افزایش علم پیامبران در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

حضرت ابراهیم و عزیر (ع)

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۱].

طبق ظاهر آیه شریفه، حضرت ابراهیم (ع) از خداوند می‌خواهد تا احیای اموات را به او بنمایاند. بی‌گمان این درخواست نه به خاطرشک، بلکه به خاطر اطمینان قلبی بوده است. حال سخن در این است که آیا این درخواست که با اطمینان پیشین هم همراه است، به معنای افزایش علم است؟ قبل از پاسخ، مناسب است به چهار احتمال که در معنا و تأویل این آیه گفته شده است[۲]، اشاره کنیم:

  1. به ظهور بدوی آیه بسنده کرده و بگوییم حضرت ابراهیم (ع) حائز علم به احیای مردگان بوده‌اند، ولی مرتبه فراتری از آن را طلب کرده‌اند؛ همان‌گونه که در بعضی از اخبار، به این احتمال اشاره شده است[۳].
  2. به حضرت ابراهیم (ع) خبر رسیده بود که خداوند می‌خواهد از بین بندگان، خلیلی برای خود اتخاذ کند، و نشانه آن خلیل این است که خداوند احیای مردگان را به او ارائه می‌نماید. به همین دلیل از خداوند خواست احیای مردگان را به او نشان دهد تا قلبش مطمئن شود که آن خلیلی که خداوند انتخاب خواهد کرد، خود او است. در نقلی از امام رضا (ع)، در مجلس مأمون، به این معنا تصریح شده است[۴].
  3. در داستان منازعه حضرت ابراهیم (ع) با نمرود، که ادعا داشت من کسی هستم که اماته و احیا می‌کنم، وقتی نمرود برای تحقق این ادعا محبوسی را آزاد کرد و آزادی را به قتل رساند، حضرت ابراهیم (ع) فرمود: این کار، احیا نیست. سپس روی به خدای منان نمود و عرضه داشت: رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى، تا اینکه نمرود حقیقت احیا را دریابد.
  4. نمرود حضرت ابراهیم را تهدید کرد که اگر احیای مردگان را به گونه‌ای که من مشاهده نمایم به من نشان ندهی، تو را به قتل خواهم رساند. از این‌رو حضرت ابراهیم (ع) عرضه داشت: لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي، تا اینکه اطمینان قلبی پیدا کنم که نمرود ستمگر مرا نمی‌کشد[۵].

بعد از ذکر این چهار احتمال می‌گوییم، طبق دو وجه اخیر، هیچ‌گونه ازدیاد علمی برای پیامبر خدا رخ نداده است؛ زیرا در حقیقت آیه از باب إیاک اعنی و اسمعی یا جاره می‌باشد و هدف از این درخواست، هدایت و اتمام حجت و یا رهایی از دست نمرود بوده است. اما طبق دو وجه اول که پشتوانه روایی نیز دارد، به نظر می‌رسد طلب ارائه، طلب علم است؛ چراکه اگر انسان به شیئی علم داشته باشد، اما به درجات بالای اطمینان قلبی نرسیده باشد، با دیدن فرایند شکل‌گیری آن شیء، علمش افزایش می‌یابد. حضرت ابراهیم (ع) نیز با دیدن روند احیای اموات، به این افزایش علمی، که سبب افزایش ایمان و اطمینان قلبی می‌شود، دست یافت. اما اطمینان قلبی‌ای که مسبَّب از ارائه می‌باشد نیز افزایش علم محسوب می‌گردد؛ زیرا گاه معنای افزایش علم، ارتقای سطح کیفی آن است. درجات علم عالم به معلوم واحد، می‌تواند متفاوت می‌باشد، بدون آنکه به گستره علم او راجع به آن شیء افزوده گردد؛ مانند مراتب شک، ظنّ، اطمینان، علم، ویقین. گاهی نیز افزایش علم به معنای توسعه در گستره علم عالم می‌باشد.

