حاکم جائر در حدیث
مقدمه
روایاتی که بر حرمت ولایت حاکم جائر دلالت دارند. وجه استدلال به این دسته از روایات این است که با توجه به ضرورت وجود حاکم شرعاً و عقلاً، حرمت ولایت جائر وجوب ولایت عادل را نتیجه میدهد، که به معنای وجوب تأسیس حکومت عدل است؛ زیرا ولایت عادل یعنی حکومت عدل. روایات دالۀ بر حرمت ولایت جائر فراوان است، در ذیل به نمونهای از این روایات اشاره میکنیم:
۱. کلینی به سند صحیح روایت میکند: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ أَعْمَالِهِمْ، فَقَالَ لِي: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! لَا، وَ لَا مَدَّةَ قَلَمٍ، إِنَّ أَحَدَهُمْ لَا يُصِيبُ مِنْ دُنْيَاهُمْ شَيْئاً إِلَّا أَصَابُوا مِنْ دِينِهِ مِثْلَهُ - أَوْ حَتَّى يُصِيبُوا مِنْ دِينِهِ مِثْلَهُ، الْوَهْمُ مِنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ -»[۱]؛ ابوبصیر گفت: از ابوجعفر (امام باقر)(ع) دربارۀ کار کردن برای آنها (حکّام جور) پرسیدم، به من فرمود: ای ابا محمد، نه، و نه حتی به اندازۀ جوهر قلمی، هیچ فردی از شما از دنیای آنان چیزی به دست نمیآورد تا آنکه از دین او به همان اندازه بکاهند - یا مگر آنکه از دین او به همان اندازه بکاهند -تردید از ابن ابی عمیر است. دلالت روایت بر حرمت هرگونه فعالیت در خدمت ولایت و حکومت جائران و هرگونه همکاری با حاکمان جائر روشن است.
۲. کلینی به سند صحیح روایت میکند: ابن ابی یعفور روایت میکند، گفت: نزد ابیعبدالله (امام صادق)(ع) بودم که مردی از اصحاب ما بر او وارد شد و به حضرت عرض کرد: فدایت گردم، چه بسا کسی از ما در فشار و سختی قرار گیرد، پس از او میخواهند ساختمانی برای آنها بسازد یا نهری لایروبی کند یا سکّوی آبیاری را اصلاح کند، نظر شما در این باره چیست؟ پس امام صادق(ع) فرمود: دوست ندارم که گرهای برای آنان یا درب ظرفی را ببندم اگر چه همۀ دنیا را به من بدهند نه و نه حتی در مداد قلمی به آنان کمک کنم. همانا یاوران ستمگران در روز قیامت در چادرهایی از آتش قرار دارند تا خداوند داوری بین بندگان را به پایان رساند[۲].
۳. شیخ طوسی به سند صحیح روایت میکند: «عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ»[۳]؛ یونس بن یعقوب روایت میکند، گفت: ابوعبدالله (امام صادق)(ع) فرمود: با آنها حتی در ساختن مسجد همکاری نکن. این روایت و روایات مشابه آن دلیل بر آن است که صرف ولایت و ریاست کسی که از سوی خداوند برای ولایت بر مردم نصب نشده باشد کار حرامی است، و ولایت او ولایت جور به شمار میآید، اگر چه به فرض محال عادلانه رفتار کند، و جز کار خیر و نیک انجام ندهد. در آینده این مطلب را توضیح خواهیم داد.
۴. صدوق به سند صحیح روایت میکند: «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ: أَيْنَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً، أَوْ رَبَطَ كِيساً، أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةَ قَلَمٍ، فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ»[۴]؛ از امام جعفر بن محمد روایت شده است از پدرانش(ع) که فرمود: رسول خدا(ص) فرمودند: آنگاه که روز قیامت فرا رسد منادی ندا میکند کجایند یاوران ستمگران، و آنان که دوات قلم آنها را لیقه کردهاند (آماده ساختهاند) یا درب کیسهای برای آنان بستهاند یا جوهر قلمی برای آنان فراهم کردهاند، پس اینان را با آن ستمگران محشور کنید.
