سنت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
سنت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ امامت
مدخل اصلیسنت
تعداد پاسخ۱ پاسخ

سنت در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث امامت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی امامت مراجعه شود.

پاسخ نخست

علی اکبر ذاکری

حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ذاکری در کتاب «درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«“سنت” در لغت به معنای راه و سیرهرفتار) آمده است[۱]. برخی سنت را به معنای سیره[۲] و عادت دانسته‌اند[۳]. سنت رسول خدا (ص) یعنی سیره ایشان[۴]. سیره را به رفتار پسندیده یا ناپسند هم معنا کرده‌اند[۵]. در حدیث نبوی سنت به معنای عام آمده است: “هر کس سنت حسنه ایجاد کند، برای او اجر آن و پاداش کسی است که به آن عمل کند و از پاداش هیچ یک کاسته نمی‌شود[۶] و هر کس سنت زشت و بدی ایجاد کند، برای او بار گناه آن و بار گناه کسی است که به آن عمل کند”[۷]. در این صورت گفته می‌شود او کسی است که آن سنت را ایجاد کرده است[۸]؛ بنابراین تعاریف، سنت و سیره یکی است و ممکن است نیک یا بد باشد که دیگران از آن پیروی کنند[۹]. سنت در اصطلاح در سه مورد به کار رفته است:

  • دستورهای پیامبر: سنت به معنای قانونی است که رسول خدا (ص) وضع کرده و برخاسته از دستور و خواست و عمل اوست: السُّنة ما سنَّهُ رسولُ الله (ص)[۱۰]: سنت چیزی است که رسول خدا (ص) ایجاد کرده باشد؛ اعم از اینکه واجب باشد یا مستحب. امیرالمؤمنین می‌فرماید: «السُّنَّةُ مَا سَنَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص)»[۱۱] و با تعبیر «مَا سَنَّهُ النَّبِيُّ (ص)» در إستبصار آمده است[۱۲]. ایشان در خبری می‌فرماید: “قول، عمل و نیت باید مطابق با سنت یعنی سنت پیامبر (ص) باشد”[۱۳].

این تعریفی است که می‌توان آن را برگرفته از روایات متعدد و آن را تعریف سنت طبق نظر اهل حدیث دانست[۱۴]. وقتی گفته می‌شود “کتاب و سنت” یعنی دستوری که در کتاب خدا یا فرمایش‌ها و عمل پیامبر (ص) و به اعتقاد شیعه، ائمه آمده است. در کتب لغت پس از بیان معنای لغوی سنت، این معنا را ذکر کرده و در تعریف آن گفته‌اند: “چیزی که پیامبر (ص) به آن دستور داده و از آن نهی کرده و به آن با سخن و عمل تشویق کرده است که آن در کتاب عزیز نیست”[۱۵].

شاطبی درباره سنت می‌نویسد: “بر آنچه از پیامبر (ص) نقل شده، به ویژه آنچه در قرآن نیامده، بلکه فقط پیامبر (ص) بر آن تصریح کرده است، حال در شرح آیات باشد یا جدای از آنها، سنت گفته می‌شود”[۱۶]؛ برای مثال ختنه را سنت دانسته‌اند؛ چون سنت پیامبر (ص) است[۱۷]. وقتی سنت در برابر بدعت قرار می‌گیرد، به همین معناست؛ برای نمونه امیر مؤمنان تلاش لشکر معاویه را در صفین، خاموش کردن سنت پیامبر (ص) و زنده کردن بدعت می‌شمارد[۱۸] و زمانی که مردی از ایشان از سنت و بدعت می‌پرسد، می‌فرماید: سنت چیزی است که رسول خدا (ص) بنیان نهاده و بدعت چیزی است که مخالف آن باشد[۱۹]. امام حسین (ع) نیز می‌فرماید در زمان خلافت امویان سنت نابود و بدعت زنده شده است[۲۰][۲۱]

