اینکه معصوم هرگاه بخواهد علم پیدا میکند به چه معناست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.
«مضمون روایات این است که: هرگاه بخواهند بدانند میدانند، و هرگاه نخواهند نمیدانند[۱]: و از این روایات فهمیده میشود که ائمه (ع) هر وقت میخواستند چیزی بدانند به مقام نورانیّت[۲]خود توجّه نموده و آن را میدانستند، ولی همیشه به آن مقام توجّه نداشتند. مانند فقیهی که تمام مسائل نزد او حاضر نیست، ولی ملکه اجتهاد را دارد که هرگاه مسئلهای از او میپرسند، به مَآخذِ حُکم رجوع نموده و آن را میداند.
سؤال: مضمون روایات مستفیضه یا در حدّ تواتر معنوی در رابطه با ائمه (ع) این است که ائمه (ع) از مرگ خود آگاه نیستند، از آن جمله در نهج البلاغه آمده است که امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «هر چه تفحص کردم که بدانم مرگم چه موقع است نتوانستم، تا اینکه میفرماید: «هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُون»[۳] دور است! این دانش نهانی و اندوخته مخصوص خداوند است. این ندانستن مربوط به جهات ظاهری و حسابها و تجربیّات و اسباب بشری است که به جنبه بشری آنها مربوط میشود، و این منافات ندارد که به واسطه جنبه نوری و توجّه به آن، هر چه را بخواهند، بدانند: «اِذا شاؤُوا عَلِموا، وَاِذا لَم يَشاؤُوا لَم يَعلَموا». پیغمبر اکرم (ص) نیز جنبه ظاهری را داشته است، چنان که قرآن شریف میفرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ ﴾[۴]. در یکی از جنگها که آن حضرت با اصحاب خود به مدینه برمیگشتند، در یک فرسخی مدینه نزد چاهی به نام "بَقعاء" منزل نمودند. حضرت (ص) در همانجا به علم غیب فوت یکی از منافقین را به اصحاب خبر دادند. بعد به واسطه طوفان شدید، شترها از جمله شتر حضرت گم شدند و حضرت دستور دادند که بروید شترم را پیدا کنید. یکی از منافقین گفت: این مرد ادّعا دارد که مرگ یکی از منافقین را از غیب خبر میدهد، و حال آنکه نمیداند شتر خودش کجاست. این خبر را به پیغمبر (ص) رساندند. ایشان فرمودند: در فلان درّه طناب شترم به خار گیر کرده. رفتند و دیدند به همان صورتی است که حضرت (ص) فرموده بودند:[۵]»[۶].
«انبیاء و اولیاء ممكن است بالفعل بسيارى از اسرار غيب را ندانند، اما هنگامى كه اراده كنند خداوند به آنها تعليم میدهد، و البته اين اراده نيز با اذن و رضاى خدا انجام میگيرد.[۷]. در حدیثی از امام صادق (ع) میخوانیم که یکی از یارانش سؤال کرد: آیا امام علم غیب میداند؟ "فرمود: نه، امام علم غیب را "ذاتاً" نمیداند، ولی هنگامی که اراده کند چیزی را بداند خدا به او تعلیم میدهد»[۸][۹].
