ص) برای احوال‌پرسی زید به خانه او آمد همین که در را گشود چشمش به جمال زینب افتاد، و گفت: «منزه است خداوندی که خالق نور است و جاوید و پربرکت است خدایی که احسن الخالقین می‌باشد!». و این جمله را دلیلی بر علاقه پیامبر(ص) به زینب گرفته‌اند. در حالی که شواهد روشنی - قطع نظر از مسأله نبوت و عصمت - در دست است که این افسانه‌ها را تکذیب می‌کنند. نخست اینکه: زینب دختر عمه پیامبر(ص) بود و در محیط خانوادگی تقریباً با او بزرگ شده بود، پیامبر(ص) شخصاً او را برای زید خواستگاری کرد، و اگر زینب جمال فوق العاده‌ای داشت و فرضاً جمال او جلب توجه حضرت را کرده بود نه جمالش امر مخفی بود و نه ازدواج با او قبل از این ماجرا مشکلی داشت، بلکه با توجه به اینکه زینب هیچ‌گونه تمایلی برای ازدواج با زید نشان نمی‌داد بلکه مخالفت خود را صریحاً، بیان کرده و کاملاً ترجیح می‌داد همسر پیامبر(ص) شود به‌طوری که وقتی پیامبر(ص) به خواستگاری او برای زید رفت خوشحال شد زیرا تصور می‌کرد پیامبر(ص) او را برای خود خواستگاری می‌کند، اما بعداً با نزول وحی الهی و امر به تسلیم در برابر فرمان خدا و پیامبر تن به ازدواج با زید داد. با این مقدمات چه جای این توهم که او از چگونگی زینب باخبر نباشد؟ و چه جای این توهم که تمایل ازدواج با او را داشته باشد و نتواند اقدام کند؟ دیگر اینکه هنگامی که زید برای طلاق دادن همسرش زینب به پیامبر(ص) مراجعه می‌نماید حضرت بارها او را نصیحت می‌کند و مانع این طلاق می‌شود، این خود شاهد دیگری بر نفی آن افسانه‌ها است. از سوی دیگر قرآن با صراحت هدف این ازدواج را بیان کرده تا جایی برای گفتگوهای دیگر نباشد. از سوی چهارم در آیات قرآن می‌خوانیم که خدا به پیامبر می‌گوید: در ماجرای ازدواج با همسر مطلقه زید جریانی وجود داشت که پیامبر از مردم می‌ترسید در حالی که باید از خدا بترسد. مسأله ترس از خدا نشان می‌دهد که این ازدواج به عنوان یک وظیفه انجام شده که باید به خاطر پروردگار ملاحظات شخصی را کنار بگذارد تا یک هدف مقدس الهی تأمین شود، هر چند به قیمت زخم زبان کوردلان و افسانه‌بافی‌های منافقان در زمینه متهم ساختن پیامبر تمام گردد و این بهای سنگینی بود که پیامبر در مقابل اطاعت فرمان خدا و شکستن یک سنت غلط پرداخت و هنوز هم می‌پردازد! اما لحظاتی در طول زندگی رهبران راستین فرا می‌رسد که باید ایثار و فداکاری کنند، و خود را در معرض اتهام اینگونه افراد قرار دهند تا هدفشان پیاده شود. آری اگر پیامبر هرگز زینب را ندیده بود و نشناخته بود و هرگز زینب تمایل به ازدواج او نداشت و زید نیز حاضر به طلاق دادن او نبود (قطع نظر از مسئله نبوت و عصمت) جای این گفتگو و توهمات بود، ولی با توجه به نفی همۀ این شرایط، ساختگی بودن این افسانه‌ها روشن می‌شود. به علاوه تاریخ زندگی پیامبر(ص) به هیچ وجه نشان نمی‌دهد که او علاقه و تمایل خاصی نسبت به زینب داشت، بلکه همچون سایر همسران بلکه شاید از جهاتی کمتر از بعضی همسران پیامبر بوده، و این خود شاهد تاریخی دیگری بر نفی آن افسانه‌ها است.
  31. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۶۸۷.