در درخواست حضرت ابراهیم (ع)، گستره علم به نحو کمّی افزایش نیافته است؛ بلکه علمی که ایشان به موضوعی خاص داشته‌اند، به سطحی بالاتر، افزایش پیدا کرده است. تعبیر خدای متعال از آن، اطمینان قلب است که همان ارتقای کیفی علم ایشان می‌باشد. اما بنا بر وجه دوم، یعنی اطمینان به مقام خُلّت نیز، افزایش علم رخ داده است؛ چون با ارائه احیای مردگان، علم نداشتن حضرت ابراهیم به مقام خُلت خویش، تبدیل به یقین گشت. از حضرت امام کاظم و امام رضا (ع)، روایت شده است که در تبیین آیه شریفه فرمودند، در قلب ابراهیم شک وجود نداشت: «...كَانَ‏ عَلَى‏ يَقِينٍ‏ وَ لَكِنَّهُ‏ أَرَادَ مِنَ‏ اللَّهِ‏ الزِّيَادَةَ فِي‏ يَقِينِهِ‏»[۶]. شاهد بر اینکه طلب ارائه احیا و اطمینان قلب در آیه، به معنای ازدیاد علم حضرت ابراهیم (ع) در این واقعه می‌باشد، آن است که ابتدای آیه، طلب حضرت ابراهیم (ع) است و باید دید پس از این درخواست چه واکنش و پاسخی به ایشان داده شده است. خداوند متعال در پاسخ درخواست ایشان، به فعلی امر می‌کند که با انجام آن، حضرت ابراهیم (ع) به مطلوب خود می‌رسد: يَأْتِينَكَ سَعْيًا. در ذیل آیه به نتیجه این درخواست و پاسخش، که علم حضرت ابراهیم (ع) می‌باشد، اشاره شده است؛ چراکه با فعل امر فرمود: وَاعْلَمْ و پیامبر الهی نیز دانست.

معروف بن خربوذ در تأیید این معنا، از امام محمد باقر (ع) نقل می‌کند که حضرت ذیل حدیث شریفی فرمودند: ... سپس ابراهیم پرندگان را به اسم صدا زد و آنان بلافاصله و با سرعت به سوی او روی آوردند؛ «فَقَالَ‏ إِبْرَاهِيمُ‏ عِنْدَ ذَلِكَ‏»: وَاعْلَمْ[۷] أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۸]. البته دانستن حضرت ابراهیم، که آیه و روایت آن را بیان می‌دارد، به معنای علم ابتدایی نیست؛ چراکه به ادله فراوان، که قبلاً هم به آنها اشاره شد، حضرت ابراهیم دچار شک نبودند و علم داشتند. پس همان طور که در حدیث شریف هم آمده است، این علم، ازدیاد علم و یقین حضرت ابراهیم (ع) است.

نتیجه این که آیه شریفه، طبق دو احتمال وجیه‌تر، که دارای پشتوانه روایی نیز می‌باشند، بر ازدیاد علم حضرت ابراهیم (ع) دلالت می‌کند. شبیه همین جریان برای عُزیر یا إرمیا نیز اتفاق افتاده که بر مردگانی از هم پاشیده، عبور کرد و از روی تعجب گفت[۹]: چگونه خداوند اینان را زنده می‌کند؟! خداوند او را میراند، و پس از یکصد سال او را زنده کرد و به او نشان داد که چگونه مردگان را زنده خواهد کرد: فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۰]. او نیز مانند ابراهیم پس از روشن شدن احیای مردگان، بر علمش افزوده شد. جالب است که هر دو داستان، پی در پی در دو آیه آمده است. نتیجه اینکه از این دو آیه دریافتیم، علم این دو حجت الهی به نحو کیفی افزایش پیدا کرده است.[۱۱]

حضرت یوسف (ع)

فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ[۱۲].

خداوند در طول زندگی حضرت یوسف (ع) علومی را به ایشان اعطا نمود که آیاتی چند، برآن دلالت می‌کند[۱۳]. از طرفی وقتی به خوبی در آیات داستان حضرت یوسف (ع) با استعانت از روایات بنگریم، درمی یابیم چیزی که باعث شد حضرت یوسف (ع) به رفعت درجات در دنیا[۱۴] نائل شود، همانا علومی بود که خدای منان به ایشان عطا فرموده بود[۱۵].