«آنچه که در زمینه علم غیب و حدود علم پیامبر (ص) و امامان (ع) گفته شد چندان پیچیده نیست چرا که علم آنها نسبت به امور غیبی متکی به علم و اراده پروردگار است و آن جا که خدا بخواهد آنها میدانند هر چند مربوط به نزدیکترین نقاط جهان باشد. مثال آنها را از این نظر میتوان به مسافرانی تشبیه کرد که در یک شب تاریک و ظلمانی از بیابانی که ابرها آسمان آن را فرا گرفته است میگذرند ، لحظهای برق در آسمان میزند و تا اعماق بیابان را روشن میکند و همه چیز در برابر چشم این مسافران روشن میشود . اما لحظهای دیگر خاموش میشود و تاریکی همه جا را فرا میگیرد به طوری که هیچ چیز به چشم نمیخورد».[۱۰]
آیت الله جعفر سبحانی در کتاب «آگاهی سوم یا علم غیب» در این باره گفته است:
«آگاهی پیامبر (ص) و پیشوایان معصوم از هر حادثه و جریانی یک علم فعلی و قهری نیست، بلکه علم مشیتی است که اگر بخواهند آگاه میگردند اگر نخواهند آگاه نمیشوند و در احادیث به این مطلب تصریح شده است. فرض کنید نامهای در اختیار شما است و در آن، یک رشته مطالب مرموز و پنهان توضیح داده شده است، شما اگر بخواهید میتوانید با مراجعه به متن آن، از آنها آگاه گردید. علم پیامبر و امام به حکم احادیث[۱۱] مشیتی است، نه فعلی و قهری، و بسان آگاهی آن فرد از محتویات نامه است که بدون خواست فعلیت پیدا نمیکند. در صورتی که شرایط ایجاب کند، با یک خواستن از آن آگاه می گردند و برای این مطالب در زندگانی پیشوایان شواهدی وجود دارد که فعلاً مجال بازگویی آنها نیست[۱۲]. [۱۳].
آیتالله عبدالله جوادی آملی، در کتاب «ادب فنای مقربان» در اینباره گفته است:
«ائمه (ع) گاهی در پاسخ به پرسش از آگاهی آنان بر غیب می فرمودند: "هرگاه سفره علم برای ما گستره میشود، ما میدانیم و هرگاه گستره نشود، ما نمیدانیم. اسرار الهی به جبرئیل منتقل میشود و جبرئیل آنها را به محمد (ص) انتقال میدهد و محمد (ص) به هر کس که خدا بخواهد، منتقل میکند"[۱۴]»[۱۵].
آیتالله محمد تقی مصباح یزدی، در «شرح دعای ۴۵ صحیفه سجادیه» در اینباره گفته است:
«در اصول کافی، کتاب حجت، فصلی درباره علم امام (ع) آمده که عنوان آن این است: ائمه اطهار (ع) هر گاه بخواهند بدانند میدانند «إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا علِمُوا»[۱۶] معنای این روایات آن است که ائمه (ع) مقامی دارند که علم به هر چه که بخواهند در دسترس ایشان است، اما اگر مصلحت در ندانستن چیزی باشد کاری نمیکنند که آن را بدانند»[۱۷].
آیتالله ابراهیم امینی، در کتاب «بررسی مسائل کلی امامت» در اینباره گفته است:
«امام (ع) به غیب مطلق و نامحدود احاطه ندارد و چنان نیست که بالذات و بالاستقلال همه چیز را بداند. لکن با این جهت هم منافات ندارد که در مواقع لازم و ضروری بتواند با جهان غیب ارتباط پیدا کند و حقایقی را دریافت نماید. بنابراین، باید بگوییم که امام (ع) میتواند در موارد لازم و ضروری با جهان غیب تماس بگیرد و اطلاعات لازم را تحصیل کند»[۱۸].
حجت الاسلام و المسلمین ناصر رفیعی، در مقاله «علم غیب ائمه» در اینباره گفته است:
«مرحوم کلینی در کافی چهار روایت آورده مبنی بر اینکه علم غیب پیامبر (ص) و ائمه (ع) از نوع علم ارادی انتخابی است یعنی علم غیب حضوری نیست. هرگاه امام (ع) بخواهد و اراده کند از مجهولی یا غیبی آگاه گردد خداوند او را آگاه می سازد. این آگاهی حتی اموری که در پاره ای روایات نفی شده مانند فی الارحام، خبر از زمان و مکان مرگ افراد و نزول باران را نیز شامل میشود. اگر آنها می خواستند به اذن الهی به همه این امور آگاه میشدند و از آن خبر میدادند گر چه در محورهایی مانند علم به وقوع قیامت هرگز وارد نشدند. امام صادق (ع) میفرمایند: «إِذَا أَراد الْإِمام أَن یعلَم شَیئاً علَّمه اللَّه ذَلك»[۱۹][۲۰].
