بحث:زهد در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی
زهد
زهد نوعی ترک، اعراض، بیرغبتی، بیمیلی و بیاعتنایی است. انسان از آن جهت که دارای دو جنبۀ طبیعی و فوق طبیعی است، بیمیلیهای او نیز بر دو گونه طبیعی و ماوراء طبیعی یا روحی تقسیم میشوند. بیمیلی طبیعی که ربطی به زهد مصطلح ندارد، هنگامی است که طبع انسان نسبت به چیز معینی تمایلی نداشته باشد؛ مثل بیمیلی شخص بیمار یا سیر نسبت به غذا. اما بیمیلی روحی آن است که انسان از نظر روحی و عقلی و قلبی نسبت به اموری که مورد پسند و رغبت طبع است بیمیل و بیاعتنا باشد و آنها را مقصود و و آرزوی خود قرار ندهد؛ این بیمیلی زمانی رخ میدهد که هدف شخص، اموری فوق طبیعی باشد و شخص، دلبستگی به این امیال طبیعی را مانع وصول به هدفهای فوق طبیعی خود ببیند. مانند تاجری که طبعاً نسبت به منافع و معاملات کوچک راغب است، ولی عقلاً به آن بیاعتنایی میکند؛ چون آن را مانع منافع بزرگتر میداند. بنابراین زهد یعنی رویگردانی از خواستهای طبیعی نفس بهمنظور دستیابی به خواستهای روحی و قلبی؛ چه این خواستها از قبیل خواستهای نفسانی اخروی باشند مثل نعمتهای بهشتی و چه از قبیل خواستهای غیر نفسانی و از نوع فضائل اخلاقی باشند مثل کرامت، عزت، شرافت و آزادگی و چه از نوع امور معنوی و الهی باشند مانند ذکر خدا و محبت و تقرب به ذات حق. پس زهد اسلامی به معنای ترک دنیا و ترک زندگی اجتماعی نیست؛ بلکه به معنای ترک دنیازدگی و امور مادی را بر امور معنوی مقدم نداشتن است. به همین جهت زاهد واقعی هیچگاه از زندگی دنیوی و مسئولیتهای دنیوی رویگردان نیست ولی آنها را هدف هم قرار نمیدهد. بر همین اساس میتوان گفت که زهد اصیل اسلامی دارای سه پایه و اساس است:
- بهرهگیریهای مادی از جهان به تنهایی نمیتواند تأمین کننده سعادت انسان باشد.
- سعادت و آرامش فرد نمیتواند از سعادت و آرامش جامعه جدا باشد.
- روح در عین اتحاد با بدن و احتیاج به آن نسبت به آن اصالت دارد؛ لذا نباید تمام وقت در خدمت بدن باشد.
بر این اساس، زهد اسلامی نوعی قدرت روحی است که در سایه آن از کمترین امکانات، بیشترین بهرهبرداری به عمل میآید و مال و مقام را برای رسیدن خود و جامعه، به سعادت حقیقی به خدمت گرفت.
لذا اگر کسی به چنین زهدی دست یافت بر او لازم است که در صورت امکان قدرت سیاسی و اقتصادی را در دست بگیرد تا فارغ از دلبستگی به آن، آن را در خدمت سعادت جامعه قرار دهد. همانگونه که حضرت یوسف(ع) به عزیز مصر فرمود: ﴿قَالَ اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[۱]. و پیامبر اکرم(ص) فرمودند: چه نیکو است مال صالح برای بنده صالح و چه نیکو یاوری است دنیا برای آخرت[۲]؛ و باز فرمودند[۳]: غنی و ثروت چه نیکو یاوری است بر تقوای الهی[۴].[۵]
دنیای مذموم و دنیای غیر مذموم
عدهای همچون پوچگرایان به دنیا بدبین بوده آن را بالذات، شر و تباهی میدانند! راه حل پیشنهادی اینگونه افراد برای رهایی از تباهی این دنیا خودکشی است. عدهای دیگر چون راهبان و تارکین دنیا و زاهدمآبان و صوفینمایان نیز معتقدند که خود دنیا خوب و آیهای از آیات الهی است و آنچه بد است، علاقه و محبت به دنیا و امور دنیوی مثل مال و مقام و اولاد و همسر و... است؛ لذا برای رهایی از مضرات دنیا باید این علایق را با کنارهگیری از اجتماع و مسئولیتهای اجتماعی ریشهکن کرد. اما از نظر زهد اصیل اسلامی، نه خود دنیا بد است و نه علاقه به آن. علاقه به والدین و همسر و اولاد و مال و مقام و پیشرفت و... امیالی روحی هستند که از نظر مخلوق بودن و آیه خدا بودن هیچ تفاوتی با خورشید و درخت و... ندارند. بنابراین خلقت این امیال نیز بیهوده نبوده؛ حکیمانه است. در قرآن کریم نیز از این امیال روحی با عنوان آیات الهی نام برده شده است.