۵. ورّام بن ابی فراس روایت میکند از امام صادق(ع): «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ: أَيْنَ الظَّلَمَةُ، وَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ، وَ أَشْبَاهُ الظَّلَمَةِ؟ حَتَّى مَنْ بَرَى لَهُمْ قَلَماً وَ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً، قَالَ: فَيَجْتَمِعُونَ فِي تَابُوتٍ مِنْ حَدِيدٍ، ثُمَّ يُرْمَى بِهِمْ فِي جَهَنَّمَ»[۵]؛ فرمود: آنگاه که در روز قیامت فرا رسد منادی ندا میکند: کجایند یاوران ستمگران، و شبیهان به ستمگران، حتی آن کس که قلمی برای آنها تراشیده، یا دواتی برای آنها لیقه کرده باشد، فرمود: اینان را دسته جمعی در تابوتی از آهن قرار میدهند سپس آنها را به درون جهنم میافکنند.
۶. کلینی به سند صحیح روایت میکند: «عَنْ جَهْمِ بْنِ حُمَيْدٍ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): أَ مَا تَغْشَى سُلْطَانَ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ: قُلْتُ: لَا، قَالَ: وَ لِمَ؟ قُلْتُ: فِرَاراً بِدِينِي. قَالَ: وَ عَزَمْتَ عَلَى ذَلِكَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ لِيَ: الْآنَ سَلِمَ لَكَ دِينُكَ»[۶]؛ جهم بن حمید روایت میکند، گفت: ابوعبدالله (امام صادق)(ع) به من فرمود: آیا در دستگاه اینان وارد نمیشوی؟ گفتم: نه، فرمود: چرا؟ عرض کردم: برای نجات دینم، فرمود: آیا تصمیم بر این گرفتهای؟ عرض کردم: آری، به من فرمود: اکنون دین خود را سالم نگه داشتهای.
۷. کلینی به سند معتبر از محمد بن عذافر روایت میکند: «عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): يَا عُذَافِرُ! نُبِّئْتُ أَنَّكَ تُعَامِلُ أَبَا أَيُّوبَ وَ الرَّبِيعَ، فَمَا حَالُكَ إِذَا نُودِيَ بِكَ فِي أَعْوَانِ الظَّلَمَةِ؟! قَالَ: فَوَجَمَ أَبِي، فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) لَمَّا رَأَى مَا أَصَابَهُ: أَيْ عُذَافِرُ، إِنِّي إِنَّمَا خَوَّفْتُكَ بِمَا خَوَّفَنِي اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ. قَالَ مُحَمَّدٌ: فَقَدِمَ أَبِي فَمَا زَالَ مَغْمُوماً مَكْرُوباً حَتَّى مَاتَ»[۷]؛ بن عُذافر از پدرش روایت کرده که گفت: ابوعبدالله (امام صادق)(ع) به من فرمود: ای عذافر، به من خبر دادهاند که تو با ابو ایوب و ربیع معامله و داد و ستد میکنی، پس چه حالی خواهی داشت اگر تو را در جملۀ یاوران ستمگران فرا خوانی کنند؟ عذافر گفت: پدرم در سکوتی حسرت آمیز فرو رفت، پس اباعبدالله وقتی حال او را دید به او فرمود: ای عذافر همانا تو را از آنچه خداوند عزوجل مرا از آن برحذر داشته، برحذر داشتم. محمد فرزند عذافر گفت: پس پدرم به خانه آمد و پیوسته در غم و اندوه بود تا از دنیا رفت.
