بحث:با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت می‌شود؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

متون جدید

المیزان

علم غیب به طور ذاتی و بالاصاله فقط از آن خدای متعال است و غیر او از انبیاء هر کس به آن مقداری از غیب احاطه دارد که خداوند به او تعلیم کرده باشد ،چون غیر خدا وجودش محدود است و ممکن نیست که به عالم غیب محیط شود. ولی از آنجا که سئوال کنندگان از رسولخدا(ص ) مردمی عامی و قاصر از درک این معانی بوده اند ،لذا خداوند جواب ایشان را در خور فهمشان می دهد ومی فرماید: علم غیب آدمی را به تمامی خیر و شرها آگاه می سازد و اگر پیامبر علم غیب داشت تمامی خیرات را برای خود می طلبید و همه شرور را از خود دفع می نمود،در حالیکه چنین نمی کند و آنگاه پیامبر(ص ) می فرماید: من جز یک بشیر و نذیر نیستم و حقیقت حال من این است که تنها برای بیم دادن و بشارت دادن اهل ایمان مبعوث شده ام و فقط ادعای رسالت دارم ،نه علم به غیب . (انما انت منذر و لکل قوم هاد)(54)،(بدرستی تو بیم دهنده ای هستی و برای هرگروهی هدایت کننده ای است ).

متن جدید

در تفسیر قمى در ذیل آیه (یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...)، گفته : معصوم (علیه السلام ) فرموده است : قریش عاص بن وائل سهمى و نضر بن حارث بن کلده و عقبه بن ابى معیط را به نجران فرستادن د تا در آنجا از علماء یهود مسائلى را آموخته آنگاه آن مسائل را از رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم ) بپرسند، از مسائلى که نامبردگان آموخته بودند و از آن حضرت پرسیدند این بود که قیامت چه وقت بپا مى شود، خداى تعالى در جواب سؤ ال ایشان آیه (یسئلونک عن الساعه ایان مرسیها...)، را نازل کرد

پاسخ تفصیلی جدید

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم[۱]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از غیب هستند. با این وجود دسته‌ای دیگر از آیات، آگاهی از غیب را از ایشان نفی می‌نمایند؛ آیه ۱۸۸ سوره اعراف از جمله این آیات است. خدای متعال خطاب به رسول خود می‌فرماید: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۲].

ممکن است گفته شود در این آیه خدای متعال آگاهی از غیب را با به دست آوردن خیر کثیر و دفع ضرر و زیان از رسول خدا(ص) مرتبط دانسته و در عین حال این علم را از آن حضرت نفی نموده است. به عبارت دیگر این آیه در صدد بیان این مطلب است که آن حضرت به طور کلی از علم به غیب برخوردار نبوده است، چه به صورت استقلالی و چه عرضی و تبعی؛ چراکه اگر آن حضرت از چنین علمی برخوردار بود، می‌توانست در زندگی خود خیر بیشتری کسب نموده و به تبع از وارد آمدن برخی آسیب‌ها به خویش جلوگیری می‌‌کرد، در حالی که تاریخ گویای آن است که آسیب‌های بسیاری متوجه پیامبراکرم(ص) شده است. مانند شکسته شدن دندان مبارک ایشان در جنگ احد و وارد آمدن جراحات متعدد بر پیکر آن حضرت، ریخته شدن خاکستر بر سر ایشان و....

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام ـ و نه اصطلاحی ـ «علم غیب» گفته شود، یعنی: "علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد"؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را علم غیب نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را علم به غیب نمی‌نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۴]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۵]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۶]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۷].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۸]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۹] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است؛ لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۱۰]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۱۱] یا «اِخبار از غیب»[۱۲] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۳] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۴].

شأن نزول آیه

در شأن نزول آیه چنین آمده است: مردم مکه به پیامبر اکرم(ص) گفتند: اگر تو با خدا ارتباط داری، پس چرا او تو را از گرانی و ارزانی اجناس در آینده آگاه نمی‌سازد تا بتوانی سود برده و زیان ننمایی؟! همچنین چرا تو را از خشک‌سالی و پرآبی مناطق مختلف آگاه نمی‌سازد، تا بتوانی به موقع کوچ نمایی؟[۱۵].

از این نقل سه نکته قابل استفاده است:

  1. نخست اینکه آگاهی از آینده در شمار امور پنهان از حواس است که با ابزار عادی برای انسان قابل درک نیست؛ لذا می‌توان آن را مصداقی از علم غیب به حساب آورد که آگاهی از آن تنها در اختیار خدای متعال است.
  2. دوم اینکه تصور مردم مکه از نبوت پیامبراکرم(ص)، آگاهی داشتن از امور آینده و إخبار از آنها و به عبارت دیگر علم به غیب و استفاده از آن در هر شرایطی بود. تا جایی که این مسأله را لازمه پذیرش صدق ادعای آن حضرت در نبوت و ارتباط با خدا می‌دانستند.
  3. سوم اینکه چنین سخنانی حاکی از آن بود که آگاهی داشتن آن حضرت از امور غیبی آینده به هر دلیلی برای مردم مکه اثبات نشده یا مورد تردید بود.

