حدیث من مات در کلام اسلامی
مقدمه
حدیث نبوی درباره ضرورت معرفت امام. این حدیث با تعابیر مختلفی نقل شده و مضمون آنها این است که اگر کسی با اینکه آیین اسلام را پذیرفته است، امام شرعی زمان خود را نشناخته و به او ایمان نیاورد و با همان حالت از دنیا برود به مرگ جاهلی مرده است. همه روایتهای حدیث به صورت جمله شرطیه بوده و از دو بخش شرط و جزا تشکیل شده است. جزا در اکثر روایات عبارت است از: «مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً». در یک مورد، جمله «فَإِنَّ مَوْتَهُ مَوْتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ»[۱] و در یک مورد، جمله «فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ»[۲] و در یک مورد نیز عبارت «فَمِيتَتُهُ جَاهِلِيَّةٌ»[۳] آمده است.
تعابیری که بیانکننده شرط در حدیث مزبور است عبارتند از: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ»[۴]، «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامِ جَمَاعَةٍ»[۵]، «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامُ جَمَاعَةٍ»[۶]، «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ»[۷]، «مَنْ مَاتَ وَ لَا إِمَامَ لَهُ»[۸]، «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ»[۹]، «مَنْ مَاتَ وَ هُوَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ»[۱۰]، «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ»[۱۱]، «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ يَسْمَعُ لَهُ وَ يُطِيعُ»[۱۲]، «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ»[۱۳]، «مَنْ مَاتَ وَ لَا بَيْعَةٌ عَلَيْهِ»[۱۴]، «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَتْ عَلَيْهِ طَاعَةٌ»[۱۵]، «مَنْ مَاتَ لَيْسَ لِإِمَامِ جَمَاعَةٍ عَلَيْهِ طَاعَةٌ»[۱۶]، «مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلطَانِ شِبْرًا»[۱۷]، «مَنْ بَاتَ لَيْلَةً لَا يَعْرِفُ فِيهَا إِمَامَهُ»[۱۸] و «مَنْ تَرَكَ الطَّاعَةَ وَ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ»[۱۹] و عبارتهایی دیگر با همین مضمون[۲۰].
حدیث «مَنْ مَاتَ» در منابع اهل سنت از زید بن ارقم، عامر بن ربیعة، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، ابودرداء، معاویة بن ابیسفیان، ابوهریره و انس بن مالک روایت شده، و در منابع شیعی از امیرالمؤمنین، امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا(ع) و شماری از صحابه مانند سلمان، ابوذر، مقداد، جابر بن عبدالله و ابنعباس روایت شده است. با توجه به نقلهای متعدد آن از طریق شیعه و اهل سنت، مفاد و مضمون حدیث «مَنْ مَاتَ» متواتر و مفید یقین است، مضاف بر اینکه تعدادی از نقلهای آن از نظر سند صحیح و معتبر میباشد، بدین جهت تردید یا مخالفتی نسبت به آن نقل نشده است، بلکه برخی بر صحت آن تصریح کردهاند[۲۱] و عدهای از متکلمان اسلامی آن را مسلم دانسته و از دلایل وجوب امامت شمردهاند[۲۲].
کلمه جاهلیت در احادیث تکرار شده و مقصود از آن حالتی است که عرب قبل از اسلام بر آن بود، یعنی جهالت نسبت به خدا، رسول خدا، احکام دین و فخر کردن به انساب و کبرورزی و سرکشی و نظایر آنها[۲۳]. بنابراین مقصود از مرگ جاهلی، مرگی است همانند مرگ انسانهای عصر جاهلیت که در حالت شرک و کفر به سر میبردند، یعنی اگرچه افرادی که شهادتین را گفته و آیین اسلام را پذیرفتهاند، از نظر ظاهری و دنیوی مسلمان به شمار میروند و احکام اسلام درباره آنها جاری است، ولی از نظر اخروی حکم کافران و مشرکان را دارند[۲۴].