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در اینباره گفته است:
«از بعضی روایات استنتاج میشود که ائمه اطهار بالفعل همه علوم را نمیدانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا میکند، عمار ساباطی از امام صادق (ع) درباره علم غیب پرسید، حضرت فرمود: «لاَ وَلَکِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَعْلَمَ اَلشَّیْءَ أَعْلَمَهُ اَللَّهُ ذَلِكَ»[۲۱]» [۲۲].
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد جعفر سبحانی در کتاب «منابع علم امامان شیعه» در اینباره گفته است:
«خداوند به همه چیز آگاه است علم فعلى و هیچ چیز از او پنهان نمىماند. ولى انبیا و اولیا ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند. اما اگر اراده کنند، خداوند آنان را آگاه مىنماید (علم شأنى و استعدادى). ازاینرو "کلینی" در کتاب کافى، بابى را با این عنوان نوشته است: «بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ (ع) إِذَا شَاءُوا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا»[۲۳] در حدیثى از امام صادق (ع) مىخوانیم: «عَنْ أَبِی عُبَیْدَةَ المَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ الله (ع) قَالَ إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ الله ذَلِك»[۲۴]»[۲۵].
«مراد التفات (التفات اختیاری) از علمی به علم دیگر است که در حین التفات فاقد وجدان آن معلوم است نه فاقد وجود آن علوم. انتقال از علم به علم است نه از علم به جهل یا از جهل به علم. (آیه ﴿رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا﴾[۲۶]) و آیه ﴿مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلا الإِيمَانُ﴾[۲۷] مقصود عدم التفات است. زیرا در حالت توجه به حق به ما سوا غیر ملتفت است.[۲۸] و جبرییل نازل میشد جهت این التفات نه جهت ایجاد علم. و عدم التفات و نزول تدریجی علم به اهل بیت (ع) به مقتضای این است که ایشان لباس این عالَم مادی را پوشیدهاند و این عالَم قابلیتش در ظهور علم تدریجی است. نه دفعی اما تفاوت اهل بیت (ع) با بقیه این است که ضعف قابلیت برای بقیه اضطراری ذاتی است و برای ائمه (ع) لازم عرضی اختیاری. این است که موقوف است به مشیت و اراده آن بزرگواران. حقیقت علم و عدم علم التفات است و یک معنای دیگر روایت "لو شئنا علمنا" این است که علم اهل بیت باذن الله است و هروقت خدا نخواهد عالم نخواهند بود لکن فرمودند: "لو شئنا شاءالله" یعنی هر وقت ما بخواهیم خدا خواسته است.
معنای لو شاء علم: ائمه (ع) حالات و مقامات و درجات مختلفه دارند: در حالت بشریه و بدن عنصری هرگاه به چیزی ملتفت شوند به سایر چیزها التفات ندارند. و این جهل و نقص نیست بلکه عدم التفات و نظر است. و اگر بخواهند به جنبه باطنی خود توجه کرده و میدانند. اما در حالت باطنی خود "لا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْنٍ".[۲۹]
معنای عدم علم ائمه (ع) به غیب: علم یا امکانی (علم به آنچه امکان و صلاحیت ایجاد دارد) است یا کَونی (علم به موجودات موجود بالفعل).
علم غیب یعنی علم امکانی نه علم کَونی، لذا امام (ع) به آنچه در عالَم کَون آمده احاطه دارد نه آنچه در عالَم کَون نیامده و امکان و صلوح را دارد. علم به مکونات ائمه (ع) هم به نحو تفویض و شراکت و استقلال نیست بلکه در همه احوال ﴿... عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۳۰]»[۳۱].