۸. کلینی به سند صحیح روایت میکند: داود بن زربی گفت: یکی از وابستگان به علی بن الحسین(ع) خبرم داد گفت: در کوفه بودم که ابوعبدالله (امام صادق)(ع) به شهر حیره وارد شد، به نزد ایشان رسیدم و عرض کردم، فدایت گردم، اگر با داوود بن علی یا دیگری از مسئولین دولت صحبتی کنی شاید بتوانم به شغلی در ولایات آنها دست پیدا کنم؟
فرمود: چنین کاری نخواهم کرد. داوود گفت: پس به خانه برگشتم و اندیشیدم به خود گفتم: گمان کنم چیزی جز خوف او از اینکه به کسی ستم یا جوری روا دارم مانع او نشد، به خدا سوگند نزد او میروم و شرط میبندم و سوگندهای سخت ادا میکنم و سوگند طلاق زن و آزادی برده به او میدهم که به کسی ظلم و جور و ستم نکنم و به عدل عمل کنم. گفت: پس نزد ایشان آمدم و گفتم: فدایت گردم، من در اینکه از کمک به من در جهت اشتغال در دستگاه حکومتی امتناع فرمودی اندیشیدم و به نظرم رسید، امتناع شما بدین سبب است که نگران آن هستید که جور و ظلمی از من سر زند. من سوگند یاد میکنم که هر زنی که دارم مطلقه باشد، و هر مملوکی که دارم آزاد باشد اگر به کسی ظلم یا جوری روا دارم، و اگر به عدالت عمل نکنم. فرمود: چه گفتی؟ آنچه گفته بودم تکرار کردم پس حضرت سرش را به سوی آسمان بالا برد و پس فرمود: به آسمان دست رسانی بر تو از آنچه میگویی آسانتر است. مجلسی در مرآة العقول در شرح ذیل این روایت میفرماید: «أَيْ لَا يُمْكِنُكَ الْوَفَاءُ بِتِلْكَ الْأَيْمَانِ. وَ الدُّخُولُ فِي أَعْمَالِ هَؤُلَاءِ بِغَيْرِ ارْتِكَابِ ظُلْمٍ مُحَالٌ، فَتَنَاوُلُ السَّمَاءِ بِيَدِكَ أَيْسَرُ مِمَّا عَزَمْتَ عَلَيْهِ»[۸]؛ یعنی نمیتوانی به این سوگندها عمل کنی و داخل شدن در دستگاه اینان بدون آنکه به ظلم وجوری آلوده شود محال است پس دست به آسمان رساندن از آنچه میخواهی انجام دهی آسانتر است[۹].
نکتۀ محال بودن اجتناب از ظلم در صورت دخول در اعمال سلاطین جور، این است که همان دخول در اعمال آنان و پذیرش مسئولیت حکومتی خود از اعظم مصادیق ظلم و جور است؛ لهذا اجتناب از ظلم و جور در کنار پذیرش مسئولیت حکومتی از سوی آنان جمع بین النقیضین است، و لهذا محال و ممتنع است.
۹. کلینی روایت میکند: علی بن ابراهیم از پدرش و او از علی بن حکم، و او از حسن بن الحسین انباری از امام ابوالحسن رضا(ع) روایت کرده است، گفت: طی چهارده سال با حضرت نامه نگاری کردم و از او اجازه میخواستم که در دستگاه سلطان وارد شوم و پستی بگیرم، در آخرین نامهای که نوشتم بیان کردم که من از زدن گردنم میترسم، و خوف دارم که سلطان بگوید تو رافضی هستی، و اینکه شک نداریم که چون رافضی هستی عمل برای سلطان را ترک نمودهای. پس حضرت رضا(ع) پاسخ داد: آنچه در نامه نوشته بودی دانستم و از اینکه دربارۀ خوف از جانت سخن گفتی، پس اگر میدانی که اگر پستی به عهده گرفتی به آنچه رسول الله(ص) دستور داده است عمل میکنی و یاران و زیر دستان و نامه نویسان خود را به آیین خود در میآوری و اگر به ثروتی دست یافتی با فقرای مؤمنین همدردی میکنی به گونهای که مانند یکی از آنان باشی، این در برابر آن خواهد بود، وگرنه، نه[۱۰].