در اکثر روایات اهلبیت(ع) مرگ جاهلی که نتیجه عدم شناخت امام و اعتقاد نداشتن به امامت او یا انکار آن است، به کفر و نفاق تفسیر شده است[۲۵]، ولی در روایتی، به ضلالت تفسیر شده و مرگ کفرآمیز نفی شده است[۲۶]. وجه اینکه در این روایت، مرگ کفرآمیز نفی شده این است که برخی مرگ جاهلی را به کفر فقهی معنا کرده و تصور میکردند که احکام دنیوی اسلام نیز بر منکر امامت مترتب نمیشود؛ لذا میان روایات در این باره تعارضی وجود ندارد، مفاد همه روایات این است که جاهل به امامت، اگر اسلام را پذیرفته است، از نظر احکام ظاهری و دنیوی اسلام، مسلمان است، ولی از نظر احکام اخروی، کافر محسوب میشود و این در صورتی است که جهالت، ناشی از تقصیر و انکار از روی آگاهی و عناد باشد، اما اگر جهالت او ناشی از قصور و انکار او از روی ناآگاهی باشد، به گونهای که اگر حق برایش روشن شود، آن را خواهد پذیرفت، از نظر احکام اخروی نیز کافر محسوب نخواهد شد، بلکه حکم مستضعفان را دارد و چه بسا مشمول عفو و مغفرت الهی واقع خواهد شد[۲۷]. اگر کسی در روایاتی که از ائمه اطهار(ع) رسیده است دقت کند، مییابد که تکیه آنان بر این بوده که هر چه بر سر انسان میآید، از آن جهت است که حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق تعصب و عناد بورزد و لااقل در شرایطی باشد که میبایست تحقیق و جستجو کند و این کار را انجام ندهد، اما افرادی که به واسطه قصور فهم و ادراک و یا به علل دیگر در شرایطی به سر میبرند که مصداق منکر یا مقصر در تحقیق و جستجو به شمار نمیروند، در ردیف منکران و مخالفان نیستند، آنها از مستضعفان و مرجون لأمرالله به شمار میروند، و از روایات استفاده میشود که ائمه اطهار(ع) بسیاری از مردم را از این طبقه میدانند[۲۸]. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «کسی که ما را بشناسد، مؤمن و کسی که ما را انکار کند، کافر است، و کسی که نه ما را بشناسد و نه انکار کند، گمراه است و اگر به همان حالت بمیرد، خداوند به گونهای که میخواهد با او رفتار خواهد کرد»[۲۹].
اینکه در حدیث «مَنْ مَاتَ»، عدم معرفت و باور به امام، سبب جاهلی بودن مرگ انسان به شمار آمده، بر جایگاه رفیع امامت و نقش اساسی آن در سعادت آدمی دلالت میکند. این مطلب ریشه قرآنی دارد. از نگاه قرآن، روز قیامت انسانها را با امامی که برگزیدهاند وارد محشر میکنند، آنانکه امام حق را برگزیدهاند، رستگار خواهند بود و آنانکه از امام باطل پیروی کردهاند گمراه و زیانکار خواهند بود: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا * وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلًا﴾[۳۰]. از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: «زمین از امامی که حلال و حرام خداوند را برای مردم بیان کند، خالی نخواهد بود، و این سخن خداوند است که فرمود: ﴿يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ سپس به حدیث نبوی «مَنْ مَاتَ...» استشهاد کردند[۳۱]؛ این سخن امام صادق(ع) بیانگر پیوند حدیث «مَنْ مَاتَ...» و آیه ﴿يَوْمَ نَدْعُو...﴾ میباشد. برخی از محققان نیز یکسانی مفاد این آیه شریفه با حدیث «مَنْ مَاتَ...» را یادآور شدهاند[۳۲].
آیه کریمه ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا﴾[۳۳] نیز بیانگر همین مطلب است[۳۴]. این سخن امیرالمؤمنین(ع) در وصف امامان حق که «داخل بهشت نخواهد شد مگر کسی که آنان را شناخته باشد و آنان نیز او را بشناسند، و داخل دوزخ نخواهد شد مگر کسی که آنان را انکار کرده، و آنان نیز او را انکار کنند»[۳۵] نیز برگرفته از اینگونه آیات و حدیث «مَنْ مَاتَ...» است[۳۶]. راز اینکه امامت چنین جایگاه رفیع و نقش اساسی در سرنوشت انسان دارد آن است که دستیابی معرفتی و عملی کامل به خداشناسی، نبوت و شریعت اسلامی در گرو شناخت امام و پیروی از او است. از اینرو، در حدیث سلسلة الذهب امامت از شرایط کلمه توحید در نجات انسان از عذاب الهی به شمار آمده است[۳۷]. امام حسین(ع) در پاسخ این سؤال که معرفت خداوند چیست؟ فرمود: معرفت خدا آن است که اهل هر زمانی امام خویش، که اطاعت از او بر آنان واجب است را بشناسند[۳۸]. امام صادق(ع) در پاسخ به این پرسش که چرا ولایت بر نماز، روزه، زکات و حج برتری دارد، فرمود: زیرا ولایت کلید آنها و والی راهنمای آنها میباشد[۳۹].