حجت الاسلام و المسلمین وکیلی در مقاله «علم غیب امام» در این باره گفته است:
«یکی از سؤالات در باب علم امام (ع) این است که آیا علم امام (ع) متوقف بر اراده و خواست امام است یا بر صرف التفات و توجّه؟ روشن است که علم باطن امام همیشه به همه چیز فعلی است و متوقف بر هیچ شرطی نیست. بر اساس اصول گذشته میتوان به این سؤال اینچنین پاسخ داد:
مسلّماً انسان کامل هرگاه اراده کند که به حقیقتی احاطه یافته و آن را بداند فوراً به آن علم پیدا میکند و به تعبیری اراده به نوعی علت تامّه برای علم است. به این نکته در مجموعهای از روایات اشاره شده است؛ «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ عُلِّم»[۳۵] و «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»»[۳۶]
گاهی علومی برای پیامبران و امامان بدون اراده حاصل میشود. صرف توجّه و التفات امام به یک حقیقت برای شهود و ادراک آن کافی است؛ گرچه این التفات به صورت غیر ارادی حاصل شود. در بسیاری از موارد در خواب یا مکاشفه یا در شرائط عادی بر طبق اراده و حکمت الهی التفاتی برای قلب ولی خدا به موجودی حاصل میشود و در اثر این التفات آن حقیقت منکشف میشود. مثلاً این نوع تعابیر را میتوان از این قسم محسوب کرد: امام علی (ع) فرمودهاند: «مَلَکَتْنِی عَیْنِی وَ أَنَا جَالِسٌ، فَسَنَحَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّه»[۳۷] و امام کاظم (ع) فرمودهاند: «بَیْنَمَا أَنَا جَالِسٌ فِی مُصَلَّایَ بَعْدَ فَرَاغِی مِنْ وِرْدِی وَ قَدْ تَنَوَّمَتْ عَیْنَایَ إِذْ سَنَحَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص فِی مَنَامِی فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ مُوسَى بْنَ الْمَهْدِیِّ وَ ذَکَرْتُ مَا جَرَى مِنْهُ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ وَ أَنَا مُشْفِقٌ مِنْ غَوَائِلِهِ فَقَالَ لِی لِتَطِبْ نَفْسُکَ یَا مُوسَى فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لِمُوسَى عَلَیْکَ سَبِیلاً»[۳۸]، تذکر این مطلب لازم است که به جهت اتصال شدید عالم مثال با عالم طبع معمولاً ارتباط حسی با یک موجود در عالم طبع، برای نفوس لطیف و طاهر سبب میشود که خودبخود و بدون اراده التفات به عالم مثال آن نیز حاصل شده و صورت ملکوتی آن شیء و گاه گذشته و آینده آن نیز برای شخص منکشف شود. این نوع علم که در میان اهل دل فراوان حاصل میشود از نوع علومی است که بسیار شائع بوده و بدون اراده حاصل میشود ولی مشروط به برقراری نوعی ارتباط حسی است. همین حالت در توجّه کردن به امور غائب و تمرکز بر آنان برای اولیاء و خوبان به وجود میآید.
همانطور که گذشت هر شیء در هر عالم و موطنی تحققی دارد، التفات به یک در یک موطن موجب علم به آن در همان موطن میشود نه در دیگر عوالم و مواطن. لذا اگر امام به ظاهر شخصی توجّه و التفات نمایند الزاماً در همان حین علم به باطن او نیز حاصل نمیشود، بلکه باید به مراتب تحقق وی در دیگر عوالم نیز التفات کنند تا به آن مراتب علم حاصل شود.