ظهور برخی از آیات این است که دریافت این علوم تدریجی بوده است؛ چراکه در خردسالی رؤیا دیده[۱۶]، و پس از افتادن در چاه، در تنگنا و تنهایی چاه جبرئیل با او سخن گفته، و از طرف خداوند به او تعلیم داده است[۱۷]، سپس در جوانی حکمت و علم به او عطا شده است[۱۸]، آن‌گاه در مراحل دیگر، برهان پروردگار به او ارائه شده است[۱۹]، و تدبیر حکومت به او تعلیم شده است[۲۰]. ظاهر برخی از آیات[۲۱] این است که وقتی او را به عنوان برده به پادشاه مصر می‌فروشند، علم تأویل ندارد، اما در زندان از علم تأویل آگاه گشته است[۲۲]. از این که حضرت یوسف (ع) این سیر تدریجی را در دریافت علوم پیموده است، در می‌یابیم که ایشان همواره ترفیع درجات علمی داشته است.

به نظر می‌رسد، مراد از این آیه شریفه که می‌فرماید: نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ، ترفیع درجه علمی است؛ یعنی همواره درجات علمی هرکس را که بخواهیم، بالا می‌بریم. به ویژه آنکه در آیات قبل، خداوند علوم متعددی که به حضرت یوسف (ع) عطا نموده را مطرح، و ذیل آن نیز می‌فرماید: [درست است که حضرت یوسف (ع) علوم زیادی دارد اما]، وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ. مرحوم علامه مجلسی نیز آیه را همین طور معنا کرده و ذیل آن فرموده است: نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُبالعلم والحکمة کما رفعنا درجة یوسف وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ أرفع درجة منه فی علمه.

درجات هرکس را که بخواهیم به علم و حکمت بالا می‌بریم، همان‌گونه که درجه یوسف را بالا بردیم؛ و بالادست هر صاحب علمی، دانایی وجود دارد که از نظر درجه، والاتراز او در علمش می‌باشد[۲۳]. گفتنی است، برخی از مفسران درباره قسمت پایانی آیه، به نکته ظریفی اشاره کرده‌اند و آن اینکه، ذِي عِلْمٍ شامل خداوند نمی‌گردد. به دلیل اینکه اولاً، علم خداوند عین ذات او است، اما در آیه می‌فرماید: ذِي عِلْمٍ. این تعبیر بر همراه شدن چیزی باشیئی دیگر، و مغایرت صفت و موصوف دلالت می‌کند. پس به ما می‌فهماند که مراد از ذِي عِلْمٍ صاحب علمی است که علم، ذاتی او نمی‌باشد، بلکه وصفی است که عارض بر او شده است. ثانیاً، هیچ‌گونه فوقیت مادی و معنوی‌ای بر فراز خداوند قابل تصور نیست، درحالی که بنابر تصریح آیه، فوقیت برای صاحب علم امکان دارد. از این‌رو مراد از ذِي عِلْمٍ خداوند نمی‌باشد. از طرفی، منظور از عَلِيمٌ خداوند است؛ چراکه بنابر قانون وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ، فراتر از هر دانشمندی دانایی وجود دارد و این سلسله ادامه پیدا می‌کند تا به خداوند برسد؛ زیرا او علیمی است که هیچ بالادستی بر فراز او وجود ندارد. بنابراین منظور از واژه عَلِيمٌ، فقط خداوند است و تنکیر آن به جهت بزرگداشت مقام او است که با زبان، وصف ناشدنی است[۲۴].

همین نکته با تعبیری دیگر در آیه يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ[۲۵] آمده است. به همان دلیلی که قدرت خداوند، فوق همه قدرت‌ها است، علم او نیز فراتر از علم هر صاحب دانشی است. از این‌رو بالاترین عالمان مانند یوسف، در هر رتبه علمی‌ای که قرار بگیرند، باز بنابر قانون وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ، برای دریافت رتبه بالاتر، به خداوند نیازمندند، و این چنین سلسله حجج خداوند، همواره محتاج افزایش علم می‌باشند. نتیجه آنکه، با توجه به آیات سوره یوسف (ع)، و تدریجی بودن دریافت علوم الهی از سوی ایشان، درمی یابیم که علوم آن حضرت، به عنوان یکی از حجج و پیامبران الهی، همواره در حال افزایش بوده است.[۲۶]

حضرت موسی (ع)

قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا[۲۷] این آیه شریفه نیز دلالت دارد براینکه ازدیاد علم، همواره در سلسله حجج خداوند به صورت یک سنت الهی جاری بوده است. در تقریر دلالت این آیه بر مطلوب، می‌توان گفت که در این داستان، حضرت موسی (ع)، مطالبی را از حضرت خضر (ع)، به امرالهی تعلیم دیدند و این می‌تواند دو سبب داشته باشد:

  1. خداوند می‌خواست به واسطه حضرت خضر، علومی را بر علوم ایشان بیفزاید.
  2. سبب این مأموریت این بود که حضرت موسی (ع) اندیشید که در روی زمین عالم‌تر از ایشان وجود ندارد[۲۸]، و خداوند اندیشه ایشان را بدین طریق، تصحیح کرد[۲۹].

