حدیث سلسلة الذهب در کلام اسلامی
مقدمه
حدیث رضوی مشتمل بر جایگاه رفیع توحید و ارتباط آن با ولایت اهل بیت(ع). این حدیث در منابع روایی و تاریخی شیعه و اهل سنت از امام رضا(ع) روایت شده است. امام رضا(ع) آن را از پدر و نیاکان معصومش از رسول خدا(ص) روایت نموده و پیامبر(ص) از جبرئیل(ع) و او کلام خدای عزوجل را نقل کرده است. از آنجا که همه وسایط آن معصوم و برگزیدگان الهیاند، «سلسلة الذهب» نامیده شده است. عدهای از عالمان اهل سنت این روایت را اینگونه نقل کردهاند: هنگامی که امام رضا(ع) سوار بر مرکب وارد نیشابور شد، دو پیشوای اهل حدیث نیشابور به نامهای ابوزرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی و سایر طلاب علوم حدیث (که قابل شمارش نبودند) به پیشواز امام آمدند. ابوزرعه و محمد بن اسلم با التماس و زاری از امام خواستند تا صورت خود را آشکار کرده و برای آنها از پدرانش حدیث نقل کند. امام به غلامان خویش دستور داد پرده را کنار زنند. برخی از مردم فریاد زده و میگریستند و برخی دیگر خاک مرکب امام را میبوسیدند. علمای شهر مردم را به سکوت دعوت کردند. در این هنگام امام فرمودند: پدرم موسی بن جعفر، از پدرش جعفر صادق، از پدرش محمد باقر، از پدرش زین العابدین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابیطالب(ع) روایت کرده که فرمود: حبیب و نور چشمم پیغمبر(ص) از جبرئیل و او نیز از خداوند متعال نقل میکند که فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ قَالَهَا دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»؛ «لا اله الا الله» حصار محکم من است هر کس این جمله را بگوید، وارد حصار من شده و هر کس که در حصار من وارد شود از عذابم ایمن خواهد بود. پس از نقل این حدیث پرده را کشید و حرکت کرد. گفته شده که این روایت را بالغ بر بیست هزار نفر ثبت کردهاند[۱].
این روایت در منابع شیعه نیز آمده است، با این تفاوت که در پایان آن جمله: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» ذکر شده است، یعنی گفتن کلمه «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» شروطی دارد و من از شرطهای آن هستم[۲]. در برخی از نقلهای اهل سنت و شیعه، قید اخلاص نیز در روایت نقل شده است. بنابراین نقلها خداوند عز و جل فرمود: «همانا من الله هستم و هیچ الهی غیر از من نیست پس مرا عبادت کنید، هر کس از شما رو به سوی من کند، در حالیکه خالصانه بر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» شهادت دهد، در حصن من داخل شده است و هر کس در حصن من داخل شود، از عذاب من ایمن خواهد بود»[۳]. ابونعیم نقل میکند که از حضرت رضا(ع) در مورد قید اخلاص سؤال شد، ایشان فرمودند: مراد اطاعت خداوند بلندمرتبه است[۴]، همچنین از حضرت رسول(ص) در مورد اخلاص در شهادت سؤال شد، آن حضرت فرمود: اطاعت خدا و رسول و ولایت اهلبیتش مراد است[۵].
ابونعیم اصفهانی میگوید: «این حدیثی ثابت و مشهور به این اسناد، از روایت پاکان از پدران پاک ایشان است. بعضی از محدثین قدیمی ما، هنگامی که این سند خوانده میشد، میگفتند: این سند اگر بر مجنون قرائت شود، بهبود مییابد»[۶]. مراد ابونعیم از بعضی محدثین قدیمی، احمد بن حنبل است، چنانکه ابن حجر هیتمی و دیگران همین سخن را از وی نقل کردهاند[۷]. همین مضمون را ابن وزی نیز نقل کرده است[۸]. ابوالقاسم قشیری دربارهٔ این حدیث گفته است: این حدیث با این سلسلهٔ سند به بعضی از پادشاهان سامانی رسید، او این حدیث را با طلا نوشت و وصیت کرد که با وی در قبر دفن کنند. بعد از مرگش وی را در خواب دیدند و از معامله خداوند با او سؤال کردند، در پاسخ گفت: خداوند من را به سبب شهادت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و تصدیق «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» مورد بخشش قرار داد[۹].