از این رو جهت روشن شدن بحث به‌ناچار باید به سه سوال زیر پاسخ داد

  1. آیا پیامبراکرم(ص) هرگز از آینده خبر نداده و از چنین غیبی آگاهی نداشته‌اند؟
  2. در صورتی که پاسخ به سوال قبل منفی است و آن حضرت در مواردی از آینده خبر داده و علم به آن داشته‌اند؛ باید روشن شود که این علم استقلالی بوده یا عرضی؟
  3. چرا این امر برای مردم ثابت نشده و یا مورد تردید بوده است؟

در پاسخ به سوال اول می‌گوییم همانگونه که در مقدمه بحث گذشت، در برابر آیاتی که علم غیب آن حضرت را نفی می‌کنند، از دسته‌ای دیگر از آیات می‌توان آگاهی از غیب را نه تنها برای رسول خدا(ص)[۱۶]، بلکه برای سایر انبیا[۱۷] و برگزیدگان الهی و جانشینان ایشان[۱۸] نیز به اثبات رساند. علاوه بر این، اخبار پیامبراکرم(ص) از احوال قیامت، عالم برزخ، معاد، بهشت و جهنم و عذاب‌ها و نعمت‌های آنها که در بسیاری از آیات قرآن کریم آمده است، خود گواه روشنی بر آگاهی آن حضرت از امورات غیبی مرتبط با آینده است که از ارتباط ایشان با خدای متعال خبر می‌دهد. بر این اساس در آگاهی آن حضرت از غیب هیچ شک و شبهه‌ای نیست.

در پاسخ به سوال دوم نیز باید گفت آموزه‌های دین اعم از آیات و روایات، مجموعه‌ا‌ی در هم تنیده‌‌اند که برای کشف حقیقت دین از آنها، لازم است به همه آنها توجه نمود؛ لذا گزینش یک آیه یا روایت یا حتی گزینش دسته‌ای از آیات و روایات بدون در نظر گرفتن سایر ادله خطایی بزرگ است. توجه به این نکته مهم، حقیقتی را روشن می‌سازد که بر خلاف تصور برخی که معتقدند آیه ۱۸۸ سوره اعراف در شمار آیاتی است که علم غیب پیامبر را نفی می‌کند؛ هیچ تنافی و تضادی میان این دو دسته از آیات وجود ندارد،؛ چراکه با پذیرش اصل علم غیب برای آن حضرت که در پاره‌ای از آیات آمده، می‌توان آیات نافی علم غیب را توجیه کرده و یا میان این دو دسته جمع نمود؛ به اینکه از آنجا که علم غیب دارای دو قسم کلی استقلالی و عرضی یا اعطایی است، پس آیات نافی علم غیب را نیز باید بر استقلالی نبودن و اعطایی بودن علم رسول خدا(ص) حمل نمود، بدین معنا که گفته شود پیامبراکرم(ص) اگر چه از غیب آگاهی داشت، اما این علم ذاتی و از جانب خود آن حضرت نبود، بلکه اعطایی و موهبتی الهی به شمار می‌رفت. جهت روشن شدن بحث لازم است به اقسام غیب نیز پرداخته شود.

اقسام علم غیب

علم غیب به دو صورت قابل تصور است:

  1. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۱۹]. بنابراین، علم خداوند به اموری که ما به آنها «غیب» می‌گوییم، از این قبیل است؛ زیرا تنها ذات باری تعالی به همه هستی احاطه وجودی و علمی دارد. البته چنین علمی ازلی و ابدی و نامتناهی است.
  2. علم غیب مستفاد (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا مستفاد بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * لاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۲۰]. اطلاق «علم غیب» به اینچنین علمی تنها از باب مسامحه و عدم اعمال دقت است؛ و گرنه در اصطلاح قرآن و حدیث به چنین دانشی «علم غیب» گفته نمی‌شود. بهترین نامی که برای اینگونه از علم‌ها به کار رفته «اطلاع از مغیبات» یا «اخبار از غیب» است. بنابر این، این علم تنها در مواردی که خدای متعال اذن دهد و با تعلیم الهی به رسولان، فرشتگان و اولیای الهی داده می‌‌شود. قرآن کریم مملو از خبرهای غیبی پیامبران و غیر پیامبران است و آگاهی از غیب هر کدام به جهت مراتب با دیگری متفاوت است[۲۱].

با توجه به آنچه گذشت بدیهی است که آیه ۱۸۸ سوره اعراف درصدد نفی علم غیب بالذات و استقلالی از پیامبر(ص) است؛ نه اینکه علم غیب را به صورت مطلق از انبیا و پیشوایان الهی نفی ‌کند؛ زیرا در ابتدای آیه چنین آمده است: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ[۲۲]، از این رو پیامبر تنها از آن دسته از علوم غیبی‌ آگاه است که خداوند به وی تعلیم داده است [۲۳].

به عبارت دیگر در صدر آیه مذکور ابتدا به صورت عام، داشتن هر گونه استقلال از پیامبر(ص) نفی شده است. بدیهی است که پیامبر اکرم(ص) نیز مانند هر انسان دیگری توانایی جلب منافع و دفع مضرات را از خویش دارد، لکن آنچه خداوند در صدر آیه نفی می‌نماید، هر گونه مالکیت ذاتیِ جلب منافع و دفع مضار است نه توانایی آنها. از این رو در ادامه آیه نفی مالکیتِ نفسانی را استثناء زده و مالکیتی که تحت سیطره و مشیت الهی باشد را از مدار نفی خارج می‌کند. پس اگرچه در ابتدای آیه نفی ملکیت ذاتی از هرگونه خیر و منفعت از جمله علم شده است، لکن در ادامه آن جلب منافع موهبتی و خدادادی از جمله علم، اثبات شده است. سپس در ادامه، خداوند با حرف لو امتناعیه، داشتن علم غیب به صورت مطلق را از پیامبر نفی می‌نماید. از آنجا که غیب بر دو قسم ذاتی و استقلالی و عرضی و اعطایی است باید گفت نفی علم غیب از پیامبر از دو حال خارج نیست؛ یا علم استقلالی و ذاتی از آن حضرت نفی شده و یا علم غیب به نحو موهبتی و اعطایی آن. هر یک از دو احتمال را جداگانه بررسی می‌کنیم:

  1. نفی علم غیب موهبتی و اعطایی: این احتمال صحیح نیست زیرا صدر آیه چنین علم و منفعتی را بنا بر مشیت الهی برای پیامبر اثبات می‌کند. همچنین در دسته‌ای دیگر از آیات که ذکر آنها گذشت، برخورداری از علم غیب، به صورت موهبتی و اعطایی برای بندگان برگزیده الهی تأیید شده است. حال چگونه ممکن است در قرآن اختلاف و تناقض گویی وجود داشته باشد؟
  2. نفی علم غیب ذاتی و نفسی یا همان استقلالی: این احتمال صحیح است؛ زیرا این احتمال که منظور از جمله وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ[۲۴] نفی علم غیب استقلالی از پیامبر باشد، دقیقا منطبق با عمومی است که از نکره در سیاق نفی در صدر آیه استفاده می‌شود. یعنی ابتدای آیه عمومیت دارد و هرگونه مالکیت نفسی و ذاتیِ جلب منافع و دفع مضار را از پیامبر نفی می‌کند. چنانچه در فقره دومِ آیه نیز علم غیب از پیامبر به طور مطلق نفی شده است. طبیعی است آن علم غیبی که برای پیامبر محال است تنها علم غیب ذاتی و نفسی است که در صدر آیه هم آن را نفی کرده بود وگرنه با استثناء (إِلاَّ ما شاء الله) مخالف است. جمله پایانی آیه می‌فرماید: شأن و منصبی که بر عهده پیامبر است، انذار و تبشیر از سوی خداوند است. پیوند جمله میانی و پایانی آیه به همین خاطر است که در جمله میانی می‌فرماید: بنای در امور و تصمیم‌گیری‌های پیامبر بر اساس عمل کردن بر طبق علم غیب نیست در غیر این صورت، اگر چنین بود نباید هیچ سود و زیانی به آن حضرت رسیده بلکه همه منافع و خیرات برای ایشان جمع و جذب شود؛ چراکه در شئون نبوی، امور بر جریان طبیعی آنها، بنیان نهاده شده است و وظیفه پیامبر تنها بیان حقایق است تا زمینه آزمونِ آزادانه برای مردم فراهم شود.

در پاسخ به سوال سوم نیز باید گفت: گویا مردم در زمان رسول خدا(ص) تصور می‌کردند اگر نبی در ادعای خود صادق بوده و با عالم غیب در ارتباط است پس باید در تمامی مراحل و شرایط زندگی از علم غیب خود استفاده کرده و بدین وسیله همه منافع را برای خود و یارانش جلب نموده و در مقابل نیز تمامی زیان‌ها و آسیب‌ها را از خود و یاران خویش دفع نماید. نیز گمان می‌‌کردند پیامبراکرم(ص) باید از قدرت وسیع و دامنه داری، آن هم از پیش خود و بدون استمداد از مقام ربوبی، برخوردار باشد و در پرتو آن قدرت بتواند هر نوع سودی را برای خود جلب کرده و هر ضرری و زیانی را از خود دور نماید و بدین طریق از غیب خبر دهد. لکن از آنجا که گاه خلاف این امر را در زندگی رسول خدا مشاهده می‌کردند؛ لذا در اصل آگاهی آن حضرت از اموری غیبی مرتبط با آینده تردید داشتند. از این رو آیه مذکور در صدد ابطال تصورات غلطی بود که مشرکان درباره پیامبر داشتند. بر این اساس خداوند به پیامبر گرامی خود دستور می‌دهد برای ابطال این فکرِ غلط و سراسر شرک آنان، هر نوع قدرت و علمی را که از جانب خدا نباشد از خود سلب کرده و بگوید من با صرف نظر از قدرت الهی، مالک هیچ گونه نفع و ضرری نیستم مگر آنکه از طرف خدا قدرتی به من اعطا گردد[۲۵].

به هر حال آنچه این تصورات غلط را میان برخی از مردم به وجود آورده بود عدم استفاده آن حضرت از علم غیب در امور روزمره زندگی در اغلب امور بود، چه اینکه گذشت آن حضرت تنها مامور به انذار و تبشیر بود و از آنجا که نظام خلقت بر پایه امتحان و آزمون بندگان بنیان نهاده شده، آن حضرت نیز در این امور بر اساس همان رویه نظام خلقت عمل نموده و در بسیاری از امور از علم غیب خود استفاده نمی‌کردند.

پاسخ‌های دیگر

تاکنون چند پاسخ به این شبهه که آیه ۱۸۸ سوره اعراف نافی علم غیب بوده و مطلق علم غیب (استقلالی و موهبتی یا مستفاد) را از پیامبراکرم(ص) نفی می‌کند، داده شد. در این بخش سه پاسخ دیگر را برای این شبهه بیان می‌داریم.