و یکی از آیات خدا این است که برای شما از خودتان ازواجی آفرید تا با او آرام گیرید و بین شما مودت و رحمت قرار دارد همانا در این آیاتی است برای کسانی که تفکر میکنند[۶]. انبیا و اولیای الهی نیز همواره به تحکیم روابط اجتماعی تأکید میورزیدهاند؛ اساساً بقای نوع بشر و قوام زندگی خانوادگی و اجتماعی بشر بر این علائق سرشتی مبتنی است؛ و ریشهکن کردن آنها یعنی ریشهکن کردن بشریت و نظام اجتماعی بشر. افزون بر این، به گواهی روانشناسان و روانکاوان، ریشهکن کردن اینگونه علائق و امیال از محالات است و اگر کسی بخواهد با ریاضتهای شاق این امیال را ریشهکن کند، این امیال به ضمیر ناخودآگاه او رانده میشوند و چهبسا بعدها به صورت امراض روحی و روانی بروز میکنند.
در منطق قرآن آنچه مذموم است قانع بودن و بسته بودن به امور دنیوی و دست کشیدن از آخرت است. در فرهنگ قرآن کریم، مال و اولاد و... خوب، ولی اصل نیستند. خداوند متعال میفرماید: ﴿الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا﴾[۷]. بنابراین زهد حقیقی به معنای دست کشیدن از دنیا و علائق دنیوی و سرکوب کردن امیال نیست، بلکه به معنای توجه به امیال عالیتر و هدف قرار دادن آنها و حفظ اعتدال بین امیال دنیوی و معنوی است[۸].[۹]
فلسفه و هدفهای زهد
زهد اسلامی برخلاف زهدهای انحرافی، زهدی معقول بوده، جامع صلاح فرد و اجتماع، و دنیا و آخرت است. به همین سبب دارای هدفهای فردی، اجتماعی، دنیوی و اخروی است که به برخی از آنها اشاره میشود.
- زهد و ایثار؛ یکی از هدفهای زهد اسلامی تأمین آسایش دیگران است. یعنی زاهد به کم قناعت میکند تا دیگران از سهم بیشتری برخوردار شوند؛ لذا ایثار یکی از جلوههای زهد است.
- زهد و همدردی؛ انگیزه دیگر زاهدان حقیقی برای سادهزیستی، همدردی با محرومان است؛ چراکه درد ناداری محرومان با مشاهده افراد مرفه افزونتر میشود. افراد زاهد - به ویژه اگر افراد شاخصی باشند – با سادهزیستی میتوانند مرهمی بر زخم ناداری محرومان باشند[۱۰]. البته باید توجه داشت که سادهزیستی هر عصر و زمانهای با امکانات موجود در آن زمانه متناسب است؛ لذا در این زمانه که فقیرترین مردم نیز لباس وصلهدار نمیپوشند، لباس وصلهدار پوشیدن، مثل زمان امیرمؤمنان(ع)، نشانه زهد نیست. قناعت همواره لازمه زهد است ولی لازمه قناعت همواره زندگی فقیرانه نیست. از این رو ائمه بعد از علی(ع)،شکل زهدشان متفاوت بود؛ چون وضع جامعه متفاوت شده بود[۱۱].
- زهد و آزادی و آزادگی؛ نیاز، ملاک اسارت و وابستگی و بینیازی ملاک آزادی و آزادگی است؛ لذا، آزادگان زهد را برمیگزینند تا خود را از وابستگی به امور غیر ضروری رها ساخته از اسارت تحمیلهای زمانه آزاد کنند.
- زهد و معنویت؛ حقپرستی واقعی یعنی خود را دائماً در محضر حق دیدن و مشغول او بودن؛ لذا حقپرستی در نقطه مقابل خودپرستی و دنیاپرستی است. زهد آن موهبت الهی است که انسان را از پستان طبیعت جدا کرده با عالم ملکوت آشنا میکند؛ و دنیا و بدن را در خدمت ملکوت و روح قرار میدهد. بر این اساس، زهد شرط اساسی سیر و سلوک عرفانی و دست یافتن به معرفت افاضی است[۱۲].[۱۳]
هدف از تهذیب و زهد
هدف از تهذیب نفس و زهد در اسلام این است که انسان خویش بر نفس خویش مسلط شود؛ چراکه تسلط برخود یعنی ربوبیت. امام صادق(ع) فرمودند: عبودیت و بندگی گوهری است که کنه و حقیقت آن ربوبیت است[۱۴]. رب، یعنی صاحب اختیار بودن، یعنی تسلط داشتن، یعنی خداوندگاری - نه خدایی - لذا طبق این حدیث شریف، عبد حقیقی خدا آن کسی است که بر خود و شئون خود مسلط باشد و متخلق به اخلاق الهی آن کسی است که دارای قدرت روحی است؛ چراکه با وجود این قدرت روحی، انسان از رذائل اخلاقی مصون خواهد بود. امام حسین(ع) فرمودند: قدرت کینه را از بین میبرد[۱۵].