در این روایت از دو جهت جای بحث وجود دارد: جهت اول: سند روایت است. حسن بن حسین انباری که راوی مباشر است و توثیق ندارد، اگر چه سایر رجال سند همگی ثقاتند. به نظر ما همین روایت برای دلالت بر وثاقت او کافی است به بیانی که متضمن چند مطلب است:
- علی بن الحکم که روایت را از حسن بن حسین انباری روایت کرده است از اجلّۀ ثقات است، کشی در حق او گفته است: عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ تِلْمِيذُ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ لَقِيَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) الْكَثِيرِ، وَ هُوَ مِثْلُ ابْنِ فَضَّالٍ وَ ابْنُ بُكَيْرٍ[۱۱]؛ علی بن حکم شاگرد ابن ابی عمیر است و با بسیاری از اصحاب امام صادق(ع) ملاقات نموده و او همانند ابن فضال و ابن بکیر است. مثل ابن فضّال و ابن بکیر دانستن علی بن الحکم توسّط کشی دلالت بر جلالت شأن علی بن الحکم دارد، افزون بر اینکه عبارت تِلْمِيذُ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ نیز دلالت بر ملازمت در صحبت ابن ابی عمیر دارد و مقام والای ابن ابی عمیر معلوم است؛ لذا این وصف نیز جلالت قدر او را میرساند. افزون بر اینکه شیخ نیز در حق او گفته است ثِقَةٌ جَلِيلُ الْقَدْرِ[۱۲].
- علی بن الحکم انباری است و از این جهت قاعده اقتضاء میکند حسن بن حسین انباری را از نزدیک بشناسد.
- روایتی که حسن بن حسین انباری نقل کرده متضمن چند مطلب است:
- اصرار حکومت وقت بر دعوت به کار او، تا جایی که در صورت تداوم اصرار بر رد این دعوت، متهم به رفض میشده و جان او به خطر میافتاده است، این مطلب نشانۀ آن است که نامبرده شخصیتی مورد توجه حکومت بوده، و دارای استعداد و شایستگی ویژهای بوده که این چنین از سوی حکومت وقت برای تصدی پست حکومتی تحت فشار قرار گرفته است.
- از روایت استفاده میشود حسن بن حسین انباری مدت چهارده سال از سوی حکومت برای پذیرش پست حکومتی تحت فشار بوده و معذلک از پذیرفتن آن امتناع کرده است. اصرار بر امتناع از پذیرش پست حکومتی حاکی از مقام ورع و تقوای بالایی است؛ زیرا انسانهای کم تقوا و بدون ورع نه تنها از پذیرش پستهای حکومتی که منافع مادی فراوان دارد امتناع نمیکنند، بلکه با کمال رغبت و اشتیاق به دنبال آن میروند.
- تقیّد حسن بن حسین به استیذان از حضرت رضا(ع) در پذیرش پست حکومتی نشانۀ عمق ولایت و تقوا و تقیّد او به موازین شرعی است.
- پاسخ حضرت(ع) به پرسش حسن بن حسین انباری حاکی از آن است که حضرت(ع) در حسن بن حسین انباری آمادگی و توانایی آن را مییافته که در صورت پذیرش پست حکومتی به دستوراتی که حضرت(ع) به او داده است عمل کند؛ زیرا در غیر این صورت پاسخ حضرت طبق قاعده باید منع قاطع بدون قید و شرط باشد.
این مطلب را حسن بن حسین انباری برای علی بن الحکم نقل کرده، و علی بن الحکم با جلالت قدری که دارد بدون هرگونه تشکیک و تردیدی در صحت کلام او، آن را برای دیگران روایت کرده است.
نقل این مطلب توسط علی بن الحکم - علی جلالة قدره - حاکی از اعتماد علی بن الحکم به حسن بن حسین انباری، و تأیید مطالبی است که به وسیلۀ او در این روایت نقل گردیده است، و با توجه به اینکه مطالب منقول در این روایت حاکی از جلالت قدر حسن بن حسین انباری، و ورع و تقوای او دارد، نقل این روایت توسط روای جلیل القدری چون علی بن الحکم در اثبات وثاقت حسن بن حسین انباری کفایت میکند؛ بنابراین سند روایت مذکور معتبر است. جهت دوم: دلالت روایت مذکور بر حرمت تصدی پست حکومتی در حکومت حاکم جائر تام است. وجه دلالت این است که حضرت رضا(ع) از تصدی پست حکومتی توسط سائل نهی فرموده است. آنگاه که سائل شرایط جانی و تهدید به قتل را توسط حاکم مطرح میکند حضرت(ع) جواز تصدی پست حکومتی جائر را در شرایط سخت تقیّه نیز مشروط به رفتار عادلانه میکند. بنابراین از روایت فوق استفاده میشود که حکم اولی تصدی پست حکومتی از سوی جائر حرمت مؤکّد است، و در شرایط تقیّۀ سخت، پذیرش پست حکومتی مشروط به اجرای عدل در حد توان است.