  1. اگر چه مقتضی (علم غیب) موجود است، اما موانع هم موجودند: ممکن است برخی چنین تصور کنند که اگر پیامبر دارای علم غیب بود، می‌توانست منافع را در زندگی برای خود جلب کرده و زیان‌ها را نیز از خود دفع ‌نماید حال آنکه می‌دانیم آن حضرت در برخی از غزوه‌ها منافع فراوانی را از دست داده و خسارات و آسیب‌های بسیاری نیز متحمل می‌شدند. از این رو بر اساس آیه مذکور آن حضرت فاقد علم غیب بوده است. در پاسخ به این تصور غلط باید گفت: در صورتی جلب منافع و دفع مضار اتفاق خواهد افتاد که علاوه بر وجود مقتضی (علم غیب) برای انسان، مانع یا موانعی نیز جهت تحقق این مسأله وجود نداشته باشد، در حالی که در اینجا موانعی موجود است که سنت الهی بر وجود آنها تعلق گرفته است. اختیار صحابه پیامبر، آزمایش آنان و اراده خداوند بر تحقق امور بر اساس جریان طبیعی نظام خلقت از جمله این موانع هستند. به عبارت دیگر خداوند یاران پیامبر و دشمنان آن حضرت را همواره در معرض آزمایش و امتحان قرار می‌دهد و آنان بر اساس اختیاری که دارند، می‌توانند در انتخاب مسیر صحیح یا ناصحیح، مختارند: أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ[۲۶]. همچنین خداوند متعال نظام آفرینش را بر اساس سنت اختیار انسان، آزمون او و نظام اسباب و مسببات یا جریان طبیعی امور بنا نهاده است و بر طبق همین نظام نیز به انسان‌ها ثواب و عقاب می‌دهد. حال اگر قرار باشد پیامبر در همه امور بر طبق علم غیب خویش عمل کرده و هیچ نفعی را از دست ندهد و هر ضرری را از خود و یارانش دفع نماید، نظامات آفرینش و سنن خداوند درهم می‌ریزد. آری گاهی خداوند بنابر مصلحت، مشقت‌ها را با اعطای بمعجزه و علم غیب به پیامبر خود کاهش می‌دهد و در نتیجه منافع و مضار طبق خواست مسلمانان و به سود آنان محقق می‌شود. از این رو هرچند پیامبر علم غیب دارد و می‌داند در آینده چه اتفاقاتی رخ می‌دهد اما صرفا به وظیفه انذار و بشارت و نشان دادن راه از چاه اکتفا کرده و بقیه امور را به عملکرد آزادانه و آزمون صحابه سپرده است.
  2. نفی بشری بودن علم غیب پیامبر: ممکن است نفی علم غیب از پیامبر در آیه، اشاره به جنبه بشری بودن آن حضرت داشته باشد، چون لفظ علم و بعضی از مشتقات آن به هر دو معنی در قرآن استعمال شده است. بر این اساس معنای آیه چنین می‌شود که: «اگر من به علم عادیِ بشری غیب را بدانم، می‌گویم چنین و چنان خواهد شد». در حالی که چنین نبوده و به وسیلۀ تعلیمات الهی و نزول وحی، حقایقی از غیب بر آن حضرت مکشوف شده است[۲۷]؛ چراکه روشن است، هیچ موجودی‌ غیر محدود و غیر متناهی‌ و محیط به‏ تمام اشیاء نیست مگر خدای‌ تعالی‌، پس تنها او عالم به غیب است، لکن از آنجایی‌ که فهم ساده و عامیانه سؤال کنندگان از رسول خدا(ص) از درک این معنا قاصر بوده و معتقد بودند که آن حضرت باید از قدرت فوق ‌العاده‌ای برخوردار باشد تا بتواند هرگونه منفعت و خیری را به خود جلب و هرگونه آسیب و زیانی را از خود دفع کند! لذا آیاتی در این خصوص وارد شد که بر مردم روشن شود که پیامبران هم مانند سایر مردم غذا می‌خورند، می‌خوابند و راه می‌روند؛ تنها توسط وحی به آنها پیام‌هایی داده می‌شود، تا اولاً رسالت آنان در میان توده‌های مردم پذیرفته شود و ثانیاً به عنوان موجودات مافوق بشری مورد پرستش قرار نگیرند[۲۸].
  3. اثبات علم غیب بالعرض، با اراده الهی و نفی علم غیب ذاتی: طبق بیان منطقی زیر این آیه نه تنها نافی علم غیب نیست، بلکه مثبِت آن نیز هست: آنچه از عبارت: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا[۲۹]؛ استفاده می‌شود این است که: من مالک سود و زیان خویش نیستم؛ چراکه نمی‌توانم بر خیر و نفع خود افزوده یا جلوی آسیب‌هایی که بر من وارد می‌‌شود را بگیرم.

از طرفی لازمه معنای عبارت: وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ[۳۰]؛ هم این است که تنها، کسی مالک نفع و ضرر خودش است که عالم به غیب باشد. (ملازمه ملکیت نفع و ضرر با علم به غیب)؛ چراکه عالم به غیب می‌‌تواند بر خیر و نفع خود بیافزاید و با علم خود جلوی رسیدن آسیب و ضرر به خود را بگیرد.

حال با توجه به این دو مقدمه این نتیجه به دست می‌آید که من علم غیب ندارم، بلکه خداوند علم غیب دارد. با این وجود می‌گوییم: اگر در آیه فقط همین عبارات بود شاید می‌‌شد چنین نتیجه گرفت که آیه در صدد نفی علم غیب از پیامبر است، اما وجود برخی عبارات دیگر نه تنها این احتمال را از میان می‌برد بلکه برخورداری آن حضرت از علم غیب را ثابت می‌نماید.

وجود عبارت: إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ[۳۱] بعد از عبارت: لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا[۳۲] بدین معناست که من مالک آنچه خدا بخواهد از نفع و ضرر خود هستم. روشن است که بر اساس ملازمه بین ملکیت نفع و ضرر با علم به غیب وقتی مالکیتِ بالعرض نفع و ضرر با خواست الهی اثبات شود، علم غیب بالعرض هم اثبات شده و در نتیجه می‌توان گفت: من به آنچه خدا بخواهد علم غیب دارم گرچه بالذات خود چنین علمی ندارم.