نتیجه: حصول علم برای انسان کامل متوقف بر التفات و توجّه است که بدون اراده نیز حاصل میشود، ولی التفات به هر عالمی فقط علت تامه برای انکشاف همان مرتبه است و انکشاف دیگر مراتب متوقف بر التفات به خود آن مراتب است. پس در حقیقت شرط حصول علم التفات خاص به آن شیء در مرتبه خاصش است و اگر گاهی از اراده سخن به میان میآید به عنوان ملزوم التفات و راه اختیاری علم مطرح میشود».[۳۹]
حجت الاسلام و المسلمین خلیل منصوری رامسری، در یادداشتی با عنوان «بی کرانهگی علم امام (ع)» در اینباره گفته است:
«از ویژگیهای علم امام (ع) آن است که اگر بخواهند میدانند. این بدان معناست که خواستن برای آنان دانستن است همان گونه که خواستن به معنای توانستن و انجام آن چیز است. روایات بسیاری از امامان معصوم (ع) صادر شده است که میفرمایند: هرگاه بخواهند میدانند، و هرگاه نخواهند نمیدانند[۴۰] از این روایات فهمیده میشود که امامان (ع) هر وقت خواستند چیزی بدانند به مقام نورانیت خود توجه نموده و آن را میدانستند؛ ولی همیشه به آن مقام توجه نداشتند. این مانند فقیهی است که تمام مسایل نزد او حاضر نیست؛ ولی ملکه اجتهاد را دارا میباشد به طوری که هرگاه بخواهد مسألهای را بداند به مآخذ حکم رجوع کرده و آن را میداند»[۴۱].
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین نصیری در پایاننامه کارشناسیارشد خود با عنوان«گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در اینباره گفته است:
«ثقة الاسلام کلینی در کافی در بابی با عنوان «أن الأئمة (ع) إذا شاؤوا أن یعلموا علموا»[۴۲] سه روایت از امام صادق (ع) آورده است که مضمون آنها آن است که اهل بیت (ع) هر گاه بخواهند، خداوند آنان را آگاه میسازد: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ عَلِم»[۴۳]؛ «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ أُعْلِم»[۴۴]؛ «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك»[۴۵]؛ چنانکه پیداست در تمام این سه روایت بر اشائی و منوط بودن علم امام به تعلیم الهی تأکید شده است»[۴۶].
آقای دکتر اصغر غلامی در مقاله «آفاق علم امام در الکافی» در اینباره گفته است:
«بر اساس روایات، هر گاه مسئله جدیدی پیش آید و امام در موقعیتی قرار گیرد که علم جدیدی بخواهد، خداوند او را عالم میکند که این دسته از روایات نیز، روایات افزوده شدن بر علم امام (ع) را تأیید میکنند. امام صادق (ع) میفرماید:«إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ يَعْلَمَ شَيْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك»[۴۷] و نیز میفرماید: «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ يَعْلَمَ أُعْلِم»[۴۸] روشن است که خواست و اراده امام (ع)، به معنای موقعیتی است که ممکن است بر امام (ع) پیش بیاید و لزوم ندارد که خواست قولی باشد. در این هنگام خداوند علم جدیدی به امام (ع) افاضه میفرماید»[۴۹].
۱۵. آقای کاشفی (پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)؛
آقای محمد رضا کاشفی، در کتاب «راهنماشناسی» در اینباره گفته است:
«برخی از عالمان دینی بر این عقیده اند که علم غیب برای پیامبر (ص) و امامان (ع) شأنی است؛ یعنی، چنان نیست که همواره هر چیزی را بالفعل بدانند؛ بلکه اگر بخواهند از طریق غیبی بدانند، خواهند دانست و یا اگر خدا بخواهد، علم چیزی را در اختیار آنان خواهد گذاشت»[۵۰].
پژوهشگران وبگاه پرسمان وابسته به «نهاد نمايندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«هر چند بر طبق روایات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه که در گذشته واقع شده و در آینده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است علم و آگاهی دارند. اما به موجب روایات متعدد دیگر که در زمینه علم غیبامام (ع) آمده است، استفاده میشود که این علم به صورت بالفعل نیست، بلکه شأنی است یعنی هر گاه اراده کنند و بخواهند که چیزی را بدانند خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد کرد. هر گاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند او را آگاه خواهد کرد حاصل سخن این که علم غیبامام (ع) شأنی است نه فعلی»[۵۱].