  • سنت به معنای استحباب: سنت در بسیاری از موارد بر امور مستحبی اطلاق می‌شود، به اعتبار اینکه واجب چیزی است که خداوند آن را واجب کرده و مستحب چیزی است که پیامبر (ص) آن را انجام داده که بازگشت همه به راه و روش است[۲۲]. این تعریف اصطلاح فقهی سنت است. در اینجا سنت یکی از احکام پنج‌گانه تکلیفیه است، در برابر چهار حکم دیگر که عبارت‌اند از واجب، حرام، مکروه و مباح. در ریاض السالکین بعد از ذکر معنای لغوی آن به گونه‌ای که گذشت، می‌نویسد: در عرف شرع سنت بر کار مستحبی اطلاق می‌شود؛ بر کارهایی که پیامبر (ص) بر انجام آن مواظبت می‌کرده و گاهی هم ترک می‌نموده است و این دو گونه است:
  1. سنن هُدی: منظور کارهایی است که پیامبر (ص) بر انجام آن توجه و عنایت داشت و این در امور عبادی بوده است. در توضیح آن می‌افزاید: سنت‌های هدایتی دستورها و کارهایی است که انجام آن سبب کامل شدن دین می‌گردد و ترک آن کراهت و زشتی به دنبال دارد؛ مانند نماز جماعت، اذان و اقامه و نافله‌های روزانه که در روایات از عمل پیامبر (ص) تعبیر به سنت شده است[۲۳].
  2. سنت‌های زاید: کارهایی که پیامبر (ص) به گونه معمول و عادی انجام می‌داده است. اینها سنت‌هایی است که عمل به آنها نیکوست و در ترک آنها کراهت و زشتی نیست؛ مانند سنت لباس پوشیدن، خوردن و آشامیدن، ایستادن و نشستن پپامبر (ص)[۲۴].

سنت در اینجا همان روش و عمل غیرواجب است. گویا علامه طباطبایی کتاب خویش را به نام سنن النبی بر این معنا بنیان نهاده؛ زیرا بیشترین مواردی که در آن آورده، رفتارهای عملی و دستورهایی از پیامبر (ص) است که گونه‌ای استمرار در آن گزارش شده که برخی از سنت‌های هُدی و تعدادی از سنت‌های زاید هستند[۲۵]. عبدالله بن مسعود از سنن هدی، نماز به جماعت در مسجد را ذکر کرده و مردم را از ترک مسجد نهی می‌کرد[۲۶]. مؤلف کتاب دستور العلماء بعد از تعریف سنت آن را به دو دسته سنن هدی و سنن زواید تقسیم کرده است، برابر تعریفی که ذکر شد. او نمونه‌های متعددی برای هر یک از دو قسم سنت آورده است. وی نماز تراویح را از سنت‌های صحابه می‌داند نه سنت پیامبر (ص)؛ اما بر مواظبت بر آن تأکید دارد[۲۷][۲۸]

پاسخ‌های دیگر

۱. حجت الاسلام و المسلمین ضیایی؛
ضیایی در مقاله «شیعه و سنت نبوی» در این‌باره گفته‌ است:

«سنت، از نظر لغوی، به معنای راه و روش است؛ اعم از اینکه خوب باشد یا بد. جمع آن نیز سنن است: وَ السُّنَّةُ الطَّرِيقَةُ وَ السُّنَّةُ السِّيرَةُ حَمِيدَةً كَانَتْ أَوْ ذَمِيمَةً و الْجَمْعُ سُنَنٌ‌[۴۰]. در اصطلاح فقهای اهل سنت نیز به چیزی گفته می‌شود که از طرف پیامبر (ص) ثابت شده، ولی در حد فرض و وجوب نرسیده باشد و مترادف مستحب است: ما ثبت عن النبي (ص) و لم يكن من باب الفرض و لا الواجب فهي مرادفة للمندوب[۴۱].