حدیث «مَنْ مَاتَ...» بیانگر این مطلب است که از پیامبر اکرم(ص) تا پایان دنیا، وجود امامی که مردم را به درستی به آیین اسلام و راه حق راهنمایی کند، ضرورت دارد، از اینرو، عدهای از متکلمان اسلامی حدیث مزبور را یکی از دلایل وجوب امامت شمردهاند؛ به دلیل اینکه نشناختن و پیروی نکردن از امام، ضلالت و شقاوت انسان را در پی خواهد داشت، پس شناختن و پیروی کردن از امام واجب است و از طرفی شناخت امام و پیروی از او بر وجود امام متوقف است و آنچه که واجب مطلق بر آن توقف دارد، واجب خواهد بود[۴۰]. وجه دلالت حدیث بر وجوب وجود امام در هر زمانی این است که اولاً: ظهور عرفی امام در حدیث «مَنْ مَاتَ...» امام موجود در هر زمانی است. ثانیاً: در برخی از نقلهای حدیث، عبارت «إِمَامَ زَمَانِهِ» به کار رفته است. ثالثاً: در برخی از عبارات حدیث، از وجوب بیعت با امام سخن به میان آمده است که بر امام حیّ و موجود در هر زمان دلالت میکند[۴۱]؛ در برخی روایات نیز بر اینکه مقصود از امام در حدیث «مَنْ مَاتَ...» امام حیّ در هر زمان است، تصریح شده است[۴۲]. از اینرو، عبدالله بن عمر که خود از راویان حدیث «مَنْ مَاتَ...» است، در وجوب بیعت با یزید[۴۳] و بیعت با عبدالملک بن مروان[۴۴] به حدیث مزبور استناد کرد. وی، اگر چه در شناخت مصداق امام به خطا رفته است، ولی معنای حدیث را درست فهمیده بود.
در برخی از نقلهای حدیث «مَنْ مَاتَ...» آمده است که مقصود از امام، فردی از فرزندان و نوادگان پیامبر اکرم(ص) است: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مِنْ وُلْدِي مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۴۵]. این مطلب از دیگر روایات نبوی نیز به روشنی به دست میآید. پیامبر اکرم(ص) در «حدیث ثقلین» عترت خود را همتای قرآن قرار داده و بر اینکه آن دو تا قیامت از هم جدا نخواهند شد و رمز نجات از ضلالت در تمسک به آن دو میباشد، تصریح کرده است[۴۶]. بنابراین، همانگونه که قرآن کریم تا روز قیامت باقی است، همواره فردی از اهلبیت پیامبر(ص) نیز وجود دارد که عالم به قرآن است و شایستگی آن را دارد که مردم از او پیروی کنند[۴۷]. همچنین پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «در هر نسلی از امت من فردی عادل از اهلبیت من وجود دارد که حافظ دین از تغییرهایی است که جاهلان، غالیان و باطلگرایان، پدید میآورند[۴۸]، نیز پیامبر اکرم(ص) در حدیث سفینه، اهلبیت خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است که هرکس بر آن نشست نجات یافت و هرکس از آن تخلف کرد، هلاک شد[۴۹]. به مقتضای این قاعده عقلایی و مورد تأیید شرع که در فهم کلام هر متکلم حکیمی باید نگاه مجموعی داشت و پارهای از سخن متکلم یا نویسنده، پارهای دیگر از سخن او را تفسیر میکند، این روایات بیانگر مراد پیامبر اکرم(ص) از امام در حدیث «مَنْ مَاتَ...» است، یعنی امامی از ذریه پیامبر(ص) که مبیّن و منادی اسلام راستین است و گفتار و رفتار او، همانند گفتار و رفتار پیامبر، راهنما و رهبر انسان به سوی حقیقت میباشد. چنانکه او سلطان و امام جماعت (امت) اسلامی و مدار و محور وحدت جامعه اسلامی است. بنابراین، حدیث «مَنْ مَاتَ...» دلیل روشنی بر درستی دیدگاه شیعه امامیه درباره امامت است.[۵۰]
حدیث من مات در کتب فریقین
«قال رسول الله(ص): من مات من أهل القبلة و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»[۵۱]؛ هر کس بمیرد در حالی که امام زمانش را نمیشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.