روایاتی که بر حرمت اطاعت و پیروی از حاکم جائر دلالت دارند. خلاصۀ وجه استدلال به این دسته از روایات این است که با توجه به ضرورت وجود حاکم در جامعۀ بشر و عدم جواز هرج و مرج که لازم لا ینفک عدم وجود حاکم است، حرمت اطاعت و پیروی از حاکم جائر مستلزم ضرورت و وجوب برپایی حکومت عدل به رهبری حاکم عادل است؛ زیرا جایگزین حکومت عدل بیش از یکی از دو گزینه نیست: حکومت جائر یا هرج و مرج و فساد عمومی، و با توجه به اینکه نفی حکومت به طور مطلق باطل و ممنوع است و ارتکاز عقلائی شاهد و گواه بر آن است، تنها گزینۀ معقول و ممکن وجود حکومت حاکم عادل است. روایات فراوانی بر حرمت اطاعت و پیروی از حاکم جائر دلالت دارد که در ذیل به نمونهای از آنها اشاره میکنیم:
۱. کلینی: از ایشان پرسیدم دربارۀ فرمودۀ خدای عزوجل: «هرگاه عمل زشتی مرتکب میشوند میگویند پدرانمان را بدین راه ورسم یافتیم، و خدا ما را به این کار دستور داده است، بگو: همانا خداوند به کار زشت امر نمیکند آیا آنچه نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟» گفت: پس حضرت فرمود: آیا دیدهای کسی ادّعا کند که خدا به زنا و شرب خمر یا نظیر آن از محرمات دستور داده است؟ گفتم: نه.
فرمود: این کار زشتی که اینان ادّعا میکنند که خداوند آنان را به آن امر کرده است چیست؟ گفتم: خدا و ولیّ او داناتراند. فرمود: همانا این مطلب دربارۀ امامان جور است، ادّعا کردند که خداوند به آنها دستور داده که از امامانی پیروی کنند که خداوند به پیروی از آنان دستور نداده است پس خداوند ادّعای آنها را ردّ کرده و اعلام میدارد که آنان به خدا نسبت دروغ دادهاند، و این عمل را به فاحشه و کار زشت نامیده است[۱۳].
سند روایت صحیح است و دلالت این روایت بر حرمت اطاعت و پیروی از ائمۀ جور بسیار روشن است؛ ز یرا ادعای اینکه خدا امر به تبعیت از این امامان نموده است را ادعای دروغ، و ائتمام به این امامان دروغین را مصداق فحشاء معرفی کرده است.
۲. کلینی: از بندۀ صالحی - مراد امام کاظم(ع) است- پرسیدم دربارۀ فرمودۀ خداوند: «بگو: همانا پروردگار من حرام کرد کارهای زشت را آنچه از آنها ظاهر است و آنچه باطن است» گفت، پس فرمود: قرآن برونی دارد و درونی پس آنچه خداوند در قرآن حرام کرده است برون قرآن است، و درون آن امامان جور است، و آنچه خداوند تعالی در کتاب حلال کرده است برون قرآن است، و درون آن امامان بر حق است[۱۴]. سند روایت صحیح است و دلالت روایت بر حرمت اطاعت ائمه جور روشن است؛ زیرا تفسیر فواحش به ائمه جور به معنای آن است که تبعیت و اطاعت از آنان مصداق فاحشه است.