یعنی با احساس قدرت روحی، انسان نسبت به دیگران کینهای نخواهد داشت. کینه وقتی پدید میآید که انسان احساس ضعف کند. علی(ع) فرمودند[۱۶]: غیبت نمودن تلاش آدم عاجز و ناتوان است. یعنی کسی که در درون خود احساس قدرت میکند عارش میآید که از کسی غیبت کند. غرض اساسی تهذیب نفس و زهد اسلامی، تقرب به خدا است که مستلزم کسب کمالات وجودی است؛ چون خدا کمال مطلق است و آنکه کمال بیشتری دارد به کمال مطلق نزدیکتر است. معنای العبودية جوهرة كنهها الربوبية نیز همین است؛ چراکه عبودیت یعنی کسب کمال، و هرچه کمال زیادتر باشد ربوبیت و تسلط و خداوندگاری - نه خدایی - نیز افزایش مییابد؛ لذا تسلط و ربوبیت در انسان دارای مراحل و مراتبی است که عبارتاند از:
- تسلط بر غرایز و تمایلهای نفسانی؛ انسان در اثر تهذیب نفس و عبادت میتواند به درجهای از کمال برسد که مالک شهوت، غضب، شکم، و جوارح خود باشد و بر آنها حکومت کند و از بندگی این امور به درآید.
- تسلط بر قوه خیال و وهم؛ در این مرحله انسان، پرنده خیال را رام خود کرده و بر آن تسلط میباید و به آن اجازه نمیدهد که قلب را مشغول خود کند و دائماً از شاخی به شاخ دیگر بپرد و حضور قلب او را بههم زند؛ البته رسیدن به این حد از تسلط بر نفس کار آسانی نخواهد بود.
- بینیازی روح از بدن؛ انسان در اثر تهذیب نفس و عبادت میتواند به حدی از کمال روحی دست یابد که روح او مستقل از بدن نیز بتواند عمل کرده و به اختیار خویش تعلق خود را از بدن قطع کرده و دوباره به آن بازگردد.
- قدرت تصرف در بدن؛ در این مرتبه از کمال روحی، شخص میتواند در بدن خود تصرف کرده و کار اعضای درونی خویش را کنترل کند. همچنین در این مرحله میتواند اقدام به طیُّالارض کند.
- قدرت تصرف داشتن بر دنیای بیرون؛ عبد در این مرتبه از عبودیت به چنان درجهای از ربوبیت میرسد که میتواند در اشیاء عالم نیز تصرف کند. میتواند به اذن خدا چوبی را اژدهها کند یا قرص ماه را به دو نیم کند یا تخت عظیم بلقیس را در یک چشم برهم زدن از سرزمین یمن تا فلسطین حمل کند[۱۷].[۱۸]
منابع
پانویس
- ↑ «(یوسف) گفت: مرا بر گنجینههای این سرزمین بگمار که من نگاهبانی دانایم» سوره یوسف، آیه ۵۵.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۰، ص۶۲.
- ↑ کافی، ج۵، ص۷۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵۸؛ ج۶، ص۴۴؛ ج۷، ص۱۱۴؛ ج۱۶، صص ۷۰ و ۵۱۷؛ ج۲۲، ص۲۲۳؛ یادداشتهای استاد، ج۵، صص ۴۷۷-۳۷۵.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق ص ۹۵.
- ↑ ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾ «و از نشانههای او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.
- ↑ «دارایی و پسران زیور زندگی دنیایند و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت در پاداش و امید (به آینده) بهتر است» سوره کهف، آیه ۴۶.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۵۳۸-۵۴۰، ۵۵۲ و ۵۵۳؛ ج۲۲، صص ۲۱۴-۲۳۰.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق ص ۹۷.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۵۱۹-۵۲۴.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۸، صص ۴۲-۴۰.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۵۲۵-۵۳۶.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق ص ۹۹.
- ↑ مصباح الشریعه، باب صدم.
- ↑ موسوعه کلمات الامام الحسین(ع).
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۴۶۱.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۶، صص ۱۸۹-۱۸۷؛ ج۲۳، صص ۲۷۸-۲۷۱؛ صص ۴۹۳-۴۶۸.
- ↑ ایمانی، احد، اخلاق و فرا اخلاق ص ۱۰۰.