انتخاب در حقوق اسلامی
مقدمه
حق انتخاب، امری کاملاً پذیرفته شده است و کمتر کسی است که آن را انکار کند. آدمی تنها به این دلیل، آدمی است که انتخاب میکند. تفاوت انسان با بقیه طبیعت، اعم از جماد و نبات و حیوان، در این است که چیزهای دیگر محکوم به قانون علیتاند و دقیقاً از نوعی چارچوب از پیش تعیین شده علت و معلول تبعیت میکنند؛ اما انسان آزاد است که آنچه را میخواهد برگزیند. این خواست یا اراده همان چیزی است که آدمیان را از اشیای دیگر حق یا ناحق را انتخاب کنند. هیچ شایستگی یا امتیازی به انتخاب آنچه به حق و درست است، تعلق نمیگیرد، مگر امکان انتخاب ناحق و نادرست نیز وجود داشته باشد. مخلوقاتی که به حکم هرگونه علت موجبه تا ابد محکوم به انتخاب چیزی باشند که خوب و راست و زیباست، نمیتوانند مدعی هیچ گونه امتیازی به دلیل این کار شوند؛ زیرا نتیجه هر قدر هم شریف و والا باشد، عمل خود به خود، صورت گرفته است؛ بنابراین کل مفهوم شایستگی اخلاقی، کل مفهوم استحقاق اخلاقی، کل مفهوم نتیجه شده از این امر واقع که ما آن را ستایش با نکوهش میکنیم و بر این عقیدهایم که باید آدمیان را چون این گونه یا آن گونه عمل کردهاند تحسین یا تقبیح کرد، همه بر این پیش فرض استوار است که انسان قادر است، آزادانه انتخاب کند و لذا نفرت از پدرسالاری و پدرمآبی در عرصه سیاست از این باب است[۱]. این حق را میتوان در دو ساحت، پیگیری کرد: حق انتخاب کردن و حق انتخاب شدن. “جان پلامناتز”[۲] درباره حق انتخاب آزاد و تأثیر آن در واگذاری اعمال قدرت به دیگران، مینویسد: در مناطقی که رویّههای اساسی انتخابات برای تعیین سمتی (حاکمیت و اقتدار سیاسی) وجود دارد، مشروط به اینکه انتخابات، واقعاً آزاد باشد، هر کس در انتخابات شرکت میکند، به اقتدار انتخاب شونده رضایت میدهد. شهروندی که در انتخابات رأی میدهد، به اهمیت عملی که اقدام میکند، واقف است، مشروط به اینکه انتخابات “آزاد” باشد و آزادانه اقدام به کاری کند که اقتدار را به فرد یا گروهی که فاقد آن است، بدهد[۳]. انسان به همان مقدار که میتواند انتخابگر باشد، باید ممکن باشد تا زمینه انتخاب شدن او نیز فراهم آید. در ادامه برخی مسائل این بحث و ارتباط آن را با آزادی سیاسی بررسی میکنیم.[۴]
انتخاب کردن
در دنیای امروز یکی از حقوقی که بسیار بر آن تأکید شده است، حق انتخاب و آزادی انتخاب کردن از سوی شهروندان است. در این آزادی، مردم صرفاً افرادی تابع و پیرو نیستند، بلکه میتوانند فعالانه در امور سیاسی جامعه نقش بازی کنند و سرنوشت خود را به دستان خویش رقم زنند. برخی این نوع آزادی را در تعریف آزادی سیاسی بیان کردهاند؛ به این گونه که آزادی سیاسی، یعنی اینکه فرد بتواند در زندگی سیاسی و اجتماعی کشور خود از راه انتخاب زمامداران و مقامات سیاسی شرکت جوید و به تصدی مشاغل عمومی و سیاسی و اجتماعی کشور نایل آمده یا در مجامع، آزادانه، عقاید و افکار خود را به نحو مقتضی ابراز کند[۵]؛ همچنین برخی دیگر نیز بر این باورند که آزادی سیاسی، قسمتی از حقوق افراد است که به موجب آن، میتوانند حق حاکمیت داشته باشند، خواه به طور مستقیم و خواه از طریق انتخاب نمایندگان[۶]. امروزه بر قطعی بودن اموری چون دارابودن حق رأی و تصدی منصب سیاسی، بهرهمندی از برابری در مقابل قانون و استحقاق بهرهبرداری از مزایا و خدمات مختلف حکومتی تأکید میشود، طبیعی است که شهروندبودن، مستلزم داشتن تعهداتی مانند پیروی از قانون، پرداخت مالیات و دفاع از کشور نیز میباشد[۷]. انتخابگری ویژگی خاص انسان است. کسی نباید این حق را از انسان بگیرد و جوامع مردمسالار، دین دار و غیردیندار، امروزه همه ادعا دارند ساختار جامعه خود را به گونهای طراحی کردهاند که شهروندانشان میتوانند حق انتخاب خود را عملیاتی سازند و ویژگی بنیادین جوامع استبدادی آن است که این حق از شهروندان گرفته شده است و افراد مجبورند در جامعهای بسته و خفقانآلود، حقوق خود را نادیده انگارند و تنها در خدمت اراده و اختیار فرد یا افراد خودکامه باشند. در راستای همین اندیشههای پس از رنسانس، منتسکیو بر این باور بود که آزادی عبارت است از اینکه شهروندان اختیار داشته باشند کسی را که خودشان به او اختیارهایی دادهاند، به محض اینکه خواست از آن اختیار سوء استفاده کند و جابر و ظالم شود، او را خلع کنند[۸].