سنت، از نگاه محدثان، عبارت است از: هر چیزی که به رسول الله (ص) استناد داده شود که شامل گفتار، رفتار، تأیید و همچنین صفت خَلقی و خُلقی پیامبر (ص) می‌گردد[۴۲]. از نگاه اصولیین نیز عبارت است از: گفتار، کردار، امضا و تأیید پیامبر (ص)[۴۳]. این تعریف، با تعریفی که محدثان از سنت ارائه داده‌اند، در دو صفت خَلقی و خُلقی تفاوت دارد. بنا به گفته زرکشی برخی اصولیین دامنه سنت را گسترش داده و بر واجب، مستحب و مباح اطلاق کرده‌اند[۴۴] و برخی سنت را در مقابل بدعت گرفته‌اند: و تطلق في مقابلة البدعة[۴۵].

البته سنت، از منظر برخی اهل سنت، شامل سنت پیامبر (ص) و سنت صحابه می‌گردد؛ یعنی همان‌گونه که سنت پیامبر (ص) حجت شرعی است، سنت صحابه نیز همان حکم را دارد. شاطبی در این باره بحث مفصلی نموده و دلایل این مسئله را بیان داشته است: سنة الصحابة - رضي الله عنهم - سنة يعمل عليها و يرجع إليها[۴۶].

در توضیح سخن شاطبی گفته شده است که مراد از سنت صحابه، عمل صحابه است، نه رأی و اجتهاد آنها؛ مثل اینکه یکی از صحابه در جای خاصی تکبیر یا تلبیه بگوید[۴۷].

به‌زدوی سنت صحابه را در ردیف سنت پیامبر (ص) نمی‌داند و سنت پیامبر (ص) را اقوا از سنت صحابه می‌داند[۴۸]. از نگاه مذهب شافعی، سنت چیزی است که رسول خدا (ص) بر آن مواظبت داشته است و آنچه صحابه بر آنها مواظبت داشته‌اند، سنت به حساب نمی‌آید[۴۹].

امّا از نگاه فقهای امامیه، با توجه به مستنداتی مانند آیه ولایت، آیه تطهیر، حدیث ثقلین و ده‌ها حدیث و روایات دیگر درباره جایگاه اهل بیت پیامبر (ص) اولاً سنت پیامبر (ص) را باید از طریق اهل بیت (ع) دریافت کرد و راه‌های دیگر ما را به سنت واقعی پیامبر (ص) رهنمون نمی‌شود[۵۰]. ثانیاً اصطلاح سنت، شامل قول، فعل و تقریر ائمه معصومین (ع) نیز می‌شود و برای همه مسلمانان، حجت شرعی است؛ زیرا سنت این بزرگواران، در حقیقت سنت رسول الله (ص) است[۵۱]»[۵۲]
۲. آقای دکتر مینایی؛
آقای دکتر مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در این‌باره گفته‌‌اند:

«سنت در لغت به معنای صورت، دوام، طریقه و روش و خصوص روش و طریق پسندیده آمده است. این معانی با یکدیگر قابل جمع است. معنای اصطلاحی سنت از یکی از دو معنای اخیر گرفته شده است. سنت به معنای مطلق روش و طریقه است؛ همان‌گونه که سنت جور و سنت عدل در روایات آمده است، ویژگی پسندیده بودن در مفهوم سنت است؛ اما نوعی از استمرار و دوام در معنای سنت نهفته است[۵۳].

معانی فقهی و اصولی سنت: سنت در عرف فقیهان در مقابل بدعت، در برابر کتاب و نیز در برابر واجب به کار رفته است. در معنای نخست به هر کار مشروع غیر بدعی سنت گفته می‌شود. در معنای دوم به گفتار، کردار و تقریر پیامبر (ص) نه از طریق قرآن، سنت گفته می‌شود. در معنای سوم، سنت مترادف با کلمه مستحب است. بر نافله نیز اطلاق سنت شده است که از باب اطلاق عام بر خاص است و گاه سنت بر آنچه پیامبر (ص) بر آن مواظبت داشته، گاه آن را بدون عذر ترک می‌کرد، اطلاق می‌شود[۵۴].