۳. کلینی: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ﴾[۱۵] قَالَ: هُمْ وَ اللَّهِ أَوْلِيَاءُ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ اتَّخَذُوهُمْ أَئِمَّةً دُونَ الْإِمَامِ الَّذِي جَعَلَهُ اللَّهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً، فَلِذَلِكَ قَالَ: ﴿وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ * إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾[۱۶] ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): هُمْ وَ اللَّهِ يَا جَابِرُ، أَئِمَّةُ الظَّلَمَةِ وَ أَشْيَاعُهُمْ»[۱۷]؛ از اباجعفر (امام باقر)(ع) پرسیدم دربارۀ فرمودۀ خدای عزوجل: «از مردم کسانی هستند که جز خدا را همچون خدا دوست میدارند» فرمود: اینان به خدا سوگند پیروان فلان و فلانند آنان را امام خود قرار دادند بجای امامی که خداوند او را برای مردم امام قرار داده است، و لذا فرمود: «اگر ببینند ستمگران آنگاه که عذاب را میبینند که تمام قدرت از آنِ خداوند است و اینکه خداوند سخت کیفر است، آنگاه آن رهبران از پیروان خود اعلام بیزاری میکنند و عذاب الهی را میبینند و راه چاره را بر خود بسته مییابند. آنان که پیروی کردند میگویند: ای کاش برای ما بازگشتی بود که از این رهبران بیزاری بجوییم آنچنان که اینان از ما بیزاری جستهاند، خداوند اینچنین رفتار و کردار حسرت آمیز آنها را به آنان نشان میدهد و آنان از آتش بیرون رفتنی نیستند» سپس ابوجعفر (امام باقر)(ع) فرمود: اینان به خدا سوگند - ای جابر - امامان ستمگر و پیروان آنهایند. سند روایت صحیح کالقطعی است و دلالت این روایت بر حرمت اطاعت و تبعیت از ائمه جور نیاز به توضیح ندارد.
۴. کلینی: «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)... ثُمَّ قَالَ(ع): لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ...»[۱۸]؛ به ابیعبدالله (امام صادق)(ع) گفتم - تا آنجا که میگوید - سپس فرمود: کسی که ولایت امام جائری را که از سوی خدا نیست بپذیرد دین ندارد. سند روایت صحیح است و دلالتش تام.
۵. کلینی: ابوجعفر (امام باقر)(ع) فرمود: خداوند تعالی فرمود: همانا کیفر میکنم هر رعیتی را در اسلام که ولایت هر امام جائری که از سوی خدا نیست بپذیرد، هر چند این رعیت در رفتارش نیکوکار و پرهیزگار باشد. سند روایت صحیح است و دلالتش بر مدعا تام و روشن است[۱۹].
۶. کلینی: ابیعبدالله (امام صادق)(ع) فرمود: خداوند باکی ندارد امتی را که از امامی که از سوی خدا نیست پیروی کرده کیفر کند هر چند این امت در رفتار خود نیکوکار و پرهیزگار باشد[۲۰]. دلالت روایت همچون حدیث سابق است.
۷. صدوق در خصال به سند خویش از امیرالمؤمنین(ع) حدیثی روایت میکند که در ضمن آن آمده است: «وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ(ص) وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ(ص) لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ»[۲۱]؛ کسی که معصیت خدا کند را اطاعت نباید کرد، همانا اطاعت مخصوص خدا و رسول و ولاة امر است، و بدین سبب خداوند به اطاعت از رسول دستور داده است که رسول(ص) معصوم است و پاک، هیچگاه به معصیت خداوند دستور نمیدهد، و بدین سبب به اطاعت از ولاة امر دستور داده که معصوماند و پاک هیچگاه به معصیت خداوند دستور نمیدهند. حصر و تعلیلی که در ذیل روایت آمده است بر عدم جواز اطاعت از امامی که اطاعتش اطاعت خدا نباشد دلالت دارد. بنابر آنچه در این چند دسته از روایات آمده است - که آیات قرآن کریم و ادلّۀ قطعی دیگر مضمون آنها را مبنی بر حرمت مطلق و مؤکّد اطاعت حاکم جائر و هرگونه کمک و یا قبول ولایت و پست حکومتی از سوی او مورد تأیید و تأکید قرار میدهند - جایی برای تردید یا تشکیک در حرمت مطلق و موکّد هرگونه ارتباط حکومتی و ولایتی با حاکم ظالم و جائر باقی نمیماند. بنابراین و با توجه به ضرورت عقلی و شرعی وجود حکومت در جامعۀ بشر، که مستلزم اطاعت و پذیرش ولایت و امر و نهی و تدابیر حکومتی آن است، دلالت روایات و ادلّۀ فوقالذکر به دلالت التزامی بر وجوب برقراری حکومت عدلی که ولایت او و پذیرش حاکمیت او مشروع بلکه واجب باشد، ثابت و مسلّم است.[۲۲]
منابع
پانویس
- ↑ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب ۴۲، ح۵.