پژوهشگران وبگاه اندیشه قم وابسته به مرکز مطالعات حوزه علمیه قم، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«مراد از علم اشائى كه بعضى از دانشمندان فرمودهاند، شأنى و قوه است كه از آن تعبیر آوردهاند به این كه (لو شاء ان یعلم لعلم) یعنى هرگاه بخواهند و اراده بكنند كه به چیزى عالم بشوند آشنا شده و دانا به آن چیز مىباشند»[۵۲].
پژوهشگران مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات، در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«از ویژگی پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) است که هرگاه بخواهند میدانند و هرگاه نخواهند نمیدانند. چنان چه از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: به راستی امام (ع) هرگاه بخواهد بداند میتواند[۵۳] و نیز فرمود: هرگاه امام (ع) بخواهد که چیزی را بداند خدا آن را به وی اعلام میکند[۵۴]. از این روایات فهمیده میشود که پیامبر (ص) و ائمه (ع) هر وقت میخواستند چیزی بدانند به مقام نورانیت خود توجه نموده و آن را میدانند، ولی همیشه به آن مقام توجه نداشتهاند، مانند فقیهی که تمام مسائل نزد او حاضر نیست، ولی ملکه اجتهاد دارد که هرگاه مساله از او میپرسند به مأخذ حکم رجوع نموده و آن را میداند. و قضایا و وقایع و حوادثی هم چون: بئر معونه و گم شدن شتر پیامبر (ص) و یا داستان جا ماندن عایشه از کاروان و امثال آنها مربوط به جهات ظاهری و حسابها و تجربیات و اسباب بشری و عادی است که به جنبه بشری آنها مربوط میشود و این که سنت الهی و سیره انبیا و امامان (ع) بر این استوار بوده که زندگی عادی داشته و از اسباب و وسایل و روشهای عادی بهره گرفته و بر اساس ظواهر و وسایط عادی با مردم رفتار نمایند. واین منافات ندارد که به واسطه جنبه نوری و توجه به آن و یا به تعبیری به واسطه علم غیبی، هر چه را بخواهند بدانند، و پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نیز جنبه ظاهری و بشری داشتهاند چنان که قرآن میفرماید: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾[۵۵]. بنابر این اولاً پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) مأمور به اِعمال اسباب و وسایل ظاهری و عادی و معاشرت عرفی و طبیعی با مردم بوده. و ثانیاً هرگاه میخواسته و یا بخواهند میدانند و در جایی که نخواهند بدانند نمیدانند و این هیچ گونه منافاتی با علم غیب آن بزرگواران ندارد همان گونه که حوادث و وقایع شبیه آن چه که در سؤال مطرح شده منافات با علم غیب داشتن آن بزرگواران ندارد[۵۶].
پژوهشگران «وبگاه اسلام کوئست» در اینباره گفتهاند:
«اکثر علمای شیعه (...) معتقدند که اولیای الهی، نیز در مواردی که لازم باشد از غیب آگاه میشوند. این معنا همچنین از روایات ائمه استفاده میشود. امام صادق (ع) در این باره میفرماید: "هنگامی که امام اراده می کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می دهد"»[۵۷].
↑اگر امام بخواهد چیزی را بداند خداوند متعال ایشان را از آن مسأله آگاه خواهد ساخت
↑در حالی که نشسته بودم چشمانم به خواب رفتند، رسول خدا (ص) به خوابم آمد، به ایشان عرض کردم: ای رسول خدا
↑در حالی که در محل نماز پس از اتمام ذکر خود نشسته بودم چشمانم به خواب رفتند. جدم حضرت رسول اکرم (ص) به خوابم آمد، پس شکایت موسی بن مهدی را به ایشان بردم و آنچه او بر اهل بیت و خانواده ام روا داشته را به ایشان گفتم و اینکه من از فتنه های او در هراسم. ایشان به من فرمودند دلت آرام باشد ای موسی، همانا خداوند علیه تو نزد موسی راهی قرار نداده است