انسان، هم دارای فطرت فردی است و هم فطرت اجتماعی. طبعاً مباحث اندیشه سیاسی و بحث آزادی سیاسی، با فطرت اجتماعی انسان سروکار دارد، هرچند بعد اجتماعی انسان از ساحت فردی آن جدا نیست، انسان با آزادی سیاسی خود، حق انتخاب مسیر جامعه خویش را مییابد و میتواند سرنوشت جامعهاش را خود بنگارد. در سرشت انسان، آزادیخواهی، عدالتطلبی، آرمانخواهی و جویندگی برای جامعه مطلوب، وجود دارد. تجلی این مفاهیم در فطرت اجتماعی انسان است. فطرتی که به انسان حرّیت میدهد، او را به عصیان در برابر تحمیلات اجتماعی توانا میسازد تا جایی که فرد میتواند جامعه خودش را عوض کند و به رغم جریان جامعه، در جهت خلاف آن حرکت کند و مسیر جامعه را شدیدتر یا کندتر سازد؛ حتی میتواند مسیر جامعه و تاریخ را متوقف یا عوض کند[۹]. با همه تفاوتهای بنیادین که اندیشه سیاسی اسلامی با آنچه در اندیشه غرب مطرح شده است، در اصل این حق مشترک هستند. در آیات قرآن کریم نیز انسان میتواند بنیادیترین نرم افزار فکری خود را که دین باشد، برگزیند که اجبار در اندیشه، ایمان و امور قلبی و درونی راه ندارد[۱۰]. خداوند یکی از مهمترین حقوق انسان، یعنی انتخاب دین را به او واگذار کرده است؛ البته این امر به معنای آن نیست که کلام الهی، کفر را تأیید کرده باشد، بلکه صحبت از آن است که آنان را نمیتوان اجبار کرد تا آیین اسلام را بپذیرند باری از آنجا که راه و چاه از هم تمییز داده شده، طبیعی است که انسان باید راه و مسیر الهی را برگزیند؛ اما این به معنای اجبار نیست؛ لذا خداوند در برابر لجاجت کافران میفرماید: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[۱۱]. وقتی انسان در باورها و اعتقادات خویش آزاد است که یکی از نخستین آزادیهای او به شمار میرود. باوری که همه نرمافزار ذهن و ضمیر انسان را تسخیر میکند، به طریق اولی در عرصه زندگی سیاسی- اجتماعی این آزادی را دارد و کسی نمیتواند آن قدرت انتخاب را از انسان برباید. حال اگر این توان گزینشگری در انسان وجود دارد، آزادی بیان و دعوت و اندیشه نیز آزاد است.