- ↑ «عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)، إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، إِنَّهُ رُبَّمَا أَصَابَ الرَّجُلَ مِنَّا الضِّيقُ أَوِ الشِّدَّةُ فَيُدْعَى إِلَى الْبِنَاءِ يَبْنِيهِ، أَوِ النَّهَرِ يَكْرِيهِ، أَوِ الْمُسَنَّاةِ يُصْلِحُهَا، فَمَا تَقُولُ فِي ذَلِكَ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): مَا أُحِبُّ أَنِّي عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً أَوْ وَكَيْتُ لَهُمْ وِكَاءً وَ إِنَّ لِي مَا بَيْنَ لَابَتَيْهَا، لَا، وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ، إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَ الْعِبَادِ»؛ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب ۴۲، ح۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب ۴۲، ح۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب ۴۲، ح۱۱.
- ↑ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب ۴۲، ح۱۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب ۴۲، ح۷.
- ↑ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب ۴۲، ح۳.
- ↑ مرآه العقول، ج۱۹، ص۶۴.
- ↑ «عَنْ دَاوُدَ بْنِ زُرْبِيٍّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مَوْلًى لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) قَالَ: كُنْتُ بِالْكُوفَةِ فَقَدِمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) الْحِيرَةَ فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، لَوْ كَلَّمْتَ دَاوُدَ بْنَ عَلِيٍّ أَوْ بَعْضَ هَؤُلَاءِ فَأَدْخُلَ فِي بَعْضِ هَذِهِ الْوِلَايَاتِ، فَقَالَ: مَا كُنْتُ لِأَفْعَلَ. قَالَ: فَانْصَرَفْتُ إِلَى مَنْزِلِي، فَتَفَكَّرْتُ فَقُلْتُ: مَا أَحْسَبُهُ مَنَعَنِي إِلَّا مَخَافَةَ أَنْ أَظْلِمَ أَوْ أَجُورَ، وَ اللَّهِ لآَتِيَنَّهُ وَ لَأُعْطِيَنَّهُ الطَّلَاقَ وَ الْعَتَاقَ وَ الْأَيْمَانَ الْمُغَلَّظَةَ أَلَّا أَظْلِمَ أَحَداً وَ لَا أَجُورَ وَ لَأَعْدِلَنَّ. قَالَ: فَأَتَيْتُهُ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ، إِنِّي فَكَّرْتُ فِي إِبَائِكَ عَلَيَّ فَظَنَنْتُ أَنَّكَ إِنَّمَا مَنَعْتَنِي وَ كَرِهْتَ ذَلِكَ مَخَافَةَ أَنْ أَجُورَ أَوْ أَظْلِمَ، وَ إِنَّ كُلَّ امْرَأَةٍ لِي طَالِقٌ وَ كُلَّ مَمْلُوكٍ لِي حُرٌّ عَلَيَّ، وَ عَلَيَّ إِنْ ظَلَمْتُ أَحَداً أَوْ جُرْتُ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ. قَالَ: كَيْفَ قُلْتَ؟! قَالَ: فَأَعَدْتُ عَلَيْهِ الْأَيْمَانَ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ، فَقَالَ: تَنَاوُلُ السَّمَاءِ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مِنْ ذَلِكَ»؛ کافی، ج۵، کتاب المعیشه، باب عمل السلطان وجوائزهم، ح۹؛ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب ۴۵، ح۴.