اگر سبب مأموریت این باشد که خداوند به دنبال ازدیاد علم حضرت موسی (ع) بوده است، اگرچه این افزایش به واسطه یک انسان تحقق یافته، اما چون به امر خداوند می‌باشد، افزایش علم حضرت موسی (ع) محسوب شده، و در نتیجه آیه دلالت بر مطلوب می‌کند. ‌اگر عامل دوم سبب مأموریت باشد، باز افزایش علمِ این پیامبر الهی محسوب می‌گردد؛ زیرا با این مأموریت، بر علم حضرت موسی (ع) افزوده شد؛ هم از جهت علومی که از حضرت خضر (ع) تعلیم دید، و هم از این جهت که به وجود انسان عالم‌تر از خودش آگاهی پیدا کرد. نتیجه آنکه قرآن افزایش علم حضرت موسی (ع) را نیز تأیید می‌کند.[۳۰]

حضرت طالوت

وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۳۱]. این آیه شریفه نیز یکی دیگر از آیاتی است که بر ازدیاد علم در سلسله حجج الهی دلالت می‌کند. در این آیه، قرآن با صراحت می‌فرماید که خداوند طالوت را در علم و قدرت جسمانی، فزونی داد. اثبات مطلوب از آیه شریفه، نیاز به پنج مقدمه دارد:

  1. قبلاً در بحث واژه‌شناسی ازدیاد، اشاره شد که کاربرد این واژه غالباً در مورد اضافه کردن بر شیء موجود است[۳۲]. این معنا در آیاتی از قرآن مشهود، و به آن تصریح شده است؛ مانند: فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا[۳۳]؛ وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ[۳۴]. زیرا همان‌طور که در این دو آیه تصریح شده است، مرض و رجس در منافقین وجود دارد؛ اتفاق جدیدی که افتاده، افزایش آن می‌باشد.
  2. قبلاً گفتیم، این واژه دومفعولی است و متکلم قصد دارد با مفعول اول به مخاطب تفهیم کند، چه کسی افزایش داده شده، و با مفعول دوم بگوید، چه چیزی برآن شخص، افزوده شده است.
  3. راغب در مفردات[۳۵]، و نیز دیگر لغت‌شناسان[۳۶]، واژه “بسط” را نشردادن، گستراندن، و توسعه دادن معنا نموده‌اند، و “بسطة” نیز که از همان ریشه است، به معنای گستره می‌باشد. ابن‌فارس راجع به این واژه می‌نویسد: و الْبَسْطَةُ في‏ كلّ‏ شي‏ء: السعة؛ واژه “بسطة” در هر چیزی به معنای گستردگی است[۳۷].
  4. در این فقره از آیه شریفه، فاعل فعل “زاد” خداوند است و مفعول اول آن طالوت (ع) می‌باشد. بَسْطَةً مفعول به دوم، فِي الْعِلْمِ متعلق به بَسْطَةً[۳۸]، یا متعلق به محذوف[۳۹] و صفت برای بَسْطَةًاست. در نتیجه، فعل در آیه مورد بحث، و دو مفعول آن، این چنین ترجمه می‌شود: خداوند گستره طالوت را در علم و جسم افزایش داد.
  5. مُلک در آیه شریفه، از مناصب الهی است و اگر امامت نباشد، نظیر آن است؛ زیرا طبق آیه شریفه، نیاز به جعل و اصطفای الهی دارد. نیز از آنجا که مُلک، سلطنت بر جان و مال مردم است و این سلطنت، ذاتاً منحصر در ولایت خداوند است، هرکه به این منصب نائل شود، بنده برگزیده خداوند است که او را بر مردم مسلط گردانیده است[۴۰]. در برخی از روایات به این معنا که مُلک، منصبی الهی نظیر امامت و خلافت از پیامبر است، اشاره شده است”[۴۱].