معنای اصطلاحی سنت در علم اصول: بر اثر تکرار کاربرد کلمه سنت برای روایات پیامبر (ص) در صدر اسلام، این واژه دارای معنای اصطلاحی خاصی شده است؛ تا جایی که گردآورندگان مجموعه روایات پیامبر (ص) این نام را برای جوامع روایی خود برگزیده‌اند. سنن نسایی، سنن ابن ماجه و سنن ابی داود نمونه‌هایی از این جوامع هستند[۵۵]. بعضی سنت را به تمامی گفتار، کردار و تقریر معصوم تفسیر می‌کنند. عده‌ای قید اقوال غیرقرآنی پیامبر (ص) را افزوده‌اند و بعضی پاسخ داده‌اند که قرآن صادر از پیامبر نیست و قول او نیست تا کسی بخواهد آن را خارج کند[۵۶]. بعضی دیگر قید «غیرعادی» را به گفتار و کردار معصوم افزوده‌اند؛ چون گفتارها، کردارها و تقریرهای عادی معصوم را نمی‌توان بخشی از سنت تلقّی کرد[۵۷]؛ در رفتارهای عادی تفاوتی میان معصوم و غیرمعصوم وجود ندارد. سید مرتضی[۵۸] درباب تأسّی به افعال پیامبر (ص) پس از بیان موارد تأسّی و احکام مختلف آن می‌گوید: مباحث مطرح شده در مورد لزوم تأسّی در افعال عبادی و افعال نظیر عبادات است؛ اما مباحاتی که جزو کارهای شخصی اوست، مانند خوردن و خوابیدن، از حوزه این مباحث خارج است.

محقق حلّی[۵۹]، علامه حلّی[۶۰] و شهید اول[۶۱] مسلّم می‌دانند که بحث تأسّی به افعال پیامبر (ص) در دامنه افعال غیر عادی و شرعی است؛ تا جایی که شهید اول می‌گوید: اگر نوع کاری که پیامبر (ص) انجام داده است مشخص نیست که شرعی است یا کار عادی، از یک سو قاعده اولی عدم شرعی بودن است و از سوی دیگر چون پیامبر (ص) برای بیان مقررات شریعت مبعوث شده است، اصل شرعی بودن آن است[۶۲]. برخی از دانشوران پس از بیان اینکه این شبهه را در حوزه اثبات دانسته است، اما در اصل اینکه بعضی از سنخ کارهای پیامبر عادی است و بیانگر حکمی از احکام شریعت نیست، شهید اول شکی ندارد[۶۳] و نتیجه‌گیری می‌کند که اگر فقیهی پیامبر (ص) را دارای منش و سیره شخصی دانست و بعضی از اقوال و افعال ایشان را قول و فعل عادی دانست، دیگر نمی‌تواند به استحباب هر فعلی که حرام و واجب و مکروه نیست، فتوا دهد و اگر فقیهی اباحه یا اباحه لااقتضایی را حکم ندانست، نمی‌توان قول و فعل عادی پیامبر (ص) را مستند به شریعت دانست و نیز نمی‌تواند به عدم کراهت برخی از کارهایی که از آن حضرت صادر شده است، فتوا دهد[۶۴].