بسیاری از اهل سنت این روایت را از اباصلت هروی به طریقهای مختلفی نقل کردهاند[۱۰]. برخی وی را تضعیف کردهاند[۱۱]؛ بیشتر این افراد به متعنّتین در جرح راویان مشهورند و به اندک دلیلی راوی را از اعتبار ساقط میکنند[۱۲] و در رأس آنها جوزجانی (م۲۹۵ق) قرار دارد که به ناصبی بودن شهرت دارد و با کسانی که فضائل اهل بیت(ع) را نقل میکنند دشمن است[۱۳]. با این حال اولاً: بزرگان رجال اهلسنت به اباصلت اعتماد دارند. ابوالحسن علی بن محمد کنانی توثیق اباصلت را از یحیی بن مَعین نقل کرده است. برخی دیگر وی را در زمرهٔ زُهّاد شمردهاند و در کتاب میزان الاعتدال او را انسانی صالح دانسته و تنها اشکالش را شیعه بودن شمرده است، بدون اینکه از اهل غلو باشد. حاکم نیشابوری او را مورد اعتماد و امین خوانده است[۱۴]. ابوالحسن سندی حنفی از اباصلت دفاع کرده و از سیوطی نقل میکند که روایت «حصن» ساختگی نیست و در ادامه گفته است: «اباصلت را یحیی بن معین و دار قطنی مورد اعتماد دانستهاند». نسائی و ابنماجه نیز از او روایت نقل کردهاند و احمد او را صادق دانسته است[۱۵].
ثانیاً: افراد دیگری نیز این حدیث را از امام رضا(ع) نقل کردهاند که از این قرارند: امام جواد(ع)[۱۶]؛ احمد بن عامر طائی[۱۷]؛ احمد بن عیسی علوی[۱۸]؛ احمد بن علی بن صدقه[۱۹]؛ ابوزرعه رازی و محمد بن أسلم طوسی[۲۰]؛ اسحاق بن راهویه مَروزی، محمد بن رافع قشیری، احمد بن حرب نیشابوری، یحیی بن یحیی؛ این چهار نفر را سبط ابنجوزی حنفی از طریق واقدی نقل میکند[۲۱]. به این ترتیب این حدیث در قرن سوم یعنی زمان صدور حدیث، از دوازده نفر از بزرگان شیعه و اهل تسنن نقل شده است.
در قرنهای پس از آن نیز این روایت مورد نقل و استناد بسیاری از محدثان و عالمان اسلامی قرار گرفته است که به تفکیک قرنها عبارتند از: قرن چهارم و پنجم: حاکم نیشابوری شافعی[۲۲]؛ احمد بن عبدالرحمن شیرازی[۲۳]؛ ابونعیم اصفهانی شافعی[۲۴]؛ قضاعی شافعی[۲۵]؛ شَجَری جرجانی حنفی[۲۶]؛ شیخ صدوق[۲۷]؛ شیخ طوسی[۲۸]؛ فتال نیشابوری[۲۹].
قرن ششم: ابنشیرویه دیلمی شافعی[۳۰]؛ زمخشری حنفی[۳۱]؛ ابنعساکر دمشقی شافعی[۳۲]؛ فخررازی شافعی[۳۳]؛ طبری آملی[۳۴]، ورام بن أبیفراس[۳۵].
قرن هفتم: ابنقدامه مقدسی حنبلی[۳۶]، رافعی قزوینی شافعی[۳۷]؛ سبط ابنجوزی حنفی[۳۸]، خواجه نصیرالدین طوسی[۳۹]، ابنمیثم بحرانی[۴۰].
قرن هشتم: ابنمنظور افریقی[۴۱]، جوینی شافعی[۴۲]، زرندی حنفی[۴۳]، خلیفه نیشابوری شافعی[۴۴] و حسن بن محمد دیلمی[۴۵].
قرن نهم: محمد خواجه پارسای بخاری حنفی[۴۶] و ابن صباغ مالکی[۴۷] و ابن أبیجمهور شیعی[۴۸].
قرن دهم: سمهودی شافعی[۴۹]، خنجی اصفهانی حنفی[۵۰]، ابنحجر هیتمی شافعی[۵۱] و متقی هندی[۵۲]، مقدس اردبیلی[۵۳].
قرن یازدهم: قاضی نورالله شوشتری[۵۴]، قرمانی دمشقی[۵۵] و عبدالرؤوف مناوی شافعی[۵۶]، محمدتقی مجلسی[۵۷]؛ علامه مجلسی[۵۸]، بسطامی شیعی[۵۹]، فیض کاشانی[۶۰]، شیخ حر عاملی[۶۱] و سید بحرانی[۶۲].