علاوه بر این، عبارت پایانی آیه که می‌فرماید: إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ[۳۳]، روشنگر این معناست که چرا علم غیب پیامبر به تعلیم الهی لوازمی که در آیه برای عالم به غیب بیان شده را ندارد؛ زیرا بیان می‌‌کند مالکیت من نسبت به نفع و ضرر و علم غیبم به خواست خدا و در راستای ماموریت الهی نبوت من است؛ لذا علم غیب من موجب استکثار خیر یا دفع سوء نمی‌شود، برخلاف کسی که خود به چنین علمی دست یافته باشد، مانند کارمند بانکی که میلیاردها تومان پول در دست دارد اما مالک آن نیست و نفعی برای او ندارد، ماموریت او فقط امانت داری نسبت به آن پول‌ها در راستای اهداف بانک است.

گذشته از اینها، با توجه به اینکه بسیاری از مفسرین معتقدند آیه در جواب سوال درباره زمان قیامت در آیه قبل است، نفی علم غیب در این آیه نیز ناظر به علم غیب وقت وقوع قیامت است نه مطلق نفی علم غیب[۳۴].[۳۵]

جمع‌بندی

اصولا تکمیل مقام رهبری، آن هم رهبری جهانی و همگانی در تمام زمینه‌‌های مادی و معنوی، نیاز به آگاهی بر بسیاری از مسائل دارد که از سایر مردم پوشیده است، نه تنها آگاهی از احکام و قوانین الهی که آگاهی بر اسرار جهان هستی و ساختمان بشر و قسمتی از حوادث آینده و گذشته. این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار فرستادگان و نمایندگانش می‌گذارد و اگر نگذارد رهبری آنها تکمیل نخواهد شد، اقدامات و سخنان و گفته‌های آنها رنگ زمان و مکان خودشان پیدا خواهد کرد و محدود به شرایط یک عصر و یک محیط می‌شود. اما هنگامی که از این بخش از اسرار غیب آگاه باشند، برنامه‌‌ها را آن چنان پیاده می‌کنند که برای آیندگان و کسانی که در شرایط و مقتضیات دیگر به وجود خواهند آمد نیز مفید و کافی خواهد بود[۳۶].

پاسخ اجمالی

مقدمه

پیروان امامیه بر اساس دسته‌ای از آیات قرآن کریم[۳۷]، معتقد به آگاهی رسول خدا(ص) و امامان معصوم(ع) از امور غیبی هستند. با این وجود دسته‌ای دیگر از آیات، آگاهی از غیب را از ایشان نفی می‌نمایند؛ آیۀ ۱۸۸ سورۀ اعراف از جمله این آیات است. خدای متعال خطاب به رسول خود، می‌فرماید: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ[۳۸].

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۳۹]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۴۰]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۴۱]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴۲]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۴۳].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۴۴]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۴۵] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۴۶]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۴۷] یا «اِخبار از غیب»[۴۸] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۴۹] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۵۰].

شأن نزول آیه

در شأن نزول آیه چنین آمده است: مردم مکه به پیامبر اکرم(ص) گفتند: اگر تو با خدا ارتباط داری، پس چرا او تو را از گرانی و ارزانی اجناس در آینده آگاه نمی‌سازد تا بتوانی سود برده و زیان ننمایی؟! همچنین چرا تو را از خشک‌سالی و پرآبی مناطق مختلف آگاه نمی‌سازد، تا بتوانی به موقع کوچ نمایی؟[۵۱].

آنچه از این نقل استفاده می شود این است که آگاهی از آینده، در شمار امور غیبی بوده و آگاهی از آن تنها در اختیار خدای متعال است منتها تصور مردم مکه از نبوت پیامبر اکرم (ص)، آگاهی داشتن از امور آینده و استفاده از آن در هر شرایطی بود، تا جایی که این مسأله را لازمۀ پذیرش صدق ادعای آن حضرت در نبوت و ارتباط با خدا می‌دانستند و این آگاهی برای آنها اثبات نشده یا مورد تردید بود.

إخبار غیبی پیامبر از غیب

آیا پیامبر اکرم (ص) آگاه از غیب بوده و از آن خبر داده‌اند؟

در پاسخ گفته شده در برابر آیاتی که آگاهی آن حضرت از امور غیبی را نفی می‌کنند، دسته‌ای دیگر از آیات اطلاع بر غیب را نه تنها برای رسول خدا[۵۲] بلکه برای سایر انبیا[۵۳] و برگزیدگان الهی و جانشینان ایشان[۵۴] نیز به اثبات رساند. علاوه بر این، اخبار پیامبر اکرم(ص) از احوال قیامت، عالم برزخ، معاد، بهشت و جهنم و عذاب‌ها و نعمت‌های آنها که در بسیاری از آیات قرآن کریم آمده، خود گواه روشنی بر آگاهی آن حضرت از امور غیبی مرتبط با آینده است.

