در مورد حکم نام بردن حضرت مهدی(ع) به نام اصلی، اختلاف وجود دارد[۱]. با توجه به روایات متعارض در این موضوع و قایل شدن محدودیتهایی برای بردن نام امام زمان(ع) که برگرفته از روایاتی در این زمینه است، میتوان در یک طبقه بندی، موضوع را پیگیری کرد.
علما در این زمینه به پنج دسته تقسیم شده اند: گروهی از علما با استناد به روایاتی که ناظر به تحریم هستند، بردن نام خاص آن حضرت را ممنوع و حرام دانستهاند؛ عده ای عدم جواز را تا زمان ظهور دانستهاند؛ برخی قائل به جواز هستند منتها جواز را مقید به زمان غیر از تقیه و ترس دانسته و برخی نیز با استناد به روایاتی که در آنها نام آن حضرت به صراحت ذکر شده، قائل به جواز مطلق شدهاند[۲].
برای تبیین نتیجۀ این بحث روایات دستۀ اول را میتوان به گروههایی تقسیم کرد:
نام بردن حضرت با نام مخصوص برابر با کفر است: امام صادق(ع) فرمودند: «صاحب این امر کسی است که جز کافر، نام او را به اسم خودش نبرد»[۱۱]. روایت صریح در حرمت است؛ اگرچه عدهای آن را حمل بر مبالغه کردهاند. برخی قائلند: شاید مراد از کافر در این روایت، کسی باشد که اوامر الهی را ترک و نواهی او را انجام میدهد؛ نه کسی که منکر پروردگار و یا مشرک به او است. شاید این مختص به زمان تقیه باشد؛ چراکه روایات فراوانی، به نام آن حضرت تصریح کرده است[۱۲].[۱۳]
نام بردن ایشان جایز نیست: همانگونه که ولادت ایشان، مخفی است: امام کاظم(ع) فرمودند: «او فرزندسرور کنیزان است؛ کسی که ولادتش بر مردمان پوشیده و ذکر نامش بر آنها روا نیست»[۱۴]. در این دسته از روایات به دو چیز اشاره شده است: یکی مخفی بودن ولادت و دیگری حرمت نام بردن حضرت با نام خاص. اگرچه ولادت آن حضرت بر عموم مردم پوشیده بود؛ ولی عدهای از این امر آگاه بودند. بنابراین میتوان احتمال داد، این عدم جواز، برای همۀ مردم نیست[۱۵].
نام بردن آن حضرت جایز نیست؛ همانگونه که جسم ایشان دیدنی نیست: داود بن قاسم جعفری گوید: از امام هادی (ع) شنیدم که فرمود: «جانشین پس از من فرزندم حسن است و شما با جانشین پس از جانشین من چگونه خواهید بود؟ گفتم: فدای شما شوم! برای چه؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمیبینید و بردن نام او به اسمش بر شما روا نباشد، گفتم: پس چگونه او را یاد کنم؟ فرمود: بگویید: حجت از آل محمد (صلی لله علیه و آله)»[۱۶]. امام صادق(ع) در جواب کسی که پرسید: «مهدی از فرزندان کیست؟ فرمود: پنجمین امام از فرزندانامام هفتم که شخص او از دیدگان شما نهان شود و نام بردنش روا نباشد»[۱۷]. در این دسته از روایات نیز ممکن است گفته شود، حرمت تنها متوجه مخاطبان آن حضرت بود و این به دلیل فشارهایی است که از طرف ظالمان بر شیعیان به جهت نام بردن حضرت وارد میکردند[۱۸]. به علاوه روایاتی نیز وجود دارد که میگوید حضرت مهدی(ع) را در دوران غیبت میبینند. بنابراین از این دسته روایات، به خاطر وجود احتمالات، نمیتوان قطع به حرمت را برای همگان استفاده کرد[۱۹].
نام برنده آن حضرت بین مردمملعون است: با این مضمون توقیعی از امام عصر(ع) صادر شده است که میفرماید: «لعنت خدا بر کسی که مرا در میان جمعی از مردم نام برد»[۲۰]. در این روایت نیز احتمالاتی وجود دارد: مقصود روایت، دوران غیبت صغرا است؛ یعنی، زمانی که آن حضرت در میان جمعی حضور مییافتند و اگر کسی نام او را افشا میکرد، موجب فاش شدن اسرار میشد و خطری متوجه آن حضرت میگردید وگرنه صرف نام بردن ـ بدون اشاره به وجود ظاهری ایشان ـ مایۀ ضرر و زیانی نخواهد شد. احتمال دیگر اینکه مقصود مخالفان و اهل سنت باشد[۲۱].
روایات جواز بدون بیم خطر: در این دسته از روایات، به علت نام نبردن حضرت اشاره شده است. در این صورت اگر آن علت وجود نداشته باشد، نهی نیز ساقط است. امام باقر(ع) در جواب ابو خالد کابلی ـ که از نام حضرت مهدی(ع) پرسیده بود ـ فرمود: «به خداسوگند ای ابا خالد! پرسش سختی پرسیدی که مرا به تکلیف و زحمت میاندازد؛ همانا از امری سؤال کردی که [هرگز آن را به هیچکس نگفتهام و] اگر آن را به کسی گفته بودم، مسلما، به تو میگفتم. همانا تو از من چیزی را سؤال کردی که اگر بنی فاطمه او را بشناسند، حرص ورزند که او را قطعه قطعه کنند»[۲۵]. از روایت یاد شده استفاده میشود اگر ضرر و خطری بر آن حضرت به وجود نیاید، دانستن و نقل نام آن حضرت، بدون اشکال است. از خود حضرت مهدی(ع) در توقیعی آمده است: «پس به درستی که آنان اگر اسم را بدانند، آن را رایج ساخته و اگر بر مکان آگاهی یابند، آن را نشان خواهند داد»[۲۶]. بنابراین، این دسته از روایات، دایر مدار ترس و تقیه است و با منتفی شدن آن، حرمت نام بردن نیز منتفی خواهد شد[۲۷].