حال بعد از این مقدمات می‌گوییم، اگرچه تاکنون عالمان امامیه[۴۲] و حتی عالمان دیگر مذاهب[۴۳]، این آیه را دلیل برتری و فزونی علم و قدرت حضرت طالوت (ع) نسبت به بنی‌اسرائیل معنا کرده‌اند که کاملاً هم صحیح است، اما دلالت دیگر این آیه، افزایش علم حضرت طالوت (ع) فی‌نفسه می‌باشد. با این توضیح که با توجه به مقدمات پیش‌گفته، خداوند متعال گستره علم ایشان را افزایش داده است. یعنی ایشان از گستره‌ای از علم برخوردار بوده‌اند و اتفاق جدید این است که خداوند خبر می‌دهد، گستره علم ایشان را افزوده است. دقت شود که خداوند می‌توانست این طور بفرماید، و زاده علماً و جسماً، که باز هم با توجه به اینکه “زاد” افزایش شیء (علم) موجود است، دلالت بر افزایش علم ایشان می‌نمود، اما مفعول دوم را خود علم قرار نداد. در نتیجه حضرت طالوت از یک گستره علمی برخوردار بوده و اکنون آیه خبر می‌دهد که خداوند بر آن گستره افزوده است. از این‌رو همان‌گونه که آیه، بر فضیلت حضرت طالوت نسبت به بنی اسرائیل دلالت می‌کند، بر افزایش گستره علمی ایشان نیز دلالت دارد. اگر به قسمت پایانی آیه دقت کنیم، مشاهده می‌نماییم که آیه با وسعت دهنده بودن و علیم بودن خداوند پایان یافته است. یکی از اشارات این امر، همین است که وسعت علمی اعطاشده به طالوت، از ناحیه کسی است که وسعت دهنده، و عالِم علی‌الاطلاق است. این نشان می‌دهد که خداوند برگستره علمی طالوت افزوده است. نتیجه آنکه این آیه نیز مانند آیات قبل، بر ازدیاد علم انبیا و اوصیای ایشان (ع) دلالت می‌کند.[۴۴]

پرسش مستقیم

دیدگاه قرآن درباره افزایش علم پیامبران چیست؟ (پرسش)