نگارنده اولاً معتقد است تمامی افعال ما و معصومان مشمول حکمی از احکام شریعت است؛ همان‌گونه که محمدتقی حکیم[۶۵] بر این باور است. تفاوت ویژه‌ای میان اباحه و اباحه لااقتضایی نیست؛ چراکه تمامی اقوال و افعال به دلیل اینکه در معرض سرمشق قرارگرفتن و مورد تأسّی واقع شدن عموم جامعه مکلّفان است. همین ارتکاز فقهای شیعه سبب شده است که به استحباب فعلی به صرف صدور آن از پیامبر (ص) فتوا بدهند[۶۶]. ما بر این باوریم که پیامبر (ص) بشر است و افعال عادی دارد؛ افعالی که برای بیان حکم و در مقام تشریع نیست، اما اعتقاد داریم تمامی افعال پیامبر (ص) که در مرئی و منظر مردم قرار دارد، در معرض الگوپذیری است و معتقدیم ایشان مرتکب مکروه نمی‌شود و اگر مباح یا مکروهی را در تزاحم انجام داد، مصداقی و موردی از تقرّب به حضرت حق است؛ همچنان که علامه طباطبائی سنن النبی (ص) را نگاشته است و تمامی حرکات و سکنات پیامبر (ص) می‌تواند اسوه و الگو برای امت باشد؛ حتی خوابیدن و خوردن این بزرگوار که از افعال عادی و غیرتشریعی محسوب می‌شود، شیوه انجام آن خالی از نکات استحبابی و سرمشقی نیست. اسوه بودن مطلق آن حضرت اقتضا می‌کند که دید محض فقهی محقق و علامه حلّی و شهید اول را کنار بگذاریم. تمامی مثال‌های شهید اول در مورد جلسه استراحت در نماز، درب‌های ورودی و خروجی آن حضرت به مسجدالحرام و مکان‌های توقف او در منا، حمل بر استحباب شده است. به خلاف ارتکاز فقهای اهل سنت که در این موارد حمل بر فتوا و قضیه شخصی عادی برای ایشان دارند[۶۷]؛ همان‌طور که قصه گرده افشانی درختان خرما را برای ایشان جعل کرده‌اند[۶۸]. بسی روشن است که تمامی این مباحث متفرّع بر این است که عصمت معصوم را در حوزه اعمال عادی زندگی از جهت سهو و نسیان و خطا پذیرفته باشیم.

این ارتکاز ادعاشده آن قدر قوی است که فقهای شیعه قاعده‌ای را مطرح کرده‌اند که ما صدر عن المعصوم (ع) فهو ارجح إلا في موارد فيها عناوين ثانوية[۶۹]. این قاعده را بعضی از فقهای شیعه در مورد سارقی که یک بار اقرار کرده است و می‌خواهد بار دوم اقرار کند که حد بر او جاری شود آیا مستحب است به او تلقین کرد و یاد داد که چنین کاری را انجام ندهد؟ بیشتر اهل سنت قایل به جواز شده‌اند؛ اما امامیه راهنمایی و تعلیم اقرارکننده را در موارد اجرای حدّ سرقت، زنا و لواط مستحب می‌دانند تا حکم ثابت نشود و درنتیجه حدّ بر اقرارکننده جاری نشود. دلیل این استحباب فعل معصومان بوده است و آنچه معصوم انجام داده است ارجح است؛ بنابراین تلقین و تعلیم گناهکار مستحب است[۷۰]. بعضی از فقهای شیعه، قید دیگری را به عمل و فعل معصوم برای وجوب تأسّی آورده‌اند. در ذیل مسئله ایقاع صیغه بیع آیا لازم است به فعل ماضی باشد یا اینکه انشای عقد به فعل مضارع یا به صورت جمله اسمیه مشکلی ندارد. نمی‌توان در اینجا مسئله فعل معصوم را ملاک قرار داد، وگرنه باید عربی خواندن صیغه هم باید مستحب باشد. آنچه گفته شده است ما صدر عن المعصوم واجب التأسّياست، تنها در حوزه ما صدر عن المعصوم على سبيل المولويةاست؛ ازاین رو کسی نگفته است نطق به زبان عربی در محاورات عادی زندگی واجب است به دلیل وجوب تأسّی به معصوم[۷۱].

یکی از معاصران پس از تعریف سنت به قول، فعل و تقریر معصوم، در مورد حجیّت فعل معصوم این‌گونه می‌نویسد:

فعل معصوم حجیّت فی الجمله دارد و می‌تواند ثابت کننده حکم شرعی در بعض موارد باشد؛ اما در افعال ضروری که لازمه حیات و زندگی عادی می‌باشند مانند خوردن و آشامیدن، در اثبات جواز آنها نیازمند حکم شرع نیستیم؛ چون جایزبودن و قانونی بودن آنها به ضرورت عقل ثابت می‌شود. اما در غیر این موارد، ترک معصوم نسبت به فعلی از افعال دلالت بر عدم وجوب آن کار دارد؛ همان‌گونه که فعل آن نیز دلالت بر عدم حرمت آن دارد، مگر اینکه موقعیت امام، اقتضای حمل بر خوف و تقیه داشته باشد. اما اثبات رجحان عمل و استحباب آن از راه انجام دادن معصوم یا اثبات کراهت فعل از راه ترک معصوم تنها در صورتی میسّر است که بدانیم که این فعل و ترک از معصوم به قصد قربت صادر شده است؛ اما اگر وجه عمل مشخص نشد و عمل مردد بین عبادت و فعل عادی اوست؛ مانند اینکه بعد از دو سجده و قبل از قیام امام می‌نشیند، ظاهراً رجحان عمل را نمی‌توان به کمک آن ثابت کرد[۷۲]»[۷۳].