جواز نام بردن
جواز نام بردن: این دسته، خود دارای چند گونه است:
گونه اول: یاد کردن اسم حضرت در کتابها: در جایز بودن آن تردید نیست، چراکه از زمان شیخ کلینی تا زمان ما این طور بوده که نام آن حضرت(ع) را در کتابهای خود ذکر کردهاند، بدون اینکه کسی بر آنان اعتراض نماید[۲۸].
گونه دوم: یاد کردن آن جناب با اشاره و کنایه، مانند اینکه گفته شود: اسم او اسم رسول خدا(ص) است و کنیهاش کنیه آن حضرت. جایز بودن این مورد و گونه اول به غیر حال ترس اختصاص دارد، زیرا حالت ترس، موجب حرام شدن هر جایزی است[۲۹].
گونه سوم: یاد کردن آن حضرت در دعا و مناجات، به طوری که عنوان نام بردن در محافل و مجامع را نداشته باشد. ظاهراً در این صورت نیز جایز است[۳۰].
گونه چهارم: یاد کردن آن حضرت در مجامع و غیر آنها به طور سری و در دل؛ حق آن است که در این صورت نیز جایز است[۳۱].
از موارد دیگری که قائلان به جواز نام بردن حضرت، بدان اشاره کردهاند، حدیث لوح حضرت زهرا(س) است. در قسمتی از این لوح آمده است: «... و اوصیا را به وجود فرزندش محمد ـ رحمت بر جهانیان ـ تکمیل خواهم کرد؛ کسی که کمال موسی(ع) و بهاء عیسی(ع) و صبر ایوب(ع) را دارا است..».[۳۸].
امام صادق(ع) وقتی خواست در جواب زید شحام نام امامان معصوم(ع) را برشمرد، فرمود: «ما دوازده تن بدینگونه (اشاره با دست به صورت دایره) از آغاز آفرینش گرداگرد عرش پروردگارمان قرار داشتهایم، نام اولین فرد ما محمد و نفر میانه محمد و آخرین فرد ما نیز محمد است»[۴۲].
باید توجه داشت شاید هدف و مقصود امامان(ع) این بوده که نام این خلیفه و این ذخیرۀ الهی باید با رعایت ادب برده شود و سزاوار است از القاب امام مهدی (علیه اسلام) مانند حجت، قائم، بقیة الله و... استفاده شود، همانگونه که خودشان چنین یاد میکردند؛ امام حسن عسکری(ع) به ابوهاشم چنین فرمود: «چه خواهید کرد در روزهایی که نه شخص او را میبینید و نه جایز است نامش را ببرید». ابوهاشم گوید: عرض کردم: پس چگونه نام او را یاد کنیم؟ حضرت فرمود: «بگویید: الحجة من آل محمد(ع)»[۵۱].[۵۲]
نکته پایانی: برخی از بزرگان معاصر، پس از نقل چهار گروه روایات یاد شده، نوشتهاند: ظاهر این است که منع، دایر مدار وجود ملاک تقیه است. بنابراین نام بردن از آن حضرت به این نام در زمان ما هیچگونه منعی ندارد. به علاوه دسته چهارم روایات ـ که دلالت بر جواز میکرد ـ از دستههای دیگر به مراتب، هم از نظر عدد بیشتر و هم از نظر دلالت اقوا است. آنگاه ایشان نتیجه میگیرند: «حرمت تنها در هنگام تقیه بوده و تنها راه جمع بین روایات همین قول است وگرنه باید هر دو دسته روایت را قبول نکنیم و به اصطلاح از اعتبار ساقط بدانیم و یا قائل به تخییر شویم ـ اگر بگوییم روایات ظنی هستند ـ و حاصل هم این میشود که قائل به جواز شویم»[۵۳].
پانویس
با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل میشوید:
↑ر.ک. موسوی اصفهانی، سید محمد تقی، تکالیف بندگان نسبت به امام زمان، ص ۲۳-۲۶.
↑«مَهْدِیِّ أُمَّتِی مُحَمَّدٌ اَلَّذِی یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً..»، قمی(شیخ صدوق)، علی بن بابویه، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۲۸۴، ح ۳۷.
↑«فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ(اَلْحَسَنِ) فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ..»، طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبة ص ۱۵۰، ح ۱۱۱.
↑«ثُمَّ اِبْنُهُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِیُّ أُمَّتِی مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ صَاحِبُ اَلزَّمَانِ»، طبرسی، ابومنصور احمد بن علی، الاحتجاج، ج ۱، ص ۶۸، ح ۳۴.
↑«لَهُ اِسْمَانِ اِسْمٌ یَخْفَی وَ اِسْمٌ یَعْلُنُ فَأَمَّا اَلَّذِی یَخْفَی فَأَحْمَدُ، وَ أَمَّا اَلَّذِی یَعْلُنُ فَمُحَمَّدٌ..»، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۶۵۳، ح ۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص ۴۶۵؛ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج ۱۶، ص ۲۴۴.