منابع

پانویس

  1. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پاره‌ای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  2. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۲، ص۶۴.
  3. مانند: صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، ج۲، ص۵۸۶.
  4. صدوق، محمد بن علی، توحید، ص۱۳۲.
  5. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۲، ص۶۴.
  6. «در قلب ابراهیم شک وجود نداشت و... او همواره بر یقینی استوار بود، ولی او از خدا می‌خواست، که بر یقینش بیفزاید»؛ برقی، احمد بن محمد، محاسن، ج۱، ص۲۴۷؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۳۹۹.
  7. به صیغه متکلم وحده.
  8. «پس ابراهیم در آن هنگام گفت، دانستم که خداوند بر هرکاری توانا است»؛ عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، ج۱، ص۱۴۳.
  9. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ج۱، ص۸۶؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج۱، ص۲۲۶؛ فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۴.
  10. «و چون بر وی آشکار شد گفت: می‌دانم که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۲۵۹.
  11. یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۳۲.
  12. «آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم و ز هر داننده‌ای داناتری هست» سوره یوسف، آیه ۷۶.
  13. مانند: وَلَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جَاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ «و بی‌گمان پیش‌تر یوسف برای شما برهان‌ها (ی روشن) آورد اما شما از آنچه برایتان آورده بود همچنان در شک بودید تا چون درگذشت گفتید که پس از وی هرگز خداوند پیامبری نخواهد فرستاد؛ بدین‌گونه خداوند کسی را که گزافکاری بدگمان است در گمراهی می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۴؛ أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گمارده‌ایم که بدان کفر نمی‌ورزند» سوره انعام، آیه ۸۹؛ وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۶؛ وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ * وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند * و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره یوسف، آیه ۲۱-۲۲؛ وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴؛ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ «پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
  14. وَقَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِي بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِي فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ * قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ * وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَيْثُ يَشَاء نُصِيبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ * وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ «و پادشاه گفت: او را نزد من آورید تا او را (ندیم) ویژه خود گردانم و چون با او به گفت و گو پرداخت گفت: بی‌گمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی * (یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم * و بدین گونه ما یوسف را در آن سرزمین توانایی بخشیدیم تا هرجا خواهد در آن جای گیرد؛ هر کس را بخواهیم به بخشایش خویش می‌رسانیم و پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌گردانیم * و به راستی پاداش جهان واپسین برای کسانی که ایمان آورده‌اند و پرهیزگاری می‌ورزیده‌اند بهتر است» سوره یوسف، آیه ۵۴-۵۷؛ وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ يَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند و گفت: پدر جان! این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید و بی‌گمان به من نیکی فرمود هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد و شما را پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم را خراب کرده بود از بیابان (نزد من) آورد؛ به راستی پروردگارم در آنچه بخواهد، نازک‌بین است؛ همانا اوست که دانای فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۱۰۰.
  15. وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴؛ قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ «(یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهاده‌ام» سوره یوسف، آیه ۳۷؛ قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
  16. رؤیا برای انبیای عظام، نوعی از وحی و تعلیم الهی است. زراره از امام محمد باقر (ع) روایت می‌کند: «انبیا [درتلقی وحی و علوم الهی] پنج نوع هستند:... برخی از آنان در خواب خبر داده می‌شوند؛ مثل یوسف و ابراهیم.»... ر. ک: صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۶۹.
  17. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر، ج۲، ص۱۷۰.
  18. وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «و چون به برنایی خویش رسید بدو (نیروی) داوری و دانش بخشیدیم و بدین گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره یوسف، آیه ۲۲.
  19. وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  20. قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینه‌های این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
  21. وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۶؛ وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
  22. قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ «(یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهاده‌ام» سوره یوسف، آیه ۳۷.
  23. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۶۶، ص۱۵۵.
  24. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۱، ص۲۲۶؛ حیدری، کمال، یوسف الصدیق، ص۳۰۶.
  25. «دست خداوند بالای دست‌های آنان است» سوره فتح، آیه ۱۰.
  26. یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۳۷.
  27. «موسی به او گفت: آیا از تو پیروی کنم به شرط آنکه از آن راهدانی که تو را آموخته‌اند به من بیاموزی؟» سوره کهف، آیه ۶۶.
  28. این نکته بر کسی پوشیده نیست که طبق اندیشه شیعه امامیه، پیامبران الهی دارای مقام عصمت می‌باشند. لذا گمان نگردد - نعوذ بالله - که حضرت موسی (ع) با این اندیشه دچار غرور و تکبر شده و به ورطه گناه افتاده است. اندیشه ایشان به حسب واقع بود که ایشان حجت الهی بر روی زمین هستند و قاعدتاً نباید اعلم از ایشان بر روی زمین باشد. پس هیچ‌گونه ثمره تکبر، بر این نوع اندیشه بار نمی‌گردد.
  29. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، ج۲، ص۳۷.
  30. یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۴۰.
  31. «و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.
  32. راغب اصفهانی، حسین، مفردات، ص۳۸۵.
  33. «به دل بیماری‌یی دارند و خداوند بر بیماریشان افزود؛ و برای دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰.
  34. «و اما در بیماردلان بر پلیدیشان پلیدی می‌افزاید و آنان کافر خواهند مرد» سوره توبه، آیه ۱۲۵.
  35. راغب اصفهانی، حسین، مفردات، ص۱۲۳.
  36. مصطفوی، حسن، التحقیق، ج۱، ص۲۶۹.
  37. ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۲۴۷.
  38. دعاس حمیدان، قاسم، اعراب القرآن الکریم، ج۱، ص۱۰۴.
  39. درویش، محیی الدین، اعراب القرآن وبیانه، ج۱، ص۳۶۸؛ صافی، محمود، الجدول فی اعراب القرآن، ج۲، ص۵۲۶.
  40. هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا «آنجا، سروری از آن خداوند راستین است، او در پاداش دادن نیکوتر و در بخشیدن بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۴؛ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  41. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۶۵۱؛ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۲۰۲.
  42. مفید، محمد بن محمد، ارشاد، ج۱، ص۱۹۴؛ کراجکی، محمد بن علی، التعجب من أغلاط العامة، ص۷۳.
  43. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۵۰۷.
  44. یارمحمدیان، محمد تقی، ازدیاد علم امام از دیدگاه کتاب و سنت، ص ۴۱.