قرن دوازدهم: نابلسی دمشقی حنفی[۶۳]، جزائری شیعی[۶۴]، محقق خواجوئی شیعی[۶۵] و علامه بحر العلوم[۶۶].
قرن سیزدهم: زبیدی حنفی[۶۷]، قندوزی حنفی[۶۸]، میرسید حامد حسین[۶۹] و شیخ محمد حسن نجفی[۷۰].
قرن چهاردهم به بعد: قاضی بهجت أفندی شافعی[۷۱]، سید محمد طاهر هاشمی شافعی[۷۲]، شیخ احمد تابعی مصری شافعی[۷۳]، عبدالعزیز بن اسحاق بغدادی حنفی[۷۴]، میرزا حسین نوری[۷۵]، سید محمد کاظم یزدی[۷۶] و سید ابوالقاسم خوئی[۷۷].
با توجه به نقل حدیث توسط عالمان بسیاری از شیعه و اهلسنت در قرنهای مختلف، عدم نقل آن در کتابهای چهارگانه کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب و استبصار، اعتبار آن را مخدوش نمیسازد، چنانکه سنی بودن اکثر عالمان نیشابور در زمان حضور امام رضا(ع) نیز نقل آن توسط آنان را خدشهدار نمیکند؛ زیرا منزلت والای علمی و معنوی آن حضرت مورد قبول همگان بوده است. بدون شک مقصود از این که گفتن «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» انسان را از عذاب الهی میرهاند، گفتن آن بدون اعتقاد، یا اعتقاد بدون التزام عملی به لوازم آن نیست؛ زیرا در آیات بسیاری تأکید شده است که عامل رستگاری انسان، ایمان و عمل صالح است، چنانکه در سوره «عصر» تصریح شده است که تنها مؤمنانی که عمل صالح انجام میدهند اهل خسران نخواهند بود: ﴿وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[۷۸].
در حدیث قدسی دیگری که امام رضا(ع) از پدر و نیاکان معصومشان از جبرئیل، مکائیل، اسرافیل، لوح و قلم از خداوند متعال روایت کرده، ولایت علی(ع) حصن خداوند به شمار آمده که هرکس داخل آن شود، از عذاب الهی در امان خواهد بود: «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نَارِي (عَذَابِي)». حدیثی نبوی هم به همین مضمون نقل شده است[۷۹]. این روایات بیانگر آن است که حقیقت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ولایت اهلبیت(ع) است.
در مورد قسمت پایانی روایت یعنی اینکه اعتقاد به امامت امام رضا(ع) شرط ایمنیبخش کلمه توحید است، سه احتمال وجود دارد: یا سخن از شروط، شرح حدیث بوده و کلام حضرت رضا(ع) است، و یا داخل در حدیث بوده، ولی آن حضرت نقل به مضمون کردهاند، و یا حضرت رضا(ع) شروط را هم نقل کرده و بعد فرمودهاند که من یکی از آن شروط هستم، لکن از طرف راوی نقل به مضمون شده است. هرچند ظاهر روایت با احتمال اول بیشتر همخوانی دارد، ولی شاهد دو احتمال اخیر، روایتی است که شیخ طوسی نقل میکند. طبق این نقل، حضرت رضا(ع) در جمع مشتاقانشان در نیشابور پس از ذکر سند، حدیث را اینگونه نقل میکنند: خداوند میفرمایند: من الله هستم، غیر از من هیچ الهی نیست. پس ای بندگان من، مرا عبادت کنید و هر کس از شما مرا ملاقات کند در حالی که شهادت دهد که جز الله خدایی نیست و خالصانه بر این باور باشد، قطعاً داخل در حصن من شده است و هر کس داخل در حصن من شود، از عذاب من ایمن است. سپس از حضرت سوال شد مراد از اخلاص در شهادت به الله چیست؟ فرمود: اطاعت خدا و رسول خدا و ولایت اهل بیت رسول خدا[۸۰]. شیخ حر عاملی مینویسد: ممکن است فراز آخر «أنا» نبوده و «إنّا» باشد یعنی حضرت فرمودهاند: «همانا ما (اهلبیت) همگی از شروط توحید هستیم» و قبولی ولایت همه ما شرط توحید است[۸۱]. ولایت اهلبیت پیامبر(ص) مراتبی دارد که اولین مرتبه آن ولایت محبت است. عموم مسلمانان جز نواصب این ولایت را دارا میباشند. اعتقاد به امامت و وجوب اطاعت از آنان در همه شئون زندگی، مراتب دیگر ولایت است. برخورداری از نتایج کامل توحید در گرو داشتن ولایت خاندان پیامبر(ص) در همه مراتب آن است.[۸۲]
منابع
پانویس
- ↑ الصواعق المحرقه، ج۲، ص۵۹۵؛ مسند الشهاب، ج۲، ص٣٢٣؛ فیض القدیر، ج۴، ص۴۸۹؛ حلیة الأولیاء، ج۳، ص۱۹۳.