علم غیب پیامبر، استقلالی یا تبعی؟

باتوجه به خبرهای غیبی پیامبر اکرم (ص)، این علم استقلالی است یا عرضی؟

اقسام علم غیب

علم غیب به دو صورت قابل تصور است:

  1. علم غیب ذاتی (علم غیب مستقل): مراد از مستقل یا ذاتی بودن علم اینکه آگاهی و احاطه به امور غیبی دارنده این علم از کسی گرفته نشده و نیاموخته؛ بلکه به طور استقلالی از ذات خود دارد. این‌گونه از آگاهی و احاطه تنها به خداوند متعال اختصاص دارد و هیچ آفریده‌ای این ویژگی را ندارد. خدای متعال درباره این نحوه از علم می‌فرماید: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۵۵].
  2. علم غیب مستفاد (علم غیب تبعی): این علم، در مقابل علم غیب ذاتی قرار دارد. مراد از تبعی یا مستفاد بودن علم اینکه اطلاع دارنده این دانش از امور غیبی از ذات خود نمی‌خیزد؛ بلکه دانشی است که از دیگری گرفته شده و از راه تعلیم الهی به دست می‌آید. این علم با این ویژگی‌ها قطعاً علمی غیر مستقل، غیرذاتی، مقید به اراده الهی و نسبت به علم الهی محدود است. این‌گونه از آگاهی‌ها علومی هستند که خدای متعال به برخی برگزیدگان خود عنایت می‌‌کند؛ در قرآن کریم فرمود: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * لاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۵۶]. این علم تنها در مواردی که خدای متعال اذن دهد و با تعلیم الهی به رسولان، فرشتگان و اولیای الهی داده می‌‌شود[۵۷].

با توجه به آنچه گذشت روشن می‌شود آیه ۱۸۸ سوره اعراف درصدد نفی علم غیب بالذات و استقلالی از پیامبر(ص) است؛ نه اینکه علم غیب را به صورت مطلق از انبیا و پیشوایان الهی نفی ‌کند؛ زیرا در ابتدای آیه چنین آمده است: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ[۵۸]، از این رو پیامبر تنها از آن دسته از علوم غیبی‌ آگاه است که خداوند به وی تعلیم داده است[۵۹].

علت مخفی بودن آگاهی پیامبر (ص) از غیب بر مردم

مردم در زمان رسول خدا (ص) تصور می‌کردند اگر نبی در ادعای خود صادق بوده و با عالم غیب در ارتباط است، باید در تمامی مراحل زندگی از آگاهی‌های غیبی استفاده کرده و همه منافع را برای خود و یارانش جلب کرده و در مقابل نیز تمامی زیان‌ها و آسیب‌ها را از خود و یاران خویش دفع کند. منتها از آنجا که گاهی خلاف این امر را در زندگی رسول خدا (ص) مشاهده می‌کردند؛ لذا در اصل آگاهی آن حضرت از امور غیبی تردید داشتند. از این رو آیه مذکور درصدد ابطال تصورات غلطی بود که مشرکان درباره پیامبر داشتند. بر این اساس، خداوند به پیامبر گرامی خود دستور می‌دهد برای ابطال این فکرِ غلط و سراسر شرک آنان، هر نوع قدرت و علمی را که از جانب خدا نباشد از خود سلب کرده و بگوید من با صرف نظر از قدرت الهی، مالک هیچ گونه نفع و ضرری نیستم مگر آنکه از طرف خدا قدرتی به من اعطا گردد[۶۰].

دو پاسخ دیگر

وجود موانع برای آگاهی از غیب

ممکن است برخی تصور کنند اگر پیامبر دارای علم غیب بود، می‌توانست منافع را برای خود جلب و زیان‌ها را دفع ‌کند؛ حال آنکه می‌دانیم آن حضرت در برخی از غزوه‌ها منافع فراوانی را از دست داده و خسارات و آسیب‌های بسیاری نیز متحمل می‌شدند. از این رو بر اساس آیه مذکور آن حضرت فاقد علم غیب بوده است. در پاسخ به این تصور غلط باید گفت: جلب منافع و دفع مضار زمانی اتفاق خواهد افتاد که علاوه بر وجود مقتضی (علم غیب) برای انسان، مانع یا موانعی نیز جهت تحقق این مسئله وجود نداشته باشد، در حالی که در اینجا موانعی موجود است که سنت الهی بر وجود آنها تعلق گرفته است. اختیار داشتن صحابه پیامبر، آزمایش آنان و اراده خداوند بر تحقق امور بر اساس جریان طبیعی نظام خلقت از جمله این موانع هستند. حال اگر قرار باشد پیامبر در همه امور بر طبق علم غیب خویش عمل کرده و هیچ نفعی را از دست ندهد و هر ضرری را از خود و یارانش دفع کند، نظامات آفرینش و سنن خداوند به هم می‌ریزد.

نفی بشری بودن علم غیب پیامبر

ممکن است نفی علم غیب از پیامبر در آیه، اشاره به جنبه بشری بودن آن حضرت داشته باشد، بر این اساس معنای آیه چنین می‌شود که: «اگر من به علم عادیِ بشری غیب را بدانم، می‌گویم چنین و چنان خواهد شد». در حالی که چنین نبوده و به وسیلۀ تعلیمات الهی و نزول وحی، حقایقی از غیب بر آن حضرت مکشوف شده است، چراکه روشن است، هیچ موجود‌ غیر محدودی محیط به‏ تمام اشیاء نیست مگر خدای‌ تعالی‌، پس تنها او عالم به غیب است، لکن از آنجایی‌ که فهم ساده و عامیانه سؤال کنندگان از رسول خدا(ص) از درک این معنا قاصر بوده و معتقد بودند آن حضرت باید از قدرت فوق ‌العاده‌ای برخوردار باشد تا بتواند هرگونه منفعت و خیری را به خود جلب و هرگونه آسیب و زیانی را از خود دفع کند! لذا آیاتی در این خصوص وارد شد که بر مردم روشن شود پیامبران هم مانند سایر مردم هستند و تنها توسط وحی به آنها پیام‌هایی داده می‌شود، تا اولاً رسالت آنان در میان توده‌های مردم پذیرفته شود و ثانیاً به عنوان موجودات مافوق بشری مورد پرستش قرار نگیرند[۶۱].