- ↑ «عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَنْبَارِيِّ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا(ع): قَالَ: كَتَبْتُ إِلَيْهِ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً أَسْتَأْذِنُهُ فِي عَمَلِ السُّلْطَانِ فَلَمَّا كَانَ فِي آخِرِ كِتَابٍ كَتَبْتُهُ إِلَيْهِ أَذْكُرُ أَنِّي أَخَافُ عَلَى خَبْطِ عُنُقِي وَ أَنَّ السُّلْطَانَ يَقُولُ لِي: إِنَّكَ رَافِضِيٌّ، وَ لَسْنَا نَشُكُّ فِي أَنَّكَ تَرَكْتَ الْعَمَلَ لِلسُّلْطَانِ لِلرَّفْضِ. فَكَتَبَ إِلَيَّ أَبُو الْحَسَنِ(ع): قَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مَا ذَكَرْتَ مِنَ الْخَوْفِ عَلَى نَفْسِكَ، فَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ إِذَا وُلِّيتَ عَمِلْتَ فِي عَمَلِكَ بِمَا أَمَرَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص)، ثُمَّ تُصَيِّرُ أَعْوَانَكَ وَ كُتَّابَكَ أَهْلَ مِلَّتِكَ، فَإِذَا صَارَ إِلَيْكَ شَيْءٌ وَاسَيْتَ بِهِ فُقَرَاءَ الْمُؤْمِنِينَ حَتَّى تَكُونَ وَاحِداً مِنْهُمْ، كَانَ ذَا بِذَا، وَ إِلَّا فَلَا»؛ کافی، ج۵، کتاب المعیشه، باب شرط من اذن له فی اعمالهم، ح۴؛ وسائل الشیعه، ابواب ما یکتسب به، باب جواز قبول الولایه من الجائر مع الضروره، ح۱.
- ↑ رجال کشی، ص۵۷۰.
- ↑ الفهرست، ص۲۲۰.
- ↑ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَبِي وَهْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾ قَالَ: فَقَالَ: هَلْ رَأَيْتَ أَحَداً زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِالزِّنَا وَ شُرْبِ الْخَمْرِ أَوْ شَيْءٍ مِنْ هَذِهِ الْمَحَارِمِ؟ فَقُلْتُ: لَا. فَقَالَ: مَا هَذِهِ الْفَاحِشَةُ الَّتِي يَدَّعُونَ أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِهَا؟! قُلْتُ: اللَّهُ أَعْلَمُ وَ وَلِيُّهُ. قَالَ: فَإِنَّ هَذَا فِي أَئِمَّةِ الْجَوْرِ، ادَّعَوْا أَنَّ اللَّهَ أَمَرَهُمْ بِالائْتِمَامِ بِقَوْمٍ لَمْ يَأْمُرْهُمُ اللَّهُ بِالائْتِمَامِ بِهِمْ، فَرَدَّ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ فَأَخْبَرَ أَنَّهُمْ قَدْ قَالُوا عَلَيْهِ الْكَذِبَ، وَ سَمَّى ذَلِكَ مِنْهُمْ فَاحِشَةً»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۳.
- ↑ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَبِي وَهْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَبْداً صَالِحاً عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ قَالَ: فَقَالَ: إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَجَمِيعُ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فِي الْقُرْآنِ هُوَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ، وَ جَمِيعُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَعَالَى فِي الْكِتَابِ هُوَ الظَّاهِرُ، وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْحَقِّ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۴.
- ↑ «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی میگزینند و آنها را چنان دوست میدارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
- ↑ «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی میگزینند و آنها را چنان دوست میدارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند. و کاش کسانی (که با گزینش بتها) به خود ستم کردند آنگاه که عذاب را (در رستخیز) مینگرند، دریابند که تمام توان (ها) از آن خداوند است * آنگاه که پیشگامان (گناه یا کفر) از پیروان (خویش) دوری میورزند و در عذاب مینگرند و پیوندها میان آنها (یکسره) بریده میشود * و پیروان (آنان) میگویند: کاش برگشتی (به دنیا) میداشتیم تا از آنها دوری میجستیم چنان که آنان از ما دوری جستند؛ بدین گونه خداوند کردارهایشان را (چون) دریغهایی به آنان مینمایاند در حالی که آنان از آتش بیرون آمدنی نیستند» سوره بقره، آیه ۱۶۵-۱۶۷.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۴.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۵.
- ↑ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ حَبِيبٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَايَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ الرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً...»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۶.
- ↑ «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً...»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ابواب صفات القاضی، باب ۱۰، ح۱۷.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۳، ص ۱۸۷-۲۰۲