- ↑ التوحید، ص۲۴؛ معانی الاخبار، ص۳۷۱؛ ثواب الأعمال، ص۷؛ صحیفة الإمام الرضا، ص۴۰؛ عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۵؛ الأمالی، ص۲۷۹؛ بحار الانوار، ج۳، ص۵-۱۴؛ ج۲۷، ص۱۳۴؛ ج۳۸، ص۹۸؛ ج۴۹، ص۱۲۰-۱۲۳، ۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ حلیة الأولیاء، ج۳، ص١٩۲؛ تاریخ دمشق، ج۴۸، ص۳۶۶؛ التوحید، ص۲۵؛ عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۴ و۱۳۷؛ کشف الغمة، ج۲، ص۱۳۵-۱۳۶.
- ↑ حلیة الأولیاء، ج۳، ص١٩٢.
- ↑ امالی، ص۵۸۹؛ بحار الأنوار، ج۴۹، ص۱۲۰-۱۲۱.
- ↑ حلیة الأولیاء، ج۳، ص۱۹۲.
- ↑ الصواعق المحرقه، ج۲، ص۵۹۵.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۳۱۵.
- ↑ فیض القدیر، ج۴، ص۴۸۹؛ نور الابصار، ص۳۱۷.
- ↑ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۲۲-۱۲۳ و۱۶۸؛ تاریخ دمشق، ج۴۸، ص۳۶۶.
- ↑ جوزجانی در احوال الرجال، ص۲۰۵-۲۰۶؛ ابوحاتم رازی شافعی در الجرح والتعدیل، ج۶، ص۴۸؛ ابنحبّان بستی در الثقات، ج۸، ص۴۵۶؛ ابنجوزی حنبلی در الضعفاء والمتروکین، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ الرفع والتکمیل، ص۱۱۷-۱۲۲.
- ↑ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۱، ص٣١٠؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۸۱ و ۱۵۹.
- ↑ تنزیه الشریعة المرفوعة، ج۱، ص۱۵۱.
- ↑ حاشیة السندی، ج۱، ص۳۵.
- ↑ فرائد السمطین، ج۲، ص۱۸۹؛ اتحاف السادة المتقین، ج۳، ص۱۴۶.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۵، ص۴۶۲؛ ج۷، ص۱۱۵؛ ج۴۸، ص۳۶۷.
- ↑ التدوین فی أخبار قزوین، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ مسند الشهاب، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ الفصول المهمة، ص٢۴٣؛ جواهر العقدین، ص۳۴۲-۳۴۵؛ الصواعق المحرقه، ج۲، ص۵۹۴؛ أخبار الدول وآثار الأول، ص۱۱۵؛ فیض القدیر، ج۴، ص۴۸۹.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۳۱۵؛ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۲۳ و۱۶۸.
- ↑ الفصول المهمة، ص۲۴۳؛ جواهر العقدین، ص۳۴۲-۳۴۵؛ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۵۹۴؛ أخبار الدول، ص۱۱۵؛ فیض القدیر، ج۴، ص۴۸۹.
- ↑ فیض القدیر، ج۴، ص۴۸۹.
- ↑ حلیة الأولیاء، ج۳، ص۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ مسند الشهاب، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ الأمالی الخمیسیة، ج۱، ص۱۵.
- ↑ التوحید، ص۲۴؛ معانی الاخبار، ص۳۷۱؛ تواب الأعمال، ص٧.
- ↑ الأمالی، ص۲۷۹.
- ↑ روضة الواعظین، ج۱، ص۴۲.
- ↑ فردوس الأخبار، ج۳، ص۲۱۱؛ ج۵، ص۳۵۱.
- ↑ ربیع الأبرار، ج۲، ص۳۸۵.
- ↑ تاریخ دمشق، ج۴۸، ص۳۶۶.