جمع‌بندی

تکمیل مقام رهبری، آن هم رهبری جهانی و همگانی در تمام زمینه‌‌های مادی و معنوی، نیاز به آگاهی بر بسیاری از مسائلی دارد که از سایر مردم پوشیده است، آگاهی از احکام و قوانین الهی و نیز آگاهی بر اسرار جهان هستی و ساختمان بشر و قسمتی از حوادث آینده و گذشته؛ این بخش از علم غیب را خداوند در اختیار فرستادگان و نمایندگانش قرار داده است[۶۲].

پانویس

  1. آل عمران، ۱۷۹؛ جن ۲۶ و ۲۷.
  2. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  3. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  4. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی غَیْبِهِ فَلَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِهِ وَ لَا مَلَکاً مِنْ مَلَائِکَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِی عَلَیْهِ یَعْلَمُهُ‏ الْکَبِیرُ مِنَّا وَ الصَّغِیرُ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص١٣١.
  5. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  6. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی غَیْبِهِ»..» در بالا اشاره شده.
  7. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست.»..: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  8. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل فی کلّ غائب عن الحاسّة... ما لا یقع تحت الحواس و لا تقتضیه بداهة العقول وإنّما یعلم بخبر الأنبیاء(ع)». راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقیقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احکام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  9. قاضی شوشتری (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بین علم الغیب الذی لا یعلمه إلا الله تعالی وبین ما ادعیناه؛ فإن المراد بعلم الغیب هو العلم الذی لا یکون مستفاداً من سبب یفیده، وذلک إنما یصدق علی الله تعالی؛ إذ کل ما علم من عداه تعالی فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغیر واسطة؛ فلا یکون علم غیب» شوشتری، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  10. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بین الفساد؛ لأن الوصف بذلک إنما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا یکون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضی شوشتری (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا یصح لغیر الله تعالی أن یقال أنه یعلم الغیب... وبالجملة: لا یجوز أن یقال لأحد فلان یعلم الغیب؛ نعم الإخبار بالغیب بتعلیم الله تعالی جایز» شوشتری، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  11. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثانی: فی بیان اطلاعه(ع) علی المغیبات، وتمکنه من خوارق العادات، وفیه بحثان: البحث الأول: فی اطلاعه علی الأمور الغیبیة». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة کلمة لأمیر المؤمنین، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله علیهم أجمعین؛ لأنّ الله سبحانه وتعالی لمّا أطلعهم علی غیبه بما ینزل فی لیلة القدر»... بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  12. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضی، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  13. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله علیهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالی لمّا أفادهم علوماً زائدةً علی علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ریب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغیب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ویشهد لعلمه (أی: الإمام علی) بالغیب: إیصاؤه بدفنه خفیة». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  14. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص۱۲۶الی ۱۲۹.
  15. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۷۷۹؛ ر.ک: رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج۷، ص۳۱۸ ـ ۳۱۹.
  16. ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ؛ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم؛ تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ؛ «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.
  17. وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ؛ «و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹؛ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ؛ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷؛ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ؛ «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای. فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۱ ـ ۳۳؛ وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا؛ «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه می‌کنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمی‌آورند» سوره نوح، آیه ۲۶؛ ۲۷؛ إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ «(یاد کن) آنگاه را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم که برای من فروتن بودند گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بی‌گمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۴ ـ ۶؛ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛ «پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱ و ... .
  18. وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا«و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳؛ وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؛ «و کافران می‌گویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  19. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  20. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  21. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ج ۱، ص۹۵ ـ ۹۸؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص۱۰۱؛ سبحانی، جعفر، پاسخ جوان شیعی به پرسش‌های وهابیان، ۳۲۳؛ غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص۲۵؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج ۷، ص۳۱۹؛ رفیعی، ناصر، علم غیب ائمه، دو فصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص۱۴؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۴؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۲۱ ـ ۱۲۳؛ موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص۳۷؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص۲۴.
  22. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  23. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج ۳۱، ص۴۶۸؛ رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، ج ۷، ص۳۱۸ ـ ۳۱۹؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۶۴؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۳۳. خوش باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۱۵۲؛ نظیر عرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۸؛ اسدی گرمارودی، محمد، علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان؛ ص۹۸.
  24. «و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید»؛ سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  25. ر.ک: سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۱۵۸.
  26. «آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟» سوره عنکبوت، آیه ۲.
  27. ر.ک: نمازی شاهرودی، علی، علم غیب، ص۱۶۲؛ نظیر عرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۸.
  28. ر.ک: طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۸، ص۴۸۴؛ سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص١۵٨؛ مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص۳۲ـ۳۴؛ نظیر عرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۸؛ ایزدخواه، محمد ابراهیم، نیری، عصمت، بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری؛ ش۳۰، ص۸۴.
  29. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  30. «و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  31. «جز آنچه خداوند بخواهد» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  32. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  33. «من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  34. التفسیر الکبیر، ج‏۱۵، ص۴۲۵، روح المعانی، ج‏۵، ص۱۲۵.