با توجه به منطق قرآن کریم، میدانیم که محصور و محدود کردن شهروندان، منکر و بر خلاف حقوقی است که خداوند برای انسانها قرار داده است، این امر از مظاهر اغلال و زنجیرهایی به شمار میرود که انبیای الهی برای بازکردن آنها از پای مردم، مبعوث شدهاند. این منکر همواره از سوی طاغوتها انجام میشود، آن گونه که پیغمبران الهی را محبوس و آزادی آنان را سلب میکردند. فرعون حضرت موسی(ع) را تهدید به زندان میکند: ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ﴾[۱۲]. در داستان حضرت یوسف(ع) نیز ملکه او را به حبس و خوار شدن تهدید میکند: ﴿وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ﴾[۱۳]. ملکه همانند همه مستبدان میگوید حضرت یوسف(ع) یا باید خواسته ناحق او را بپذیرد، یا آنکه به زندان خواهد افتاد و خوار خواهد شد؛ قدرتهایی که حتی پس از آشکاری حقیقت مسئله نیز حقوق انسانها را زیر پا میگذارند: ﴿ثُمَّ بَدَا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآيَاتِ لَيَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِينٍ﴾[۱۴]. پس یکی از کارهایی که طاغوتها انجام میدهند، عدم رعایت حق انتخاب و سلب آزادی مردم است؛ در حالی که انسان، در رفتار سیاسی خود آزاد است و کسی نباید آن را محدود سازد و به انجام عملی مجبور کند. انسان، حق و اختیار دارد، پس در انتخابگری آزاد است به ویژه در عرصه اجتماعی – سیاسی.[۱۵]
حق تعیین سرنوشت
رُویهای دیگر از حق انتخاب، حق تعیین سرنوشت از سوی مردم یک قلمرو است که در قرآن کریم به آن تصریح شده است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[۱۶]. روایتی را ابوخالد کابلی از امام سجاد(ع) نقل میکند که فرمود: گناهانی که نعمتها را تغییر میدهد، عبارتاند از ستم بر مردم، ترک و از بین رفتن عادت به کار خیر، کارهای نیک را ریاکارانه انجام دادن، کفران نعمت و ترک شکر است، سپس امام(ع) آیه بالا را خواند[۱۷]. یکی از شیعیان در نامهای از امام صادق(ع) درباره این آیه و چگونگی تغییر نعمت توسط یک قوم پرسید و امام(ع) در پاسخ مکتوب خویش به این نکته اشاره فرمود که خداوند بدی به قومی نمیرساند مگر آنکه خودشان خطا کنند و کاری انجام دهند که از آن نهی شدهاند[۱۸]. بر اساس این آیه، انسانها میتوانند موانع درونی، بیرونی، فردی و اجتماعی خود را شناسایی کنند و با رفع آنها زمینه دگرگونیها در زندگی و سرنوشت خود را فراهم سازند. طبعاً این انسان، دارای اراده و آزادی است که میتواند چنین کند. خداوند سرنوشت جوامع را بیرون از دایره اختیار آنان دگرگون نمیکند، بلکه افراد آن جوامع باید نظامهای اخلاقی، سیاسی، اجتماعی و... را دگرگون سازند. ویژگی حکومتهای خودکامه، یکهتازی و خودبسندگی است؛ به گونهای که هیچ حقی برای دیگران به رسمیت شناخته نمیشود و فرد میپندارد که همه فضایل و افکار را به تنهایی دارد؛ پس در نظام استبدادی “شخص در کاری که شایسته مشورت است، بر رأی خویش اکتفا مینماید. استبداد، صفت حکمرانی است مطلقالعنان که در امور رعیت چنان که خود خواهد تصرف نماید، بدون ترس و بیم از حساب و عقابی محقق”[۱۹]. در این نظامها، حق انتخاب، انتقاد، اعتراض و به طورکلی مشارکت سیاسی که از مصادیق آزادی محسوب میشوند، وجود ندارد؛ اما در نظام شورایی، حق مشارکت آزاد شهروندان و اظهار نظر آنان پذیرفته میشود. با فراگیری این حق، فرهنگ نقادی از سوی شهروندان و نقدپذیری از سوی حاکمان در نظامهای سیاسی رواج مییابد و بستری مناسب، برای حضور بیواهمه مردم در امور جاری، ساخت سرنوشت به دستان شهروندان و رسیدن به آزادی و عدالت سیاسی مهیا میشود. حق تعیین سرنوشت و انتخاب آنگاه عملی میشود که تفکر آزادانه و بستر رشد سیاسی در جامعه فراهم شود؛ به بیان دیگر، این حق آنگاه معنای واقعی مییابد که عقلانیت و تفکر در جامعه رشد کرده باشد. باور به این حق، یعنی ایفای نقش برای ساختن پایههای زندگی سیاسی و حضور در عرصههای مختلف جامعه، یعنی توان و ظرفیت برای شورش بر تحمیل زور، اسارتها و استعمارگریها و رسیدن به این باور بزرگ که سرنوشت ملتها در دست خودشان است.