- ↑ مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۴۲۰؛ لوامع البینات، ص۱۹۱.
- ↑ بشارة المصطفی، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ مجموعة ورام، ج۲، ص۷۵.
- ↑ التبیین، ص۱۳۳.
- ↑ التدوین فی اخبار قزوین، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ تذکرة الخواص، ص۳۱۵.
- ↑ آغاز و انجام، ص۱۵۱-۱۵۲.
- ↑ ترجمه و شرح نهجالبلاغه، ج۱، ص۴۷۶.
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۹۳.
- ↑ فرائد السمطین، ج۲، ص۱۸۹.
- ↑ معارج الوصول، ص۱۶۵-۱۶۶.
- ↑ ترجمه و تلخیص تاریخ نیشابور، ص۱۳۱-۱۳۲.
- ↑ اعلام الدین، ص۲۱۴.
- ↑ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۲۳، به نقل از کتاب فصل الخطاب.
- ↑ الفصول المهمة، ص۲۴۳.
- ↑ عوالی اللئالی، ج۴، ص۹۴.
- ↑ جواهر العقدین، ص۳۴۲-۳۴۵.
- ↑ وسیلة الخادم إلی المخدوم، ص۲۲۷ و ۳۴۳-۳۴۵.
- ↑ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۵۹۴.
- ↑ کنز العمال، ج۱، ص۴۹، ۶۰، ۶۳، ۸۵، ۲۹۷ و۶۱۹.
- ↑ حدیقة الشیعة، ج۲، ص۸۵۱.
- ↑ احقاق الحق، ج۱۲، ص۲۸۸، ۳۹۰؛ ج۱۹، ص۵۸۰؛ ج۲۸، ص۶۰۸ و ۶۱۰.
- ↑ أخبار الدول وآثار الأول، ص۱۱۵.
- ↑ فیض القدیر، ج۴، ص۴۸۹.
- ↑ روضة المتقین، ج۲، ص۳۰.
- ↑ مرآة العقول، ج۱۲، ص۲۱۰؛ بحار الانوار، ج۳، ص۵-۱۴؛ ج۲۷، ص۱۳۴؛ ج۳۸، ص۹۸؛ ج۴۹، ص۱۲۰-۱۲۳، ۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ منهاج النجاح، ص۵۱.
- ↑ الوافی، ج۹، ص۱۴۶۰.
- ↑ الجواهر السنیة، ص۲۹۴-۲۹۵، ۳۰۲، ۳۱۱، ۳۱۳ و ۴۴۳.
- ↑ حلیة الأبرار، ج۴، ص۳۵۴.
- ↑ اسرار الشریعة، ص۲۲۳-۲۲۴.
- ↑ ریاض الأبرار، ج۲، ص۳۶۴.
- ↑ جامع الشتات، ص۸۴.
- ↑ الفوائد الرجالیة، ج۱، ص۴۳۳.
- ↑ اتحاف السادة المتقین، ج۳، ص۱۴۶.
- ↑ ینابیع الموده، ج۳، ص۱۲۲-۱۲۳ و ۱۶۸.
- ↑ عبقات الانوار، ج۹، ص۳۸۳؛ ج۱۳، ص۴۵۴؛ ج۱۴، ص۲۹.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴، ص۲۲۶.
- ↑ تشریح و محاکمه، ص۱۵۷-۱۵۹.
- ↑ مناقب اهلبیت(ع)، ص٢٠٢.
- ↑ الاعتصام بحبل الإسلام، ص۲۰۵-۲۰۶.
- ↑ تاریخ بغداد، ص۴۳۹-۴۴۰.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۵، ص۳۶۴.
- ↑ العروة الوثقی، ج۲، ص۷۷.
- ↑ موسوعة الامام الخوئی، ج۹، ص۱۵۴.
- ↑ «سوگند به روزگار * که آدمی در زیانمندی است * جز آنان که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند» سوره عصر، آیه ۱-۳.
- ↑ معانی الأخبار، ص۳۷۱؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۳۶؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۷۰؛ جامع الأخبار، ص۱۴؛ الجواهر السنیة، ص۴۴۷، ۵۱۶ و۵۲۶؛ بحار الأنوار، ج۴۶، ص۲۴۶-۲۴۷.
- ↑ الأمالی، ص۵۸۹.
- ↑ الجواهر السنیة، ص۴۴۳.
- ↑ لحمی، وحید، مقاله «حدیث سلسلة الذهب»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ص ۴۵۱.