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۲۵: الأَصل فيه الطريقة و السِّيرَة.
  2. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۲۱۳۹.
  3. صاحب بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۸، ص۲۴۸: السُّنَّةُ: العادَةُ أيضاً.
  4. ابن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج۳، ص۶۱: السُّنَّة، و هى السِّيرة. و سُنَّة رسول اللَّه (ص): سِيرته.
  5. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۲۶؛ سیدعلی خان مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۶، ص۴۰۳.
  6. در کتاب الکافی (ج ۵، ص۹) و تهذیب الأحکام (ج ۶، ص۱۲۴) این قسمت از خبر آمده است: «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً، فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلى‏ يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْ‏ءٌ».
  7. احمد بن حنبل، مسند احمد حنبل، ج۴، ص۳۶۱: «من سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً كان له اجرها وَ مِثْلُ أَجْرِ من عَمِلَ بها من غَيْرِ ان يُنْتَقَص من أُجُورِهِمْ شيء وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً كان عليه وِزْرُهَا وَ مِثْلُ وِزْرِ من عَمِلَ بها».
  8. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۳، ص۲۲۵.
  9. احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۲۹۲.
  10. سید مرتضی، الذریعة إلی أصول الشریعه، ج۲، ص۷۳۷؛ شیخ طوسی، العدة فی أصول الفقه، ج۲، ص۶۹۰؛ ابوعبدالله محمد بن عمر فخر رازی، المحصول فی علم الاصول، ج۵، ص۷۸ (دارالکتب العلمیه)؛ سیف الدین ابوالحسن علی بن محمد آمدی، الإحکام فی أصول الأحکام، ج۴، ص۴۸ و ۵۴؛ علی متقی هندی، کنزل العمال، ج۱۰، ص۲۹۲. در همه کتب اصولی از عبدالله بن عمر این عبارت نقل شده و در ادامه می‌گوید: و لا تجعلوا الرّأي سنة للمسلمين: «و رأی خود را سنتی برای مسلمانان قرار ندهید»؛ ولی در کنز العمال این جمله از عمر نقل شده و بعد از آن آمده است: و لا تجعلوا خطأ الرأي سنة للأمة.
  11. شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۱۵۵.
  12. شیخ طوسی، الإستبصار، ج۳، ص۲۹۰؛ علامه حلی، مختلف الشیعه، ج۴، ص۴۳۶؛ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۳۱، ص۵۴؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۱، ص۲۴۲. در این کتب با تعبیر «ما سنّه رسول الله» آمده است.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۷۰.
  14. عبدالرحمان بن ابراهیم خمیسی، معجم علوم الحدیث النبوی، ص۱۲۸.
  15. ابن اثیر جزری (مبارک)، النهایه، ج۲، ص۴۰۹؛ سیدمحمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، ج۱۸، ص۳۰۰: ما أَمَرَ به النَّبي (ص) و نَهَى عنه و نَدَبَ إليه قوْلاً و فِعلاً ممَّا لم ينْطِق بِه الكتابُ العَزيزُ.
  16. ابو اسحاق ابراهیم لخمی شاطبی، الموافقات فی اصول الاحکام، ج۴، ص۲: يُطلَقُ لفظُ السُّنّةِ علَى ما جاء مَنقولاً عنِ النَّبي (ص) على الخصوصِ مِمّا لم يُنصَّ عليهِ فِي الكتابِ العزيزِ؛ بل إنّما نُصَّ عَليهِ مِن جَهتِهِ عليه الصلاة والسلام كانَ بَياناً لِما فِي الكتابِ أو لا.
  17. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۳۶؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۷، ص۴۴۵.
  18. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۵۱: «لِيُطْفِئُوا السُّنَّةَ وَ يُحْيُوا الْبِدْعَةَ». مشابه آن در: نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۲۶۴.
  19. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۱۱؛ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۱۵۵. در کتاب اول آمده: «فَقَالَ (ع): أَمَّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ أَمَّا الْبِدْعَةُ فَمَا خَالَفَهَا».
  20. احمد بن یحیی بلاذری، جمل من أنساب الاشراف، ج۲، ص۳۳۵: «إنَّ السُّنةَ قد أميتَت، و إنَّ البِدعَةَ قد أُحيِيَت و نعشت».
  21. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ؟؟؟.
  22. علی‌اکبر غفاری، تلخیص مقباس الهدایه، ص۱۲؛ مصطفی سباعی، السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، ص۴۸.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۴۴۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۲، ص۴.
  24. سیدعلی خان مدنی شیرازی، ریاض السالکین، ج۷، ص۲۰۴ و مشابه آن در: ج۶، ص۴۰۳.
  25. علامه محمدحسین طباطبائی، سنن النبی، ص۱۵، مقدمه.