  35. حقیقت سمنانی، محمد رضا، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  36. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۶۴.
  37. آل عمران، ۱۷۹؛ جن ۲۶ و ۲۷.
  38. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  39. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ‌«المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  40. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ فَلَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيَائِهِ وَ لَا مَلَكاً مِنْ مَلَائِكَتِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِي عَلَيْهِ يَعْلَمُهُ‏ الْكَبِيرُ مِنَّا وَ الصَّغِيرُ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  41. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  42. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي غَيْبِهِ..»» در بالا اشاره شده.
  43. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست...»: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  44. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: «ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبيان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: «استُعمل في كلّ غائب عن الحاسّة... ما لا يقع تحت الحواس و لا تقتضيه بداهة العقول وإنّما يعلم بخبر الأنبياء عليهم السلام». راغب اصفهانی، حسين بن محمد، المفردات فى غريب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقيقته ما غاب عن الحواس». ابن عربی، محمد بن عبدالله، احكام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  45. قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بين علم الغيب الذي لا يعلمه إلا الله تعالى وبين ما ادعيناه؛ فإن المراد بعلم الغيب هو العلم الذي لا يكون مستفاداً من سبب يفيده، وذلك إنما يصدق على الله تعالى؛ إذ كل ما علم من عداه تعالى فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغير واسطة؛ فلا يكون علم غيب» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  46. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول عليهم بأنهم يعلمون الغيب فهو منكر بين الفساد؛ لأن الوصف بذلك إنما يستحقه من علم الأشياء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا يكون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضى شوشترى (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا يصح لغير الله تعالى أن يقال أنه يعلم الغيب ... وبالجملة: لا يجوز أن يقال لأحد فلان يعلم الغيب؛ نعم الإخبار بالغيب بتعليم الله تعالى جايز» شوشترى، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  47. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثاني: في بيان اطلاعه عليه السلام على المغيبات، وتمكنه من خوارق العادات، وفيه بحثان: البحث الأول: في اطلاعه على الأمور الغيبية». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة كلمة لأمير المؤمنين، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم أجمعين؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أطلعهم على غيبه بما ينزل في ليلة القدر ..». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  48. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. ر.ک: مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضى، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  49. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله عليهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالى لمّا أفادهم علوماً زائدةً على علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ريب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغيب». بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ويشهد لعلمه (أي: الإمام علي) بالغيب: إيصاؤه بدفنه خفية». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  50. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  51. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۷۷۹؛ ر.ک: رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج۷، ص۳۱۸ ـ ۳۱۹.
  52. ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ؛ «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم» سوره آل عمران، آیه ۴۴؛ تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ؛ «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.
  53. وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ؛ «و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹؛ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ؛ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷؛ وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ؛ «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای. فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۱ ـ ۳۳؛ وَقَالَ نُوحٌ رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا؛ «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه می‌کنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمی‌آورند» سوره نوح، آیه ۲۶؛ ۲۷؛ إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ «(یاد کن) آنگاه را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم که برای من فروتن بودند گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بی‌گمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است» سوره یوسف، آیه ۴ ـ ۶؛ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ؛ «پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند» سوره یوسف، آیه ۱۰۱ و ... .
  54. وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا«و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد» سوره بقره، آیه ۱۴۳؛ وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؛ «و کافران می‌گویند: تو فرستاده (خداوند) نیستی؛ بگو: میان من و شما خداوند و کسی که دانش کتاب نزد اوست، گواه بس» سوره رعد، آیه ۴۳.
  55. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  56. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  57. ر.ک: خاتمی، سید احمد، در آستان امامان معصوم، ج ۱، ص ۹۵ ـ ۹۸؛ نادم، محمد حسن، علم غیب از نگاه عقل و وحی، ص ۱۰۱؛ سبحانی، جعفر، پاسخ جوان شیعی به پرسش‌های وهابیان، ۳۲۳؛ غرویان، محسن، میرباقری، سید محمد حسین، غلامی، محمدرضا، بحثی مبسوط در آموزش عقاید، ج ۲، ص ۲۵؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، تفسیر قرآن مهر، ج ۷، ص ۳۱۹؛ رفیعی، ناصر، علم غیب ائمه، دو فصلنامه مطالعات اهل بیت‌شناسی، ص ۱۴؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص ۲۴؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص ۱۲۱ ـ ۱۲۳؛ موسوی، سید امین، گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی، ص ۳۷؛ مهدی فر، حسن، علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن، ص ۲۴.
  58. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  59. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تسنیم، ج ۳۱، ص۴۶۸؛ رضایی اصفهانی، تفسیر قرآن مهر، ج ۷، ص۳۱۸ ـ ۳۱۹؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۶۴؛ شاکر، محمد تقی، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۳۳. خوش باور، داوود، علم غیب از دیدگاه فریقین، ص۱۵۲؛ نظیر عرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۸؛ اسدی گرمارودی، محمد، علم برگزیدگان در نقل و عقل و عرفان؛ ص۹۸.
  60. ر.ک: سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص۱۵۸.
  61. ر.ک. طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج‏ ۸، ص۴۸۴؛ سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، ص١۵٨؛ مطهری، احمد، کاردان، غلام رضا، ع‍ل‍م‌ پ‍ی‍ام‍ب‍ر و ام‍ام‌ در ق‍رآن‌، ص۳۲ـ۳۴؛ نظیر عرفانی، محمد، بررسی علم غیب معصومان در تفاسیر فریقین، ص۱۹۸؛ ایزدخواه، محمد ابراهیم، نیری، عصمت، بررسی تفسیری آیات انحصار و شمول علم غیب پیامبران، فصلنامه مطالعات تفسیری؛ ش۳۰، ص۸۴.
  62. ر.ک. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص۶۴.