این حدیث به همین لفظ در کتاب شرح مقاصد و شرح عقاید نسفیه آمده است. تفتازانی این روایت را به طور ارسال مسلمات از رسول خدا(ص) نقل میکند. بر اساس نقل ملا علی قاری در کتاب مرقاة المفاتیح این حدیث با همین لفظ در صحیح مسلم آمده است[۵۲].
اما در چاپهای موجود صحیح مسلم این حدیث به الفاظ دیگر از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده است. در صحیح مسلم آمده است: «من مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة»[۵۳]. احمد بن حنبل نیز روایت را به این صورت نقل میکند: «من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية»[۵۴]. در برخی منابع اهل سنت نیز روایت به صورت زیر وارد شده است: «من مات وليس عليه إمام جماعة فإن موتته موتة جاهلية»[۵۵].
این روایت مورد اتفاق فریقین است. مرحوم صدوق رحمة الله علیه نقل میکند: «إن الأرض لا تخلو من حجة لله على خلقه إلى يوم القيامة وإن من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»[۵۶]؛ زمین تا روز قیامت از حجت خدا بر خلق خالی نمیشود و هر کس بمیرد در حالی که امام زمانش را نمیشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.
مرحوم کلینی روایت دیگری، از فضیل بن یسار نقل میکند که گفت: «ابتدأنا أبو عبد الله(ع) يوما وقال: قال رسول الله(ص): من مات وليس عليه إمام فميتته ميتة جاهلية. فقلت: قال ذلك رسول الله(ص)؟ فقال: إي والله قد قال، قلت: فكل من مات وليس له إمام فميتته ميتة جاهلية؟ قال نعم»[۵۷]؛ روزی امام صادق(ع) سخن آغاز کرد و فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: هر کس بمیرد در حالیکه امامی برای او نیست پس مرگش، مرگ، جاهلیت است. عرض کردم: رسول خدا(ص) چنین فرموده است؟ فرمود: بله به خدا سوگند ایشان چنین فرموده است. عرض کردم: هرکس بمیرد در حالیکه امام ندارد مرگش، مرگ جاهلی است؟ فرمود: بله.
در این حدیث امام صادق(ع) در مقابل سؤال راوی قسم یاد میکند و تأکید میفرماید که این حدیث قطعا از رسول خدا(ص) صادر شده است.
در روایت دیگری حارث بن مغیره از امام صادق(ع) در مورد صحت استناد این حدیث به پیغمبر اکرم(ص) سؤال میکند، و پس از تأیید امام(ع) عرض میکند: جاهلية جهلاء أو جاهلية لا يعرف إمامه؟ قال: جاهلية كفر ونفاق وضلال[۵۸]؛ منظور از جاهلیت جاهلیت نادانی است یا جاهلیت به معنای عدم شناخت امام؟ امام صادق(ع) فرمود: مراد جاهلیت به معنای کفر، نفاق و گمراهی است.
روشن است که بر اساس همین روایت که فریقین در مورد صدور آن از رسول خدا(ص) اتفاق نظر دارند، میتوان حکم کرد به این که امامت اصلی از اصول دین اسلام است[۵۹].
منابع
پانویس
- ↑ المستدرک، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۰۳؛ کمالالدین، ص۴۱۲؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۲۴-۲۲۵؛ المعجم الوسیط، ج۶، ص۷۰.
- ↑ المصنف، ج۱۵، ص۵۲.
- ↑ المسند، ج۱۳، ص۱۸۸؛ مسند طیالسی، ج۳، ص۴۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۸۸.
- ↑ المحاسن، ص۱۵۵.
- ↑ المستدرک، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ المحاسن، ص۱۵۵؛ کمالالدین، ص۴۱۲؛ الإحسان، ج۱۰، ص۴۳۹، ح۴۵۵۴؛ الکافی، ج۱، ص۳۰۳.
- ↑ المعیار و الموازنة، ص۲۴.
- ↑ کتاب المجروحین، ج۱، ص۲۸۵؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۲۴-۲۲۵؛ المعجم الاوسط، ج۶، ص۷۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۰۸؛ المحاسن، ص۱۵۴؛ ثواب الاعمال، ص۲۴۵؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۷۶.