  26. ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی ازدی، سنن ابی داوود، ج۱، ص۱۵۰؛ سلیمان بن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج۹، ص۱۱۷؛ ابن حبان، الصحیح، ج۵، ص۴۵۶.
  27. احمد نگری، جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون، ج۲، ص۱۸۵-۱۸۶.
  28. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ؟؟؟.
  29. شیخ بهائی، زبدة الأصول، ص۱۸۰؛ مولا احمد محقق اردبیلی، مجمع الفائده و البرهان، ج۳، ص۲۱۶: تعریف زبده: السنّة هي قول النبيّ (ص)، أو فعله، أو تقريره‏.
  30. میرزا ابوالقاسم بن محمد قمی، قوانین المحکمة فی الأصول، ج۲، ص۳۳۸؛ علی‌اکبر غفاری، تلخیص مقباس الهدایة العلامه المامقانی، ج۳، ص۲۶.
  31. شیخ مرتضی انصاری، فرائد الأصول، ج۱، ص۱۷۳: المراد بالسنة هو قول الحجة أو فعله أو تقريره.
  32. علی‌اکبر غفاری، تلخیص مقباس الهدایة العلامه المامقانی، ج۳، ص۲۶.
  33. میرزا ابوالقاسم بن محمد قمی، قوانین المحکمة فی الأصول، ج۲، ص۳۳۸: السّنة و هو قول المعصوم (ع) أو فعله أو تقريره الغير العاديات.
  34. این تعبیر در کتب اصول عامه هم آمده است. عبدالعلی محمد بن نظام الدین انصاری، فوات الرحموت بشرح مسلم الثبوت فی أصول الفقه، ج۲، ص۹۷: ما صدر و ظهر عن الرسول (ص) غير القرآن من قول و فعل و تقرير.
  35. شیخ بهائی، زبدة الأصول، ص۱۷۹: السنّة: و هي قول النبي (ص) أو فعله، او تقريره غير قرآن و لا عاديّ.
  36. محمدکاظم خراسانی، کفایة الأصول، ص۸؛ شیخ مرتضی انصاری، فرائد الأصول، ج۱، ص۱۷۳.
  37. محمدکاظم خراسانی، کفایة الأصول، ص۸: المراد بالسنة منها هو نفس قول المعصوم أو فعله أو تقريره.
  38. شیخ بهائی، زبدة الأصول، ص۱۷۹؛ میرزا ابوالقاسم بن محمد قمی، قوانین المحکمة فی الأصول، ج۲، ص۳۳۸: كلام يحكي قول المعصوم او فعله او تقريره.
  39. ذاکری، علی اکبر، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۴۶.
  40. فیومی، المصباح المنیر، ص۲۹۱.
  41. محمود، موقف ابن تیمیة من الأشاعرة، ص۲۳.
  42. منیاوی، الشرح الکبیر لمختصر الأصول، ص۳۷۶.
  43. طوفی، شرح مختصر الروضة، ج۲، ص۶۱.
  44. زرکشی، البحر المحیط، ج۶، ص۵.
  45. زرکشی، البحر المحیط، ج۶، ص۵.
  46. شاطبی، الموافقات، ج۴، ص۲۴۴۶.
  47. شاطبی، الموافقات، ج۴، ص۲۴۴۶.
  48. بخاری، کشف الأسرار، ج۲، ص۳۰۸.
  49. بخاری، کشف الأسرار، ج۲، ص۳۰۸.
  50. آل کاشف الغطاء، اصل الشیعة و أصولها، ص۸۴.
  51. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۳.
  52. ضیایی، رحمت‌الله، مقاله «شیعه و سنت نبوی»، موسوعه رد شبهات، ج۱۳، ص ۹.
  53. سعید ضیائی‌فر، مبانی کلامی فقه شیعه، ص۴۰ - ۴۱.
  54. سعید ضیائی‌فر، مبانی کلامی فقه شیعه، ص۴۰ – ۴۱؛ ر.ک: سیدمحمود هاشمی، موسوعة الفقه الاسلامی طبقاً لمذهب اهل البیت (ع)، ج۱۱، ص۲۰۰.
  55. سعید ضیائی‌فر، مبانی کلامی فقه شیعه، ص۴۱.
  56. محمدتقی حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۱۱۶.
  57. عبدالله مامقانی، مقیاس الهدایه، ج۱، ص۶۸ - ۶۹.
  58. سید مرتضی، الذریعة الی اصول الشریعه، ج۲، ص۱۰۱.
  59. محقق حلی، معارج الاصول، ص۱۱۸.
  60. علامه حلّی، مبادی الوصول الی علم الاصول، ص۱۶۷.
  61. شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۱، ص۲۱۱؛ ر.ک: فاضل مقداد، نضد القواعد الفقهیة علی مذهب الامامیه، قاعده افعال النبی (ص)، ص۱۵۶.
  62. شهید اول، القواعد و الفوائد، ج۱، ص۲۱۱.
  63. سعید ضیائی‌فر، مبانی کلامی فقه شیعه، ص۴۳.
  64. سعید ضیائی‌فر، مبانی کلامی فقه شیعه، ص۴۴.
  65. محمدتقی حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، ص۱۱۶؛ او قید «غیرعادی» و «در مقام تشریع بودن» را به نقد کشیده است و می‌گوید: هر کاری که انسان با اراده خود انجام می‌دهد، حتماً مشمول حکمی از احکام شریعت است و می‌تواند در مقام تشریع عام بر حکمی دلالت داشته باشد.
  66. سعید ضیائی‌فر، مبانی کلامی فقه شیعه، ص۴۴.
  67. ابن قدامه، المغنی، ج۱، ص۵۲۹.
  68. مسلم نیشابوری، صحیح مسلم، کتاب الفضائل، ج۴، ص۱۸۳۶؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۶۲؛ ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۵۲، ح۲۴۷۰ و ۲۴۷۱.
  69. شهاب الدین مرعشی نجفی، السرقة علی ضوء القرآن و السنّه، ص۳۱۴.
  70. شهاب الدین مرعشی نجفی، السرقة علی ضوء القرآن و السنّه، ص۳۱۴.
  71. سیدمحمدحسین ترحینی عاملی، الزبدة الفقهیة فی شرح الروضة البهیه، ج۴، ص۳۳۶.
  72. علی مشکینی، اصطلاحات الاصول، ص۱۴۱ - ۱۴۲.
  73. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص ۳۷۲-۳۷۸.