البته همین جا این نکته شایسته یادآوری است که حق انتخاب انسان، در مکتب قرآن، آن گونه است که انسان با رهایی از مظاهر بندگی و طاغوتهای درونی و بیرونی، سلطه و استبداد حاکمان، او مالک سرنوشت خویش است، کسی نمیتواند او را از طی طریق باز دارد. او در عرصه تکوین آزاد است؛ اما بر انسان به عنوان خلیفه خداوند و دارای نفخه الهی واجب است در چارچوب دستورها و احکام الهی راه پوید؛ پس او تشریعاً باید راه راست و صالحین و مسیر الهی معرفی شده توسط پیامآوران الهی را انتخاب کند و از همین بزنگاه که دیدگاه انسان مسلمان و انسان مدرن از هم جدا میشود، انسان مدرن، حق خود میداند که هر مسیری را انتخاب کند، انسان در دنیای جدید، موجودی محق است به معنای گسترده کلمه؛ پس او حق انتخاب دارد، حتی اگر مسیر انتخابی به چاه انجامد، حتی اگر آزادی خویش را در مسیر بندگی قدرت و ثروت فراموش کند، اما پیام انبیای الهی به انسانها آن است که تنها در مسیر راست گام بردارند و با حق انتخاب خود، در برابر سردمداران زر و زور و مستکبران بایستند.[۲۰]
انتخاب شدن
یکی از دیگر ساحتهای حق انتخاب، آزادی در انتخاب شدن است، به معنای آنکه افراد دارای آزادی و اختیاری باشند تا بتوانند در معرض گزینش دیگران قرار گیرند. با این ظرفیت، امکان چرخش نخبگان در جامعه فراهم شده، از انباشت و تراکم قدرت جلوگیری میشود و به تبع آن، جلوی فساد و ریشه دواندن قدرت گرفته میشود. با این حق، انسان صرفاً موجودی نیست که برای بالارفتن دیگران از دیوار قدرت، دست خویش را قلاب میکند، بلکه فرصت مییابد تا خود نیز در فرایند چرخش نخبگان، به چرخه قدرت وارد شود و در این عرصه تعاملی، صرفاً فرمانبر نباشد، بلکه این موقعیت را داشته باشد تا فرمانده نیز باشد. با وجود آزادی سیاسی، این حق به رسمیت شناخته میشود و در فراگردی مشخص، شهروندان به کسی که قدرت و اقتداری در اختیار ندارد، این حق را میدهند که او نیز دارای قدرت و توان فرمانداری شود. با این رویکرد، حق انتخاب شدن، در کنار حق انتخاب کردن مطرح میشود. اگر آزادی سیاسی در نگرش کلان قرآن، امری مطلوب و پذیرفته شده است و شهروندان میتوانند انتخاب کنند، پس طبعاً حق انتخاب شدن نیز که یکی از وجوه و اقسام آزادی است را به رسمیت میشناسد، اگر انتخابگری وجود داشت به دنبال آن، انتخاب شوندهای نیز خواهد بود.[۲۱]
منابع
پانویس
- ↑ عزت الله فولادوند، کانت، روشنگری و جامعه مدنی، ص۵۵.
- ↑ Jovan Plamenac..
- ↑ محمد سلامی، نظریههای اختیارگرایانه در تبیین و توجیه الزام سیاسی ص۱۵۶.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۴۲.
- ↑ ر.ک: منوچهر طباطبایی مؤتمنی، آزادیهای عمومی و حقوق بشر، ص۹۶.
- ↑ محمد جعفر جعفری لنگرودی، ترمینولوژی حقوق، ص۳۱.
- ↑ استفان کاستلز و الیستر دیویدسون، مهاجرت و شهروندی، ص۳۶.
- ↑ منتسکیو، روح القوانین، ص۲۹۲.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، فطرت، ص۲۳۱؛ ر.ک: مرتضی مطهری، جامعه و تاریخ، ص۳۲۰.
- ↑ ر.ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۴۳.
- ↑ «بگو: ای کافران! * آنچه شما میپرستید، نمیپرستم * و شما پرستشگران پرستیده من نیستید * و من (نیز) پرستشگر پرستیده شما نیستم * و شما پرستشگران پرستیده من نیستید * دین شما از شما و دین من از من» سوره کافرون، آیه ۱-۶.
- ↑ «(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.
- ↑ «و اگر آنچه به او فرمان میدهم انجام ندهد بیگمان به زندان افکنده میشود و از خوارشدگان خواهد بود» سوره یوسف، آیه ۳۲.
- ↑ «آنگاه، پس از آنکه آن نشانهها را دیدند بر آن شدند که او را تا زمانی زندانی کنند» سوره یوسف، آیه ۳۵.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۴۳.
- ↑ «بیگمان خداوند آنچه را که گروهی دارند دگرگون نمیکند (و از آنان نمیستاند) مگر آنها آنچه را که در خویش دارند دگرگون سازند» سوره رعد، آیه ۱۱.
- ↑ الشیخ الصدوق، معانی الأخبار، ج۲، ص۲۷۰.
- ↑ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۲۰۶.
- ↑ عبدالرحمن کواکبی، طبایع الاستبداد، ص۴۳.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۴۷.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۴۹.