- ↑ المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۱۶؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ شرح الفقه الاکبر، ص١٧٩؛ تلخیص المحصل، ص۴۰۷.
- ↑ الاختصاص، ص۲۶۹؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص٩٢.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۸، کتاب الامارة؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۲۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۴۴؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۰۳.
- ↑ المسند، ج۱۲، ص۲۷۷؛ کنز العمال، ج۶، ص۶۵.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲١٩.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۲۲۲.
- ↑ الغیبة، ص۱۲۷؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۷۸.
- ↑ المصنف، ج۱۵، ص۵۲، حدیث ۱۹۰۹۰.
- ↑ ر.ک: اصالة المهدویة فی الاسلام، ص۳۱-۴۸.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۳، ص۲۲۴؛ مصنفات الشیخ المفید، الرسالة الأولی فی الغیبة، ج۷، ص۱۱-۱۲.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۴۰۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ شرح الفقه الاکبر، ص۱۷۹؛ النبراس، ص۵۱۲.
- ↑ النهایة، ج۱، ص۳۲۳؛ شرح اصول الکافی، ج۶، ص۳۵۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۳، ص۷۶؛ شرح اصول الکافی، ج۶، ص۳۵۵.
- ↑ المحاسن، ص۹۲، ۹۳ و ۱۵۵؛ کمالالدین، ص۲۳۰؛ ثواب الاعمال، ص۲۴۶؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۷۷، ۸۵، ۸۷، ۸۸.
- ↑ المحاسن، ص۱۵۴؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۷۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۳، ص۷۷؛ مرآة العقول، ج۴، ص۲۲۰.
- ↑ عدل الهی، ص۳۹۸.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ «روزی که هر دستهای را با پیشوایشان فرا میخوانیم آنگاه کسانی که کارنامهشان را به دست راست آنان دهند، آن را میخوانند و به آنها سر مویی ستم نخواهد شد * و به راستی هر که در این جهان کور (دل) باشد همو در جهان واپسین (نیز) کور (دل) و گمراهتر خواهد بود» سوره اسراء، آیه ۷۱-۷۲.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۳۰۳.
- ↑ مصنفات الشیخ المفید، الرسالة الأولی فی الغیبة، ج۷، ص١٢؛ کنز القوائد، ج۱، ص۳۲۹؛ شرح نهج البلاغة، ج۹، ص۱۲۵.
- ↑ «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟» سوره نساء، آیه ۴۱.
- ↑ مصنفات الشیخ المفید، الرسالة الأولی فی الغیبة، ج۷، ص۱۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۲۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۵۲.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ج۹، ص۲۲۵.
- ↑ التوحید، ص۲۵.
- ↑ علل الشرائع، ص۹؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۸۳.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۶.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۴۰۷؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹؛ شرح العقائد النسفیة، ص۱۱۰؛ شرح الفقه الاکبر، ص۱۷۹؛ النبراس، ص۵۱۲.
- ↑ کنز الفوائد، ص۳۲۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۳، ص۹۲.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب الامارة، حدیث ۵۸.
- ↑ المعیار و الموازنة، ص٢۴؛ شرح نهج البلاغة، ج١٣، ص۱۸۸.
- ↑ عیون اخبار الرضا(ع)، ص۲۱۹؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۸۵ و ۹۳.
- ↑ ر.ک: مدخل حدیث ثقلین.
- ↑ الصواعق المحرقة، ص۱۸۹.
- ↑ کمالالدین، ص٢٢١؛ الصواعق المحرقة، ص۱۸۸.
- ↑ ر.ک: مدخل حدیث سفینه.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث من مات»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۵۸.
- ↑ شرح مقاصد، ج۲، ص۲۷۵؛ شرح عقائد نسفیه، ص۲۳۲.
- ↑ الغدیر، ج۱۰، ص۴۹۳. در این منبع آمده که این حدیث از چاپ سال ۱۳۱۳ عقائد نسفیه اسقاط شده.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲، حدیث ۴۸۹۹؛ مرقاة المفاتیح، ج۱۱، ص۳۱۲.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۹۶، حدیث ۱۶۹۲۲.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۱۵۰، ص۲۰۳، حدیث ۲۵۹ و ۴۰۳.
- ↑ کمال الدین، ج۲، ص۴۰۹.
- ↑ کافی، ج۱، ص۳۷۶.
- ↑ کافی، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۲۹۲.